سوره انعام آیه ۱۶۲ و ۱۶۳ | جلسه ۱۰۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۶۲ و ۱۶۳ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۹/۰۹ | جلسه ۱۰۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
بگو: نماز و عبادت و زندگى و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانیان است.(162)
لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أنَا أوَّلُ الْمُسْلِمینَ
شریکى براى او نیست و بر این فرمان یافتهام و من نخستین مسلمانم.(163)
قُلْ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین؛ «نُسک» به معناى مطلق عبادت است و شامل نماز هم مىشود، ولى ذکر «صلاه» پیش از آن، براى تأکید بیشتر و نشان دهندهى اهمیّت نماز است.
در آیه قبل فرمود: جناب ابراهیم از مشرکان نبود و خداوند مرا به راه راست که دین استوار ابراهیم است، هدایت کرده. در آنجا صحبت از اصول اعتقادات و پرهیز از شرک بود و در اینجا صحبت از نماز و عبادت؛ یعنى فروع دین است و نماز، حد وسط اصول و فروع قرار گرفته است.
هر کس به فطرت و درون خود رجوع کند، اگر اسیر وسوسههاى شیطان نباشد، اصول اعتقادات را درک مىکند. بعد از درک و تثبیت اصول اعتقادات، انسان به فروع دین، على الخصوص نماز اهمیّت مىدهد و مىفهمد که نماز ستون دین است؛ یعنى نماز است که دین را حفظ مىکند؛ وقتى بر آن مراقبت شود، هم مراقبت بر سایر واجبات آسان مىشود و هم اصول اعتقادات از شرّ شیاطین جنّى و انسى در امان مىماند؛ از همین رو در روایت است که مرز بین اسلام و کفر، نماز است. نماز موجب پیشرفت طالبان خداى تعالى مىشود؛ وسوسهها را دور مىکند و به انسان آرامش مىبخشد.
اگر کسى به نماز اهمیّت دهد؛ آن را اول وقت به جا آورد؛ چند دقیقه پیش از آن سکوت کند و با دیگران سخن نگوید تا حواسش جمع شود و سعى کند تا آنجا که ممکن است نمازش را با حضور قلب بخواند، بىتردید اثر مهمى در زندگى معنوى خود مشاهده مىکند و به توحید خداى تعالى سوق مىیابد.
اخلاص در نماز، از یک نظر به این معناست که در نیّت فقط براى خدا نماز بخواند و ریا و تظاهر نکند. از منظر دیگر به معناى این است که فکر خود را بالا بیاورد و از ثواب و عقاب بگذرد؛ یعنى نماز نخواند به خاطر ترس از دوزخ یا به طمع بهشت، بلکه چون دستور پروردگار است، بخواند و آن را وسیلهى تقرّب پروردگار و نجوا کردن با او بداند تا از این رهگذر با او انس گیرد و بفهمد که خداى تعالى به او نزدیک و همراه او است. انس با خداست که آدم را آدم مىکند و از حیوانیت بیرون مىبرد. چنین نمازى به معناى واقعى «لله» (براى خدا) مىشود، نه براى حور و بهشت و به خاطر ترس از دوزخ یا ترس از عقوبتهاى دنیوى.
وَ نُسُکی؛ بعد از نماز، نوبت به سایر عبادتها مىرسد، هم عبادتهاى مالى؛ مثل وجوهات و کفّارات و نفقات، و هم عبادات بدنى؛ مثل روزه، حج و جهاد. همهى اینها باید براى خدا باشد.
وَ مَحْیایَ؛ وقتى نماز و عبادات براى خدا شد، قهرآ زندگى انسان، زندگى خدایى مىشود؛ یعنى مىفهمد که نباید وابستهى دنیا و مادیات شود. آدمى به این دنیا آمده تا توشه جمع کند و بهترین توشه، معرفت پروردگار است.
ما آمدهایم با خدایى آشنا شویم که قرار است تا ابد الاباد با او باشیم. ما از خداییم و به سوى او باز مىگردیم و چون او همیشگى است، ما هم همیشگى خواهیم بود و تا آخر، سر و کارمان با او است؛ پس این عمر هفتاد، هشتاد ساله فرصتى است براى توشه جمع کردن براى یک عمر ابدى. حیف است که ساعات و دقایق این عمر به بطالت بگذرد. اگر کسى متوجّه موقعیت خود شود، بهرهى بسیارى مىبرد. اهمیّت دادن به نماز انسان را متوجّه این معنا مىکند.
چقدر زشت است که کسى ادعاى محبّت اهل بیت کند، ولى به نماز خود اهمیّت ندهد؛ در نماز متوجّه این طرف و آن طرف باشد و کارهایى که صحیح نیست انجام دهد! در روایت است کسى که در نماز روى خود را به این طرف و آن طرف مىچرخاند، آیا نمىترسد که روى دلش، مانند خر شود؟ کنایه ازاین که به نافهمى گرفتار شود.
وَ مَماتی؛ وقتى زندگى انسان خدایى شد، مرگش نیز خدایى مىشود؛
(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلّا وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ )[1]
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید، آن گونه که حقّ پروا کردن از او است و نمیرید، جز در حال مسلمانى!»
(وَ وَصّى بِها اِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ اِنَّ اللهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ اِلّا وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ )[2]
«و ابراهیم آن را به فرزندانش سفارش کرد و یعقوب نیز، که اى فرزندان من! خداوند این دین را براى شما برگزید؛ پس نمیرید جز بر مسلمانى.»
اگر زندگى با ایمان باشد، مرگ نیز با ایمان خواهد بود.
لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین؛ رسول خدا صلّى الله علیه و آله الگوى کامل کسى بود که از اول تا آخر عمر، همه چیزش براى خدا بود، ما نیز در پى ایشان هستیم.
خداى تعالى «ربّ العالمین» یعنى پرورش دهندهى همهى عالم است؛ از کرات و کهکشانها تا موجودات ذرّهبینى در اعماق اقیانوسها، همه تحت تدبیر پروردگارند.
انسانها نوبت به نوبت مىآیند و مىروند و زمین در هر دوره، نسلهاى مختلف بشر را در خود مىبیند، امّا هدف خداى تعالى از این آوردن و بردنها چیست و او دقیقآ از بشر چه مىخواهد؟
هدف خداوند این است که افرادى پیدا شوند که طالب آشنایى با او باشند و او را بشناسند. هر کدام از ما مىتوانیم یکى از این افراد باشیم و چه خوب است که چنین هدف و آرزویى داشته باشیم. اگر همه هم طالب این معنا شوند، رحمت خداوند شامل حالشان مىشود؛ همچنان که در زمان ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه میلیونها و میلیاردها نفر در راه این طلب مىافتند.
لا شَریکَ لَهُ؛ خداوندِ ربّ العالمین و مدبّر تمام کائنات، یکتاست و در ذات، صفات و افعال خود شریک ندارد؛ بسیط است و هیچ نیازى به جزء و اجزا ندارد.
او منشأ تمام صفات خوب است و هر کس هر صفت خوبى دارد، از او است. صفت بد در انسان قرار نداده و دوست نمىدارد بندگانش داراى صفات ناپسند باشند.
فطرت انسان بر صفات خدایى بنا نهاده شده و همه مىتوانند بهرهمند از صفات حسناى الهى شوند، لکن اگر بر فطرت خویش پاگذارند و به خدا پشت کنند، از صفات الهى بىبهره مىمانند. وقتى صفات خوب نباشد، صفات بد خواهند بود و اینجاست که تکبّر به جاى تواضع؛ بخل به جاى کرم؛ قساوت به جاى رحمت و… مىنشیند.
خداوند انسان را در انجام کارهاى خوب و بد مختار گذاشته است. با این دست هم مىتوان بر سر دیگران زد و هم مىتوان دستشان را گرفت و یتیم نوازى کرد. این دست و این نیرو از آن خداست، ولى انسان در چگونگى بهره بردارى از آن مختار است. اگر نیرو و اعضا و جوارح و آنچه خدا به او عطا کرده، در راه خیر و خوبى به کار اندازد، به خدا نزدیک مىشود و اگر در راه بدى از آنها استفاده کند، از خداوند دور مىگردد. نزدیک شدن به خدا برابر است با رسیدن به مقام کمال انسانیت و بهره مندى از نعمتهاى بىپایان او، در مقابل، دور شدن از خدا یعنى تبدیل شدن به حیوانات و گرفتارى در عذاب و آتش و تنگى؛ انتخاب با خود انسان است.
فهم این که همهى صفات خوب از خدایند، نیاز به مقدماتى دارد؛ از جمله اخلاص در نماز و عبادت.
پروردگار عالم در فعل نیز یکتا و بىشریک است؛ اثر هر سببى از او است و اگر اذن او نباشد، از هیچ کس و هیچ چیز کارى ساخته نیست، امّا بیشتر مردم زیر بار این حقیقت نمىروند و خود و دیگران را مؤثر مىدانند.
توحید ذاتى بعد از توحید افعالى و صفاتى، بالاترین مرتبهى توحید است و معناى آن این است که وجود همهى موجودات از خداى تعالى است. این چیزى نیست که به لفظ و بیان بیاید، بلکه فهمى است که در اثر بندگى محض پروردگار حاصل مىشود و چون حاصل شد، مانند مولا على علیه السلام مىفرماید: «هیچ چیز ندیدم مگر آن که خدا را قبل و بعدش دیدم». این «دیدن» با چشم دل و در حقیقت «فهمیدن» است.
«توحید» التفات به این معنا و فهم این حقیقت است که خداى تعالى در فعل، صفت و ذاتش بىهمتاست، البتّه این التفات و فهم باید همراه با عمل باشد؛ یعنى متوجّه باشد که خدا همه کاره است و «من من» نکند. همین که پاى «من» به میان مىآید، توحید پا پس مىکشد.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد بهترین اعمال چیست؟ فرمود: بعد از معرفت پروردگار چیزى بهتر از این نماز نمىشناسم. سپس فرمود: خداى تعالى مىفرماید: بندهى من به وسیلهى نوافل به من نزدیک مىشود، تا آنجا که من مىشوم چشمش که با آن مىبیند؛ مىشوم گوشش که با آن مىشنود و مىشوم زبانش که با آن سخن مىگوید.
نوافل یعنى مطلق مستحبات. در بین واجبات نماز هم برخى اجزا مستحبند؛ مثل بیشتر تکبیرها، ذکر برخاستن و نشستن، استغفار بین دو سجده، سلام سوم و… اینها همه جزء نوافل محسوب مىشوند و ارزش نماز را بالاتر مىبرند.
«تهجد» یعنى دقایقى پیش از اذان صبح بیدار شدن. خود این بیدار شدن مستحب و جزء نوافل است؛ و خواندن نافله شب نیز تاکید شده است.
بعضى چیزها به خاطر اهمیّت زیادشان، مورد اعتناى پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام بودند و براى ما نیز مستحب مؤکدند؛ به عنوان مثال هنگام غذا خودرن، مستحب است کمى مانده به سیر شدن و تا هنوز میل دارد، دست از غذا بکشد؛ تا گرسنه نشده، غذا نخورد؛ پیش از هر لقمه «بسم الله» و بعد از آن «الحمد لله» بگوید. رعایت این مستحبات، نافله است.
در روایت است که شیطان به وسیلهى عروق در انسان نفوذ مىکند. یعنى به وسیلهى خوراک حرام یا شبههناک؛ در حالى که خود شخص هم از آن بىخبر است. وقتى شیطان وارد شد، شروع به فعالیت مىکند؛ چنانچه کسى مراقب باشد و یاد خدا را فراموش نکند، اثر سوء آن غذا رفع مىشود، وگرنه وسوسههاى شیطان به تدریج او را از روح خدایى جدا مىکند. یکى از آثار این امر، بىتوجّهى به نماز و اهمیّت ندادن به واجبات است.
وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ؛ خداى تعالى فرموده کسى را شریک او قرار ندهیم. برخى سران مشرکان به پیامبر مىگفتند: تو راهى غیر از راه ما و نیاکان ما برگزیدهاى؛ یا به راه ما بازگرد و بتها را بپرست و یا تو را خواهیم کشت! خداى تعالى به پیامبر طى این آیه و آیه بعد مىفرماید: من از جانب پروردگار عالم دستور یافتهام که شریکى براى او قرار ندهم. آیا سزاوار است جز او که ربّ همهى موجودات است، ربّ دیگرى برگزینم؟
وَ أنَا أوَّلُ الْمُسْلِمین؛ رسول خدا صلّى الله علیه و آله نخستین مسلمان از نظر رتبهاند؛ یعنى در تسلیم و بندگى پروردگار مقام نخست را دارند و اولین و آخرین باید به او اقتدا کنند. در قیامت بیشتر از هر پیامبرى مورد عنایت خداوند قرار مىگیرد و پس از ایشان، امیرالمؤمنین و سایر اوصیاى آن حضرت هستند.
عبد اللَّه بن زیاد گفت: بر امام صادق علیه السلام در منى سلام کردیم. سپس من به آن جناب عرض کردم: اى پسر رسول خدا! ما گروهى هستیم که همواره در حال کوچ مىباشیم و نمىتوانیم هر گاه بخواهیم در مجلس شما حاضر شویم، به ما سفارشى (نصیحتى) بفرمایید.
حضرت فرمود: شما را به تقواى الهى، راستى در گفتار، اداى امانت، خوش رفتارى با کسى که با شما همنشینى مىکند، آشکار کردن سلام و غذا دادن به دیگران سفارش مىکنم. در مساجدشان نماز بگزارید؛ از بیمارانشان عیادت کنید و به تشییع جنازههایشان بروید، زیرا پدرم به من فرمود که شیعیان ما اهل بیت، بهترین افراد اقوامشان بودند. اگر در بین خویشاوندان آنها فقیهى، اذانگویى، امام جماعتى، شخص امین و امانتدارى وجود داشت، از شیعیان ما بود؛ شما نیز این گونه باشید. ما را نزد مردم محبوب و دوست داشتنى کنید و باعث کینه و نفرت آنها به ما نشوید.[3]
«طاعت» در لغت به معناى فرمانبردارى است، امّا ریشهى آن را که بررسى کنید، «طوع» معناى میل و رغبت مىدهد؛ پس طاعت، فرمانبردارى همراه با شوق است و این همان چیزى است که باید از خدا درخواست کرد.
منظور از «حسن صحبت» که امام در این روایت فرمود، حرف لغو زدن و خندیدن نیست، بلکه یعنى شخص مؤمن با همنشینى، دیگران را متوجّه خدا مىکند؛ چون وقت نماز مىشود، او را به نماز دعوت مىکند. کسانى که این گونه باشند، بدون آن که حرفى بزنند، مردم را متوجّه خدا مىکنند و مردم دوستشان مىدارند و به سویشان مىآیند، البتّه شخص مؤمن نباید براى جلب توجّه مردم کار خوب کند، امّا وقتى نیت الهى باشد، افراد خوب خواه ناخواه جذب مىشوند.
[1] ـ آل عمران، 102.
[2] ـ بقره، 132.
[3] ـ بحار الأنوار، 71، 162.