سوره اعراف آیه ۲۰۰ | جلسه ۱۰۸
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۲۰۰ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۲۹ | جلسه ۱۰۸| آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ(200)
و اگر وسوسهاى از شیطان به تو رسید، به خدا پناه بر که او شنواى داناست.
وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ؛ «نَزْغ» در اصل وسیلهاى است که به شتر مىزنند تا تندتر برود. معناى آن در اینجا وسوسهى شیطان است؛ چراکه آن پلید با وسوسههایش دیگران را وادار به حرکت سریع در مسیر اهداف خود مىکند.
فَاسْتَعِذْ بِاللهِ؛ «فَاستَعِذ» از «عوذ» به معناى پناه بردن است. در سوره «فصّلت» شبیه به همین آیه مىفرماید :
(وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ )
«و اگر وسوسهاى از شیطان به تو رسید، به خدا پناه بر که او شنواى داناست.»
در سورههاى دیگر نیز درباره تلاش همه جانبهى شیطان براى وسوسهى انسان سخن به میان آمده است؛ از جمله در سوره «اسراء» مىفرماید :
(وَ لَئِنْ أخَّرْتَنِ اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لاَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ اِلّا قَلیلاً)
«و اگر تا روز قیامت به من مهلت دهى، همهى فرزندن او را لجام مىزنم، جز اندکى.»
«لأحتَنِکَنَّ» یعنى بر دهان آنها لجام مىزنم و به دنبال خود مىکشانم. این کار بالاتر از وسوسه و مربوط به زمانى است که انسان کاملا تسلیم شیطان مىشود، امّا خداى تعالى به او مىفرماید :
(اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى بِرَبِّکَ وَکیلاً)
«تو هیچ تسلطى بر بندگان من ندارى و حمایتگرى پروردگارت ]براى آنها[ کافى است.»
دایرهى نفوذ شیطان
شیطان به قلب پیامبر و امام راه ندارد، حتّى نزدیک ایشان هم نمىتواند بیاید؛ چراکه آنان علامت «مخلَصین» را بر جبین دارند. مخلَص یعنى آن که خدا خالصش کرده، از دسترس شیطان بیرون است.
(قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعینَ * اِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ )
«گفت: به عزّتت سوگند همهى آنان را گمراه مىکنم، جز بندگان مخلَص از میان آنان را.»
انسان باید سعى کند کارهاى خود را با نیت خالصانه انجام دهد تا خداى تعالى او را پذیرفته، در جرگهى مخلَصین که حیطهى مخصوص پروردگار است، واردش سازد. در آنجا دیگر هیچ یک از شیاطین و حتّى بعضى از ملائکه راه ندارند.
علّت مصون بودن این افراد از وسوسههاى شیطان این است که آن ملعون خویى همچون خوک دارد و جایى مىرود که کثافت و آلودگى زیاد باشد. قلبى که آلودهى حبّ دنیا، حبّ نفس و صفات ناپسند است، بستر و جایگاه مناسبى براى شیطان است، امّا پیامبران، ائمه و اولیاى خاص که از این آلودگىها پاک گشتهاند، جایى براى شیطان در قلبشان نیست.
بنابراین شیطان خوب مىداند که راهى به بندگان مخلَص ندارد، امّا درباره اهل تقوا، راهش بسته نیست و امیدوار است بتواند آنها را وسوسه کند. درباره مؤمنانى که چندان اهل تقوا نیستند، راهش بازتر و تسلّطش بیشتر است. برخى دیگر نیز که نه مؤمن و نه اهل تقوایند، دوستان شیطان محسوب مىشوند که دو آیه بعدتر به آنها مىپردازد.
اینها همه مربوط به جهت روحى شخص است و خارج از نفس و روح او نیست؛
أ تَزعَمُ أنَّکَ جِرْمٌ صَغیر وَ فِیکَ انْطَوَى العالَمُ الأکبَرُ
تو پندارى همین جرم صغیرى جهانى در نهادت هست پیدا
بنابراین ممکن است شیطان بتواند مؤمنان عادى را وسوسه کند و گاه به قلبشان نزدیک شود، امّا آنان با پناه بردن به خدا، وسوسهى او را رفع مىکنند.
در آیهى مورد بحث، خداوند به پیامبر مىفرماید: «وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ» این درست که خطاب، متوجّه همهى مسلمانان است، نه فقط پیامبر، امّا این طور هم نیست که مثل پیامبر یا ائمه اطهار علیهم السلام از تیرهاى متعفّن شیطان در امان باشند؛ به همین دلیل ایشان براى دفع این تیرها به خداى تعالى ملتجى مىشدند؛ یعنى پیش از آنکه تیرهاى وسوسه به آنان اصابت کند، به خدا پناه مىبرند تا حتّى از بوى گند او نیز در امان بمانند؛ لذا پناه بردن مؤمنان براى «رفع» وسوسه است، امّا در بندگان خاص صحبت از «دفع» است.
گذشته از این، معاشرت، گفتگو با دیگران و رسیدگى به امور مردم موجب مىشد بر قلب ایشان پردهى نازکى از غفلتها و آلودگىهاى افراد بنشیند؛ لذا حضرت دائم در حال استغفار و التجا به درگاه پروردگار بودند؛
«اِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی فَأسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّهً»
«بر قلب من پردهى نازکى مىنشیند پس در هر روز هفتاد مرتبه استغفار مىکنم.»
در بعضى روایات، این استغفارها، صد مرتبه و بیشتر هم ذکر شده است. مسلمآ حضرات معصومین علیهم السلام هنگام مشغول شدن به امورى چون خورد و خوراک و دیگر لوازم بشرى و یا رسیدگى به کارهاى مردم، مثل حال نماز، غرق در یاد خدا نیستند و به همین دلیل استغفار مىکردند، البته اتّصال ایشان به پروردگار هرگز و در هیچ حالى قطع نمىشد و همواره خدابین بودند.
به راستى تا وقتى که درون آدمى از صفات بد، پاک نشود، وسوسههاى شیطان نیز ادامه دارد و زمان زیادى طول مىکشد که بطور کامل از حسد، کینه، کبر و همهى صفات بد پاک شود. کسى نمىتواند ادعا کند کاملا پاک شده، هیچ نقصى ندارد. ادعا نشانه نافهمى است؛ پس باید همواره خود را از شرّ نفس و شیطان به خدا بسپارد!
استعاذه واقعى
نباید فراموش کرد که استعاذه (پناه بردن به خدا) صرف گفتن «أعوذُ بِالله مِنَ الشیطان الرجیم» نیست. علماى اخلاق مىگویند اگر قرار باشد حیوان درنده یا دشمنى به انسان حمله کند، در حالى که او پناهگاه خوبى سراغ دارد، باید به سرعت بسوى آن بگریزد، نه آنکه بایستد و بگوید اگر جلو بیایى به پناهگاه مىروم!
پناه بردن واقعى به خدا و وارد شدن در دژ محکم او وقتى محقّق مىشود که اولا: انسان بداند شیطان دشمن او است. ثانیآ: از درون، پناه جوى خدا باشد؛ یعنى ولهى در قلبش بیفتد که با تمام وجود خدا را بخواند. ثالثآ: خود نیز حرکتى کند و تغییر حالى بدهد؛ مثلا اگر در جایى با نامحرمى تنهاست، باید ضمن آنکه به خدا پناه مىبرد، از آن محل بیرون آید! حتّى اگر درها بسته باشند، از خدا کمک بگیرد و به سوى در بسته برود، چه بسا خداوند درها را باز کند؛ مثل قضیهى حضرت یوسف.
وقتى حضرت یوسف با زلیخا مواجه گشت و همهى اسباب گناه مهیّا شد، زلیخا چیزى بر سر بت خویش انداخت. یوسف علّت این کار را پرسید، گفت: مىخواهم او ما را در این حال نبیند. یوسف گفت: چگونه تو از تکه سنگى حیا مىکنى، امّا من از خداى حاضر ناظر حىّ حیا نکنم؟
این را گفت و پا به فرار گذاشت. با آنکه مىدانست همهى درها بسته است، امّا بر خدا توکّل کرد؛ به او پناه برد و نایستاد. با آنکه مىدانست درها بسته است، به سمت آنها رفت و بر هر کدام دست مىگذاشت، باز مىشد.
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ )
«آن [زن] آهنگ او کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمىدید، آهنگ وى مىکرد.»
به قول بعضى مفسران جناب یوسف حتّى تصمیم گناه هم نگرفت و وسوسه در قلبش نفوذ نکرد؛ چراکه او جزء «عباد مخلَص» بود.
در روایت است که با شیطان همان گونه برخورد کن که شخص غریب با سگ چوپان برخورد مىکند که چون سگ به او حمله کند، از شرّ او به صاحب سگ پناهنده مىشود؛ پس تو نیز باید هنگام وسوسه و حمله شیطان که مىخواهد تو را از راه حق منحرف کرده، از ذکر پروردگار متعال منصرف نماید، پناهنده به خداى خود و خداى او باشى، تا تو را در صراط حق و حقیقت پایدار کرده، با توجّه و یارى او بر باطل غالب و مسلط شوى و او شرّ دشمن ظالم را از سر تو برطرف سازد. خداوند در کتابش مىفرماید: «وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»
در مصاف با شیطان باید به صاحب او؛ یعنى خداى عز و جلّ پناه برد!
از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده است که چون در معرض وسوسهى شیطان قرار گرفتید، به خدا پناه برده، این دعا را بخوانید :
«آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»
دامهاى خطرناک شیطان
از مهمترین دامهاى شیطان، حبّ دنیاست.
«حُبُّ الدُنیا رَأسُ کُلِ خَطیئَه»
«محبّت دنیا اصل هر گناهى است.»
حبّ دنیا یعنى پیشى گرفتن محبّت غیر خدا بر خدا. در امتحانات الهى معلوم مىشود که آیا انسان زن، فرزند، اموال، مقام و… را بیشتر دوست دارد یا خدا را. کسى که در گرفتارىهاى شدید، به شک و شبهه مىافتد و کم کم در انجام واجبات سست مىشود یا با خدا قهر مىکند، حبّ دنیا در دل دارد و غیر خدا را بیشتر از خدا دوست مىدارد.
باید دائم از خدا خواست که محبّت خود و اولیائش را در دل روز افزون و بیشتر از محبّتهاى دیگر کند.
(زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الاْنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ )
«محبّت امیال نفسانى؛ از زنان، فرزندان و گنجینههایى از طلا و نقره و اسبهاى نشاندار و چهارپایان و مزارع، در نظر مردم آراسته گردیده است. اینها کالاى ناچیز زندگى دنیاست و بازگشت نیک فقط نزد خداست.»