تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۱۹۹ | جلسه ۱۰۷

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف آیه  ۱۹۹ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۲۵ | جلسه ۱۰۷| آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

متن جلسه

 

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ(199)

جانب عفو پیش گیر و به خوبى‌ها فرمان ده و از نادانان رو بگردان!

 

خُذِ الْعَفْوَ؛ خداى تعالى نفرمود «أُعفُ» (عفو کن) بلکه فرمود : «عفو را بگیر!» کنایه از اینکه عفو را پیشه‌ى خود ساز؛ یعنى در هر شرایط این صفت را داشته باش و از آن تخلّف نکن!

این آیه مختص پیامبر نیست، بلکه شامل همه‌ى مسلمانان مى‌شود؛ مثل بسیارى از آیات قرآن که در ظاهر خطاب به پیامبر است، امّا در واقع همه‌ى مسلمین و گاه تمام انسان‌ها مورد خطاب پروردگار هستند. موارد انگشت‌شمارى از خطابات قرآن متوجّه شخص پیامبر است.

 

در روایت است که رسول خداى تعالى صلّى الله علیه و آله از جبرئیل درباره عفو در این آیه پرسید، جبرئیل پاسخ داد :

«اِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکَ أنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ وَ تُعْطِیَ مَنْ حَرَمَکَ»

«خداوند به تو فرمان مى‌دهد کسى را که به تو ستم کرده، ببخشى و با کسى که از تو بریده، بپیوندى و به کسى که تو را محروم کرده، عطا کنى!»

عفو یعنى گذشت کردن، بخشیدن و صرفنظر کردن در حدود شرع. بعضى اوقات شرع مقدس اجازه‌ى گذشت نمى‌دهد؛ پس عفو در آنجا ممدوح نیست؛ بعنوان مثال وقتى مجتهد جامع الشرایط، به عنوان قاضى عادل میان دو نفر به قضاوت مى‌نشیند، حق ندارد بدون رضایت شاکى، مجرمى را که جرمش محرز شده، عفو کند؛ فرقى هم نمى‌کند که این حق، مال باشد یا نفس یا آبرو؛ پس کسى که آسیب جانى به کسى رسانده، باید قصاص شود یا دیه بپردازد، مگر آنکه شخص آسیب دیده یا ولىّ او گذشت کنند، امّا کس دیگرى نمى‌تواند جانى را عفو کند. همچنین اگر کسى سیلى به صورت کسى بزند و جاى سیلى سرخ شود، باید یک مثقال و نیم طلا، بعنوان دیه بپردازد؛ اگر کبود شد، سه مثقال طلا و اگر سیاه شد، شش مثقال طلا باید دیه بدهد! اگر این آثار در بدن نمایان شود، دیه نصف مى‌شود.

در آبرو؛ اگر کسى نسبت زشت به کسى داد، او مى‌تواند با اقامه‌ى شهود و بیّنه علیه شخص هتّاک شکایت کند و قاضى پس از محرز شدن جرم، او را به هشتاد تازیانه محکوم مى‌کند. این حکم لازم الاجراست مگر آنکه شاکى ببخشد.

وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ؛ امر به معروف و نهى از منکر، از واجبات مهم و اساسى دین اسلام است که پایه‌هاى سلامت جامعه بر آن نهاده شده. حضرات معصومین علیهم السلام و اصحاب ایشان، هر یک بنابر موقعیتى که داشتند به این واجب الهى عمل مى‌کردند.

امام رضا علیه السلام با آنکه در دوران ولایت عهدى به نوعى محصور شده بودند، امّا در مواقع لازم حق را به مأمون گوشزد مى‌کردند و همین تذکرات، آن پلید را به کشتن حضرت ترغیب کرد.

 

حدود فدک

هارون الرشید به حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام پیشنهاد کرد فدک را به ایشان پس بدهد. امام امتناع ورزید و هارون اصرار زیاد کرد.

حضرت فرمود: من فدک را نمى‌گیرم، مگر تمام آن را با مرزى که معیّن مى‌کنم بدهى!

گفت: حدود فدک کجاست؟ فرمود: اگر حدود آن را معیّن کنم نخواهى داد. گفت: تو را قسم مى‌دهم به حق جدّت که حدود آن را معیّن کنى! فرمود: حدّ اول آن عدن است. چهره رشید در هم کشیده شد. گفت: بگو!

فرمود: حدّ دوم، سمرقند. رنگ صورت رشید برگشت. فرمود: حدّ سوم، آفریقاست. چهره رشید سیاه شد. باز فرمود: حدّ چهارم، سیف البحر است که هم مرز با جزائر و ارمنیه است. هارون گفت: دیگر براى ما چیزى باقى نماند؛ پس بیا جاى من بنشین! حضرت فرمود: من گفتم اگر مرز آن را تعیین کنم، نخواهى داد.

از آن موقع تصمیم کشتن حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام را گرفت.

 

ابوذر و عثمان

عثمان، ابوذر را به شام تبعید کرد. ابوذر در شام مقابل اسرافکارى‌هاى معاویه ایستاد. گاه مردم را به دور خود جمع مى‌کرد و طبق آیات قرآن، به رفتارهاى معاویه اعتراض و انتقاد مى‌کرد. سرانجام معاویه از دست او خسته شد و به عثمان نوشت که اگر حکومت خود را دوست دارد، ابوذر را از شام فرابخواند. عثمان نیز دستور داد او را بر شتر بى‌جهاز سوار کرده، به مدینه بفرستند. ابوذر با مشقت فراوان به مدینه آمد، ولى زبان از اعتراض و نهى از منکر فرو نبست.

روزى بر عثمان وارد شد، در حالى که از فرط ناتوانى تکیه بر عصا زده بود. در مقابل عثمان صد هزار درهم گذاشته شده بود که از بعضى شهرها آورده بودند و یاران عثمان اطراف آن را گرفته، منتظر تقسیم بودند.

ابوذر گفت: اى عثمان! این مال، چیست؟ عثمان گفت: صد هزار درهم است که از بعضى نواحى آورده‌اند، مى‌خواهم به اندازه این مال به آن اضافه کنم تا ببینم کجا به مصرف برسانم. ابوذر گفت: اى عثمان! آیا صدهزار درهم بیشتر است یا چهار درهم؟ عثمان گفت: صدهزار درهم!

ابوذرگفت: آیا به یاد دارى که من و تو شبى از شب‌ها خدمت رسول خدا صلّى الله علیه و آله رسیدیم و او را اندوهناک دیدیم؟ ما سلام کردیم و او توجّه چندانى نکرد. فردا صبح او را دیدیم که خندان و خوشحال بود. به او گفتیم: پدران و مادران ما به قربانت! دیشب شما را اندوهگین دیدیم و امروز مى‌بینیم که شاد و خندان هستید! فرمود: بله از مال مسلمانان چهار درهم نزد من باقى بود که آن را قسمت نکرده بودم. ترسیدم مرگم برسد و آن مال نزد من مانده باشد، به همین دلیل غمگین بودم، ولى امروز آن را قسمت کردم؛ پس راحت شدم.

سرانجام عثمان او را به ربذه تبعید کرد و او همانجا از دنیا رفت. منظور اینکه هر یک از ائمه و شیعیان ایشان در مواقع لزوم حق را مى‌گفتند و به همین دلیل بیشتر آنان در محدودیت و ممنوعیت قرار داشته، تحت تعقیب بودند و به شهادت مى‌رسیدند.

 

شرایط امر به معروف و نهى از منکر

وجوب امر به معروف و نهى از منکر تابع شرایطى است؛ از جمله اینکه شخص آمر باید معروف و منکر را به خوبى بشناسد؛ احتمال تأثیر بدهد و جان، مال و آبرویش در خطر نباشد. گاهى انجام این فریضه‌ى الهى براى بعضى افراد، بدون در نظر گرفتن شرایط آن، واجب مى‌شود؛ مثلا هنگامى که امام خمینى رحمه الله علیه کاپیتولاسیون سخنرانى و نهى از منکر کرد، هیچ تأمین جانى و آبرویى نداشت، ولى این کار بر ایشان واجب بود.

همه‌ى دوستان مؤمن وظیفه دارند در حدّ خود و با ملاحظه شرایط لازم، خانواده و نزدیکان خود را امر به معروف و نهى از منکر کنند! اگر فرزند شما نماز نمى‌خواند باید با روش صحیح، زبان نرم و گاه با تندى و شدت عمل او را به نماز دعوت کنید، ولى اگر پدر و مادر نماز نمى‌خوانند، جز با مهربانى و بوسه نمى‌توان آنها را دعوت به نماز کرد.

خداى تعالى در سوره «آل عمران» امر به معروف و نهى از منکر را ویژگى مهمّ امّت اسلام معرفى کرده، از این رهگذر آنان را بهترین امّت برشمرده است؛

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ)

«شما بهترین امّتى بودید که براى مردم پدید آمدید؛ به خوبى‌ها دعوت مى‌کنید و از بدى‌ها باز مى‌دارید.»

وَ أعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ؛ «جاهل» یعنى نادان، امّا نه به معناى بى‌سواد و کم‌سواد، بلکه یعنى کسى که شناخت و فهم درستى از خدا، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام ندارد؛ خواه از مشرکان و منافقان زمان پیامبر باشند؛ خواه از مسلمانان زمان على علیه السلام که در مقابل او ایستادند و جنگیدند، و خواه هر جاهل دیگرى که از سر نافهمى در مقابل اولیاى خدا مى‌ایستد.

اعراض و رو گردانى از این افراد نادان، به معناى رها کردن آنان به خود نیست؛ چراکه کسانى مثل پیامبر و امیرالمؤمنین، هر کدام به عنوان حاکم اسلامى باید مراقب و دلسوز مردم تحت حکومت خود باشند! معناى اعرض این است که بر آنها سخت نگیر و ]بجاى شدت عمل، در مقابلشان صبر و تا حدّ ممکن عفو پیشه کن!

 

قرآن کریم در سوره «فرقان» مى‌فرماید :

(وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلامآ)

«و هر گاه نادانان آنها را خطاب کنند، با نرمى پاسخ مى‌گویند.

همه‌ى مؤمنان وظیفه دارند همین رویه را داشته باشند. وقتى اشخاص کم‌خرد و نادان به شخص مؤمن توهین مى‌کنند یا نسبت‌هاى بد به او مى‌دهند، نباید مقابله به مثل کند و حتّى کدورتى در دل راه دهد، بلکه طبق تعالیم قرآن و سیره‌ى اهل بیت، خوب است برایشان دعا کند.

 

توصیه‌ى خدا به پیامبر

رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمودند :

«أوْصَانِی رَبِّی بِتِسْعٍ؛ أوْصَانِی بِالإخْلاصِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِی وَ أُعْطِیَ مَنْ حَرَمَنِی وَ أصِلَ مَنْ قَطَعَنِی وَ أنْ یَکُونَ صَمْتِی فِکْراً وَ مَنْطِقِی ذِکْراً وَ نَظَرِی عَبَراً»[6]

«پروردگارم مرا به نُه چیز توصیه کرده: اخلاص در نهان و آشکار، عدالت در حال آرامش و غضب، میانه‌روى در فقر و بى‌نیازى، عفو از آن که بر من ستم کرده، پیوند با آن که از من بریده، فکر هنگام سکوت، ذکر در وقت گفتار و عبرت در حال نگاه.»

اخلاص در آشکار؛ یعنى کار را فقط براى خدا انجام دادن، امّا اخلاص در پنهان؛ یعنى کار خوب خود را براى کسى نقل نکند تا از او تعریف کنند یا آرزو نکند کسى او را در این حال ببیند و تحسینش کند.

عدل در رضا و غضب؛ یعنى نه در هنگام دوستى با مردم، در تعریف از آنها افراط کند و نه در وقت دشمنى، در مذمتشان زیاده روى نماید.

ذکر در وقت گفتار به معنى تسبیح و تکبیر گفتن در لابلاى سخنان روزمره نیست، بلکه یعنى در هنگام سخن گفتن با دیگران، متوجّه خداى تعالى باشد؛ سخنى خلاف رضاى او نگوید؛ با حرف‌هایش دیگران را به یاد خدا اندازد و به ذکر او وادارد.

فکر هنگام سکوت، غیر از خیال پرورى است و معناى بسیار بلند و دقیقى دارد که حصول آن چندان آسان نیست، ولى مطالعه‌ى کتاب‌هاى خوب موجب جمع شدن و کم شدن خیالات و عامل تفکّر است.

عبرت در نگاه کردن؛ یعنى هر جا پیرمرد و پیرزنى دید، بداند که این سرانجام خود او و سرانجام تمام چهره هاى زیباست. اگر مرده‌اى دید، عبرت بگیرد.

روزى پیامبر به اتّفاق اصحاب از خرابه‌اى مى‌گذشتند. در آنجا چشمشان به لباس‌هاى مندرس و فضولات انسانى افتاد. پیامبر فرمود: ببینید! این سرانجام خانه‌هاى مجلل، لباس‌هاى فاخر و غذاهاى رنگارنگ دنیاست!


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است