سوره اعراف آیه ۳ و ۴ | جلسه ۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۳ و ۴ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۰۳ | جلسه ۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ اِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِیاءَ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ
از آنچه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید و جز او از اولیاى دیگر پیروى مکنید! مردمان کمى پند مىگیرند.(3)
وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتآ أوْ هُمْ قائِلُونَ
و چه بسیار شهرهایى که هلاکشان کردیم. عذاب ما شبهنگام یا در نیمروز در حالى که آرمیده بودند به آنان رسید.(4)
اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ اِلَیْکُمْ؛ «ما انزل» قرآن کریم است، امّا این کتاب بر مردم نازل نشده، بلکه بر پیامبر نازل شده است، امّا به اعتبار این که براى هدایت مردم است و از طریق پیامبر به آنها ابلاغ مىشود، فرمود بر شما نازل شده است.
مِنْ رَبِّکُمْ؛ «ربّ» یعنى پرورش دهنده. قرآن کریم، راهنما و وسیلهاى است از جانب پروردگار، براى هدایت به سوى پروردگار. در حقیقت این کتاب وسیلهى پرورش انسان در حرکت به سوى خداست، همچنین خوبىهاى فطرت را بارور و رذائل نفسانى را زائل مىکند.
وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِیاءَ؛ ظهور آیه دلالت بر این دارد که جز از کتاب خدا اطاعت نکنید، امّا آیات قرآن «یُفَسِّرُ بَعْضُها بَعْض» یعنى بعضى آیات، بعضى دیگر را تفسیر مىکنند؛ پس با رجوع به آیات دیگر، درمىیابیم که اطاعت از کسان دیگرى نیز بر ما واجب است؛ از جمله پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام. در سوره «نحل» مىفرماید :
(وَ أنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ )
«و ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه براى مردم نازل شده، براى آنان بیان کنى.»
در سوره «نجم» مىفرماید :
(وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحى )
«هرگز از سر هوا سخن نمىگوید * سخن او جز وحى نیست.»
پیامبر وظیفهى بیان قرآن را بر عهده دارد و آنچه مىگوید، غیر از وحى و خارج از قرآن نیست؛ پس کلام و سنّت پیامبر در واقع مبیّن و مفسّر قرآن است. ائمه اطهار علیهم السلام نیز چیزى غیر از قرآن نمىگویند و اطاعت از آنها، اطاعت از خدا و رسول است؛ شاهد مطلب، این آیه از سوره «نساء» است :
(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاْمْرِ مِنْکُمْ )
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولى الامر خود را نیز اطاعت کنید!»
«اولى الامر» اولا و بالذات ائمه اطهار علیهم السلام هستند. نزدیک به بیست روایت در تأیید این مطلب وجود دارد. بنابراین آنچه حضرات معصومین علیهم السلام مىگویند، همان چیزى است که خدا فرموده. در روایتى از اصول کافى، امام صادق علیه السلام مىفرماید: هر چه ما مىگوییم، از قرآن است. سائل چند سؤال مطرح مىکند و حضرت پاسخ آنها را با ارائهى آیات قرآن بیان مىفرماید.
بنابراین «اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ اِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» یعنى پیروى کنید از آنچه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده و از سوى پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام به شما رسیده است!
امّا فقها در این میان چه نقشى دارند؟
هیچ فقیهى حق ندارد از قرآن و سنّت تخطى کرده، چیزى از خود بگوید. فقها فقط با بررسى قرآن و سنّت، احکام الهى را که خداى تعالى، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام فرمودهاند، براى مردم بیان مىکنند.
پیامبر و امام هر چه مىگویند، با جزم مىگویند؛ یعنى حکم واقعى پروردگار را بدون هیچ شک و شبههاى مىدانند و بیان مىکنند و هر چه مىگویند، حتمى است، مگر در مواردى که پاى تقیه در میان باشد، امّا فقیه بیشتر اوقات با ظنّ و گمان حکم مىدهد و وقتى هم به بن بست مىرسد، دستور احتیاط مىدهد. بسیار کم پیش مىآید که دلایل قرآن و روایات به گونهاى باشند که فقیه به قطع برسد و مطمئن باشد آنچه مىگوید، حکم قطعى خداوند است، مگر آنجا که روایات متواتر و بدون خلاف یا نص صریح قرآن وجود داشته باشد؛ لذا بیشتر فتاوا ظنّى هستند.
بنابراین جز پروردگار و کسانى که او معیّن فرموده، کسى شایستهى ولایت نیست. کسانى هم که او معیّن فرموده، عبارتند از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام؛
(اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُوْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ )
«ولىّ شما فقط خدا و پیامبر او و کسانى هستند که ایمان آوردند، همان کسانى که نماز بر پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند.»
وقتى خدا، ولىّ انسان شد، آثارى براى وى در پى خواهد آمد؛ از جمله رهایى از تاریکى و رفتن به سوى نور؛
(اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ )
«خدا سرپرست کسانى است که ایمان آوردند. آنان را از تاریکىها به سوى نور خارج مىسازد.»
فقیه نیز به واسطهى تعیین حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه صاحب ولایت است، امّا نه به طور خاص و مشخص؛
«فأمّا مَن کان مِنَ الفُقَهاء صائنآ لِنَفسِه حافِظآ لِدینِه مُخالِفآ عَلى هَواه مُطیعآ لأمرِ مَولاه فَلِلعَوامِ أن یُقَلِّدوه»
«امّا از میان فقها، کسى که نفسش را کنترل کند، نگهدارنده دینش باشد، با هواى نفس مخالفت کند و امر مولایش را اطاعت نماید؛ پس بر مردم است که از وى تقلید نمایند.»
یعنى هر کس صاحب فن اجتهاد و داراى صفاتى که امام در این روایت برشمردند، باشد، صاحب ولایت است.
پیامر و امام، معصوم هستند و هیچ گناهى از آنها سر نمىزند، امّا فقیه معصوم نیست و ممکن است مرتکب گناه شود که در این صورت ولایتش ساقط مىشود، تا هنگامى که توبه کند.
قَلیلاً ما تَذَکَّرُون؛ «تذکّر» از «ذُکر» به معناى یادآورى دائمى است.
به مناسبت آیه؛ یعنى توجّه همیشگى به این که ولى و همه کاره انسان خداست. خداوند ولىّ مطلق است، امّا پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام منصوب خدا هستند و از جانب او صاحب ولایت گشتهاند.
کار پیامبر و امام این است که مردم را با خدا آشنا کنند و هرگز آنها را به خود دعوت نمىکنند. فقها هم اگر بندهى خدا باشند، مردم را متوجّه خدا و به او دعوت مىکنند، نه به خود.
وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أهْلَکْناها؛ «قریه» در قرآن هم به دِه اطلاق مىشود و هم به شهر. «قائلون» به معناى «قیلوله» یا خواب پیش از ظهر است.
در آیهى قبل فرمود: «قَلیلاً ما تَذَکَّرُون» یعنى کسانى که متوجّه ربوبیت خدا هستند، اندکند و بیشتر مردم غیر خدا را مولا و ربّ خویش بر گزیدهاند و تحت ولایت کسانى قرار گرفتهاند که خدا معیّن نفرموده است؛ لذا ولىّشان شهوات و هواى نفس خودشان و دیگران است. مىگویند: «هر چه دلم بخواهد.» «من خودم مجتهد هستم و هر چه فهمیدم عمل مىکنم.» یا مىگوید: «باید آزاد باشم.» یا اگر بخواهد ژست خداشناسى بگیرد، مىگوید: «خودم خداى خود را مىشناسم و کارى به پیامبر و امام ندارم.» بعضى هم ادعا مىکنند با پیامبر و امام ارتباط دارند. اگر هم تحصیلکرده باشد، مىگوید: «من خودم دکتر و مهندس هستم و کارى به آخوندها و مراجع ندارم.» اگر به ریاستى برسد، متکبّر مىشود و مانند شاهان و مستکبران رفتار مىکند، حتّى اگر دم از قانون هم بزند، هدفش فقط تأمین منافع خودش است.
وقتى انسان از خدا بریده شد، مستحق عذاب الهى مىشود و خداوند به یکباره بر او عذاب مىفرستد. اولین عذاب عمومى بشر، مربوط به زمان حضرت نوح على نبیّنا و آله و علیه السلام است. ایشان نهصد و پنجاه سال مردم را به حق دعوت کرد، امّا فقط حدود 80 نفر به او ایمان آوردند. سرانجام به ستوه آمد و نفرین کرد و عذاب خدا نازل شد. پس از او حضرت لوط و سپس هود و صالح و موسى و پیامبران دیگر، اقوام خود را نفرین کردند و عذاب خدا نازل شد. ولى آیا نزول عذاب، با رحمت پروردگار سازگار است؟
آرى خداى تعالى «ارحم الراحمین فى موضع العفو و الرحمه و أشدّ المعاقبین فى موضع النکال و النقمه» است. آیا مار بزرگى که دهان باز کرده و مىخواهد مردم را ببلعد یا پلنگى که در صدد حمله کردن و زخم زدن است، باید به حال خود رها شود؟ بىشک باید دفع شرّ کرد.
کافران هم مردم را گمراه مىکردند و با وجود آن که پیامبران فریاد مىزدند و با دلایل روشن، به خدا دعوت مىنمودند، مردم نادان از رؤساى کافر و گمراه تبعیت کرده، به پیامبران اعتنا نمىکردند و راه آنها را مىرفتند؛ از این رو هنگامى که عذاب الهى نازل مىشد، دامن آنها را هم مىگرفت و این هیچ منافاتى با رحمت خدا ندارد.
کسى که حاضر به پذیرش رحمت نیست، چگونه مشمول آن شود. کسى که دائم گناه مىکند و به حرف هیچ پند دهندهاى گوش نمىدهد، باید تنبیه شود. معمولا این تنبیهات باعث بیدارى مؤمن مىشود، ولى اگر بیدار نشد و دست از دین خود کشید، در سختىهاى بدترى مىافتد.
در آیه خداوند ابتدا مىفرماید: «أهْلَکْناها» و بعد مىفرماید : «فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتآ» یعنى هلاک شدن را بر نزول عذاب مقدم داشته است. این به حساب آمادگى عذاب و هلاکت است؛ مثل این آیه که مىفرماید :
(وَ اِذا قُرِىَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ )
«و هنگامى که قرآن خوانده شد، گوش بدان فرادهید و ساکت باشید! شاید مورد رحمت قرار گیرید.»
این در حالى است که باید هنگام خواندن قرآن ساکت بود، نه وقتى خوانده شد.
فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتآ أوْ هُمْ قائِلُون؛ ضمیر «ها» در «فَجاءَها» به قریه باز مىگردد و منظور از آن، مردم قریهاند که یا در خوابند یا در استراحت نیمروز.
امّا چگونه مىتوان از عذاب الهى در امان ماند؟ منطقهى امنى که مىتوان از عذاب پروردگار بدان پناه برد، قلب بندهى مؤمن است؛
(الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الاْمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)
«آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، ایمنى فقط براى آنهاست و آنان هدایت یافتگانند.»
ظلم، اعم از ستم به خود و به دیگران است؛ پس اگر اکثریت جامعه ایمان بیاورند و از ظلم اجتناب کنند، از عذاب پروردگار ایمن خواهند بود. در آیات 97 تا 99 سوره اعراف مىفرماید: «آیا مردم ایمنند از این که عذاب ما شب هنگام و در حالى که خوابند، بر آنها نازل شود؟ آیا ایمنند که عذاب ما روز و در حالى که مشغول سرگرمى و بازى هستند بر آنها فرستاده شود؟ آیا از مکر خدا در امانند؟ جز زیانکاران هیچ کس خود را از مکر خدا ایمن نمىداند.»
خداى تعالى در سوره «عصر» شرط نجات از «زیانکارى» را این گونه بیان مىفرماید؛
(وَ الْعَصْرِ * اِنَّ الاْنْسانَ لَفی خُسْرٍ * اِلّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ )
«سوگند به عصر * که آدمى در زیان و خسران است * مگر آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و استقامت سفارش کردند.»