سوره انعام آیه ۱۳ تا ۱۵ | جلسه ۱۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۳ تا ۱۵ | چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ | جلسه ۱۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
و هر چه در شب و روز آرام گیرد، همه از آن او است و فقط او شنوا و داناست.(13)
قُلْ أ غَیْرَ اللهِ أتَّخِذُ وَلِیّآ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ اِنّی أُمِرْتُ أنْ أکُونَ أوَّلَ مَنْ أسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ
بگو: غیر خدا، خالق آسمان و زمین، را ولى خود برگیرم؟ او که روزى مىدهد و روزى داده نمىشود. بگو من مأمورم نخستین کسى باشم که تسلیم شده و از مشرکان مباش!(14)
قُلْ اِنّی أخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ
بگو: من هم اگر نافرمانى پروردگارم کنم، از عذاب روزى بزرگ مىترسم.(15)
وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ؛ پس از آن که خداى تعالى در آیهى قبل فرمود: هر چه در آسمانها و زمین است از آن او است، و بر مالکیت خود در بُعد مکان تأکید فرمود، در اینجا به بعد زمان اشاره کرده، مىفرماید: هر موجودى در ظرف زمانى روز و شب زندگى مىکند، از آن خداوند است. منظور از «سَکَنَ» آرامش و زندگى در روز و شب است که از آمد و رفت آنها، ماهها و سالها و قرنها مىگذرند و دوران عمر انسان سپرى مىشود.
وقتى همه چیز، در زمان و مکان، تحت تدبیر و مالکیت خداى تعالى است، چگونه مىتوان غیر او را ربّ و مدبّر خود خواند؟ و فرقى نمىکند که غیر از او، بتها را بخوانند و آنها را ربّ باد و باران و روز و شب بدانند، یا انسان دیگرى را یا هر سببى از اسباب مادّى را.
حتّى پیامبر و امام هم شریک خدا نیستند. ایشان آمدهاند که مردم را با خدا آشنا کنند، نه آن که آنها را به خود متوقف سازند. همچنین اساتید علوم تجربى یا علوم دینى یا اساتید معرفت و سلوک هم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند، از خداوند است. پس احترام به سادات یا به اساتید، نه به خاطر شخص خود ایشان، بلکه به جهت تواضع براى خداى تعالى و توجّه به او است. این به معناى آن نیست که همه کنار روند تا نفس خود ما پیش افتد، بر عکس، این بت نفس پیش از هر چیز دیگرى باید کنار رود و خُرد شود. گاه انسان به زبان مىگوید که «همه چیز از خداست و ما کارهاى نیستیم» ولى از زیر همین حرفها، منیّت سر برمىآورد.
با وجود آن که این حرف کاملا درست است و باید آن را پذیرفت و بر آن تأمل کرد، در عین حال باید بسیار مراقب نفس و حیلههاى آن بود! گاه با همین ترفندها به جاى آن که مردم را به سوى خدا بکشاند، آنها را به اطاعت خود وا مىدارد.
به همین جهت است که مىگوییم: هیج کس وارد اسرار غیب الهى نمىشود مگر وقتى که نفس و شیطان را مهار کند و حیلههایش را بازشناسد. البتّه این مخصوص کسانى است که مىخواهند از عالم دیگر اطّلاع یابند و کمى بیشتر با خداى خویش آشنا شوند، نه براى مردم عادى، یا مؤمنینى که درجات ابتدایى ایمان را دارند و دوستدار و تابع اهل بیت هستند و به وضع خود قانعند.
وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ؛ خداوند خالق شنوایى است و براى شنیدن نیازى به گوش ندارد. کسى که خدا را مالک همه چیز مىداند، مىفهمد که او نه تنها شنوا، بلکه از هر خطور قلبى آگاه است و پیش از تبدیل شدن آن به سخن، آن را مىداند.
قُلْ أ غَیْرَ اللهِ أتَّخِذُ وَلِیّآ؛ «ولى» یعنى کسى که همه کاره و صاحب اختیار انسان است. آیا سزاوار است جز خدا را «ولى» خود برگزینیم؟ اگر ما، پیامبر و اهل بیت ایشان را ولى خود مىدانیم، به خاطر فرمان خداى تعالى است و این ولایت همان ولایت پروردگار است. خود ایشان هم خود را بندهى ذلیل خدا مىدانستند و مردم را به بندگى او دعوت مىکردند، نه به خود.
مردمى که تابع ایشان مىشوند، دو دستهاند؛ بعضى اعتقاد به ایشان دارند و با اطاعت از آنها، به سوى خدا هدایت مىشوند؛ یعنى حضرات معصومین راه هدایت را به آنان نشان مىدهند. بعضى دیگر در اثر اطاعت و استقامت بر ایمان و اعتقاد خود، مورد عنایت خاص ایشان قرار مىگیرند و حضرات، دست آنان را مىگیرند و سیرشان مىدهند. این افراد، به اذن الله از اعتقاد گذشته، به علم توحید وارد مىشوند. هدایت اول «راهنمایى» و هدایت دوم «ایصال الى المطلوب» نام دارد.
تقرّب ما به خداى تعالى در گرو اطاعت از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام است. آنان هم هر چه مىگویند از خداى تعالى است. همچنین تقلید از علما و مراجع در واقع اطاعت از معصومین است؛ چون فتاواى ایشان، همه از قرآن و روایات است و آنان چیزى از خود بر آن نمىگذارند. این تقلید و آن اطاعت، انسان را از هواى نفس آزاد و متوجّه خداى تعالى مىکند و او را در ولایت پروردگار وارد مىسازد.
فاطِرِ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ؛ خالق آسمانها و زمین و پروردگار جهانیان، ذات مقدس الله جلّ جلاله است که جز او احدى صاحب ولایت حقیقى و شایستهى سرپرستى نیست. او که رازق همهى موجودات است و روزىخور کسى نیست.
درست است که حضرت صاحب الزمان امروز واسطهى فیض است و از برکت ایشان، خلایق روزى مىخورند، ولى رازق اصلى خداى تعالى است. حتّى نان و آب و غذا هم سیرکننده نیستند. اینها فقط اسبابى هستند که اثر خود را از خداى تعالى دارند و سیرکننده واقعى خود او است.
قُلْ اِنّی أُمِرْتُ أنْ أکُونَ أوَّلَ مَنْ أسْلَمَ؛ «مَن أسلَمَ» یعنى «مسلمان» و به اعتبار دیگر یعنى «تسلیم» شدن. حقیقت اسلام، تسلیم در مقابل پروردگار است و حد تسلیم، این است که مثل مرده در دست غسّال شود.
وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ؛ این که خداى تعالى به رسول خود درباره شرک ورزیدن هشدار مىدهد، نشانهى آن است که دنیا، دار اختیار است و حتّى ایشان نیز با داشتن مقام عصمت، مىتواند مرتکب نافرمانى و گناه شود. که البته محال است چون توفیق خدای تعالی را دارد.
شرکى که خداى تعالى رسولش را از آلوده شدن به آن برحذر مىدارد، شرک «جلى» یعنى بتپرستى نیست؛ زیرا ایشان صاحب مقامات عالى علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین بودند، بلکه به معناى کمال انقطاع از غیر خدا، در همهى حالات و همه ساعات و لحظات عمر است؛ لذا حضرتش همیشه از خدا مىخواست که «الهى لا تَکِلنى اِلى نَفسى طَرْفَهَ عَینٍ أبَدا»[1]
«خدایا مرا یک چشم بر هم زدن به خود وامگذار.»
امّت پیامبر هم هر چه بیشتر از خدا بخواهند، از آلودگىهاى شرک بیشتر دور مىشوند. شهید آیت الله دستغیب مىفرمود: یکى از مراتب شرک این است که بگویید: «این دکتر بود که مرا شفا داد و اگر او نبود من مرده بودم». وقتى توجّه انسان به خداى تعالى باشد، مىگوید: خدا به وسیلهى این دکتر مرا شفا داد. حتّى دعا و توسّل هم همین طور است؛ یعنى این خداست که به وسیلهى دعا یا به خاطر توسّل به ائمه اطهار علیهم السلام شفا مىدهد و گرفتارىها را رفع مىکند و حاجات مؤمنین را برآورده مىسازد. خود معصومین بدون اجازه خداى تعالى کارى نمىکنند؛ اگر چنین کنند، مشرک خواهند شد؛ چون خود را منهاى خداى تعالى و مستقل از او، فاعل دانستهاند.
قُلْ اِنّی أخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ؛ هیچ پیامبرى، نه عمدآ و نه سهوآ مرتکب گناه نمىشود و واجبى را ترک نمىکند؛ پس منظور از این که مىفرماید: «به آنها بگو من هم اگر نافرمانى کنم، از عذاب قیامت مىترسم»، این است که همه بدانند هر کس از بندگى پروردگار خارج شود، از عذاب او در امان نیست، حتّى اگر رسول خدا باشد. او با کسى قوم و خویشى و رودربایستى ندارد. این همه عبادتهایى که پیامبران الهى، از آدم تا خاتم و ائمه اطهار علیهم السلام انجام مىدادند، همه براى اظهار عبودیت به درگاه پروردگار بود.
امام رضا علیه السلام به عالم مسیحى گفت: من درباره حضرت عیسى از یک چیز در شگفتم و آن این که چرا عبادتهاى ایشان کم بود؟ گفت: چگونه شما چنین مىگویید، در حالى که مسیح، شبها را به عبادت مىگذراند و روزها را روزه بود! حضرت فرمود: بگو ببینم عیسى براى چه کسى عبادت مىکرد؟ در اینجا بود که عالم مسیحى از پاسخ دادن عاجز ماند؛ چون اگر مىگفت براى خدا بود، معلوم مىشد خود را بندهى خدا مىدانست، نه فرزند یا شریک او، و اگر براى غیر خدا عبادت مىکرد، مشرک بود.
اولیاى خدا هم همه بندگان خدا بودند و هیچ کس شریک خدا یا مثل او نیست. اگر اهل معرفت سخن از فنا مىگویند، منظور «خدا شدن» نیست، بلکه منظور رسیدن به فهم هیچى خود و دیگران، ما سوى الله است. دیگران شاید به زبان بگویند که همه چیز از خداست، ولى به این فهم کامل نرسیدهاند که همهى علم و قدرت و حیات از او است و فقط او مدبّر و همه کارهى عالم است. کسى که به این فهم مىرسد، هرگز مدعى ربوبیت نمىشود بلکه به خاک مىافتد و به پروردگار عالم عرض مىکند: «انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین».
بنابراین حضرات معصومین علیهم السلام بیشتر از سایر مردم بندگى خدا مىکردند و مسؤلیتشان سنگینتر از دیگران بود؛ اگر مرتکب کمترین لغزشى مىشدند، بیشتر از همه تنبیه مىشدند و البتّه پیامبر گرامى اسلام و اهل بیت ایشان هیچ انحراف و ترک اولایى نداشتند، ولى به عنوان مثال حضرت یعقوب به خاطر یک ترک اولی، چهل سال در فراغ یوسف گریست، یا حضرت یونس مبتلا به شکم ماهى شد، یا حضرت آدم از بهشت هبوط کرد. در میان علما هم هر کس به خدا مقرّبتر باشد، تکلیف سنگینترى دارد.