تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۴۹ و ۵۰ | جلسه ۳۰

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه ۴۹ و ۵۰ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۱/۲۴ | جلسه ۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

 

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ

و آنان که آیات ما را تکذیب کردند، به جرم نافرمانى کردنشان، عذاب به آنها خواهد رسید.(49)

قُلْ لا أقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لا أعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أقُولُ لَکُمْ اِنّی مَلَکٌ اِنْ أتَّبِعُ اِلّا ما یُوحى اِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الاْعْمى وَ الْبَصیرُ أ فَلا تَتَفَکَّرُونَ

بگو: من نمى گویم خزائن خداوند نزد من است و من غیب نمى دانم و نمى گویم فرشته اى هستم. جز آنچه به من وحى شده پیروى نمى کنم. بگو: آیا کور و بینا یکسانند؟ چرا فکر نمى کنید؟(50)

 

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا؛ همه ى موجودات عالم، به طور عام، آیات پروردگار و نشانه ى وجود و یکتایى او هستند. همچنین پیامبران الهى و مهم تر از همه، پیامبر خاتم، محمّد بن عبدالله صلّى الله علیه وآله به همراه ائمه اطهار علیهم السلام نشانه هاى دیگر خداوند و آیات خاصّ او هستند که کتاب هاى آسمانى و معجزات و فضائل ایشان، دلیل راستگویى و حقّانیّت آنان محسوب مى شود.

یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ؛ کسانى که آیات پروردگار را مى بینند و او را انکار مى کنند یا به طور کلّى منکر اصل آیات مى شوند؛ یعنى پیامبران یا ائمه اطهار علیهم السلام را به عنوان فرستادگان خدا و آیات کبراى او تکذیب می کنند، مشمول عذاب خداوند مى گردند.

بِما کانُوا یَفْسُقُون؛ کسانى که خداى تعالى یا آیات خاص او را عمدآ انکار مى کنند، فاسقند؛ یعنى از جاده دین بیرون هستند.

دین چیزى خارج از روح و قلب آدمى نیست. فطرت هر کس، او را به سوى خدا و پیامبران الهى راهنمایى مى کند.

رسول خدا صلّى الله علیه وآله پیرزنى را دیدند که پشم مى ریسید. به او فرمودند: آیا خداى خویش را مى شناسى؟ گفت: آرى. فرمود: از کجا؟ گفت: از این چرخ نخ ریسى، که چون دست از آن برمى دارم، باز مى ایستد. از اینجا فهمیدم که این عالم باید گرداننده اى داشته باشد.

کسى که بر فطرت خویش پا مى گذارد و منکر خدا مى شود، از وضع انسانى بیرون رفته، به ورطه ى حیوانیت فرو مى افتد و در نتیجه صفات حیوانى از قبیل کبر، حسد، کینه، شهوت و… در وجودش ریشه مى دواند و تکثیر مى شود. این صفات در همین دنیا شخص را گرفتار عذاب مى کند و آسایش و آرامش را از او مى رباید و این غیر از عذاب آخرت است؛ به عنوان مثال فرعون در پى هشدار کاهنان مبنى بر نزدیک بودن ولادت حضرت موسى، دستور داد زن هاى بنى اسرائیل را از شوهرانشان جدا کنند تا هیچ نطفه اى منعقد نگردد، امّا اراده خداوند خلاف آن را خواست و به او گفتند که نطفه موسى بسته شد.

پس از آن دستور داد همه ى نوزدادان پسر را در بدو تولد بکشند، امّا باز هم خداوند چنان کرد که پیامبرش در دامان خود او بزرگ شود. مجموعه ى جنایت هایى که آن دژخیم براى جلوگیرى از تولد و رشد جناب موسى به کار بست، براى خود او نیز عذاب آور بود. علاوه بر آن که او با همه ى قدرت و ادّعایش همواره تهدید را حس مى کرد و از بابت آن در اضطراب بود.

هر کس در هر جایگاه و صاحب هر عنوانى باشد، اگر از راه فطرت و انسانیت خارج شود و اسیر صفات حیوانى گردد، آسایش از وجودش رخت مى بندد. آن که گرفتار کبر است، اگر کسى را بالاتر یا محبوب تر از خود ببیند، شب و روزش سیاه مى شود. شخص حسود، کمترین نعمتى را براى کسى تاب نمى آورد. انسان حریص هر روز تشنه تر و گرسنه تر مى شود و تمام سعى خود را مى کند تا کسى از او جلو نیفتد. این صفات، خواب را از چشم انسان مى ربایند، به گونه اى که بدون قرص هاى آرام بخش و مسکن نمى تواند یک شب به راحتی بخواند.

جوانان و نوجوانانى که با پدر و مادر خود تندى مى کنند و آنان را آزار می دهند، هرگز نمى توانند خیال آسوده اى داشته باشند یا آن که بدون اذن و رضایت پدر و مادرش، همسرى انتخاب مى کند، ممکن است در آینده با مشکلاتی مواجه شود.

غیر از عذاب هاى دنیا، شخص کافر و منکر آیات پروردگار عذاب ها و تاریکى هاى وحشتناکى در عالم دیگر خواهد داشت که ذرّه اى از آن را نمى توان در ذهن تصوّر کرد. ترس از هیبت پروردگار براى مؤمنین هم لازم است؛ گرچه ایشان همه ى امیدشان به رحمت پروردگار است و سر و کارشان در آخرت با همین رحمت است، با این وجود تا ترس نباشد، نفس خاضع نمى شود و دست از سرکشى بر نمى دارد.

قُلْ لا أقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ؛ شبیه این آیه در سوره هود، آیه 31 نیز آمده است. در آنجا خداوند به حضرت نوح مى فرماید: به آنان بگو: «من نمى گویم خزائن خداوند نزد من است و من غیب نمى دانم و نمى گویم فرشته اى هستم». درباره خزائن پروردگار، در سوره هاى یوسف، اسرا، ص، طور، منافقون و حجر صحبت به میان آمده است.

«خزائن» جمع خزانه، مکان هایى است که چیزهاى بى شمار در آن ذخیره و نگهدارى مى شود.[1]  خزانه ى همه ى چیزهاى مادّى و معنوى نزد خداوند تعالى است. رسول خدا صلّى

الله علیه وآله بنده اى مانند سایر بندگان خدا و از جنس آنان است و از لحاظ مادّى تفاوتى با دیگران ندارد. ایشان مأموریت یافته مردم را به سوى خداى تعالى هدایت کند؛ راه انسانیت را به آنان نشان دهد و رمز سعادت ابدى را در اختیارشان بگذارد. به همین دلیل خداى تعالى معجزاتى به ایشان عطا کرده که نشانه ى صدق نبوتش باشد، از جمله قرآن را که هم معجزه اى ابدى و هم راهنما و هادى به سوى خداى تعالى است.

ولى داشتن معجزه بدین معنا نیست که هر کس هر چه از پیامبر بخواهد، ایشان مجاز باشد برایش بیاورد. معجزات باید مطابق اذن، اراده و حکمت پروردگار اعمال شود؛ پس اگر کسى ایمان خود را مشروط به دریافت پول و طلاى بسیار کند، به او نمى دهند؛ چراکه ایمان باید با تصدیق قلبى باشد، نه به شوق پول و طلا. همچنین اگر بگوید بیابان هاى خشکیده ى ما را با قدرت اعجاز، سرسبز و آباد کن تا به تو ایمان آوریم، برآورده کردن درخواستشان مطابق حکمت نیست؛ زیرا اگر پس از مدّتى سبزه زارها خشک شدند، لابد آنها هم از ایمان خود بر مى گردند و چنین ایمان از همان ابتدا بى فایده و سست است.

وَ لا أعْلَمُ الْغَیْبَ؛ علم غیب منحصرآ از آن خداى تعالى است. اگر کفّار، رسول خدا صلّى الله علیه وآله را صاحب غیب مى دانستند و براى یافتن اشیاء گم شده ى خویش به او ایمان مى آوردند، فایده اى به حالشان نداشت.

بنابراین مشرکین فقط در پى اصلاح دنیاى خود بودند و پیامبر را وسیله اى براى همین منظور مى خواستند، امّا حضرت مى فرماید: من آن گونه که شما مى خواهید نیستم.

ما معتقدیم که رسول خدا صلّى الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام صاحب علم اولین و آخرین هستند و علم غیب دارند. ولى این علم از خداى تعالى است و او به ایشان بخشیده، بدون آن که از علم خود جدا شود و آنان در این علم مستقل شوند. علّت این عنایت نیز بندگى ایشان بود؛ یعنى حضرات معصومین علیهم السلام فهمیدند که خود و دیگران هیچ کاره اند و فقط خداى تعالى صاحب اثر است. وجود مقدس معصومین، مانند آینه اى است که نور خورشید در آن مى تابد و منعکس مى شود، البتّه این مثال براى نزدیک شدن مطلب به ذهن است، وگرنه حقیقت معنا تفاوت بسیارى با این مثل دارد.

وقتى مى گوییم ایشان بنده ى خدا هستند، یعنى بدون اذن و اراده ى او هیچ کارى نمى کنند و قدم از قدم بر نمى دارند، چه خواسته معجزه اى نشان دهند و از غیب خبر دهند؛ به همین دلیل مى فرماید. «اِنْ أتَّبِعُ اِلّا ما یُوحى اِلَیَّ». (جز آنچه به من وحى شده پیروى نمى کنم).

بنابراین به آنان که با استناد به این آیه، علم غیب را براى ائمه اطهار علیهم السلام ممنوع مى شمارند، مى گوییم چگونه یک مرتاض هندى از امور مخفى خبر مى دهد و آینده و گدشته ى افراد را با یک نگاه به آنان بیان مى کند، در حالى که هیچ ایمانى هم ندارد؟ در حقیقت این علم از خداست و خداوند مطابق سنّت خویش آن را در اختیار این شخص که براى آن زحمت کشیده، قرار داده است. غیر از این، بسیار بودند علما و اولیاى خدا که اخبار عجیبى از غیب مى داند و کارهاى خارق العاده مى کردند؛ از جمله آیت الله نخودکى که ده ها کرامت از ایشان جمع آورى شده است. گاهى با چند دانه انجیر، بیمارى هاى صعب العلاج را شفا مى داد. حال آیا محال است خداوند مراتب بلندتر علم غیب را در اختیار اهل بیت پیامبر قرار دهد و به ایشان توانایى هاى خارق العاده ببخشد؟ لازم به ذکر است که هیچ کدام از اولیاى خدا ادّعایى براى خود نداشتند و فقط به خدا دعوت مى کردند.

هَلْ یَسْتَوِی الاْعْمى وَ الْبَصیرُ أ فَلا تَتَفَکَّرُون؛ آیا کور و بینا یکسانند؟ بینا کسى است که بفهمد از کجا و براى چه آمده است و وقتى فهمید، در پى شناخت پروردگار برآید و با او آشنا شود و دوستش بدارد، ولى کور کسى است که محبّت دنیا و تعلّقات آن چشمش را کور کرده، جز پول و مقام و شهوت، خداى دیگرى ندارد.

 

[1] ـ قاموس قرآن، 2، 240.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است