سوره اعراف آیه ۲۵ و ۲۶ | جلسه ۱۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۲۵ و ۲۶ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۱/۰۸ | جلسه ۱۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
قالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ
فرمود: در آن زندگى مىکنید و در آن مىمیرید و از آن برانگیخته خواهید شد.(25)
یا بَنی آدَمَ قَدْ أنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسآ یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشآ وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ
اى بنى آدم! لباسى براى شما فرستادیم که عورتهاى شما را مىپوشاند و زینت است و لباس تقوا بهتر است. این از نشانههاى خداست؛ شاید متذکّر شوند!(26)
قالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ؛خداى تعالى مقرر فرمود که آدم و فرزندان او، نسل به نسل در زمین زندگى کنند؛ بمیرند و از همین خاک برانگیخته شوند و هر کس به حساب اعمال و خلقیاتى که در این عالم داشته، در عالم برزخ جزا ببیند و در قیامت محشور شود.
هنگامى که قیامت برپا مىشود، مردم با همین بدنهاى مادّى دوباره زنده مىشوند، امّا متناسب با آن عالم، بدن تغییر مىکند و به مراتب لطیفتر مىشود تا تاب تحمّل بهشت و نعمتهاى عالى آن یا جهنّم و عذابهاى آن را داشته باشد؛ از این رو در آنجا روح بر بدن غالب مىشود.
میوههاى بهشت، همزمان صد مزه دارند و نزدیکى به حورالعینها، جهات حیوانى و شهوت پست ندارد و نیازمند عورت نیست، بلکه لذّات عالى معنوى و بهرهمندى از جمال معنوى است و صدها برابر لذّات این عالم است. در آنجا بول و غائط و بوى گند نیست و هر چه انسان مىخورد، به صورت عرق خوشبو از او دفع مىگردد.
لذات روحانى آن عالم قابل مقایسه با لذات حیوانى اینجا نیست؛ هر چند جسم همین جسم است و فقط بسیار لطیفتر شده است. شهید آیت الله دستغیب در کتاب معاد و جناب ملاصدرا و ملاهادى سبزوارى و برخى دیگر از اهل حکمت توضیح مفصلى در این باره دادهاند.
یا بَنی آدَمَ؛ «بنى» جمع «ابن» به معناى پسران است، امّا هم شامل پسرها مىشود و هم دخترها. عبارت بنى آدم، کنایه از این است که همهى شما آدمیان از یک پدر و مادر و همه قوم و خویش یکدیگر هستید.
بنى آدم اعضاى یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
افتراق در دین، به جاى خود، امّا انسانها نباید دشمن یکدیگر باشند. دشمنى با کافران هم اولا: به خاطر انزجار از راه و روش آنان است و ثانیآ: به خاطر این است که مؤمنان مانند آنها نشوند و از این نظر با هم فاصله داشته باشند، وگرنه این دشمنى نباید مانع تلاش براى هدایت آنان باشد.
قَدْ أنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسآ؛ منظور از لباس، همین لباسى است که همهى ما مىپوشیم و از سرما و گرما محفوظ مانده، بدن خود را با آن مىپوشانیم. «أنْزَلْنا عَلَیْکُمْ» یعنى نازل کردیم براى شما، ولى این گونه نیست که لباسهاى ما از عرش یا از آسمان یا از کرات دیگر آمده باشد. خداى تعالى در سوره حجر مىفرماید :
(وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ )
«و هیچ چیز در عالم نیست مگر آن که خزانههاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن نازل نمىکنیم.»
خزائن همه چیز نزد خداست. خود بشر از کجا آمده است؟ از پدر و مادر و انتقال نطفه به رحم و دمیده شدن روح خدایى. هر کس به درون خود نگاه کند، مىبیند که از کودکى تا کنون چیزهاى زیادى درونش نهفته شده است؛ خاطرات، تصاویر، علوم، مطالب و خیالات بىشمارى در ذهن آدمى وجود دارد؛ گاه در عرض چند ثانیه مىتواند کارهاى یک یا چند سال را مرور کند. این همه را خداوند در مغز کوچکى قرار داده که به وسیلهى روح اداره مىشود. اگر کسى وارد عالم روحانیت شود، ظرفیت و وسعتى غیر قابل مقایسه با این عالم نصیبش مىشود.
نور خورشید در عرض هشت دقیقه و سیزده ثانیه به زمین مىرسد و در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر را طى مىکند، فاصلهى زمین تا خورشید، با یک محاسبه ساده، نزدیک به 150 میلیون کیلومتر است. با این همه فاصله، نمىتوان چند ثانیه به خورشید نگاه کرد. اگر کمى به زمین نزدیکتر شود، همه چیز را مىسوزاند. تازه خورشید یک ستارهى کوچک در میان ستارههاى بىشمارى است که هر کدام براى خود منظومهاى دارند.
همهى این نورها، با آن که مادّى است، از خداست و برگشت به خدا مىکند. این انوار، خدا نیستند و این طور نیست که خدا جایى ایستاده باشد و نور بیندازد، بلکه همهى اینها اندکى از ظهور انوار جلال و جمال خداى تعالى است و به عالم روحانیت بازگشت مىکند. این نور اگر قرار باشد در کسى که آمادگى لازم را ندارد، وارد شود (معرفت خدا نصیبش شود) نمىتواند تحمّل کند و تکه تکه مىشود، با این حال به طور بالقوه درون همه افراد وجود دارد و اگر کسى تلاش و مجاهده کند، پس از مدّتى خداوند نصیبش مىفرماید.
بنابراین آنچه خداى تعالى در این عالم فراهم کرده، همه از غیب و ظهور تجلى پروردگار است؛ یعنى همه چیز «با ارادهى پروردگار» خلق شده است؛ گاهى از طریق اسباب و با طى مراحل لازم؛ مثل بیشتر مخلوقات عالم، و گاهى بدون سبب یا به طور آنى؛ مثل خلقت حضرت عیسى یا اژدها شدن عصاى موسى یا برخى معجزات انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام. بنابراین منظور از «أنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسآ» به نحوى، ظهور نازلهى فعل پروردگار است؛ پس لباس نیز مانند همهى نعمتها و مخلوقات خداوند، همه از غیب نازل شده، فعل پروردگار است؛ لذا هر چیزى داراى یک ظهور معنوى روحى است که به دست خداى تعالى ظاهر مىشود و بعضى چیزها هم به همان حال غیب باقى مىماند و رسیدن به آن در گروى سعى و کوشش خود شخص است. فهم این مطالب شاید مشکل باشد، امّا اعتقاد به آن کافى است.
یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشآ؛ «سوء» یعنى چیزى که بردن نامش زشت است. «ریش» مفرد «ریاش» به معناى زینت است. پر مرغ را هم در عرب، ریش مىخوانند؛ چون باعث زیبایى آن مىشود.
خصوصیت لباس این است که بدن را از سرما و گرما حفظ مىکند و عورت را مىپوشاند؛ مانند غذایى که انسان را از گرسنگى حفظ مىکند. به علاوه این لباس زینت نیز هست.
وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ؛ تقوا نیز مانند لباس عیبهاى انسان را مىپوشاند. هر کس به دیده انصاف به خویش بنگرد، صفات و خلقیات ناپسندى در خود مىیابد که ناشى از جهت حیوانى او است. حال اگر کسى در مسیر تقوا قدم بگذارد و به درجه اول آن یعنى انجام واجبات و ترک محرّمات نائل شود، همین تقوا، باعث مىشود صفات بد را ظاهر نکند و آنها را بپوشاند؛ یعنى با آن که هنوز کینه، بخل، حسد، کبر و دیگر صفات بدى که همه بازگشت به منیت دارند، از درونش زائل نشده، درجه اول تقوا مانع ظهور این صفات مىشود و مانند لباسى آنها را مىپوشاند. وقتى شخص مىخواهد اظهار منیت کند یا کبر بورزد، تقوا جلوى آن را مىگیرد و مىفهمد این کار مطابق رضاى خدا نیست و از چشم خداى عالم پنهان نمىماند و ثبت و ضبط مىشود.
زائل کردن صفات بد و تسلیم ساختن نفس، کار آسانى نیست و به سادگى انجام نمىشود، حتّى گاهى کار به عالم قیامت مىکشد و خداوند در آنجا به فضل خود آنها را از بین مىبرد، امّا مىتوان مانع ظهور آنها شد؛ همین ممانعت که در سایه تقوا انجام مىشود، شخص را اهل بهشت مىکند؛ هر چند درجات پایین بهشت.
لباس تقوا را نیز خداى تعالى از طریق انبیا، ائمه اطهار و ابلاغ احکام شرع نازل فرموده است.
ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ؛ همهى نعمتهاى خدا، آیات پروردگار و نشانههاى قدرت او است. او سببیّت را در اسباب مختلف قرار داده و لباس را مایهى پوشش، زینت و محافظت از سرما و گرما ساخته است؛ مواد اولیهى لباس و علم آن را در اختیار بشر قرار داده.
هر چه از خوب و بد در ذهن آدمى مىآید، از خداست لکن بد را قرار داده تا با آن مخالفت کند و پیشرفت نماید. در گذر زمان همان بد هم خوب مىشود.
لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ؛ همهى این بساط و اسباب براى این است که انسان متوجّه پروردگارش شود و بداند مؤثر واقعى او است، نه این اسباب، لکن پاره کردن سبب و مؤثر دیدن کامل خداوند به این زودى حاصل نمىشود و نیاز به کار، زحمت، طلب و مهمتر از همه عنایت پروردگار دارد. باید مطالعات مفید و تفکّر مداوم داشت؛ با کسانى که طالب خدا هستند، معاشرت نمود و از خدا خواست تا به تدریج «فهم» و «توجّه» حاصل شود؛ تا چقدر طالب باشد و چقدر استقامت کند.
باید از این عالم و از این مادّیات صرفنظر کرد، حتّى باید از بعضى حالات معنوى هم صرفنظر کرد تا چیزى نصیب شود! وقتى وسایل معنوى را باید رها کرد، وسایل مادّى را که بسیار کثیف است، به طریق اولى باید از ذهن خود بیرون کرد! واى به حال کسى که بخواهد با پول و مقام، خود را بزرگ کند. اینها همه مىگذرد و آخرش تابوت است و گور و تمام. امور معنوى بسیار مهمتر از اینهاست و گذشتن از مقامات جزئى معنوى نیز بسیار مهمتر از اینهاست. گاه شخص ریاضتهاى غیر شرعى مىکشد و چیزهایى کشف مىکند. این کشفیات هیچ فایدهاى ندارد و نهایتآ بدرد همین دنیا مىخورد، حتّى گاهى براى آخرت شخص زحمت بسیار ایجاد مىکند و دست و پا گیرش مىشود و خیلى خطرناک است.
نفس بشر کارهاى زیادى از دستش بر مىآید. همین نفس از آیات خداوند است. باید خود را به خدا بسپاریم و بندگى او کنیم و خود را همه کاره نبینیم. بهترین چیز، بندگى خداست.
گروهى در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودند. یک نفر از آنها گفت: خدایا بهشت را روزى ما گردان!
امام فرمود: شما الان در بهشت هستید. یکى گفت: مگر نه این است که بهشت در عالم آخرت است؟
فرمود: شما ما را دوست مىدارید و شیعهى ما هستید. ما مصداق بهشت هستیم. تا هنگامى که دوستى ما را دارید، در بهشتید. از خدا بخواهید که این نعمت از شما گرفته نشود!
رسول خدا صلّى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : یا على! من شهر حکمت هستم و تو درِ آنى. وارد شهر نمىتوان شد، مگر از در آن.
ائمه اطهار علیهم السلام این گونهاند که وقتى کسى در محضرشان وارد مىشود، از عالم ماده و عالم خیال و از هر چیز دست و پاگیرى بیرون مىآید. توجّه به امام معصوم علیه السلام عین بهشت است. محبّت ایشان اگر با خیالات و با بدىها آمیخته نشود، این حال نصیب انسان مىشود و همیشه شاد و فرحناک و امیدوار به آینده است و نشاط خدایى براى اعمال خوب دارد. همین محبّت انسان را از گناه دور مىکند. این حال خوش، انسان را به مقامات خوبى مىرساند.