سوره اعراف آیه ۸۵ | جلسه ۴۳ و ۴۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۸۵ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۳/۰۶ | جلسه ۴۳ و ۴۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ اِلى مَدْیَنَ أخاهُمْ شُعَیْبآ قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الاْرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُوْمِنینَ(85)
و به سوى مَدیَن، برادرشان شعیب را فرستادیم. گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید که خدایى جز او براى شما نیست. دلیل روشنى از جانب پروردگارتان براى شما آمد. پیمانه و وزن را کامل بدهید و حقّ مردم را کم ندهید و در زمین، پس از اصلاح آن، فساد نکنید! این براى شما بهتر است، اگر مؤمن هستید.
وَ اِلى مَدْیَنَ أخاهُمْ شُعَیْبآ؛ نام حضرت شعیب یازده بار در قرآن آمده است. خداوند او را به سوى مردم مَدْیَن و اَیْکه فرستاد تا آنها را به یکتاپرستى و آیین خدایى دعوت نماید و از بتپرستى و فساد اخلاقى نجات بخشد.
مدین شهرى بود که در سرزمین معان، نزدیک شام، در قسمت انتهایى حجاز قرار داشت، مردم آن علاوه بر بتپرستى و فساد اخلاقى، در داد و ستد، خیانت و کلاهبردارى مىکردند؛ کمفروشى و خیانت در خرید و فروش، حتّى کم نمودن طلا و نقره در سکههاى پول در میانشان رایج بود. آنان به خاطر حبّ دنیا و ثروتاندوزى، به نیرنگ و حیله دست مىزدند.
اَیْکه نیز قریهاى آباد و پر درخت، نزدیک مَدین بود و مردم آنجا همچون مردم مدین، غرق در فساد بودند.
حضرت شعیب 242 سال عمر کرد، از بعضى از روایات و گفتار مفسران و قرائن استفاده مىشود که شعیب از طرف خدا به سوى دو قوم (مدین و قوم ایکه) فرستاده شد، امّا هر دو قوم از اطاعت او سرپیچى نموده، هر کدام به یک نوع عذاب سخت گرفتار شدند.
از رسول خدا صلّى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: حضرت شعیب به عشق خدا آن قدر گریه کرد تا نابینا شد؛ خداوند او را بینا کرد؛ باز آن قدر گریست تا نابینا شد؛ باز خداوند او را بینا کرد؛ براى بار سوم نیز آن قدر به عشق الهى گریست که نابینا شد؛ خداوند باز او را بینا کرد، در مرتبه چهارم، خداوند به او فرمود :
اى شعیب! تا کى به این حال ادامه مىدهى؟ اگر گریه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر تو حرام کردم و اگر از شوق بهشت است، آن را براى تو مباح نمودم. شعیب عرض کرد :
«اِلهى وَ سیِّدى أنت تَعلَمُ أنِّى ما بَکَیتُ مِن نارِکَ وَ لا شَوقاً اِلى جَنَّتِکَ و لکِن عُقِدَ حُبُّکَ عَلى قَلبِى فَلَستُ أصبِرُ اَو اَراکَ»
«اى خداى من و اى آقاى من! تو مىدانى که من نه از خوف آتش دوزخت گریه مىکنم و نه به خاطر اشتیاق بهشتت، بلکه حبّ تو در قلبم گره خورده، قرار و صبر ندارم تا تو را (با چشم دل) بنگرم و به درجه نهایى یقین برسم.»
خداوند به شعیب فرمود: حال که چنین هستى، کلیم خود، موسى را خدمتگزار تو مىکنم.
جناب شعیب بسیار نماز مىخواند و به مردم مىگفت: نماز بخوانید؛ چراکه نماز انسان را از کارهاى زشت و گناه باز مىدارد، ولى آن قوم نادان که رابطه بین نماز و ترک گناه را درک نمىکردند، از روى مسخره به آن حضرت مىگفتند: آیا این وِردها و ذکرها و حرکات تو به تو فرمان مىدهد که ما سنّت نیاکان خود را ترک کنیم و یا نسبت به اموالمان بىاختیار باشیم؟ تو که بردبار و خوشفهم بودى، چرا چنین شدهاى؟
از امام باقر علیهالسلام نقل شده: خداوند به شعیب وحى کرد که صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم نمود؛ شصت هزار نفر از نیاکان آنها و چهل هزار نفر از بدان. شعیب عرض کرد: بدان سزاوار عذابند، ولى نیاکان چرا؟ خداوند فرمود:
«داهَنُوا أهلَ المَعاصِى وَ لَم یَغضِبُوا لِغَضَبِى»
«آنان با گناهکاران، سازش کرده، به خاطر خشم من، به آنها خشم نکردند (نهى از منکر نکردند).»
خداوند در قرآن مىفرماید :
(وَ لَمّا جاءَ أمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْبآ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنّا وَ أخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمین )
«و هنگامى که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آنها را که ستم کردند، صیحه آسمانى فرو گرفت و در دیار خود، به رو افتادند و مردند.»
قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ؛ حضرت شعیب نیز مانند همهى پیامبران الهى، مبلّغ توحید پروردگار بود و مردم را به بندگى او فرا مىخواند. به آنان مىگفت: «اله، مؤثر، محبوب و معشوقى جز پروردگار یکتا براى شما نیست؛ پس او را بپرستید!»
خداى تعالى همراه همهى ماست و مطابق دعاها و زیارات معتبر، پیامبر اکرم و اهل بیت او نیز همراه ما هستند و از ما جدا نیستند، لکن فهم این همراهى، نیاز به معرفت دارد. فهم همراهی خدا و فهم این که هر چه هست، از او است؛ همه در برابر او هیچند و هیچ ندارند، ریشهى صفات ناپسند را مىخشکاند. اگر انسان بفهمد هیچ است، دیگر تکبّر، حسد، سوءظنّ، بخل و… براى چه داشته باشد؟ براى این که بفهمیم در برابر خدا چیزى نداریم، خوب است کمى به اطراف خود نگاه کنیم؛ این همه مخلوقات خدا؛ انسانها، حیوانات، حشرات، گیاهان، کرات و غیره که در این عالم زندگى مىکنند؛ آنها که خلق شدند و مردند، و مخلوقاتى که از این به بعد خلق مىشوند، این همه را خداى یکتا با دست قدرت خویش خلق کرده است. خدایى با این عظمت، همراه تک تک ماست.
حیف نیست عمرى از ما بگذرد و او را نشناسیم و دست خالى از این دنیا برویم؟
راههاى متعدّدى براى آشنایى با خداى تعالى وجود دارد و هر کس لااقل باید یکى از آنها را در پیش بگیرد و تا آخر عمر آن را ادامه دهد! یکى از این راهها که بسیار آسان و در عین حال سخت است «نماز» است. نماز اهمیّت فوق العادهاى دارد و بسیار بر آن تأکید شده است. با آنکه هر نماز، بیشتر از پنج دقیقه طول نمىکشد، حرکت و حیاتى به انسان مىبخشد که باور کردنى نیست، به شرط آنکه آن را مهم بشمارد؛ یعنى موقع نماز حواس خود را جمع کند تا بدون خیال یا با حداقلِ خیالات خوانده شود! همین نماز، بتدریج باعث توفیق در انجام واجبات دیگر و ترک محرّمات مىشود.
(اِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللهِ أکْبَرُ )
«به راستى نماز از کار زشت و ناپسند بازمىدارد و ذکر خدا بزرگتر است.»
در اثر نماز، خداى تعالى از انسان یاد مىکند؛ دستش را مىگیرد؛ از مادّیات بیرونش مىکشد و پس از مدّتى، مىفهمد خودش هیچکاره و خداى تعالى همه کاره است؛ وقتى چنین شد، نفس راحتى مىکشد و از اخلاق بد و صفات موذى درونش آسوده مىشود. حسد، کبر، وسوسه و خیالات، اگر به جان انسان بیفتند، بیشتر از هر حشرهى موذى، او را اذیت مىکنند. فکر و ذهن باید مشغول یاد خدا باشد، نه خیالات بیهوده!
قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ؛ حضرت شعیب به قومش گفت: از سوى پروردگارتان دلیل و برهان براى شما آمده است. برهان، خود ایشان بود که مانند همهى انبیا، همراه خود معجزه آشکار داشت.
مولا على علیه السلام بنابر روایتى مىفرماید :
«اِعْرِفُوا اللهَ بِاللهِ وَ الرَسُولَ بِالرِسالَهِ»
«خدا را به خدا بشناسید و رسول را به رسالت!»
یعنى خدا را با آثار خدایىاش که در مخلوقاتش پیداست، بشناسید. این همه موجودات زنده که در این عالم زندگى مىکنند؛ نفس مىکشند و حیات در تک تک سلولهایشان جارى است، همه به تدبیر پروردگار عالم و نشانهى آشکار او است.
«خدا را به خدا بشناس» یعنى کمى از خود بیرون بیا؛ کمى از مادّیات بالاتر برو تا متوجّه او شوى! بفهمى خدایى که این همه مخلوقات را خلق کرده، قدرت، علم و حیاتى بىنهایت دارد. قدرت همه کس و همه چیز از او است؛ هر کس هر علمى دارد، از او است و هر اثرى از حیات در هر کجاى عالم است، از او است.
بالاتر از این، اصل وجود آسمانها، زمین و موجودات، از او است. وجود یعنى همان چیزى که حیات قائم به آن است و نبودنش برابر با عدم است. البتّه فهم این معنا کمى مشکل است. باید بندگى انسان بیشتر شود و بر واجبات و محرّمات مراقبت شدیدترى نماید تا این حقیقت در دل فرو رود! به دانستن و در مغز گنجاندن نیست.
«رسول را به رسالت بشناس» یعنى پس از اعتقاد به خداى تعالى، اگر کسى ادعا کرد از سوى او به پیامبرى برگزیده شده، چنانچه در ادعاى خود صادق باشد، قلبهاى مردم به سوى او متمایل شده، حقانیتش را ملتفت مىشوند. این یعنى شناختن پیامبر، از روى رسالتش. البتّه لازم است براى بسته شدن دست مدعیان دروغین، پیامبران، معجزاتى از سوى خدا داشته باشند.
فَأوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ؛ حضرت شعیب، پس از تذکّر به توحید و نبوت، سه سفارش به قوم خود کرد؛ اولین آنها، کامل کردن پیمانه و وزن است. نه فقط در این دو مورد، بلکه در هر نوع معاملهاى، بایع و مشترى باید حق همدیگر را به طور کامل ادا نمایند.
وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أشْیاءَهُمْ؛ «اشیاء» شامل همهى حقوق مىشود و منحصر به خرید و فروش نیست؛ همهى مردم در هر سطحى که هستند، باید به حقوق هم احترام بگذارند!
حقوق عمومى مردم اعم از اقتصادى، فرهنگى، سیاسى، نظامى و… نیز باید محترم شمرده شود! هنگامى که یک معلم سر کلاس درس حاضر مىشود، باید در ارائه درس، حق شاگردان را کاملا ادا نماید؛ مطالعه داشته باشد؛ در صورت لزوم درسش را تکرار کند. مدیر مدرسه یا دانشگاه یا کسى که بر کار معلمها نظارت مىکند، باید براى کار و مسؤولیت خود وقت کافى بگذارد و کمکارى نکند!
وزیران و مدیران فرهنگى و علمى کشور، تا برسد به رئیس جمهور، همه در زمینهى فرهنگ و آموزش مردم مسؤلند؛ باید درسها و رشتههایى در اختیار دانشآموزان و دانشجویان قرار گیرد که مناسب کسب و کار و جهان امروز باشد و از اساتید و معلمان متخصص استفاده شود، نه آنکه گزینش سلیقهاى یا سیاسى انجام شود و کسانى را که با خودشان موافقند یا دوستشان دارند، فارغ از سطح سواد و تخصصشان، بر سر کار بیاورند. در این صورت قهرآ حق مردم «بخس» (ضایع) مىشود.
ممکن است برخى افراد موافق نظر و سلیقهى ما نباشند، امّا مؤمن و متخصص باشند یا حتّى مؤمن به دین ما نبوده، کافر باشند، ولى در مدرسه و دانشگاه تبلیغ دین خود را نکنند، آیا نباید از تخصص این افراد استفاده کرد؟
دستور خداى تعالى که فرمود: «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أشْیاءَهُمْ» مختص مسلمانان نیست، بلکه یک قاعده کلى براى همهى مردم در سراسر دنیاست. هر کس بخواهد مملکت خوبى داشته باشد، باید این کلام پروردگار را آویزه گوش کند و حق مردم را از جهات مختلف ادا کند. در این صورت هر کشورى که باشد، بهشت مىشود.
باید هر کس در هر رشته و شغلى که هست، کار خود را خوب انجام دهد و حق مردم را رعایت کند؛ وقت بگذارند و بدانند خداوند این کار را دوست مىدارد.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود :
«أحَبُّ عِبَادِ اللَّهِ اِلَى اللَّهِ أنْفَعُهُمْ لِعِبَادِهِ»
«محبوبترین بندگان نزد خدا، سودمندترین آنها براى بندگانش هستند.»
طلّاب و علما اگر بتوانند موجب آرامش جامعه شوند، نفع بسیارى به مردم رساندهاند، لکن ابتدا باید خود به آرامش رسیده باشند. کسى که دچار اضطراب و خیالات است و فقط در پى جلب منفعت خود و دوستانش است، نمىتواند به مردم آرامش هدیه کند.
آرامش در سایهى بوق و سر و صدا ایجاد نمىشود. زندان و حبس هم باید طبق قاعده شرعى باشد، نه دلبخواهى.
ما ادعا داریم اسلام دین کاملى است و حقوق همهى مردم را محترم شمرده است و همین طور هم هست. امام سجاد علیه السلام در روایتى، حقوق اصناف مختلف مردم را به صورت کامل و با جزئیات برشمردهاند.
برخى حقوق متقابل
حق زن بر شوهر این است که نفقهى او را بدهد و اگر نداد، بدهکار همسر خویش است. حق مرد بر زن این است که در مواردى که شرع مشخص کرده، حرف او را گوش کند؛ مثلا بنابر احتیاط واجب، بدون اجازه شوهر از خانه بیرون نرود. همچنین در مسائل زناشویى از شوهر تمکین نماید.
حق پدر و مادر بر فرزند این است که احترام آنها را نگه دارد؛ اگر فقیر شدند، در صورت توانایى به آنها کمک کند. حق فرزند بر پدر و مادر این است که او را تربیت صحیح کنند؛ احکام دین را به او بیاموزند؛ آزار و اذیتش نکنند؛ بر معاشرتهاى او نظارت و کنترل داشته باشند.
حق برادران مؤمن بر یکدیگر این است که آبروى هم را حفظ کنند؛ اگر کسى خواست پشت سر یکى از آنها حرفى بزند، دیگرى از او دفاع کند. در روایت است اگر برادر مؤمن در نبود برادر مؤمنش او را یارى نکند، آن هم در حالى که مىتواند، در روزى که محتاج کمک خداوند است، محروم مىماند.
همچنین عیب برادر مؤمنش را فاش نکند؛ (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضآ) (و بعضى از شما از بعضى دیگر غیبت نکنند!) آشکار کردن عیب مخفى مؤمن، غیبت است و با این بهانه که «صفتش را مىگویم» نمىتوان این گناه را توجیه کرد.
از دیگر حقوق برادران و خواهران مؤمن به هم، این است که به یکدیگر تهمت نزنند؛ اگر یکى غایب شد، دیگران سراغش را بگیرند و از حالش جستجو کنند؛ در کار دین و دنیا، همدیگر را کمک کنند؛ اگر مىتوانند بدهکارىهاى هم رابپردازند؛ گرفتارىهاى مالى دوستانشان را رفع کنند؛ آموزههاى دینى را به هم یاد دهند؛ اگر یکى گرفتار ظلم شده، دیگرى یارىاش کند؛ خیرخواه و ناصح همدیگر باشند؛ اگر دید رفیقش، با افراد بد همنشین شده، نصیحتش کند؛ لازم نیست غیبت دیگرى را بکند، فقط بگوید این رفاقت به درد تو نمىخورد!
اسماعیل، فرزند امام صادق علیه السلام مقدارى سرمایه داشت. مردى از قریش مىخواست براى تجارت به یمن برود، اسماعیل نزد پدر آمد و گفت: فلان شخص عازم یمن است و من این مقدار مال دارم؛ صلاح مى دانید این مال را به او دهم تا براى من جنس خریده و بفروشد و سودى به من رسد؟
امام فرمود: فرزندم آیا به تو نرسیده که این شخص شرابخوار است؟ اسماعیل گفت: مردم چنین مىگویند.
امام فرمود: به او اعتماد مکن و مالت را به او نسپار! اسماعیل اندرز پدر را نپذیرفت و مال خود را به او داد، او هم به یمن رفت و مال اسماعیل را خورد و در مراجعت به او هیچ نداد.
موسم حج شد، اسماعیل به همراه امام به حج مشرف شد. روزى در حال طواف، دعا کرد که خدایا مالى که از دستم رفت به من عوض ده و در برابرش به من اجر و ثواب مرحمت فرما!
امام به او رسید و دست مبارکش را بر پشت او گذاشت و فرمود : به خدا سوگند تو را بر خدا حقّى نیست و در برابر مالى که از تو تلف شده، عوض و اجرى برایت نخواهد بود؛ زیرا تو به کسى اعتماد کردى که به تو گفتند شرابخوار است. اسماعیل گفت: اى پدر، من که به چشم خودم شرابخوارى او را ندیدهام، مردم مىگویند. امام فرمود: هرگاه دستهاى از مومنان نزد تو شهادت دادند، آنها را تصدیق کن و شرابخوار را امین خود قرار مده!
گاهى در مجلسى، یکى سر صحبت را باز مىکند و مشغول غیبت از شخصى مىشود یا پدر و مادر، در میان جمع خانوادگى شروع به غیبت مىکنند. در اینجا اگر بخواهید او را منع کنید و بگویید : «غیبت نکن!» چه بسا به آبروى او لطمه وارد شود یا اگر پدر و مادر باشند، آزرده خاطر شوند؛ این خود مفسدهى دیگرى است و صحیح نیست؛ پس باید به طور غیر مستقیم آنها را از این کار بازداشت؛ مثلا اگر مجلس مقتضى است، بعضى صفات خوب شخص غیبت شده را بیان کنید و بگویید ما هم این چیزها را از او سراغ داریم؛ با پیش کشیدن مطلبى، موضوع را عوض کنید یا اگر نشد، به بهانهاى مجلس را ترک کنید و اگر این هم نمىشود، لااقل خود را مشغول کارى کنید تا نشنوید! باید مراقب بود که براى رهایى از یک گناه به گناه دیگر نیفتاد!
علّامه در «المیزان» و آیت الله جوادى آملى در «تسنیم» به طور مفصل به مسأله حقوق در ذیل این آیه پرداختهاند.
وَ لا تُفْسِدُوا فِی الاْرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها؛ اولین اصلاحگر زمین، خداست. او زمین را براى زندگى سالم و آرام انسان مهیّا کرده است و این، اصلاح تکوینى زمین است. از لحاظ تشریعى نیز قوانینى در قرآن و سنّت وضع کرده تا حقوق همه رعایت شود و کسى مزاحم دیگرى نشود. بعد از این اصلاح، اگر کسى در حقوق دیگران تجاوز و به جان و مال و ناموسشان خیانت کند، فساد کرده است.
در حقیقت، ریشهى همه فسادها در خود انسان است. کسى که به حق خود قانع نیست و به اموال مردم دستدرازى مىکند، هر چه بالاتر رود، حرصش بیشتر و فسادش افزونتر مىگردد.
در روایت است که امیرالمؤمنین علیه السلام گاهى در بازارها مىگشت و بازاریان را نصیحت مىکرد :
«یَا مَعْشَرَ التُجَّارِ قَدِّمُوا الاسْتِخَارَهَ وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَهِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِینَ وَ تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْیَمِینِ وَ جَانِبُوا الْکَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ وَ أنْصِفُوا المَظلُومِینَ وَ لا تَقْرَبُوا الرِّبَا (وَ أوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِین )
«اى تجّار! پیش از معامله از خدا خیر بخواهید؛ به معاملات سهل و ساده تبرک جویید (این گونه معاملات را مبارک شمرید)؛ به خریداران نزدیک شوید؛ خود را با حلم بیارایید؛ از قسم خوردن خوددارى کنید؛ از دروغ بپرهیزید؛ از ظلم بترسید؛ در حق مظلومان انصاف دهید؛ به ربا نزدیک نشوید «و ترازو را تمام بپردازید، جنس مردم را کم ندهید و در زمین فساد نکنید.»
این روایت منحصر به بازاریان و مغازهداران نیست، بلکه شامل همهى کسانى که به هر شکل معامله مىکنند، مىشود. امروزه برخى مهندسان و ساختمانسازان نیز کاسب حساب مىشوند.
مردم از دولتهایى که انتخاب مىکنند توقعاتى دارند که حق آنهاست؛ از جمله این که براى آنها اشتغالزایى کند. همچنین مطابق قانون اساسى، امکان آموزش را براى آنها فراهم نماید.
از قوه قضاییه نیز انتظار دارند آبرویشان حفظ شود و در برابر متجاوزان به حقوق آنها، از آنان دفاع کند. اگر مسؤلین در اداى حقوق مردم مسامحه کنند؛ یعنى با وجود تمکّن، اعتنا نکنند یا بر خلاف آن عمل کنند، فساد کردهاند.
ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُوْمِنین؛ این آیه از یک جهت، یک قانون بین المللى است و خطاب عام به همهى مردم دنیا دارد. بنابراین فرض، هر کس مؤمن به هر دینى است، اگر توصیههاى چهارگانه حضرت شعیب را بپذیرد و بکار بندد؛ یعنى بنده پروردگار باشد؛ در معاملات عدالت ورزد؛ به حقوق دیگران تجاوز نکند و از فساد در زمین بپرهیزد، زندگانى بهترى خواهد داشت.
ایمان، بنابر تعریف عام؛ یعنى پذیرش حق و قرار گرفتن در مسیر انسانیت. چرا عدّهاى براى این که آقا باشند، به حقوق دیگران تجاوز مىکنند؟ این مطابق هیچ عقیده و ایمانى نیست.
کافران هم اگر بندگى خدا را بپذیرند و فطرت خود را میزان قرار دهند؛ شاکر خدایى که نعمتشان داده، باشند؛ زیر پرچم پروردگار آیند و به اطاعت پیامبر و اهل بیت تن دهند، هم دنیا را خواهند داشت و هم آخرت را. دیگر اضطراب و وحشتى ندارند و به آرامش مىرسند. علّت این که انسانها خود را مشغول لهو و لعب مىکنند، این است که آرامش ندارند و از نماز بیزارند.
نگویید چون آخوندها بد هستند، ما هم اعتقاد به دین نداریم! مگر شما دین خود را از افراد مىگیرید؟ دین، از درون و از فطرت انسان مىجوشد و سر بر مىآورد. این چه حرفى است که مىگویند: فلانى و فلانى چه کردند؟
اینها حرفهایى است براى فرار از وجدان و توجیه آن. علامت اسلام، قرآن، سنّت و اهل بیت هستند. البته ائمه اطهار علیهم السلام، مردم را به فقها و روات احادیث ارجاع داده، آنان را حجت خود بر مردم معرفى کردهاند، شرایطى را نیز براى آنان معیّن کردهاند؛ از جمله فرمودهاند :
«فأمّا مَن کان مِنَ الفُقَهاء صائنآ لِنَفسِه حافِظآ لِدینِه مُخالِفآ عَلى هَواه مُطیعآ لأمرِ مَولاه فَلِلعَوامِ أن یُقَلِّدوه»
«امّا از میان فقها، کسى که نفسش را کنترل کند، نگهدارنده دینش باشد، با هواى نفس مخالفت کند و امر مولایش را اطاعت نماید؛ پس بر مردم است که از وى تقلید نمایند.»
علما بر دو قسمند: عالم عامل و عالم غیر عامل. علماى غیر عامل مشمول این روایت مىشوند که خدا به حضرت داود فرمود :
«لا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ اِنَّ أدْنَى مَا أنَا صَانِعٌ بِهِمْ أنْ أنْزِعَ حَلاوَهَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ»
«میان من و خودت عالم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستى من باز دارد؛ زیرا اینان راهزنان بندگان جویاى منند. کمتر کارى که با آنان مىکنم، این است که شیرینى مناجاتم را از دلشان بیرون مىکنم.»
عالم کسى است که ادعا مىکند حامل شرایع دین است و آنها را مىداند، امّا باید دید آیا فریفته دنیاست و حبّ دنیا در دل دارد یا به آن بىرغبت است.
حبّ دنیا، اصل و ریشهى همهى صفات ناپسند است؛ «حُبُّ الدُنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئه» حبّ دنیا در دل هر کس باشد، همهى صفات بد را خواهد داشت و فرقى نمىکند عالم باشد یا غیرعالم.
«قُطّاع طریق» آن نیست که خدا را انکار کند، بلکه کسى است که در ظاهر به سوى خدا فرا مىخواند، امّا در واقع به خود دعوت مىکند. عالم وقتى مفتون دنیا شد، دیگر لذّتى از نماز و عبادتش نمىبرد.
بنابراین معیار، فقه و اصول خواندن و مجتهد شدن نیست. روایات مفصلى از ائمه اطهار علیهم السلام درباره معیار سنجش فقها رسیده است؛ از جمله این روایت :
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و سؤالاتى از ایشان پرسید. سپس گفت: فقها این طور نمىگویند. امام فرمود :
«وَیْحَکَ! وَ هَلْ رَأیْتَ فَقِیهاً قَطُّ؟ اِنَّ الْفَقِیهَ حَقَّ الْفَقِیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیَا الرَّاغِبُ فِی الآْخِرَهِ الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّهِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه و آله»
«اى واى بر تو! تو هرگز فقیهى دیدهاى؟ فقیه واقعى، زاهد در دنیا؛ مشتاق آخرت و متمسک به روش پیغمبر است.»
بنابراین جوانها و نوجوانان مراقب باشند دین خود را با سخنان دیگران خراب نکنند! این دین، از فطرت برآمده و کارى به اشخاص ندارد؛ چه بسا کسانی که بسیار خوب و باتقوا و دیندار بودند، امّا ناگهان تغییر رویه داده، بد شدند؛ آیا باید به خاطر این قبیل افراد، دین و دیندارى را ترک کرد؟ فراموش نکنیم که معصومین فقط چهارده نفرند و سایر مردم، هر لحظه در خطر لغزش و انحراف هستند.
نصیحت ما به همهى دوستان عزیز، در این ماه شعبان که مقدّمه رمضان است، این است: «نماز نماز نماز». نگویید صبحها خواب مىمانم! کمى تلاشتان را بیشتر کنید و به سوى کامل شدن گام بردارید؛ به پدر و مادر احترام بگذارید؛ به همسر و فرزندانتان احترام بگذارید! باید از هر ظلمى ترسید، ولو به همسر و فرزند خود! اگر کسى حیوانى را اذیت کند، آهش او را مىگیرد؛ پس مراقب باشید اگر فرزندان خود را به ناحق کتک بزنید، بعید نیست دلشکسته شوند و شما را نفرین کنند و آهشان شما را بگیرد.
تا آنجا که مىتوانید یاد مرگ کنید! مرگ، پیر و جوان نمىشناسد. حتّى جوانها هم در کنار تحصیل و کارهاى روزمره، مراقب مرگ باشند و از آن یاد کنند. یاد مرگ، نفس را کنترل مىکند و مانع تجاوز از حق مىشود.
به همهى دوستان سفارش مىکنیم نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر را مطالعه نمایند.