سوره اعراف آیه ۸ و ۹ | جلسه ۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۸ و ۹ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۱۰ | جلسه ۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
وزن در آن روز «حق» است؛ پس کسانى که میزان اعمالشان سنگین باشد، رستگارند.(8)
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ
و کسانى که ترازوهایشان سبک باشد، به خود زیان زدند؛ چراکه به آیات ما ستم کردند.(9)
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ؛ یکى از مواقفى که در عالم برزخ و قیامت پیش رو ی ماست، موقف «سنجش اعمال» است. هر کس اعمال نیکش در ترازوى حقّ الهى سنگینتر باشد، اهل نجات است و هر کس نباشد، زیانکار است.
اعمال ما در عالم برزخ، صورت مىیابد و همنشین ما خواهد بود؛ به عنوان مثال بعضى اعمال صالح از جمله نماز، به صورت نور ظاهر مىشوند؛ در روایت است که وقتى شخص مؤمن را در قبر مىگذارند، انوارى اطرافش ظاهر مىشود که عبارتند از نور نماز، نور روزه، نور زکات و… نورى که از همه درخشانتر است، نور ولایت اهل بیت علیهم السلام است.
بعضى اعمال دیگر نیز به صورت باغها، میوهها و حورالعین ظاهر مىشوند؛ همهى نعمتهایى که در قرآن و روایات شمرده شده، صورت واقعى اعمال صالح خود انسان است و همین الان این انوار همراه انسان است. نه فقط اعمال، که اعتقادات و خلقیات ما نیز در عالم دیگر ظهور مىیابند.
وقتى حاج على بغدادى خدمت حضرت صاحب الزمان رسید و به دستور ایشان به سمت کاظمین بازگشت، سمت راست خود درختها و باغهاى زیبا، داراى میوههاى چهار فصل مشاهده کرد.
عرض کرد: من بارها از این مسیر عبور کردهام، امّا چنین باغهایى ندیدهام.
حضرت فرمودند: اینها همراه شیعیان ماست.
این صورت اعمال خود حاج على بغدادى بود که حضرت نشانش دادند و پس از مرگ، در عالم برزخ اینها را خواهد دید. شرح این ملاقات به صورت مفصل در مفاتیح الجنان، در ذیل زیارت کاظمین آمده است و به همهى دوستان جوان سفارش مىکنیم آن را مطالعه کنند.
بنابراین معناى «الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» این است که اعمال، اعتقادات و خلقیات ما را با معیار «حق» خواهند سنجید. امّا حق چیست؟
یکى از مصادیق حق، کتاب خداست؛ یعنى مثلا نماز ما را با قرآن مىسنجند؛ پس باید ببینیم قرآن درباره نماز چه مىگوید؟
پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام «قرآن مجسم» یا «قرآن ناطق» هستند و اعمال ما با اعمال ایشان سنجیده مىشود؛ لذا باید ببینیم نسبت نماز ما با نماز ایشان چگونه است؟ گاه یک به صد است؛ گاه یک به هزار و گاه یک به میلیون. به همین نسبت میزان اعمال ما سنگین مىشود و مثلا یک میلیونم درجه امیرالمؤمنین نصیبمان مىگردد.
در اعتقادات هم همین طور است؛ یعنى اعتقادات هر مسلمانى با اعتقادات امیرالمؤمنین و دیگر معصومین سنجیده مىشود. در خلقیات هم همین طور است و اخلاق خوب هر کس را با اخلاق و صفات پسندیده حضرات معصومین مىسنجند؛ به همین دلیل است که در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام به ایشان عرض مىکنیم : «السلام عَلَى مِیزَان الأعمَال». مولا على علیه السلام به عنوان شاخص، میزان خوانده مىشود، وگرنه تفاوتى بین ایشان و سایر حضرات نیست و همه میزان الاعمال هستند.
هر کس هر درجهاى نصیبش شود، در همان درجه از مولا على علیه السلام لذّت مىبرد؛
«وَ اِنَّ شِیعَتَکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی أشْفَعُ لَهُمْ وَ یَکُونُونَ غَداً فِی الْجَنَّهِ جِیرَانِی»
«و شیعیانت بر فراز منبرهایى از نور، با روى سفید، گرد من هستند و من از آنها شفاعت کنم و فردا در بهشت همسایههاى منند.»
یعنى آن که در درجه اول بهشت است، از مولا على و سایر ائمه اطهار علیهم السلام لذّت مىبرد، لکن به حساب همان درجهاى که دارد، و آن که در درجه دوم است، لذّت بیشترى دارد و همین طور تا درجات بالاتر.
درباره بهشت، به طور مجمل گفته شده که هشت درجه است، امّا این طور نیست که طبقات ظاهرى باشد؛ این درجه بندىها متناسب با فهم و پیشرفت مؤمنین در معنویات و شناخت خداى تعالى است؛ یعنى همه چیز به این برمىگردد که هر کس چقدر از خدا خواسته و کار کرده باشد. طلب و تلاش دو عنصر کلیدى این راهند. کسى که آن قدر خواست و استقامت کرد که در برابر همهى ناملایمات، جز رضا و تسلیم و صبر از خود نشان نداد، ارزش والایى مىیابد و تقریبآ شبیه و نزدیک به مولا على علیه السلام مىشود و چه بسا ده درجه ایمان نصیبش شود؛ مثل جناب سلمان. لذّتى که چنین کسى از حضرت مولا مىبرد، مانند لذّت ابوذر نیست؛ چون هر کس متناسب با شناختى که از على علیه السلام دارد، از ایشان لذّت روحانى و معنوى مىبرد.
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ هر کس کفهى اعمال صالحش سنگین باشد، «فلاح» یافته؛ یعنى به خاک نچسبیده و از ماده بیرون آمده است. چسبیدن به ماده یعنى حیوانیت و نافهمى معنوى؛
(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ اِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللهِ اثّاقَلْتُمْ اِلَى الاْرْضِ أ رَضیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ اْلآخِرَهِ فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی اْلآخِرَهِ اِلّا قَلیلٌ )
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! شما را چه شده که چون به شما گویند : در راه خدا کوچ کنید، به زمین مىچسبید؟ آیا به جاى آخرت، به زندگى دنیا راضى شدهاید؟ پس متاع زندگى دنیا در برابر آخرت اندکى بیش نیست.»
کسى که هنوز نمىتواند در راه خدا هجرت کند، معلوم مىشود هنوز به زمین چسبیده است؛ یعنى از خوراک لذّت مىبرد، نه از نعمت پروردگار؛ از شهوترانى؛ از فرزندان؛ از مال، جمال، مقام، علم و دیگر ظهورات نفسى خود لذّت مىبرد، نه از خداى خود. همین فلاح و بیرون آمدن از خاک نیز مراتب دارد. هر کس به هر اندازه چیزى در چنته داشته باشد و به هر نسبت میزانش سنگین باشد، به فلاح مىرسد.
بزرگان ما متوجّه این معنا بودند که همهى افراد، از نظر ایمان و اعتقاد در یک درجه نیستند؛ از این رو هر کس را با ظرفیت و درجهاى که داشت ملاحظه مىکردند.
مردى بنام سراج که خادم امام صادق علیه السلام بود، مىگفت : امام صادق براى کارى مرا فرستاد. ما دنبال آن کار رفتیم و بعد در حالى که هوا بسیار گرم بود و ما هم گرسنه بودیم، برگشتیم. من در جایى که بسترم قرار داشت، رفتم و خود را با ناراحتى روى رختخواب افکندم. در این هنگام ناگهان امام صادق علیه السلام به طرف ما آمد و گفت: مىخواهم نزد شما بنشینم. من از جاى خود برخاستم و امام هم در کنار بستر من قرار گرفت و درباره کارى که مرا براى آن فرستاده بود، سوال کردند.
من امام را در جریان آن کار قرار دادم. او هم خداوند را سپاسگزارى کرد و بعد درباره گروهى به سخن مشغول شدیم. من عرض کردم قربانت گردم من از آنها تبرّى مىکنم؛ چون آنها معتقداتى دارند که ما نداریم.
امام فرمود: آنها ما را دوست مىدارند، ولى چون مطالبى مىگویند که شما نمىگویید، باید از آنها بیزارى بجویید؟ گفتم آرى. فرمود : نزد ما هم چیزهایى هست که نزد شما نیست، پس در این صورت ما باید از شما تبرّى کنیم.
عرض کردم: خیر قربانت گردم. فرمود: نزد خداوند چیزهایى هست که نزد ما وجود ندارد، آیا خیال مىکنى خداوند ما را از خود دور کرده است؟ گفتم: خیر قربانت گردم! پس ما اکنون با آنها چه کنیم؟ فرمود: آنها را دوست بدارید و از آنان تبرّى نکنید.
بعضى از مسلمانان یک سهم از ایمان را دارند و بعضى دو سهم و بعضى هم سه سهم، تا هفت سهم. در اینجا کسى که که یک سهم دارد نباید با کسى که دو سهم یا بیشتر دارد مقایسه شود. خداوند براى هر کسى سهمى معیّن کرده و به همان اندازه پاداش خواهد دید. اینک براى تو در این باره مثلى مىزنم :
مردى همسایهاى نصرانى داشت و او را به اسلام دعوت کرد و به اندازهاى از مزایا و زیبایىهاى اسلام تعریف کرد که او قبول کرد و مسلمان شد.
در یکى از سحرها، قبل از نماز صبح آمد و در خانه او را زد. مرد تازه مسلمان گفت: کیست که در این هنگام در مىزند؟ گفت: من فلان کس هستم. گفت: چه مىخواهى؟ گفت: وضو بگیر و لباس در بر کن تا با هم به مسجد برویم! او هم وضو گرفت و جامههاى خود را عوض کرد و با هم به مسجد رفتند.
آنها به مسجد رفتند و به نماز مشغول شدند. بعد از طلوع فجر نماز صبح خواندند و در مسجد مشغول ذکر و دعا شدند تا آفتاب طلوع کرد. مرد نصرانى برخاست تا به منزل برود، آن مرد گفت: کجا مىروى؟ روز کوتاه است، اکنون ظهر فرا مىرسد. او هم نشست تا ظهر شد و نماز ظهر گذاشتند. بعد از آن گفت: بین ظهر و عصر فاصله زیادى نیست، صبر کنید نماز عصر را هم ادا کنیم. او را در مسجد نگه داشت تا نماز عصر را هم خواندند. آن مرد برخاست که برود. بار دیگر گفت: اکنون آخر روز است، صبر کنید تا شب با هم برویم! او را نگه داشت و نماز مغرب را هم خواندند و بعد از آن مرد تازه مسلمان خواست برود، بار دیگر گفت: نماز عشا را بخوانیم و برویم! آنها نماز عشا را هم خواندند و بعد از هم جدا شدند.
هنگام سحر بار دیگر آن مرد به منزل نصرانى رفت و در زد، او آمد و معلوم شد رفیق شب گذشته است، آمده او را به مسجد ببرد. گفت: برخیز و وضو بگیر تا با هم به مسجد براى عبادت برویم.
مرد نصرانى گفت: براى این دین، بیکارتر از مرا پیدا کن! من مردى فقیر و صاحب عیال هستم.
امام صادق علیه السلام فرمود: او را نخست در چیزى وارد کرد، ولى بار دیگر از آن خارج ساخت.
توقعى که از یک نوجوان مىرود، با یک جوان فرق مىکند؛ به همین نسبت توقع از یک میانسال بیشتر از یک جوان است؛ لذا پدر و مادرها باید درباره فرزندان خود این مسئله را لحاظ کنند. در جامعه هم همین طور است؛ بزرگان جامعه باید متناسب با فهم و ظرفیت افراد، از آنها انتظار داشته باشند.
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ؛ میزان خفیف (ترازوى سبک) یعنى آدمى در اعتقادات، اخلاق و اعمال صالح، چیزى که بتوان با مولا على علیه السلام سنجید، نیاورده باشد، چنین کسى قطعآ زیانکار است. شرط اول در این سنجش، اعتقاد به خود مولا على علیه السلام، ولو به مقدار اندک است؛ پس آن که هیج نماز و روزهاى ندارد و خلقیاتش همه زشت و ناپسند است، یا سر سوزنى محبّت امیرالمؤمنین در دلش نیست، میزانش خفیف و سبک است و زیانکار خواهد بود؛ یعنى سرمایه خود را که همان فطرت الهى باشد، از کف داده است؛ «فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ»
بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُون؛ این زیانکارى به خاطر آن است که زیر بار آیات پروردگار نرفتند و این آیات را درون خود از بین بردند. از مصادیق آیات پروردگار، فطرت، قرآن، سنّت پیامبر و حضرات معصومین است.
ظلم هم مراتب مختلفى دارد. هر چه شخص ستمکارتر باشد، عذاب سختترى خواهد داشت. میزان این مراتب نیز حق است؛ یعنى هر کس از مولا على علیه السلام دورتر باشد، عذابش بیشتر است و اگر در زمره منافقین درآید، جایگاهش «درک اسفل» خواهد بود؛
(اِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الاْسْفَلِ مِنَ النّارِ )
«همانا منافقین در پایینترین طبقات آتشند.»
آنان نماز مىخوانند؛ روزه مىگیرند؛ حج بجا مىآورند، امّا درونشان هیچ نیست و همهى عباداتشان از روى ریا و تظاهر است، تا بعد مقاصد خود را اجرا کنند. در مقابل آنها، متّقین قرار دارند که نزد «ملیک مقتدر» جاى خواهند داشت؛
(اِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ )
«بىشک پرهیزکاران در بهشتها و نهرهایند؛ در منزلگاه صدق، نزد فرمانرواى مقتدر.»
همهى مؤمنین نزد پروردگارند، ولى آنان که در درجات بالاى تقوایند، مقرّبترند؛ چراکه هیچ منیّتى ندارند و درونشان هر چه هست، اسما و صفات پروردگار است.
خداى تعالى در سوره «کهف» درباره آنها که میزانشان سبک است مىفرماید :
(أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْنآ )
«آنانند که آیات پروردگارشان و ملاقات او را انکار کردند؛ پس اعمالشان نابود شد و در نتیجه روز قیامت میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد.»
کسى که طالب توحید و محبّت پروردگار است و مىخواهد به اندازه خود «على گونه» شود و پاى طلب خود بایستد؛ یعنى واجبات را انجام دهد؛ محرّمات را ترک کند و راه نفوذ شیطان و نفس را با کمک خداى تعالى بشناسد و ببندد، هر روز بالا و بالاتر مىرود. چنین کسى نه تنها على گونه مىشود، بلکه مانند مولا على علیه السلام، براى دوستان خود، میزان اعمال و حق مىشود؛ لذا «انسان کامل» میزان است.
برخى از شهداى ما به این مقام رسیدند و امروز مأمور حسابرسى دوستان پایین دست خود هستند؛ هر کدام بنابه درجهاى که دارند، تعدادى را زیر نظر دارند و شاهد اعمالشان هستند.
کسانى که اخلاق و اعمال خوب و بد را با هم دارند و هنوز تمام اخلاق ناپسندشان از بین نرفته است، دو دسته مىشوند؛ برخى در راه تهذیب و تزکیه قرار گرفتهاند و طالب این معنا شدهاند، اینان راه خود را ادامه خواهند داد. حضرت آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: «کسى که به علم الیقین رسیده است، خداوند بدىهایش را تبدیل به حسنات مىکند». یعنى اخلاق بد به وسیلهى اخلاق خوب تبدیل مىشود؛ (یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ )
این سیر همین طور در عالم برزخ و قیامت ادامه خواهد داشت.
خداوند به همهى افراد بشر این قدرت و استعداد را عطا کرده که بتوانند سلمان و ابوذر شوند، امّا همه در این راه قرار نمىگیرند و به تعبیر قرآن «خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ» مىشوند، امّا بعضى دیگر کمر همّت را محکم مىبندند؛ همچون شهید آیت الله دستغیب که از ابتداى جوانى در راه خدا قرار گرفت و اعتنا به هیچ کس نکرد؛ هر کس هر چه مىخواهد، بگوید. خداوند هم به ایشان درجاتى عطا کرده که خود تبدیل به میزان اعمال شده است و کارگشاست و دستش باز است. افراد زیادى حکایتهاى مختلفى از ایشان برایمان گفتهاند.