سوره اعراف آیه ۷۳ و ۷۴ | جلسه ۴۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۷۳ و ۷۴ | یکشنبه ۱۳۹۴/۲/۲۷ | جلسه ۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ اِلى ثَمُودَ أخاهُمْ صالِحآ قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَهُ اللهِ لَکُمْ آیَهً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أرْضِ اللهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ ألیمٌ(73)
و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم. گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید! خدایى جز او براى شما نیست. برهانى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. این شتر خدا براى شما نشانه است. آزادش بگذارید تا در زمین خدا چرا کند و به او آزار نرسانید که عذاب دردناکى شما را خواهد گرفت!
وَ اذْکُرُوا اِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأکُمْ فِی الاْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورآ وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتآ فَاذْکُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الاْرْضِ مُفْسِدینَ(74)
و به یاد آورید که خداوند شما را بعد از قوم عاد، جانشین آنان کرد و در زمین جایتان داد. در دشتهاى آن، قصرها مىسازید و در کوهها خانهها مىتراشید؛ پس نعمتهاى خدا را یاد کنید و در زمین فساد نکنید!
وَ اِلى ثَمُودَ أخاهُمْ صالِحآ قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ؛ حضرت صالح نیز مانند نوح و هود به قوم خود گفت: خداى یکتا را بپرستید و بندهى او باشید که «الهى» جز او ندارید. تکرار یک عبارت درباره پیامبران و اقوام مختلف، بیانگر این حقیقت است که فرقى میان پیامبران خدا نیست؛
(لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ )
«هیچ فرقى میان هیچ کدام از آنان نمىگذاریم و تسلیم فرمان اوییم.»
همه از سوى یک خدا آمدهاند؛ به سوى او دعوت مىکنند و از اولین تا آخرین، خدایى جز او ندارند. «الله» جلّ جلاله معبود، معشوق، خالق، ربّ و همه کارهى ماست؛ هم او که آسمانها و زمین را آفریده؛ باران از آسمان فرو مىفرستد؛ ثمرات مختلف از زمین مىرویاند. کسى که این همه نعمت به انسان بخشیده و مهمتر از همه، هستىاش بخشیده است، صلاحیت پرستش دارد و باید فقط بنده او بود، نه بنده نفس و شیطان که هر دو دشمن خدایند.
«أعدى عَدُوِکَ نَفْسِکَ التی بَینَ جَنبَیکَ»
«دشمنترین دشمنان تو، نفسى است که با خود دارى.»
نفس، پیوسته منیّت مىکند و «خودم خودم» مىگوید؛ «خودم بودم که چنین کردم و چنان کردم.» این که انسان یاد خدا نباشد؛ توجّه به خدا نداشته باشد و فقط خود را ببیند، خطرناک است. اگر در هر لحظه به یاد خدا نیست و همه چیز را از او نمىبیند، لااقل بگوید : «با لطف خدا این کار را کردم و به اینجا رسیدم». اگر کار خوبى کرد؛ نماز خوبى خواند؛ به پدر و مادرش نیکى کرد؛ موفق به قرآن و استغفار شد، شکرگزار خدا باشد و توفیق او را ببیند. کسى که نعمتهاى خدا را به یاد مىآورد و شکر مىکند، به تدریج مىفهمد کارهاى نیست و فقط خدا «قادر» است.
هر کدام از ما خوب است کمى درباره خود فکر کنیم، ببینیم چه کار مىتوانیم براى خود انجام دهیم؛ اگر قلبمان ناگهان بایستد، آیا مىتوانیم آن را به حرکت واداریم؟ اگر چشم یا گوشمان یا هر یک از اعضا و جوارحمان از بین رفت، آیا مىتوانیم دوباره آن را بسازیم؟ اگر لختهى خونى، راه رگ ما را بست و ناگهان سکته کردیم و فلج شدیم، آیا کارى از کسى ساخته است؟ هنگامى که ساعت مقرّر فرا مىرسد، اگر همه دکترها جمع شوند و همهى علم و دستگاههایشان را به کار بیندازند، آیا مىتوانند کارى بکنند؟
همهى عالم مقهور پروردگار یکتاست و در برابر اراده او، هیچ کس اراده و قدرتى ندارد؛ با این حال چرا آدمى این قدر «من من» مىکند؟ از دست چه کسى براى دیگرى کارى ساخته است؟ نهایت کارى که مىتوانیم براى هم بکنیم، دعا کردن و از خدا خواستن است، ولى آیا مىتوانیم خدا را مجبور به پذیرش دعایمان کنیم؟ اجابت دعا در گرو خضوع و خشوع در برابر او است، نه گردنکشى و طغیانگرى؛ هر کس به خدا غضب کند، به خود غضب کرده و هر کس راضى به رضاى او شود، به خود سود رسانده است.
نه بنده مىتوانم کارى براى شما بکنم و نه شما براى بنده. بله؛ پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام در دنیا و آخرت، صاحبمنصبند، ولى آن ها هم به اذن الله کار مىکنند. اگر قرار باشد زلزله سختى بیاید، چه کسى مىتواند جلویش را بگیرد؟ کدامیک از قدرتمندان و ثروتمندان توانستهاند مانع بلایى از بلایاى طبیعى شوند؟
از بیچارگى انسان همین بس که از خداىِ عالمِ قادرِ حىّ که در همه حال با او است و جز او کسى را ندارد، غافل است؛
یار نزدیکتر از من به من است
اى عجب بین که من از وى دورم
سخن گفتن هر گوینده و شنیدن هر شنونده، از خداست؛ همهى موجودات، بدون آنکه بفهمند، خدا را نشان مىدهند؛ تا که بفهمد!
امّا هستند کسانى که نشانههاى خدا را مىبینند و متوجّه اویند. همینها هدف خلقتند؛ یعنى پروردگار عالم، این دستگاه عظیم را خلق کرده تا تعدادى پیدا شوند؛ با عزم جدّى تصمیم بگیرند؛ نفسشان را سرکوب کنند؛ استقامت ورزند و آن قدر بکوبند و بخواهند و تسلیم باشند تا متوجّه توحید پروردگار شوند؛ مثل مولا على علیه السلام و برخى اولیاى کبار که البتّه همیشه تعدادشان بسیار اندک است.
قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ؛ صبح تا شام آیات پروردگار مقابل چشم ماست، ولى فقط کسانى متوجّه مىشوند که حواسشان جمع باشد؛ کسانى که «اهل» هستند و متوجّه تغییر حال خود مىشوند. آنها هم که کارى به این حرفها ندارند، آثار و آیات پروردگار را در خود و در زندگى روزمره، مشاهده مىکنند؛ گرفتارىهاى بزرگى را که پیش مىآید و بدون هیچ وسیلهاى، به راحتى حل مىشود، مىبینند. اینها همه «بیّنه» پروردگارند.
هذِهِ ناقَهُ اللهِ لَکُمْ آیَهً؛ هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود، با چشم خود معجزه بزرگ صالح و قدرت خداى یکتا را دیدند و باز راه کفر و انکار پیش گرفتند، در حالى که آن شتر مقابل چشمشان بود. این همه لجاجت، اثر نادانى انسان است.
همهى پیامبران الهى از طرف خدا معجزه داشتند. پیامبر اسلام نیز معجزات فراوانى ظاهر کرد که بزرگترین آنها «قرآن» بود؛ معجزهاى که تاکنون باقى مانده و هیچ کس نتوانسته خدشهاى بر آن وارد کند؛
(وَ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ * فَإنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ )
«و اگر در آنچه بر بندهى خود فرستادیم، شک دارید؛ پس سورهاى مانند آن بیاورید و غیر از خدا، گواهان خود را فرا بخوانید، اگر راست مىگویید. * پس اگر این کار را نکردید، که هرگز نمىکنید، از آتشى بترسید که هیزمش مردم و سنگهایند و براى کافران آماده شده است.»
شخصى بنام مسیلمه کذّاب سورهاى آورد بر وزن سوره والعادیات امّا وقتى آن را خواند، رسوا شد. شخص دیگرى هم درباره قورباغه اشعارى گفت و ادعا کرد مانند قرآن، از جانب پروردگار است، ولى جز افتضاح و رسوایى حاصلى برایش نداشت.
بزرگترین آیات پروردگار، رسول خدا و اهل بیت او صلوات الله علیهم اجمعین هستند. ایشان «آیت الله العظمى» هستند. هر کدام از ما نیز یک «آیت الله» هستیم یعنى نشانهى خدا؛ جزء جزء بدن ما، آیه پروردگار است؛ اگر کسى بفهمد.
امّت پیامبر خاتم، به جاى آنکه آیات بزرگ پروردگار (ائمه اطهار علیهم السلام) را به حال خود رها کنند و بگذارند ایشان مردم را هدایت کنند، آنان را آزار و اذیت نمودند و در نتیجه به عذاب بزرگ گرفتار شدند؛ برخى در همین دنیا و برخى در عالم دیگر.
اوایل انقلاب، بنده در سفرى به سوریه، سراغ قبر معاویه و یزید را گرفتم. با برخى از اهالى آنجا، به یک گاودارى رفتیم و دیدیم زیر کود و کثافت، اثر قبرى بود که مىگفتند قبر معاویه است. در همان اطراف خرابهاى بود و درِ کوچکى داشت که قفل بود. گفتند: اینجا قبر یزید است.
درباره سلیمان بن عبدالملک ـ یکى از خلفاى اموى ـ نقل شده که او قبل از مرگش، لباسى سبز رنگ پوشید و دستار سبز بر سر گذاشت. به آینه نگاه کرد و به خود بالید و گفت: «من پادشاهى جوانمرد هستم». پس از آن، یک جمعه بر او نگذشت که درگذشت.
کنیزکى زیبا داشت؛ او را بدان لباس و غرور دید و خیره گردید. پرسید: به چه نگاه مىکنى و چه مىبینى؟
کنیز گفت :
انت نعم المتاع لو کنت تبقى
غیران لا بقاء للانسان
لیس فیما علمته فیک عیب
کان فى الناس غیر انک فان
یعنى: تو متاع نیکى هستى، اگر جاوید مىماندى، ولى انسان براى بقا آفریده نشده است. در تو عیب و نقصى، مانند عیوب مردم نیست، جز این که تو نابود خواهى شد.
طولى نکشید که سلیمان بن عبدالملک در دهم صفر سال 99 هجرى، پس از دو سال و هشت ماه خلافت در «دابق» از مناطق «قنسرین» درگذشت.
هیچ کدام از ما در برابر قدرت خدا و در مواجهه با حضرت عزرائیل، کارى از دستمان بر نمىآید. خوشا به حال کسى که از ابتدا به فقر و عجز خود اعتراف کند و سر جاى خود بنشیند!
وَ اذْکُرُوا اِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ؛ خداوند، قوم عاد را هلاک کرد؛ زیرا آنان بتپرست شده، از خدایى که همراهشان بود، رو گرداندند؛ به ناصحان خود اعتنا نکردند، در حالى که آنان هیچ غرضى نداشتند؛ نه پولى مىخواستند و نه به فکر حکومت و برترى بر آنان بودند.
شاید گاهى به قبرستان سرزده و دیده باشید چطور پشت سر هم افراد مختلف، از پیر و جوان، براى غسل و کفن و دفن مىآورند، در حالى که عدهاى پشت سر هر جنازه، بر سر و سینه مىزنند و گریه مىکنند، که چرا رفتى؟ حضرت عزرائیل به آنان مىگوید: بىتابى نکنید که به زودى نوبت شما هم خواهد رسید!
(وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أجَلٌ فَإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ )
«و براى هر قومى سرانجامى است و چون پایان کارشان فرا رسد، نه لحظهاى عقب مىافتد و نه جلو مىآید.»
هر کس به نحوى از دنیا مىرود و پیر و جوان هم ندارد. عمر دست خداست و حضرت عزرائیل، مأمور او است. چه امید و آرزوها که به گور برده نمىشود! ولى اگر آدمى بنده خدا شود، لذّتى از مرگ مىبرد که وصف کردنى نیست؛ مىفهمد مرگ، آزادى و راحتى او است. بارها اموات را در خواب دیدهاند که خبر از آزادى خود و انس با رفقاى تازه دادهاند. شهدا و مؤمنان نیز همین طورند؛ لذا مرگ، نابودى نیست و هیچ ترسى ندارد. فهم این حقیقت کمى سخت است و مدّتى طول مىکشد، ولى همین که اعتقاد داشته باشیم، خوب است.
در واقع مرگ، لباس عوض کردن است؛ بدن مىپوسد و خاک مىشود، اگر هم خاک نشد و سالم ماند، کارى از دستش بر نمىآید؛ مهم روح است. کسى نمىتواند عالم برزخ را در ذهن خو مجسم کند، مگر آنکه «اهل» شود.
وَ بَوَّأکُمْ فِی الاْرْضِ؛ «بَوَأ» یعنى شما را جاى داد و ساکن کرد. قوم ثمود، تابستانها به دشتهاى سبز و خرّم کوچ مىکردند؛ درخت مىکاشتند؛ قصرهاى زیبا مىساختند. زمستانها نیز به کوهستان رفته، در دل کوه، سنگها را مىشکافتند و خانههاى محکم مىساختند تا از باد و باران در امان باشند؛ «تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورآ وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتآ».
فَاذْکُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الاْرْضِ مُفْسِدینَ؛ «لا تَعْثَوا» یعنى فساد نکنید! یکى از مصادیق مهم فساد، انکار قیامت است؛ آن هم در حالى که این همه انبیا درباره آن خبر آوردهاند. یکى دیگر از مصادیق فساد، گناه و عصیان پروردگار است.