سوره اعراف آیه ۲۷ | جلسه ۱۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۲۷ | یکشنبه ۱۳۹۳/۱۱/۱۲ | جلسه ۱۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أخْرَجَ أبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما اِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُوْمِنُونَ
اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! آن چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان درآورد تا زشتىشان را به آنها بنمایاند. او و قبیلهاش شما را از آنجا که نمىبینیدشان، مىبیند. ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمىآورند.(27)
یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ؛ همهى بشر، فرزندان آدم و حوّایند و باید همدیگر را در مسیر هدایت به سوى خدا یارى دهند.
یکى از معانى «فتنه» فریب است. فریب و فتنه شیطان، منحرف ساختن انسان از «صراط مستقیم» و انداختن او در سنگلاخهاى گمراهى است. منظور از صراط مستقیم، پرستش و بندگى خداست؛
(أ لَمْ أعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوُّ مُبینٌ وَ أنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ )
«اى بنى آدم! آیا با شما عهد نبستیم که شیطان را نپرستید؟ او دشمن آشکار شماست. و مرا بپرستید که صراط مستقیم همین است.»
کَما أخْرَجَ أبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ؛ «أبَوَیْکُم» یعنى پدر و مادر. وقتى مذکر و مؤنث را با هم مىآورند، بنا به قاعدهى غلبه، مذکر را ذکر مىکنند؛ لذا أبویکم از «أب» به معناى پدر گرفته شده است.
خداوند مىفرماید مراقب باشید شیطان شما راگول نزند؛ آن چنان که پدر و مادر شما را گول زد و از بهشت بیرون راند!
حبّ على و اولاد على علیهم السلام عین بهشت است و به همین دلیل شیعیان و محبّین امیرالمؤمنین در همین دنیا در بهشتند؛ «هل الدین الّا الحبّ» امّا از کجا معلوم که هر کدام از ما در زمره محبّین امیرالمؤمنین و پیامبر و دوستان خداییم؟ قاعده محبّت را قرآن کریم این گونه بیان مىفرماید :
(قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ)
«بگو اگر خدا را دوست مىدارید از من پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خدا آمرزنده و مهربان است.»
از مهمترین علامتهاى دوستى، تبعیت است؛ یعنى انجام واجبات و ترک محرّمات ـ بعد از شناخت آنها ـ و خوددارى از پىگیرى وسوسههاى شیطان.
شیطان ابتدا سعى مىکند مردم را به گناه آلوده سازد، امّا کسانى را که مراقبت کامل از خود دارند، ابتدا به مکروه مىکشاند و با عادت دادن آنها به انجام مکروهات، به تدریج زمینهى انجام گناه را در آنان ایجاد مىکند و از گناهان صغیره شروع مىکند و به کبائر منتهى مىشود.
بیرون شدن از بهشت محبّت اهل بیت، منتهاى آرزو و هدف شیطان است و این اتّفاق وقتى مىافتد که شخص به گناه رو آورد و پشت سر هم معصیت خدا کند. در این صورت قهرآ حبّ امام از دلش خارج شده، چه بسا به تدریج به دشمنى با ایشان برخیزد؛ شاید علنآ نه، امّا حرفها و کارهایش دقیقآ شبیه دشمنان ایشان خواهد بود و در این راه، ابتدا قرآن و احادیث پیامبر را توجیه مىکند.
سرچشمه همهى گناهان که خود شیطان نیز بدان مبتلا شد و سعى مىکند دیگران را به آن آلوده کند «کبر» است. کبر یعنى این که انسان بگوید: «من همهکاره هستم و هر کس از من پیروى نکرد، باید از سر راه برداشته شود!» مانند شاه معلون و پدرش. شاه مىگفت : «خدا، شاه، میهن» خدا را به خاطر رودربایستى مىگفت، وگرنه خودش را همهکاره مىدید. همهى فرعونها همین طورند و هر کس متکبّر شود، همین طور است؛ یعنى خود را از کسانى که اطرافش هستند، بالاتر مىبیند و مىخواهد همه مطیع بىچون و چراى او باشند. حتّى اگر کارهاى هم نباشد و کسى اطرافش نباشد، با خانوادهاش چنین رفتارى دارد. وقتى کسى اسیر کبر شد، محبّت اهل بیت در دلش نمىماند؛ چون فقط خود را مىبیند.
یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما؛ شیطان، لباس آدم و حوّا را از تنشان درآورد و زشتىهاى آنان را نشانشان داد. لباس آنها «تقوا» بود. تقوا یعنى پرهیز از محرّمات الهى. درست است که آن دو در عالم تشریع نبودند و تکلیف نداشتند، امّا خداوند به آنان هشدار داده بود که اگر اطاعت شیطان کنند، از بهشت و حال خوشى که داشتند، فرو مىافتند.
همهى ما اکنون در بهشت محبّت اهل بیت هستیم و اطاعت از آنها و بندگى خدا، حال خوش معنوى ماست. همهى ما از برکت ائمه اطهار علیهم السلام آراسته به لباس تقواییم و نشانهى آن، انجام واجبات و ترک محرّمات و سعى در ازاله خلقیات ناپسند است.
این لباس، بدىها و عیبهاى ما را مىپوشاند؛ یعنى بخل، کبر، سوءظنّ، عُجب، شرک، غضب، ناامیدى و دیگر صفات بدى که در همهى انسانها وجود دارد، در سایه تقوا اجازه ظهور نمىیابند و جلویشان گرفته مىشود و بتدریج و با کمک خداى تعالى کاملا از بین مىروند و شخص «مهذّب» مىشود، البتّه تهذیب به این زودىها حاصل نمىشود، ولى همین قدر که جلوى صفات بد گرفته شود، خوب است. اهل معرفت مىگویند :
«آخَرُ مَا یَخرُجُ عَن قُلُوبِ الصدِّیقین حُبُّ الریَاسَه»
«اخرین چیزى که از دل صدیقین خارج مىشود، حبّ ریاست است.»
«صدیق» به کسى مىگویند که آن قدر بر راستى و راستگویى تمرین کرده که در ظاهر و باطن صادق گشته است. آخرین چیزى که از قلب او بیرون مىرود، حبّ ریاست است.
شیطان همهى سعى خود را مىکند که لباس تقوا را از تن آدمى بیرون آورد و زشتىهاى نفس را آشکار نماید. کسى که گناه مىکند، اگر پشیمان شد و توبه کرد، که هیچ، ولى اگر توبه نکرد و گناه پشت گناه انجام داد، آرام آرام صفات ناپسندش ظاهر مىشود؛ یعنى ناگهان نگاه مىکند، مىبیند حسد مىورزد؛ به همه سوءظنّ دارد؛ تکبّر و تفاخر مىکند و… به جایى مىرسد که احساس مىکند زورش به خودش نمىرسد و به همین دلیل از خودش ناامید مىشود، اینجاست که مثل موم در دست شیطان مىافتد و او هر طور بخواهد مىچرخاندش؛ این معناى «لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما» است.
اِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ؛ منظور از قبیله شیطان، جنّهایى هستند که کمک کار اویند. جنّها از دیدگان بشر مخفى هستند، امّا انسانها را مىبینند. آنها مانند انسانها، مختار و مکلف به شرعیاتند و مؤمن و کافر دارند، لکن عروجى که انسان مىتواند داشته باشد، ندارند.
این قسمت آیه در واقع این هشدار را به ما مىدهد که آدم و حوّا، با وجود آنکه شیطان را مىدیدند، گول او را خوردند، ما که او را نمىبینیم، باید بیشتر مراقب باشیم!
درست است که شیطان دیده نمىشود و او مىتواند مثل دشمنى که از پشت حمله مىکند، انسان را غافلگیر کند، امّا خداى تعالى در همین سوره اعراف مىفرماید :
(اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإذا هُمْ مُبْصِرُونَ )
«اهل تقوا چون وسوسهاى از شیطان به آنان رسد، خدا را به یاد مىآورند و ناگهان بینا مىشوند.»
در سوره «مؤمنون» مىفرماید :
(وَ قُلْ رَبِّ أعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ )
«و بگو: پروردگارا از وسوسههاى شیطانها به تو پناه مىبرم.»
در سوره نحل مىفرماید :
(اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ )
«او بر کسانى که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکّل مىکنند، تسلطى ندارد.»
توکّل یعنى بعد از تصمیم جدى بر انجام واجبات و ترک محرّمات، خود را به خدا بسپارد و از او کمک بخواهد که سستى نکند.
اِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُوْمِنُونَ؛ شیاطن، اولیاى کسانى هستند که ایمان نمىآورند. اگر مؤمنى به گناه آلوده شد، فورآ توبه مىکند و خدا مىبخشدش؛ چنین کسى شیطان، ولىّ او نیست و تسلطى بر او ندارد. ولایت و سلطهى شیطان بر کسانى است که دائم گناه مىکنند و توبه نمىکنند؛ قهرآ اگر اهل نماز باشند، به تدریج در نمازهایشان مسامحه مىکنند؛ روزههایشان را نمىگیرند و یکى یکى واجبات را رها مىکنند. چنین کسى دیگر مؤمن نخواهد ماند؛ از جاده ایمان بیرون مىرود و شیطان بر گردن او بند مىاندازد و هر کجا خواست با خود مىبرد؛
(قالَ أ رَأیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أخَّرْتَنِ اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لاَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ اِلّا قَلیلاً )
«گفت: بگو بدانم این همان کسى است که بر من گرامى داشتى؟ اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهى، لجام بر دهان فرزندانش مىزنم، مگر اندکى از آنها.»
امّا چرا خداى تعالى مىفرماید: «انّا جعلنا» یعنى ما کارى کردیم که شیطان ولى آنان باشد؟
خواست و قرار خدا مطابق با انتخاب بشر است؛ هر کس هر چه انتخاب کند، خدا همان را برایش مىخواهد؛ پس کسى که تابع شیطان مىشود و او را دوست خود برمىگزیند، شیطان ولى، سرپرست و صاحب اختیار او مىشود. این سنّتى است که خداوند قرار داده. در مقابل، هر کس محبّت خدا را بخواهد و از او اطاعت کند، خداوند ولى او مىشود و از تاریکى به نور هدایتش مىکند؛
(اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ )
«خدا سرپرست کسانى است که ایمان آوردند. آنان را از تاریکىها به سوى نور خارج مىسازد.»
گاه خداوند آن قدر به بندهى مؤمن خود نور مىدهد که از خورشید نورانىتر مىشود.
کسانى که آیات قرآن را مىخوانند و بر آن تفکّر مىکنند، به اندازه خود «عالِم» محسوب مىشوند و وظیفه دارند اولا: به علم خود عمل کنند و ثانیآ: در حد خود دیگران را ارشاد نمایند. هر مؤمنى وظیفه دارد دوستان و اطرافیان خود را به سوى خدا دعوت کند و راه خدا را نشانشان دهد. وقتى کسى اهل تقوا باشد، خداوند در سخنش «اثر» مىگزارد.
قرآن، به تعبیر مولا على علیه السلام، معدن جواهرات است. از خدا بخواهیم که بتوانیم آن را بخوانیم و از آن استفاده کنیم.