سوره اعراف آیه ۶۲ و ۶۳ | جلسه ۳۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۶۲ و ۶۳ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ | جلسه ۳۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبّی وَ أنْصَحُ لَکُمْ وَ أعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ(62)
پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و شما را نصیحت مىکنم و چیزهایى از خدا مىدانم که شما نمىدانید.
أ وَ عَجِبْتُمْ أنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(63)
آیا تعجب کردید که بر مردى از خودتان، تذکّرى از سوى پروردگارتان بیاید، براى این که شما را بیم دهد تا تقوا پیشه کنید و شاید مورد رحمت قرار گیرید؟
أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبّی؛بعد از آنکه حضرت نوح، خود را به عنوان پیامبر خدا معرفى کرد، در اینجا وظیفهى اصلى خویش؛ یعنى ابلاغ پیام خداى تعالى را بیان مىکند.
«تبلیغ دین» وظیفه همهى انبیاست و فراتر از این، وظیفه دیگرى ندارند؛ یعنى هیچ پیامبرى اجازه ندارد مردم را به زور یا با نیروى معنوى، به سوى خدا بکشاند. ایشان ریزهکارىهاى توحید، نبوت، معاد، و نیز احکامى که مایه سعادت و شقاوت انسان مىشود را بیان مىکنند و با بیان محکم و رساى خود و همچنین با صفاى دل، راه هدایت را براى مردم آشکار مىسازند، امّا هیچ کس را مجبور به پیمودن آن نمىکنند. آرى؛ هر کس در راه توحید، قدمهاى خوبى برداشت و طالب معارف معنوى و عنایات خاص پروردگار شد، ایشان دستگیر و کمککارش خواهند بود و «راهبرش» مىشوند ـ راهبرى بالاتر از راهنمایى است ـ امّا باز هم در هیچ مرحلهاى، اجبارى در کار نیست؛ هر کس تا آنجا که طلب داشته باشد، حرکت مىکند و ایشان یارىاش مىکنند. کار انبیا، ائمه و اولیاى خاص خدا همین است.
هر کس با اذن پروردگار و پشت سر گذاشتن امتحانات بسیار و با صلاحدید بزرگان و اساتید خود، به مرحلهاى برسد که بتواند نفس خود را بشناسد و متوجّه نفوس دیگران شود، مىتواند مانند پیامبران، از دیگران دستگیرى کند.
خداى تعالى در سوره مائده درباره پیامبر خود مىفرماید :
(ما عَلَى الرَّسُولِ اِلّا الْبَلاغُ )
«پیامبر وظیفهاى جز رساندن پیام الهى ندارد.»
این وظیفه شامل ائمه و علماى عادل نیز مىشود؛ یعنى «ما على الائمه الّا البلاغ» و ««ما على العلماء العادل الّا البلاغ». نه تنها پیامبران و اولیاى خاص، همهى کسانى که اهل قرآن و سنّت هستند، وظیفه تبلیغ احکام الهى را بر عهده دارند.
وَ أنْصَحُ لَکُمْ؛ دومین ویژگى حضرت نوح، «خیرخواهى» او بود. شخص خیرخواه، ابتدا باید «خیر» را بشناسد؛ بعضى خیر را در مال زیاد مىبینند؛ بعضى در اولاد؛ بعضى در کرسى و مقام؛ بعضى در شهرت، و بعضى هم خلاف این دیدگاهها را دارند. طبق نظر قرآن و روایات، خیر، عبارت است از مؤثر دانستن خداى تعالى و او را محبوب، معشوق، معبود، مولا و همه کاره خود دیدن، البتّه باید همراه این نگاه و این اعتقاد، عمل هم وجود داشته باشد؛ یعنى در همهى کارها، دست خدا را ببیند؛ تسلیم او باشد و در برابر خواست او، چون و چرا نکند! وقتى خیر، این باشد، معناى «شرّ» روشن مىشود؛ یعنى جدا شدن از خدا و فراموش کردن او.
کسى که خیر و شرّ را به درستى بشناسد، مىتواند ناصح و خیرخواه دیگران باشد. اولین ناصح، پیامبران و ائمه هستند؛ چراکه ایشان، آن قدر در آسیاب خدا چرخیدند و از پس امتحانات مختلف برآمدند تا به مرتبهى «مبلّغ دین» و «ناصح مردم» رسیدند. بعد از ایشان، علماى عامل، هر کدام به اندازه خود، در این راهند. منظور از علماى عامل، کسانى هستند که نه تنها به واجبات و محرّمات مقید هستند، بلکه حرام در نظرشان تلختر از زهر است؛ براى اشتباهات خود، هیچ توجیهى نمىتراشند و خود را به چهار میخ مىکشانند.
وَ أعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ؛ آنچه حضرت نوح از خدا مىدانست که مردم نمىدانستند همانا معرفت وی به وحدانیت بود، و این که همه ی موجودات وجودشان از خداست، از جمله انسان؛ و اینگونه معرفت نصیب کسی نمی شود مگر آن کس که خدا اراده فرماید.
آری! علم همه از خداست و خداوند بهرهى فراوانى از علم خویش را در اختیار پیامبرانش قرار داده که از دسترس دیگران خارج است. نبوت و امامت مخصوص کسانى است که خدا انتخابشان کرده است. کسى نمىتواند با ریاضت یا عرفان، به این مقام برسد. هر کس به هر درجه از معرفت و انسانیت دست یابد، نمىتواند امام یا پیامبر شود. ایشان همگى معصوم بودند و تعدادشان معدود است و کسى به آنها اضافه نخواهد شد. ممکن است بعضى افراد مؤمن و متّقى، بر اثر طى درجات معنوى، از بعضى پیامبران بالاتر روند، امّا پیامبر نمىشوند. این مقام انتخابى است، نه اکتسابى و خدا خود بهتر مىداند آن را دست چه کسانى بسپارد؛
(اللهُ أعلمُ حَیثُ یَجعلُ رِسالتَهَ )
«خدا مىداند رسالتش را در کجا قرار دهد.»
به تصریح قرآن، بعد از پیامبر اسلام، هیچ پیامبرى نخواهد آمد؛
(ما کانَ مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمآ )
«محمّد صلّى اللهعلیه وآله پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى رسول خدا و ختم کننده پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.»
وقتى خاتم نبیین باشد، به طریق اولى خاتم رسولان هم خواهد بود. امامت نیز به حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه ختم شده است.
أ وَ عَجِبْتُمْ أنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ؛ مشرکان همواره درباره نبوت ایجاد شبهه مىکردند که مگر ممکن است بشرى، با خدا ارتباط برقرار کند؟ این کار فقط منحصر به فرشتگان است و اگر خدا بخواهد کسى را براى دعوت به خود، به سوى ما بفرستد، باید از سنخ ملائکه باشد. خداى تعالى در پاسخ به این شبهه مىفرماید: اگر قرار بود رسولان الهى از جنس ملک باشند، باز هم باید به شکل بشر درآیند تا شما بتوانید آنها را ببینید و سخنشان را بشنوید، در حالى که بناى خدا بر این کار نیست؛ از این گذشته، مقام بشر بالاتر از ملائکه است و خداوند او را معلم و مسجود آنان قرار داده است؛ همچنان که در سوره بقره آیات سى به بعد به این مسأله اشاره مىکند.
«ذکر» به معناى یاد است؛ هم مىتواند معناى مصدرى داشته باشد (یاد کردن) و هم معناى اسمى. به هر حال ذکر یعنى عامل توجّه دادن مردم، به آنچه باید مورد توجّه آنها قرار گیرد. مهمترین چیزى که باید بدان توجّه کرد، خداى تعالى است.
مصادیق ذکر عبارتند از کتابهاى آسمانى و مخصوصآ قرآن کریم؛
(وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أنْزَلْناهُ )
«این قرآن، ذکرى مبارک است که ما آن را نازل کردیم.»
(وَ ما هُوَ اِلّا ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ )
«و این قرآن، جز ذکرى براى جهانیان نیست.»
قرآن براى همهى مردم عالم، مایه تذکّر و یاد خداست و البتّه براى مسلمانان و مخصوصآ شیعیان امیرالمؤمنین، بیشتر. باید آن را با حضور قلب، رو به قبله و با وضو خواند و معنى آن را یاد گرفت و فهمید، نه آنکه فقط ترجمه قرآن را بخواند، مهم کلمات این کتاب است. اگر هر دو هم خوانده شود، خوب است. خواندن و شنیدن تفسیر قرآن نیز یاد خداست.
مصداق دیگر ذکر، پیامبران و مخصوصآ رسول گرامى اسلام، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله و همچنین اهل بیت ایشان است. این بزرگواران در تمام لحظات عمر، به یاد خدا بوده، چشم بر هم زدنى از او غافل نبودند؛ ممکن است این یاد گاهى کمتر باشد، امّا هرگز فراموشى و غفلت در ایشان راه نداشت. نگاه به آنان و نشستن در کنارشان، انسان را به یاد خدا مىانداخت.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلّى الله علیه و آله چنین نقل مىکند :
قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى: یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُویَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الآْخِرَهِ عَمَلُهُ»
«حواریون به عیسى گفتند: یا روح الله با که مجالست کنیم؟ فرمود: با کسى که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش شما را به آخرت تشویق کند.»
حضرت آیت الله العظمى نجابت، آیت الله انصارى، شهید آیت الله دستغیب و دیگر بزرگان ما این گونه بودند. کسى که مىخواهد در زمره اولیاء الله باشد، از همان ابتدا ولى خدا نمىشود؛ باید از ابتداى بلوغ با نفس خود دربیفتد؛ بر انجام واجبات و ترک محرّمات اصرار داشته باشد؛ بتدریج سعى کند مستحبات مؤکّد را انجام دهد و مکروهات مؤکّد را ترک کند، آن هم نه یک روز و دو روز، بلکه در تمام عمر.
هیچکس نمىتواند یکباره، تمام بیست و چهار ساعت را مراقب باشد و با نفس خود مبارزه کند ـ مگر آنکه عشق دیگرى داشته باشد ـ مراقبه و مبارزه، باید کمکم انسان را به جایى برساند که بتواند بیشتر ساعات عمرش را در یاد خدا باشد و مقابل نفسش بایستد تا به قول حضرت آیت الله العظمى نجابت، این نفس تحت فرمان روح قرار بگیرد. ابتدا روح در حبس نفس است، امّا پس از مبارزه و مجاهده، روح آزاد مىشود؛ البتّه ادعا در این زمینه، کارى ندارد، ولى موقع امتحان مشت انسان باز مىشود.
مِنْ رَبِّکُمْ؛ «ربّ» یعنى آن که انسان را پرورش مىدهد تا از حیوانیت بیرون آمده، مَلَک شود و از ملک پرّان شود؛ «آنچه در وهم ناید آن شود».
عمر انسان هر چه باشد، ارزشش را دارد که صرف خدا شود؛ هیچ ضررى هم ندارد؛ رزق هم کم نمىشود، به شرط آنکه به اندازه کافى تلاش کند و حرص و ولع را کنار بگذارد. همین، موجب تهذیب نفس مىشود و پس از چندى، به خود که نگاه مىکند، مىبیند راحت است؛ زندگى راحتى دارد؛ با همه خوب است و حتّى اگر اذیّتش کنند، برایش شیرین است؛ چون همه را از خدا مىبیند. به قول شاعر: «بوسه و دشنام را یک یک بده» یعنى از بدى و خوبى، هر کدام را مىخواهى بده! به قول بابا طاهر: «دو زلفونت حمایل کن بیو پیش» دوزولفون، کنایه از بدىها و خوبىهاست.
عَلى رَجُلٍ مِنْکُمْ؛ از ابتداى خلقت بشر، هیچ زنى پیامبر و امام نبوده است. غیر از نبوت و امامت، مقام قضاوت، مرجعیت و تربیت نفس هم براى زن نیست، ولى راه عروج ایشان باز است. در درس «قضاوت» بحثهاى مفصلى در این باره به همراه دلیلهایى از قرآن و سنّت ارائه شده است.
هرچند ممکن است زنى از نظر تقوا و دیانت از بسیارى مردان جلوتر باشد؛ مثل فاطمه زهرا سلام الله علیها.
زنان خوب بسیارى از ابتدا تا کنون آمدند و رفتند. به قول امام خمینى رحمه الله: «از دامن زن، مرد به معراج مىرود». زن خوب مىتواند به حدّ خود مربّى فرزندانش باشد و بچههاى خوبى تربیت کند و این چیز کمى نیست.
لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا؛ «انذار» یعنى ترساندن. یکى از وظایف اصلى پیامبران، انذار بوده است. به راستى آدمى همواره باید بترسد از این که مانند حیوانات شود؛ یعنى گمان کند گاو است. به هر کس بگویید گاو یا الاغ، ناراحت مىشود، امّا بعضى مردم هیچ باکى ندارند که مانند این حیوانات زندگى کنند و هیچ فرقى با آنها ندارند.
(أُولئِکَ کَالاْنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ )
«آنان مانند چارپایان، بلکه گمراهترند.»
باید بترسیم از فروافتادن در جهنّمى که با دست خود مىسازیم و از درون ما خارج نیست! اثر این ترس، تقواست؛ یعنى کسى که از تن دادن به حیوانیت و از عذاب الهى مىترسد، بىشک در انجام آنچه خدا دستور داده، کوتاهى نمىکند.
وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛ شخص متّقى در سایه رحمت رحیمیه پروردگار قرار مىگیرد و کسى که تقوا را رها مىکند، از این رحمت بیرون مىرود؛ به همین دلیل از عبارت «لعلّ» که نشان دهندهى تردید است، استفاده کرد.
اگر رحمت رحیمیه پروردگار، به طور عالى شامل کسى شود، پیغمبر و امام نمىشود، ولى بهرههاى بسیار خوبى مىبرد؛ مانند این روایت :
حمران بن اعین نزد امام باقر علیه السلام آمد و سوالاتى پرسید. وقتى خواست بیرون رود، گفت: ما هنگامى که خدمت شما مىرسیم، دلمان نرم و قلبمان از دنیا منقطع مىشود و مال دنیا در نظرمان خوار مىگردد، ولى بعد از این که از محضر شما بیرون مىرویم و وارد بازار کسب و کار مىگردیم و با مردم محشور مىشویم، بار دیگر دلهایمان متوجّه دنیا شده، محبّت دنیا در دلمان جاى خود را باز مىکند و بار دیگر به کارهاى دنیایى مشغول مىشویم.
امام علیه السلام فرمود: همهى اینها به دل مربوط مىشود؛ گاهى کارها بر آن مشکل مىگردد و گاهى آسان. سپس فرمود: اصحاب رسول خدا صلّى الله علیه و آله گفتند: یا رسول الله! ما از نفاق مىترسیم.
رسول خدا فرمود: چرا از نفاق واهمه دارید؟
گفتند: هنگامى که در محضر شما هستیم و ما را موعظه و نصیحت مىفرمایید، ما مىترسیم و دنیا را فراموش مىکنیم و دنبال آن نمىرویم؛ مثل این که آخرت را مشاهده مىکنیم و بهشت و دوزخ را مىنگریم، امّا وقتى به خانههاى خود مىرویم و اولاد و عیال و زنان و کودکان و مال و منال را مشاهده مىکنیم، همهى اینها فراموش مىشود و نزدیک است افکار ما دگرگون شود و مانند این است که ما هرگز این سخنان را نشنیدهایم، مىترسیم این نفاق باشد.
رسول اکرم صلّى الله علیه و آله فرمود: نه! اینها از وسوسههاى شیطان است که در نظر دارد شما را بفریبد و به دنیا راغب گرداند. به خداوند سوگند اگر به همان حالى که در نزد من هستید، ادامه دهید و فریب شیطان را نخورید، فرشتگان با شما مصافحه خواهند کرد و روى آب حرکت خواهید نمود.