سوره اعراف آیه ۳۴ و ۳۵ | جلسه ۱۸
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۳۴ و ۳۵ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۱/۲۹ | جلسه ۱۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أجَلٌ فَإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ ۳۴
«و براى هر قومى سرانجامى است و چون پایان کارشان فرا رسد، نه لحظهاى عقب مىافتد و نه جلو مىآید.»
یا بَنی آدَمَ اِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی فَمَنِ اتَّقى وَ أصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ۳۵
«اى فرزندان آدم! هر گاه پیامبرانى از خودتان براى شما آمد تا آیات مرا برایتان بازگو کنند، پس هر کس تقوا پیشه کند و خود را اصلاح نماید، نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.»
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أجَلٌ؛ همهى انسانها عمر معیّنى دارند که چون به سرآید، خواه ناخواه باید از این دنیا به عالم دیگر کوچ کنند. در این میان، برخى افراد به خاطر بعضى گناهان؛ مثل قطع رحم یا ظلم یا گناهان جنسى، عمرشان کوتاه مىشود و اجلشان زودتر مىرسد، مگر آنکه توبه کنند. این اجل «اجل معلّق» نام دارد.
این درباره انسانها، امّا خداى تعالى در این آیه مىفرماید: براى هر امّتى اجل معیّنى است.
«امّه» در اینجا به معناى مردم یک قوم یا قبیله یا یک شهر است. همچنین مىتوان آن را به سلسلههاى پادشاهى نیز تطبیق کرد. انقراض این امّتها گاه به صورت ناگهانى اتّفاق مىافتد و گاه بتدریج.
فَإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُون؛ اقوامى مثل قوم نوح، عاد، ثمود، لوط و دیگران که براثر عذاب الهى، ناگهان همه نابود شدند، به اقتضاى اجل معلّقشان بود. آنان چون حرف پیامبرانشان را نشنیدند و به خدا ایمان نیاوردند، مهلتشان پایان یافت و ناگهان بر اثر عذاب الهى همه نابود شدند، امّا یقینآ اگر ایمان آورده بودند، چنین سرانجامى دامنگیرشان نمىشد.
در تاریخ زیاد اتّفاق افتاده که شهرى، داراى جمعیت زیادى بوده، امّا بر اثر عوامل مختلف ناگهان یا بتدریج شهر از رونق افتاده، مردمانش پراکنده شدند و کسى از آنها باقى نماند. اقوام مختلفى مثل کلدانیان، عاشوریان، مادها و بسیارى دیگر، ثروت و قدرت بسیار داشتند، امّا در گذر زمان از میان رفتند.
سلسلههاى پادشاهى گذشته و شهرهاى آباد آنها نیز مصداق دیگر امّه مىتواند باشد. مثل هخامنشیان که پایتختشان «تخت جمشید» بود و به قول شهید آیت الله دستغیب، این شهر در دوره آبادى خود، دوازده فرسخ در دوازده فرسخ بود. بنى امیه و بنى عباس و دیگر سلسلههاى پادشاهى نیز همین طور بودند. بنابراین هر نقطهاى از زمین مىتواند منزل و سرزمین گروه یا جمعیتى باشد که مدّتى زندگى کردند و سپس منقرض شدند.
نکته قابل توجّه در اینجا این است که در قرآن کریم هیچ کجا امّت به معناى مذهب و شریعت نیامده است و هر جا از این لفظ استفاده شده، به معناى قوم، جمعیت و گروه آمده است؛ پس سخن بعضى مروجان مذاهب دروغین که با استناد به این آیه مىگویند: دین اسلام هم پایانى دارد و مذاهب دیگر جایگزین آن مىشوند، مطرود است.
خداى تعالى در سوره احزاب مىفرماید :
(ما کانَ مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمآ )
«محمّد صلّى اللهعلیه وآله پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى رسول خدا و ختم کنندهى پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.»
«نبى» به کسى مىگویند که از طرف پروردگار به او وحى مىشود. «رسول» کسى است که وظیفه دارد وحى پروردگار را به دیگران برساند. بنابراین ممکن است کسى نبى باشد و رسول نباشد، امّا هر رسولى ابتدا باید نبى باشد؛ یعنى باید خبرى بگیرد تا آن را برساند؛ پس «خاتم النبیین» (آخرین نبى) به طریق اولى آخرین رسول هم خواهد بود.
یا بَنی آدَمَ اِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی؛ این آیه تا روز قیامت، به همهى مردم در سراسر دنیا خطاب مىکند که هرگاه پیامبرى از سوى خدا آمد که آیات او را تلاوت مىکند، باید از او اطاعت کنند. خداى تعالى نظیر این آیه، در سوره بقره مىفرماید :
(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعآ فَإمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ )
«گفتیم: همگى از بهشت فرود آیید. پس هر گاه از جانب من هدایتى براى شما آمد، آنان که هدایت مرا پیروى کنند، ترسى نخواهند داشت و اندوهگین نمىشوند.»
فَمَنِ اتَّقى وَ أصْلَحَ؛ خطاب آیه منحصر به غیرمسلمانان نیست؛ کسانى هم که اسلام را پذیرفتند، باید تقواى الهى پیش گیرند و در پى اصلاح خویش باشند!
تقوا مراتب مختلف دارد. در اینجا چون با «اصلاح» همراه شده، معلوم مىشود مراتب عالى آن مد نظر است، امّا به طور کلى، تقوا یعنى اولا: پذیرش و اعتقاد به توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت و ثانیآ: عمل به دستورهاى خدا در واجبات و محرّمات. هر چه مراقبت بر انجام واجب و ترک حرام بیشتر باشد، پایهى تقوا قوىتر شده، درجهى آن بالاتر مىرود.
همراه این تقوا باید اصلاح هم باشد؛ یعنى فسادها و مرضهاى درونى؛ از جمله اخلاق بد و صفات ناپسند را اصلاح کند تا بتدریج مهذّب شود.
فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون؛ اگر آدمى بعد از ایمان به پیامبر و اهل بیت، تقوا پیشه کند و در صدد اصلاح خویش برآید، صفات ناپسندش کم کم ازاله مىشوند و به مرتبهاى مىرسد که دیگر هیچ خوف و حزنى از جهت دنیا و مادیات نخواهد داشت؛ یعنى از آینده ترسى به دل ندارد و از اتفاقات ناخوشایندى که ممکن است برایش بیفتد؛ مثل مرض، فقر، بیکارى و غیره واهمهاى ندارد؛ چون مىداند خداى تعالى همه کارهاش است و همیشه هست؛ لذا بر او توکّل مىکند؛
(وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُوْمِنُونَ )
«و مؤمنان باید فقط بر خدا توکّل کنند.»
همچنین از گذشته اندوهى در دل ندارد و غصهى آنچه از دست داده، نمىخورد. مهمترین ترس مؤمن از این است که مبادا خداى تعالى رهایش کند و به خود واگذارش نماید! مبادا مرتکب گناهى شود که توفیق بعضى خوبىها از او سلب شود!
«الهى لا تَکِلنى اِلى نَفسى طَرْفَهَ عَینٍ أبَدا»
«خدایا مرا یک چشم بر هم زدن به خود وامگذار.»
از نظر معنوى هم به خاطر کاستىهایى که در راه خدا داشته، محزون است، لکن این حزن چنان نیست که او را به ناامیدى بکشاند.
بهترین حزن، اندوه جانسوز محبّت پروردگار است که نصیب افراد بسیار کمى مىشود؛ یعنى عشق و محبّت حق تعالى قلبش را مىسوزاند و در عین حال فرحناک نیز هست.
آیت الله العظمى نجابت مىگفت: گاهى که با آیت الله انصارى به حمام مىرفتیم، مىدیدم سینه ایشان از شدت حبّ پروردگار اثر سوختگى داشت.
خداى تعالى در سوره حجرات مىفرماید :
(اِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأمْوالِهِمْ وَ أنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ )
«مؤمنان کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردند سپس تردید نکردند و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کردند. فقط آنان راستگویند.»
ایمان به خدا و پیامبر، شامل اعتقاد به ائمه اطهار علیهم السلام هم مىشود. جهاد با مال؛ یعنى پرداخت حقوق واجب و در حد امکان مستحب. جهاد با نفس؛ یعنى مبارزه با نفس و مهار آن.
نفس، مخلوق خداست و هر کس آن را بشناسد، خدا را شناخته است؛
«مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه»
«هر کس نفسش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.»
لکن همین نفس اگر مهار نشود و اطاعت شود، دشمن سر سخت خدا و رسولش خواهد بود.
(خَلَقَ الاْنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ فَإذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ )
«انسان را از نطفه آفرید و اینک ستیزهجوى آشکار گردید.»
نخستین گام در راه مبارزه با نفس، انجام واجبات و ترک محرّمات است تا بتدریج از کارهاى بچگانه و جاهلانه دست بردارد. قدم بعد که براى افراد بالاتر است، مخالفت با تمام امیال نفسانى است، حتّى اگر حرام نباشد؛ یعنى مثلا چشمش به حلواى شیرین و خوشمزه مىافتد و دوست دارد یک دل سیر از آن بخورد، امّا حتّى یک لقمه هم برنمىدارد. این مخالفت و جلوگیرى از نفس، حرف یک روز و دو روز نیست؛ یک عمر باید چنین باشد!
براى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله حلواى خوشمزهاى آوردند. حضرت کمى از آن چشیدند و فرمودند: آن را حرام نمىکنم، امّا خودم به خاطر خضوع براى پروردگار، آن را نمىخورم.
ضرار بن ضمره ضبابى بر معاویه وارد شد و معاویه درباره امیرالمومنین علیه السلام از او پرسید.
ضرار گفت: شهادت مىدهم که او را دیدم، آن گاه که شب پردههاى خود را فرو افکنده بود، و او در محرابش به عبادت ایستاده، محاسنش را به دست گرفته بود و چون شخص مار گزیده به خود مىپیچید و مانند انسان غمگین گریه مىکرد و مىگفت :
«یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا اِلَیْکِ عَنِّی أ بِی تَعَرَّضْتِ أمْ اِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لا حَاجَهَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعَهَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِد»
«اى دنیا، اى دنیا! از من دورى کن! آیا خود را به من عرضه مىکنى؟ آرزومندم شدهاى؟ زمان وصالت نزدیک مباد، هرگز! غیر مرا فریب ده، که مرا به تو نیازى نیست! من تو را سه طلاقه کردهام که آن را باز گشتى نیست. زندگىات کوتاه؛ بزرگىات اندک، و مرادت کوچک است. آه از کمى زاد و درازى راه و دورى سفر و عظمت قیامت!»
او امیرالمؤمنین بود و خود فرمود: امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نمود. شما نمىتوانید چنین باشید، امّا با پرهیزکارى، تلاش فراوان، پاکدامنى و درستکارى مرا یارى دهید!
شخصى به رسول خدا صلّى الله علیه و آله عرض کرد: در پیشگاه خداوند دعا کن که مرا داخل بهشت گرداند!
حضرت فرمود: مرا با سجدههاى بسیار یارى کن!
اگر کسى در زمره صادقین قرار گیرد، در ردیف ائمه اطهار علیهم السلام خواهد بود؛
(وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ )
«با راستگویان همراه باشید!»