سوره اعراف آیه ۱ و ۲ | جلسه ۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۹/۲۹ | جلسه ۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
المص(1)
کِتابٌ أُنْزِلَ اِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى لِلْمُوْمِنینَ(2)
این کتابى است که بر تو نازل شده است. پس نباید از جانب آن در سینهات تنگى و فشارى باشد! تا بدان بیم دهى و یادآورى براى مؤمنان باشد.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛هر سورهاى که نازل شده، به همراه آن «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» نیز آمده است؛ پس این عبارت جزئى از آن سوره است؛ از همین رو در نماز، خواندن هر سورهاى را قصد مىکنیم، «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» را به قصد همان سوره مىخوانیم. در نمازهاى ظهر و عصر که حمد و سوره آهسته خوانده مىشود، مستحب است بسم الله بلند گفته شود.
از حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام منقول است که فرمودند: علامتهاى مومن پنج چیز است؛ پنجاه رکعت نماز (نمازهاى واجب و نوافل)؛ زیارت اربعین؛ انگشترى به دست راست کردن؛ پیشانى را بر خاک مالیدن و بلند خواندن بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
همچنین از ایشان روایت شده که «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» به اسم اعظم نزدیکتر است از سفیدى چشم به سیاهى آن.
این روایت بر کسى منطبق مىشود که مهذّب گشته، مراحلى را در معرفت خداى تعالى طى کرده باشد. اگر هم کسى حالى یافت که از غیر خدا منقطع گشت، «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» برایش این اثر را دارد.
المص؛ حروفى که در ابتداى بعضى سورهها آمده، به اعتقاد بعضى مفسران، رمزى است بین خدا و رسول. بنا به تحقیقاتى که در این باره انجام شده، اگر تمام این کلمات را جمع و تکرارهاى آن را حذف کنند، این جمله به دست مىآید: «صِراطُ عَلىٍّ حَقٌ نُمْسِکُه» یعنى «راه على علیه السلام حق است و ما آن را حفظ مىکنیم.»
کِتابٌ أُنْزِلَ اِلَیْکَ؛«اُنزِلَ» به صیغهى مجهول آمده و نامى از خدا که نازل کنندهى کتاب است، به خاطر بدیهى بودن آن، به میان نیامده، و به راستى جز خداى تعالى احدى قادر نیست چنین کتابى بیاورد.
عبارت «الیک» بیانگر شرافت رسول گرامى اسلام، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله است که کتاب خدا بر او نازل شده.
بعضى مفسران معتقدند که منظور از «کتاب» تمام قرآن است و بعضى دیگر معتقدند فقط همین سوره اعراف منظور است.
امّا چرا فرمود: کتاب؟ مىدانیم که کتاب به معناى «نوشته شده» است، در حالى که قرآن به صورت لفظ بر پیامبر نازل شد، نه کتاب.
این عبارت کنایه از بقا و ماندگارى قرآن است؛ همچنان که وقتى متنى مکتوب مىشود، سالیان دراز باقى مىماند و به سادگى از بین نمىرود.
نزول به معنى فرود آمدن چیزى از مرتبهى عالى به مرتبهى دانى (پایین) است. آنچه از جانب خدا بر پیامبر نازل مىشد، ابتدا به صورت کلمه بود. این کلمات، تلفظ و نوشته مىشد، امّا آنچه در مصدر پروردگار عالم است، مخلوق خداست و خدا این کلمات را ایجاد مىکند؛ خلق مىکند و در این عالم به صورت کلمه در مىآورد؛ لذا از جانب حضرت ربّ العزّه به صورت کلمه خلق و به این عالم نازل مىشود. این معناى «اُنزلَ» است، امّا در حقیقت معانى این الفاظ نزد خداوند به صورت کلمه و لفظ نیست. همان طور که خداوند بسیط است، کلام او یعنى حقیقت قرآن نیز بسیط است. قبل از نزول کلمات وحى، حقیقت و معانى قرآن به طور یکجا، در شب قدر
برقلب شریف پیامبر نازل شد و پس از آن بتدریج، به صورت الفاظ و کلمات بر ایشان نازل شد و حضرت با همان ترتیب نزول به مردم ابلاغ فرمود.
فَلا یَکُنْ فی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ؛«حَرَج» یعنى تنگى یا سختى. در سوره «شعراء» مىفرماید :
(لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ ألّا یَکُونُوا مُوْمِنینَ )
«شاید مىخواهى جان خود را به خاطر این که ایمان نمىآورند از دست بدهى.»
نزدیک به این آیه، در سوره کهف نیز وجود دارد. گاه به خاطر ایمان نیاوردن مردم، سینهى پیامبر تنگ مىشد. ایشان پیامبر رحمت بود؛ از نعمتهاى خدا باخبر بود و به خصوصیات و استعدادهاى بشر براى رسیدن به این نعمتها اطّلاع داشت و مىدید که خداوند چگونه راه استفاده از این استعدادها را هموار ساخته است؛ از همین رو از پشت کردن و بىاعتنایى مردم و از فرصتهاى مغتنمى که از دست مىدادند، اندوهگین مىشد و سینهاش در تنگى و فشار قرار مىگرفت. ایشان مىدید که چگونه مردم با دست خود، خود را تباه مىسازند؛ سرمایههاى خویش را به بهاى اندک مىفروشند؛ اسیر دنیا و مادّیات مىشوند و به جاى استفاده از نعمتهاى بزرگ و درجات مختلف بهشتى، خود را در تنگى و تاریکىاى قرار مىدهند که انتهایش آتش است. اینها همه سینهى پیامبر را سنگین و تنگ مىکرد.
خداى تعالى در این آیه به ایشان مىفرماید: خود را آزار مده؛ بر خویش سخت مگیر و سینهات را سنگین مساز! چراکه وقتى این حال به ایشان دست مىدهد، شاید نشود آن گونه که لازم است از طالبین واقعى خداى تعالى؛ امثال سلمان و مقداد و ابوذر دستگیرى کنند؛ از این رو در ادامه مىفرماید: «لِتُنْذِرَ بِهِ» یعنى قرار است شما بیم دهندهى مردم باشید و مؤمنان را متذکر سازید.
ضمیر در «منه» به کتاب برمىگردد؛ یعنى نباید از جانب این کتاب در تنگى قرار گیرى؛ چراکه قرآن حاوى بیم و امید است و بدین وسیله مردم را به سوى خدا مىخواند؛ پس اگر پیامبر دچار گرفتگى شود، از وظیفهى ابلاغ قرآن و بشیر و نذیر بودن باز مىماند.
لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى لِلْمُوْمِنین؛برخى افراد باید بترسند تا رو به خدا بیاورند؛ لذا قرآن کریم براى آنها عذابهاى جهنّم را توصیف مىکند و سرانجام اقوام گذشته را که به عذاب مبتلا شدند، به تصویر مىکشد. برخى دیگر با تشویق و جایزه رو به خدا مىآورند؛ وقتى نعمتهاى خدا و صفات جمال او براى آنان بازگو شود، مشتاق مىشوند و رو به خدا مىآورند. «انذار» هم براى مؤمنان است و هم براى کافران، امّا «ذکرى» فقط مخصوص مؤمنان است. این تعبیر، براى مؤمنان عادى، مژدهى بهشت است و براى مؤمنان خاص، بیم فراق پروردگار.
آموزهى آیه
«حرج» براى مؤمنان، طلّاب و علما به معناى ناامیدى است. طلبهاى که با امید و شوق مردم را به خدا دعوت مىکند، اگر کسى اعتنایش نکرد و تحویلش نگرفت، نباید سرخورده و ناامید شود و به خانه رود و در را به روى خود ببند. همواره تعدادى هستند که طالب خدا باشند و از آنها استفاده کنند. حضرت آیت الله العظمى نجابت به بعضى طلّاب مىفرمودند: «حتّى اگر یک نفر هم پشت سرتان نماز مىخواند به مسجد بروید!»
در تبلیغ دین نباید ناامیدى به خود راه داد. باید همسر، فرزندان و خویشان خود را به خدا دعوت کرد و کوشید دیگران را با محبوب خویش آشنا کرد. بىشک هر کسى کمى متوجّه خدا شود، مشتاقانه به سوى او مىآید. پس باید این قدر بگویید و پىگیرى کنید تا کسانى که هنوز فطرتشان از بین نرفته، بیدار شوند، حتّى بر فرض این که فطرتشان هم از بین رفته، باید به تکلیف خود عمل کنید تا عذرى نزد پروردگار باقى نماند.
در قصهى ماهیگیرى یهودیان در روز شنبه، مردم سه دسته شدند؛ گروهى گناهکار بودند؛ گروهى بىتفاوت و گروهى نهى از منکر مىکردند. گروه دوم به گروه سوم مىگفتند :
(لِمَ تَعِظُونَ قَوْمآ اللهُ مُهْلِکُهُمْ أوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابآ شَدیدآ )
«چرا جماعتى را پند مىدهید که خداوند آنان را هلاک مىکند یا به عذاب سخت گرفتار مىسازد؟»
آنان پاسخ مىدادند :
(مَعْذِرَهً اِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ )
«براى این که عذرى در پیشگاه پروردگارتان باشد و شاید پرهیزکار شوند.»
امام حسین علیه السلام مىدانست که مردم کوفه عهد شکن هستند، امّا چون دوازده هزار نامه نوشتند و اعلام آمادگى کردند، حضرت باید دعوتشان را اجابت مىکرد و به سویشان مىرفت تا فرداى قیامت نگویند: «ما از ایشان خواستیم امام ما شود، ولى او نپذیرفت و ما به ناچار به بیعت یزید درآمدیم». علم حضرت به آینده، عذر ایشان نزد خدا نمىشد.
البتّه امر به معروف و نهى از منکر تابع شرایط خاصى است، امّا کسى که یک عمر در راه خدا قدم برداشته، باید بیش از دیگران احساس مسؤلیت و دلسوزى کند، نه این که به بهانهى عدم وجود شرایط، زبان فرو بندد و سکوت کند! این ناامیدى براى چنین شخصى غلط است. گاه یک حرف، اثرگذار است.
کسانى هم که در رأس هستند و مسؤلیت اداره امور کشور را بر عهده دارند، تکلیفشان بیشتر است. ایشان باید زیردستان خود رابیشتر به خدا دعوت کنند و ابتدا واعظ خویش و سپس دیگران باشند!