سوره اعراف آیه ۲۰۳ و ۲۰۴ | جلسه ۱۱۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۲۰۳ و ۲۰۴ | یکشنبه ۱۳۹۴/۱۰/۶ | جلسه ۱۱۰| آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ اِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَهٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها قُلْ اِنَّما أتَّبِعُ ما یُوحى اِلَیَّ مِنْ رَبّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُومِنُونَ(203)
و هر گاه آیهاى براى آنها نیاورى، مىگویند: چرا (از پیش خود) آیهاى جمع نکردى؟ بگو: من فقط چیزى را پیروى مىکنم که از پروردگارم به من وحى مىشود.
وَ اِذا قُرِىَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون(204)
و هنگامى که قرآن خوانده مىشود، به آن گوش دهید و ساکت باشید تا مورد رحمت قرار گیرید!
وَ اِذا لَمْ تَأتِهِمْ بِآیَهٍ قالُوا لَوْ لاَ اجْتَبَیْتَها؛ مشرکان تهمتهاى زیادى به پیامبر مىزدند؛ گاه مىگفتند: اخبار پیامبران گذشته را در سفرهاى تجارى به شام، از یهود و نصارا آموخته، به عنوان کلام خدا براى ما بازگو مىکند؛ برخى دیگر مىگفتند: او جنزده شده است؛ یعنى آنچه مىگوید، جنها بر زبانش جارى کردهاند؛ برخى هم وقتى فصاحت و بلاغت فوق العاده قرآن را مىشنیدند، مىگفتند: «این کلام، سحر است و به همین دلیل تحدّى کرده، مىگوید هر کس مىتواند آیهاى مثل آن بیاورد.»
به راستى قرآن فوق کلام بشر است و تا بحال کسى نتوانسته مانند آن را بیاورد، هر کس هم در صدد این کار برآمده، رسوا گشته است. کفّار، با آنکه خود سخندان و اهل صرف و نحو بوده، تفاوت قرآن با کلام بشر را مىفهمیدند، بااین حال زیر بار نمىرفتند و به پیامبر تهمت مىزدند.
امروزه هم تیرهاى شبهات و تهمتها به سوى قرآن و پیامبر، فراوان انداخته مىشود. گاهى شبهاتى درباره غیرآسمانى بودن قرآن شنیده مىشود؛ از جمله اینکه مىگویند: این کتاب از سوى سلمان فارسى به پیامبر القا شده است. او، آنچه در سفرها آموخته بود، براى پیامبر گفته، پیامبر نیز به عنوان کلام خدا، براى مردم بیان کرده است.
این در حالى است که اولا: زبان جناب سلمان، فارسى بود و قرآن در اوج فصاحت عربى است، بطورى که حتّى فُصحاى عرب مبهوت آن شدند.
ثانیآ: سلمان فارسى افتخار خود مىدانست که شاگرد مولا على علیه السلام است و امیرالمؤمنین، خود شاگرد رسول خدا صلّى الله علیه و آله بود؛ چگونه سلمان مىتوانست استاد پیامبر باشد؟ علاوه بر این، همهى افتخار و بزرگى جناب سلمان به تبعیت از پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام بود.
ثالثآ: سلمان در مدینه خدمت پیامبر رسید، در حالى که قرآن پیش از او، سیزده سال در مکه بر پیامبر نازل مىشد.
رابعآ: على القاعده علم و اطّلاعات سلمان باید درباره سلاطین فارس و مردم ایران باشد، امّا در قرآن هیچ اشارهاى به آنها نشده است، از آن طرف قرآن چیزهایى از یهود و نصارا مىگوید که در تورات و انجیل هم نیامده و بطور عادى از دسترس سلمان دور بوده است. این همه مطالب بکر و دست اول درباه معاد و عالم پس از مرگ، همچنین آیات مهم توحیدى که از ابتدا تا انتهاى قرآن، سراسر جلوه توحید پروردگار است، هرگز از کسى چون سلمان یا هیچ بشر دیگرى برنمىآید.
قُلْ اِنَّما أتَّبِعُ ما یُوحى اِلَیَّ مِنْ رَبّی؛ کفّار، با تأخیر افتادن در نزول قرآن، از سر کنایه به پیامبر مىگفتند: منتظر چه هستى؟ چیزى از نزد خود جمع کن و به عنوان کلام خدا براى مردم بخوان! خداى تعالى در پاسخ کنایهى آنها، به پیامبر مىفرماید: به آنان بگو: من فقط آنچه را خداوند به من وحى مىکند به شما مىگویم.
شخص پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله معترف بودند که چیزى از خود به قرآن نمىافزایند و آنچه مىگویند، همه وحى الهى است.
قرآن کریم در سوره «مدّثر» مىفرماید :
(وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الأقاویلِ لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ )
«اگر از پیش خود سخنى به ما نسبت دهد، با دست قدرت خود او را مىگرفتیم سپس شاهرگش را مىزدیم.»
در سوره «نجم» مىفرماید :
(وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحى )
«هرگز از سر هوا سخن نمىگوید * سخن او جز وحى نیست.»
پیامبر چهل سال در میان قریش زندگى مىکرد و در این مدت همگان او را به راستگویى، امانتدارى و پاکدامنى مىشناختند، امّا همین که آنها را به یکتاپرستى دعوت کرد، همه او را انکار کردند و سیل تهمت و افترا به سویش روان ساختند، در حالى که کلامى از او مىشنیدند که هیچ کس نمىتوانست مانند آن را بیاورد، همچنین ایشان معجزات بسیار دیگرى نیز براى آنها آورد که تصدیق کننده رسالتش بود. بیش از چهار هزار معجزه از شیعه و سنّى از ایشان نقل و ثبت شده است که برخى در قرآن آمده و برخى نیامده است.
هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ؛ خداى تعالى را نمىتوان با چشم دید و در ذهن آورد؛ آنچه در ذهن گنجانده مىشود، مصنوع ذهن است و نمىتواند خدا باشد. خدا را باید از آثارش شناخت! هر کس به خود رجوع کند، مىفهمد چیزى از خود ندارد و هیچ چیز خود را خلق نکرده است؛ این ساختار عجیب و پیچدهى چشم را چه کسى ساخته است؟ کدام بشر مىتواند چنین دستگاه شگفتآور، زیبا و دقیقى بسازد؟ سایر اعضاء و جوارح بدن؛ از جمله حواس پنجگانه، سیستمهاى عصبى، تنفسى، مغز و… را خود بشر ساخته است؟ آیا خداى تعالى از این واضحتر خود را نشان دهد؟
افکار پراکنده، خیالات و غفلتها چنان بشر را احاطه کردهاند که نمىتواند خالق خود را بشناسد. آیا به همین راحتى مىتوان گفت این کار طبیعت است که از نطفه، بشرى چنین آراسته بوجود مىآید؟ آیا مىتوان پشت پرده خلقت، دست قدرت خالقى دانا، توانا و حکیم را ندید؟ آرى؛ درک خدا به سادگى ممکن نیست، امّا مىشود از آثار او، پى به او برد و نشانههایش را در آسمان و زمین دید. همهى این نشانهها و آثار «بصیرت» از جانب خدا و مایهى روشنى فکر، قلب و عقل بشر است؛ اگر تأمل کند و بیندیشد.
قرآن کریم در آیات مختلف، آدمى را به تفکّر درباره خود و جهان پیرامونى (آیات آفاقى و انفسى) دعوت کرده، به اعمالى که عکس العمل آنها در همین عالم کاملا مشهود و ملموس است، حواله مىدهد.
در حقیقت قرآن، براى کسى که در آن تفکّر و تأمل کند و از خدا بخواهد، بصیرت است؛ یعنى با کمک قرآن مىفهمد که خود هیچ و هیچکاره است و هر چه هست، از خداى تعالى است. این به معناى جبر نیست، بلکه توجّه به خالقیت و احاطهى پروردگار است.
«ربّ» به معناى مربّى و تربیت کننده است. خداى تعالى، طالبان هدایت را از نافهمى، خرافات، مادّیات و واهمهها نجات مىدهد تا سر جاى خود بنشیند و دست از «من من» بردارد. دست تربیّت پروردگار، شخص طالب را از بخل، حسد، کینه، سوءظنّ و… نجات مىدهد، و قرآن کریم یکى از اسباب تربیت الهى و کتاب انسانساز است.
خدا نصیب کند نور جمال پروردگار را با چشم دل مشاهده کنیم، آن طور که مولا على علیه السلام فرمود :
«مَا رَأیْتُ شَىءً اِلّا وَ رَأیْتُ الله قَبْله او بعده او معه»
«چیزى ندیدم، مگر آنکه قبل از آن و همراه با آن و بعد از آن خدا را دیدم».
چنین کسى همواره در جوار پروردگار و در زمرهى بندگان مخلَص قرار مىگیرد؛ یعنى کسانى که از دسترس شیطان دورند.
وَ هُدىً؛ قرآن، راههاى هدایت را مقابل انسان مىگشاید و اگر نیاز به استاد باشد، به او نشان مىدهد. نشانههاى استاد مجرب و کسى که شایستگى اطاعت و تبعیت دارد، به روشنى در قرآن آمده است، اگر کسى در آن تأمل کند.
هدایت قرآن، انسان را از کوره راهها به سوى مطلوب حقیقى (خداى تعالى) هدایت مىکند. مطلوب، خدایى است که همراه بشر است. اگر کسى طالب باشد و آن گونه که لازم است تلاش کند، خداوند گنج واقعى را نصیبش مىکند؛ یعنى همراهى خود را به او مىفهماند.
حکما معتقدند علم، عالم و معلوم یکى است. اگر کسى به همراهى خدا «علم» پیدا کند، با عالم و معلوم یکى شده، به «وحدت» مىرسد؛ در این صورت با آنکه ملتفت مىشود در برابر خدا، هیچ مطلق و فقیر محض است، خود را از همهى مخلوقات بىنیاز مىبیند. این مرتبهاى است که پیش از همه، پیامبر اکرم و اهل بیت او علیهم السلام داشتند و دیگران از برکت ایشان، نصیبى از این گنج بردند.
وَ رَحْمَهٌلِقَوْمٍ یُوْمِنُونَ؛ قرآن، هدایت و رحمت است براى اهل ایمان؛ یعنى کسانى که بر فطرت خود پا نگذاشتند و نداى درون را دنبال کردند. البته شیطان در این راه وسوسههاى بسیار مىکند، امّا مرد آن است که در برابر وسوسهها بایستد و اسیر اغواهاى او نشود.
پروردگار عالم رحمت را بر خود لازم شمرده است؛ (کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ ) رحمت او تمام عالم را پر کرده است؛ (وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ) نه فقط بشر، هر جنبندهاى در این عالم وجود دارد،
بلکه تمام اجزاء عالم؛ از بزرگ و کوچک؛ جاندار و بىجان، همه روزىخور سفرهى رحمت پروردگارند. رزق مادى بشر، تا لحظهى مرگ به او مىرسد و رزق معنوى پروردگار نیز براى کسانى که به سوى او بیایند، آماده است. هر کس به اندازه طلب و همّتى که دارد و تلاشى که مىکند، از رحمت رحیمیّهى او بهرهمند مىشود. مقصود تلاش است، نه ریاضتهاى طاقتفرسا و منظور انجام واجبات و ترک محرمات است، مخصوصآ «نماز».
براى شخص طالب، لازم است همواره از خدا بخواهد نمازهاى خود را با خیالات کمترى بخواند؛ نوافل را تا آنجا که برایش ممکن است بجا آورد؛ روزانه مقداری قرآن بخواند و اوقاتى براى تأمل در آن و شنیدن یا خواندن تفسیر آن اختصاص دهد. یقینآ این کارها تأثیرات فراوانى دارند و موجب مىشوند آدمى چیزهایى بفهمد که دیگران نمىفهمند؛ در عین حال هیچ چیز از خود نمىبیند و معجب نمی شود؛ چراکه مىفهمد هنوز تا مطلوب خود فاصلهى بسیار دارد و باید چیزهاى زیادى بفهمد.
وَ اِذا قُرِىَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أنْصِتُوا؛ مخاطب اول آیه، کفّار و مشرکانند. کسانى که قرآن را کلام غیر خدا مىدانند، باید ابتدا خوب به آن گوش دهند تا بفهمند این کلام نمىتواند از بشر صادر شده باشد. حتّى خود پیامبر هم نمىتوانست کلامى مانند قرآن بر زبان بیاورد و سخنان ایشان، با آنکه در فصاحت و بلاغت، بالاتر ازکلام بشراست، تفاوت کاملا آشکارى با آیات قرآن دارد. نهج البلاغه نیز در اوج فصاحت است، امّا هرگز با قرآن قابل مقایسه نیست.
ازخصوصیات کلام خدا این است که با همهى پیچیدگىهاى ادبى و معنایى خود، هر کس مختصرى صرف و نحو بداند، مىتواند معناى ظاهرى آن را بفهمد.
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛ خطاب آیه، مؤمنان را نیز دربرمىگیرد. هر بار که شخص مؤمن با حواس جمع به قرآن گوش مىدهد یا آن را مىخواند، چیزهاى جدیدى از آن مىفهمد، به شرط آن که هدفش از خواندن و گوش دادن، فهمیدن باشد، نه فقط ثواب بردن! حتّى کسانى هم که صرف و نحو نمىدانند و چیزى از معانى قرآن نمىفهمند، اگر از خدا بخواهند، خداوند از رحمت خود چیزهاى خوبى به آنها مىفهماند.
حیف است از این گنجینهى بزرگى که حاوى مطالب و معانى بىشمار است، بىنصیب بمانیم! هیچ تر و خشکى وجود ندارد، مگر آنکه در این کتاب ارجمند آمده است و از همه مهمتر «توحید» پروردگار است.
آنچه براى ما اهمیّت دارد، همین توحید است. فهم اینکه غیر از خداى تعالى هیچ کس عالم، قادر و مؤثر نیست. در اثر توحید؛ این حقایق مثل روز براى انسان روشن مىشود. از خدا مىخواهیم لب تشنه از این دریاى بىکران باز نگردیم و به اندازه خود جرعهاى از آن بنوشیم و سیر شویم.
حضرت آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: «اگر انسان طالب باشد، چیزهائى در این عالم مىفهمد که دیگران باید دو هزار سال در عالم برزخ انتظارش را بکشند.»
فهم موثریت پروردگار، اگر در این عالم چند سال طول بکشد، در عالم دیگر، هزاران سال طول مىکشد؛ فهم اینکه عالِم فقط خداست؛ مؤثر فقط خداست؛ قادر فقط خداست؛ محیىّ فقط خداست؛ مسبب فقط خداست؛ هر چه در این عالم و عالم دیگر است، از خداست.