سوره انعام آیه ۴۰ تا ۴۲ | جلسه ۲۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۴۰ تا ۴۲ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۱/۰۶ | جلسه ۲۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ أرَأیْتَکُمْ اِنْ أتاکُمْ عَذابُ اللهِ أوْ أتَتْکُمُ السّاعَهُ أ غَیْرَ اللهِ تَدْعُونَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
بگو: اگر راست مىگویید، به من خبر دهید که اگر عذاب خدا بر شما آید یا مرگتان فرا رسد، آیا غیر خدا را مىخوانید؟(40)
بَلْ اِیّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَیْهِ اِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ
بلکه فقط او را مىخوانید؛ پس اگر او بخواهد، بلایى را که به خاطر آن، او را مىخواندید، برطرف مىکند و آنچه را شریک او مىدانید، فراموش مىکنید.(41)
وَ لَقَدْ أرْسَلْنا اِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ
و پیامبرانى براى امّتهاى پیش از تو فرستادیم و آن امّتها را به رنج و اندوه گرفتار ساختیم تا زارى کنند.(42)
«السَاعَه» هم به «مرگ» و هم به «قیامت» تفسیر شده است، امّا به نظر مىرسد معنى اول در اینجا صحیحتر باشد. «أخَذْنَاهُم» یعنى «آنها را گرفتیم». در اینجا معنى گرفتار شدن به بلا و مصیبت مىدهد. «بَأساء» یعنى بلاهاى ظاهرى و «ضَرَّاء» یعنى ناراحتىهاى باطنى و روانى؛ از جمله غم و غصههاى روحى.
قُلْ أرَأیْتَکُمْ اِنْ أتاکُمْ عَذابُ اللهِ؛ ظاهر این آیه درباره کافران و مشرکانى است که بتها را مؤثر مىدانستند و آنها را مىپرستیدند. مشرکان مکه در زمان پیامبر، سیصد و شصت بت داشتند که هر بت را خداى چیزى مىدانستند و آن را «ربّ النوع» آن چیز مىخواندند. آنان خود، بتهایشان را از سنگ و چوب مىتراشیدند، امّا به خاطر تقلید پدرانشان و فریب ابلیس، برایشان سجده مىکردند.
خداوند در این آیه به آنان مىفرماید: اگر عذابى نازل شد یا بلایى آمد یا بیمارى فراگیرى همه را در گرفت، آیا نزد بتهایتان مىروید و آنها را مىخوانید؟ آیا اگر مرگتان فرا رسید و عزرائیل را مقابل چشم خود دیدید، بتها را به کمک مىطلبید؟
احتمالا پاسخ مشرکان این است که آرى! ما بتهایمان را مىخوانیم و از آنها درخواست کمک مىکنیم و آنها نیز ما را یارى مىدهند. اینجاست که بر فهم خود پا گذاشته، عناصر بىجان و مجسمههاى سنگى و چوبى را صاحب اثر دانستهاند، در حالى که خود مىدانند هیچ کارى از آنها بر نمىآید. امّا مىتوان در پاسخ این نادانى آشکار، اقوام گذشته؛ مثل قوم عاد و ثمود را برایشان مَثَل آورد که به عذاب خدا گرفتار شدند و بتهایشان هیچ کارى برایشان نکردند.
أغَیْرَ اللهِ تَدْعُونَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقین؛ بىتردید اگر مشرکان، کمى با خود رو راست باشند، اعتراف مىکنند که جز خدا، کسى کارهاى نیست و غیر او را نمىتوان به خدایى خواند و پرستید.
مؤمن یا کافر، فرقى نمىکند، وقتى بلایى نازل شود، یا جنگى رخ دهد، یا مصیبتى دامنگیر همهى مردم شود، یا مرضى شیوع یابد که خیلى زود سرایت کند و یکى یکى و گروه گروه، مردم را به کام مرگ کشاند، چارهاى براى کسى باقى نمىماند، جز پناهنده شدن به درگاه پروردگار توانا و توبه و انابه به سوى او و توسّل به دامان حضرات معصومین علیهم السلام. در این اوقات به خوبى آشکار مىشود که مؤثرى جز خداوند یکتا نیست و از کسى غیر از او کارى برنمىآید.
در آن ساعت که مرگ انسان فرا مىرسد و به اجبار باید از این جهان رخت بربندد، به کدام طرف مىتواند رو کند و کدام مددکار مىتواند به یارىاش بشتابد؟ وقتى در آن لحظه، همهى اسباب را منقطع مىبیند، با نهایت اضطرار، رو به سوى خالق و پروردگار خود مىکند؛ خداوندى که همهى عمر همراهش بود؛ روزىاش مىداد؛ مراقبش بود؛ مىدیدش و مىبخشیدش، امّا او نمىفهمید! اکنون باید به سوى این پروردگار رجوع کند و در پیشگاهش حاضر شود.
گاهى اوقات بیمارىهایى براى انسان پیش مىآید که مجبور مىشود پولهاى هنگفتى خرج کند، امّا در آخر مىفهمد که از هیچ کس کارى برنمىآید، جز خداوند تعالى. دکتر و دارو، اسبابند و باید به آنها رجوع کرد، ولى شفا دست خداست و ارادهى او بر هر درمانى چیره است. این را باید در همهى عمر؛ در خوشى و ناخوشى؛ در گرفتارى و راحتى و در سلامت و بیمارى توجّه داشته باشیم که مؤثر، فقط خداوند است. کسب و شغل و رئیس، رازق انسان نیستند و همهى رئیسان و مدیران، از صدر تا ذیل، محتاج خداوندند.
اگر قطرهى آبى راه گلو را ببندد، شاید با سرفهاى بیرون بریزد، ولى اگر فقط چند ثانیه سرفه به تأخیر افتد، یا با سرفه بیرون نیاید، کار تمام مىشود و آدمى مىمیرد! از هیچ دستگاه و دکترى هم کارى ساخته نیست.
وقتى بشر این گونه، دمادم محتاج خداوند است و سر و کارش لحظه به لحظه با اوست، آیا نباید در برابر عزّتش به خاک بیفتد و پیشانى بندگى به درگاه ربوبیتش بساید و با تضرّع و زارى عرض کند: «سُبْحانَ رَبِّىَ الأعلى وَ بِحَمْدِه»؟
وقتى حضرت عزرائیل مىآید، برایش فرقى نمىکند سرهنگ باشى یا رئیس جمهور یا مرجع تقلید، هر چقدر هم دیگران براى طول عمرت دعا کنند، سرانجام باید بروى! فراموش نکنیم سفارش خداى تعالى به پیامبرش را :
«یَا مُحَمَّد! عِشْ مَا شِئْتَ فَإنَّکَ مَیِّتٌ وَ أحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّکَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإنَّکَ لاقِیه»[1]
«اى محمّد! هر چه خواهى زندگى کن، عاقبت خواهى مُرد؛ هر چه را خواهى دوست بدار، آخر از آن جدا خواهى شد و هر چه خواهى انجام ده، به کرده خویش خواهى رسید.»
بَلْ اِیّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَیْهِ اِنْ شاءَ؛ کارى که از ما برمىآید، خواندن خداوند است؛ اجابت، دست ما نیست و به اراده و خواست خود او بستگى دارد.
گاه انسان در گرفتارىها، خدا را مىخواند، امّا به ظاهر پاسخى دریافت نمىکند و مشکلش حل نمىشود. در این هنگام باید به خواست خدا تن داد و راضى به رضاى او شد؛ چراکه بنده باید تسلیم مولاى خود باشد و بداند که خودش و هر چه دارد، متعلّق به اوست. هیچ کدام از ما چیزى از خود نداریم.
وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُون؛ وقتى گرفتارى بزرگى مىرسد، یا مرگ مىآید، یا قیامت بر پا مىشود، مشرکان آنچه را غیر خدا مىخواندند، فراموش مىکنند و به توحید و مؤثریت پروردگار آگاه مىشوند.
وَ لَقَدْ أرْسَلْنا اِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ؛ خداى تعالى به پیامبر اکرم صلّى اللهعلیه وآله مىفرماید که ما پیش از تو نیز پیامبرانى به سوى اقوام گذشته فرستادیم، ولى آنان ایمان نیاوردند و ما هم به عذاب و بلا (بأساء) و به ناراحتىهاى روحى (ضرّاء) گرفتارشان کردیم تا شاید با لابه و زارى، به سوى ما آیند.
روشن است که وقتى خداوند مردم را به سوى خود مىخواند، نه به خاطر نیاز به آنها، بلکه از سر رحمت و محبّت به آنهاست، امّا چون معمولا بشر، با زبان خوش رو به خدا نمىآورد، خداوند به رنجها و غمهایى مبتلایش مىکند تا متوجّه خدا شده، رو به سوى او آورد و مشمول رحمتش گردد؛ بنابراین گرفتارىهایى که بدین منظور به آدمى مىرسد، عین لطف و مرحمت است. او مىخواهد بندگانش را در عالم دیگر، در سرایى منزل دهد که جاى هیچ غصّهاى نیست و همه چیز برایشان مهیّاست، به شرط آن که کمى صبورى پیشه کرده، در راه شناخت پروردگار خویش، سعى و کوشش نمایند.
ممکن است بعضى افراد نخواهند تابع پیامبران باشند و از اوصیاى آنان اطاعت کنند؛ خواهان آزادى حیوانى و بىبند و بارى نفسانى باشند؛ دنیا را براى خوشى و راحتى بخواهند؛ پول و مقام و شهوات را از هر راهى که باشد، تحصیل نمایند و همهى صفات ناپسند را در خود داشته باشند. خداى تعالى به چنین کسانى مهلت مىدهد؛ اسباب عیش و نوش مادّى را برایشان تأمین مىکند؛ روزیشان مىدهد و چشم و گوش و زبان و دیگر نعمتهایى را که در اختیارشان گذاشته، از آنان نمىگیرد، امّا همهى لذّتهایشان محدود به همین دنیاست و در عالم دیگر، چیزى نزد خدا ندارند و در ازاى گناهان و شهوترانىهایى که کردهاند، کوههاى تاریکى، پیش رو و پشت سر دارند.
لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون؛ بیشتر مصیبتها و غمهاى دنیا براى این است که مردم کمى به خود آیند؛ دست از گناه بردارند و به سوى آمرزش خداوند روى آورند. خداوند هم «سریع الرضا» است و زود توبهى بندگانش را مىپذیرد، به شرط آن که بندگان، توبه را به دوران پیرى و ساعات آخر عمر موکول نکنند که توبه در پیرى کم فایده است.
موعظه
این جهان «دار اسباب» است. هر عملى که انسان انجام مىدهد، عکس العملى در پى دارد که بعضى در همین دنیا ظاهر مىشود و بعضى دیگر، در جهان آخرت ظهور مىیابد. از جمله کارهایى که عکس العمل آنها در همین دنیا آشکار مىشود، آزردن پدر و مادر و قطع رحم است.
چه زیباست این روایت از امام حسین علیه السلام که در ساعات آخر عمر، به فرزند خود، حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود :
«اِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِرآ اِلّا الله جَلَّ وَ عَزَّ.[2] »
«حذر کن از ستم بر کسى که در برابر تو، یاورى جز خداى تعالى نمىیابد.»