سوره اعراف آیه ۵۳ | جلسه ۲۸
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۵۳ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۱/۰۵ | جلسه ۲۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
آیا در انتظار چیزى جز تأویل آن (تحقق وعدههاى الهى) هستند؟ روزى که تأویل آن فرا رسد، کسانى که از پیش، آن را فراموش کردهاند، گویند: فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند. آیا ما شفیعانى داریم که براى ما شفاعت کنند یا برگردانده شویم تا غیر از آنچه مىکردیم، انجام دهیم؟ به راستى آنان به خود زیان زدند و دروغهایى که مىبافتند، همه گم شد.(53)
هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا تَأْویلَهُ؛ آیه درباره کسانى است که اعتقادات صحیح و استوارى نداشتند؛ چه آنها که خدا را انکار مىکردند؛ چه آنها که شریک براى او قرار مىدادند؛ چه آنان که پیامبر اسلام یا ائمه اطهار علیهم السلام را به نبوت یا امامت قبول نداشتند و چه شیعیانى که غرق گناه و غفلت بودند. این افراد، در دنیا به راه صحیح نرفته، در اعتقادات یا اعمال خود کوتاهى و کمکارى داشتند و در برابر معنویات کور بودند، در آخرت نیز همین کورى نمایان مىشود.
توضیح بیشتر: اگر کسى با وجود مشاهده آیات پروردگار و شنیدن دلیلهاى انبیا، منکر خداى تعالى شود و از سر منیّت خود یا تقلید از جلودارانى که فساد و انحرافشان را آشکارا مىدید، چشم خویش را بر واقعیات ببندد، در حقیقت با دست خود، باطن و قلب خود را پوشانده است؛ در نتیجه بتدریج چشم دلش کور و گوش فطرتش کر مىشود و جز باطل بر زبان نمىآورد. حقیقت حال وى، همان است که قرآن کریم مىفرماید :
(صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ )
«کر، لال و کورند و نمىاندیشند.»
یعنى نورانیت و صداقت رسول خدا صلّى الله علیه و آله را نمىبینند؛ سخنان ایشان را باطل و افسانه مىخوانند؛ کلمات گهربار ایشان را بر زبان نمىآورند و حرفهاى کفّار و مشرکان را تکرار مىکنند؛ در نتیجه نمىتوانند در قیامت، ظهور نورانیت آن حضرت را ببینند، برعکس پیروان ایشان که در دنیا چشم دلشان باز بود و حقّانیّت آن بزرگوار را درک مىکردند.
البتّه طول مىکشد تا حتّى مؤمنان، در این دنیا حقّانیّت رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام را به روشنى قیامت درک کنند، ولى مقدمات این درک، از برکت اعتقاد راسخ، براى شخص مؤمن وجود دارد. این نشانه باز بودن چشم دل است و نتیجه آن این است که در عالم برزخ و قیامت، انوار را مىبیند، در حالى که غیر مؤمن، هیچ نورى نمىبیند و کاملا کور است.
(وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکآ وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أعْمى * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرآ * قالَ کَذلِکَ أتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى )
«و هر کس از یاد من رو گرداند، زندگانى تنگى خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور مىگردانیم. * گوید: پروردگارا چرا مرا کور برانگیختى در حالى که من بینا بودم؟ * مىفرماید: همان طور که نشانههاى ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش کردى، امروز فراموش مىشوى.»
این اشخاص، هر چقدر هم شادى کنند، در باطن احساس تنگى مىکنند؛ لذا در آن عالم نمىتوانند نورانیت پیامبر، ائمه اطهار و مؤمنان را ببینند؛ چون مانند حیوانات زندگى کردند؛ (أُولئِکَ کَالاْنْعامِ)
کسى که نورانیت نماز، روزه و اعمال صالح دیگر دارد، اگر از مقابل یک گله گوسفند یا الاغ عبور کند، آیا آنها چیزى از نورانیت او را مىبینند؟ همین وضع در عالم قیامت براى کافران وجود دارد.
این طور هم نیست که آنان هیچ نبینند و نشنوند؛ آنها دوزخ و عذابهاى خود را مىبینند و صداى شرارههاى آتش را مىشنوند، ولى صداهاى خوشالحان و روحانى بهشت را نمىشنوند. کسى که در دنیا چشم خود را از دیدن حرام نگه داشت، در عالم دیگر، چشمش به نعمتهاى الهى باز مىشود؛ مىتواند جمال حورالعین را ببیند. از این بالاتر، مىتواند نور جمال محمّد و آل محمّد علیهم السلام را مشاهده کند؛ برعکس کسى که در دنیا چشم خود را آزاد گذاشت در آخرت محروم می شود.
کسى که عمرى شکم خود را از حرام نگه دارد، در عالم دیگر مجاز است غذاهاى خوب و پاک بهشتى بخورد، امّا کسى که در دنیا از غذاى حرام خورد و خود را از غذاهاى طاهر و پاک محروم کرد، در عالم دیگر از خوراکهاى طاهر محروم مىشود. همچنین هر کس گوش خود را از صداها و موسیقىهاى حرام باز دارد، در آنجا صوت الحانى مىشنود، و همین طور چیزهاى دیگر.
یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ؛ اهل دوزخ متوجّه مىشوند که عمر خود را باختند و در انکار پیامبران، مرتکب اشتباه بزرگى شدند. فهم این اشتباه، همراه با حسرت و عذاب است؛ چراکه مىفهمند همهى گرفتارىهایشان به خاطر همین اشتباه است.
فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا؛ اهل دوزخ وقتى متوجّه وضع خود مىشوند، از دو راه وارد مىشوند؛ ابتدا در پى شفیعى مىگردند تا از آنان شفاعت کند، امّا کسانى که اجازه شفاعت در آن عالم دارند، پیامبران، ائمه، شهدا، مؤمنان و صدیقانند و هیچ کدام از اینان مجاز به شفاعت از آنان نیستند و این کار را نمىکنند.
شفاعت به معناى جفت و همراه شدن است. هر کس در دنیا همراه و در یاد اولیاى خدا باشد، مىتواند در آنجا نیز از شفاعت آنان بهره گیرد، امّا کسى که در دنیا همواره از آنان بیگانه بود و انکارشان مىکرد، چگونه در آخرت مىتواند همراه ایشان باشد؟ به همین دلیل هر چه فریاد مىزند، هیچ کس جوابش را نمىدهد.
أوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ؛ چون کسى پاسخ استغاثه شفاعت آنها را نمىدهد، در پى راه حل دیگرى برآمده، مىگویند : آیا ممکن است به دنیا باز گردیم و اعمالى غیر از آنچه تا کنون مىکردیم، انجام دهیم؟ یعنى مىفهمند آنچه در این عالم باید انجام دهند، انجام ندادند و مىخواهند باز گردند تا گذشته را جبران کنند؛ مثل کسى که کارهاى زشتى انجام داده و دستگیر و زندانى شده است، اکنون با خود عهد مىکند که اگر آزاد شود، دیگر گرد کارهاى خلاف نرود و تغییر کند. شاید در این عالم بتوان از بند زندان و حبس رهایى یافت، امّا در آنجا دیگر هیچ راه نجات و فرارى وجود ندارد، مگر فضل پروردگار شامل حالشان شود.
قَدْ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ؛ خداوند مىفرماید: آنان زیانکار شدند؛ چراکه هیچ راه بازگشتى وجود ندارد. اصلا جایى براى بازگشتن نیست؛
(یَوْمَ تُبَدَّلُ الاْرْضُ غَیْرَ الاْرْضِ )
«روزى که زمین به غیر زمین تبدیل شود.»
(اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ )
«آن گاه که خورشید به هم پیچیده شود * و ستارگان تیره شوند.»
همه چیز در قیامت تغییر مىکند و بساط عالم ماده برچیده مىشود؛ از این گذشته، حتّى اگر بازگردند، دوباره به همان خوى حیوانى که داشتند، بازمىگردند و گمان مىکنند خوابى دیده یا جن زده شده بودند؛
(وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ )
«و اگر باز گردند، به همان چیزهایى که از آن نهى شده بودند، بازمىگردند.»
کمتر پیش مىآید چنین کسانى با دیدن خوابهایى از قیامت یا عالم برزخ، به خود آیند و تغییر رویه دهند. بیشتر گناهکاران، چنان فطرت خود را آلوده کردهاند که به این سادگى باز نمىگردند، مگر آنکه در آتش جهنّم و با طى سالیان دراز، آلودگىهایشان سوزانده و برطرف شود.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ؛ در آنجا همهى دروغهایى که به خدا و پیامبر نسبت مىدادند، از نظرشان محو مىشود و پوچى گفتارشان آشکار مىگردد.
روایتى از اصناف مردم در قیامت
در حدیث از براء بن عازب روایت شده که معاذ بن جبل نزد رسول خدا صلّى الله علیه و آله در منزل ابو ایّوب انصارى نشسته بود. پس معاذ گفت: یا رسول الله! آیا قول خداى تعالى که مىفرماید : (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجآ ) را دیدهاى؟
پس پیامبر فرمود: اى معاذ از امر بزرگى سوال کردى! آن گاه چشمان مبارکش را فرو بست؛ سپس فرمود:
ده طائفه از امّت من به طور پراکنده محشور مىشوند. خداوند آنها را از میان مسلمین، مشخّص فرموده است. صورت بعضى از آنها به شکل میمون و بوزینه و برخى را به صورت خوک و بعضى هیکلشان منکوس (وارونه) است؛ پاهایشان بالا و صورتشان پائین، و به صورتشان کشیده مىشوند بر روى زمین، و بعضى از آنها نابینایند و رفت و آمد مىکنند و بعضى کر و گنگ هستند و بعضى زبانهاى خود را مىجوند؛ پس چرک از دهانشان جارى مىشود که اهل محشر از بوى گند آن ناراحت مىشوند، و بعضى دست و پایشان بریده و بعضى بر شاخههایى از آتش آویزانند، و بعضى از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است، و بعضى از ایشان به لباسهایى از مس گداخته در آتش که چسبیده به بدنشان است ملبوسند.
امّا آنهایى که به صورت میمونند؛ آنها سخنچینان مردمند. آنها که به صورت خوکند؛ حرامخوارهایند که از راه حرام کسب مىکنند. آنها که وارونهاند، ربا خورانند. نابینایان، قضات و دادستانهایى هستند که در حکمشان ستم مىکنند. کر و لالها، افرادى هستند که به اعمال خود مغرورند. آنهایى که زبان خود را مىجوند، دانشمندانى هستند که به علمشان عمل نکردهاند. دست و پا بریده، آنهایى هستند که همسایگان را اذیّت مىکردند. دار آویختگان بر شاخههاى آتش، افرادى هستند که در میان مردم و حکومت سعایت کرده (پروندهسازى نموده، مردم را به زندان و تبعید و اعدام مبتلا مىنمودند). آنها که عفونتشان از مردار بدتر است، افرادى هستند که از شهوات و لذّتهاى حرام کامیاب مىشدند و حقوق مالى خدا را (از زکات و خمس و …) نمىپرداختند. آنها که لباسشان از مس گداخته است، اهل کبر و مفاخرتند.
گاه انسان از روى هواى نفس کارهایى مىکند یا قانونهاى خیالى براى خود مىتراشد و بدان گرفتار مىشود. اگر اینجا گرفتار نشد، در عالم دیگر مىشود.