سوره اعراف آیه ۱۹۶ | جلسه ۱۰۵ + سالگرد شهادت شهید دستغیب
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۹۶ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۱۹ | جلسه ۱۰۶ + سالگرد شهادت شهید آیت الله دستغیب | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
اِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ(196)
به یقین ولىّ من خدایى است که این کتاب را نازل کرده است و او صالحان را سرپرستى مىکند.
اِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ؛ «ولىّ» یعنى آقا، مولا، سرپرست و همه کاره؛ کسى که تمام نیازهاى شخص بر عهده او است، بلکه بالاتر از این، عالم امر و عالم خلق او را در دست دارد؛ یعنى بدن، روح و صفات وى در دست او است.
مقصود پیامبر از «ولىّ الله» اقرار به تمام این مراتب است؛ یعنى روح، علم، قدرت، حیات و تمام اسما و صفات پیامبر، از خدا و بر عهده خداست و ذات پروردگار، ولىّ مطلق ایشان و تمام مردان و زنان صالح است.
این آیه در واقع زبان حال پیامبر است و ایشان در این معنا غرق هستند؛ یعنى با تمام وجود درک مىکنند که خداى تعالى همه کاره و ولىّ ایشان است؛ درست مثل اینکه دیگران در همه حال، بودن خود را درک مىکنند. ممکن است انسان گاه در اثر خیالات زیاد، کمى از خود غافل شود، امّا خیلى زود متوجّه خود مىشود. پیامبر اکرم، وجود خداى تعالى را این گونه درک مىکرد و متوجّه بود.
آثار توجّه به ولایت پروردگار و سپردن همهى امور به او، نفى خود و توجّه کامل به مؤثریت او است؛ یعنى مىفهمد هر چه از علم، قدرت، حیات و تمام صفات خوب دارد، از خداست.
توجّه به نیستى خود، اسما و صفات خداى تعالى را در انسان ظاهر مىکند؛ از جمله ولایت پروردگار را؛ یعنى همان طور که خداى تعالى، ولىّ پیامبر است، پیامبر نیز در مرتبه مخلوق و عبد، صاحب ولایت پروردگار و ولىّ تمام موجودات است، بدون آنکه دست خدا بسته یا ولایت او محدود شود. این خاصیت نفى خود و شناخت پروردگار عالم است.
علم و قدرت خداى تعالى مطلق است؛ یعنى بر همه چیز، بدون استثناء احاطهى علم و قدرت دارد. این احاطه را خداوند به پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام نیز عنایت کرده، بدون آنکه چیزى از خودش کاسته شود؛ لذا مىگوییم علم و قدرت ایشان در طول علم و قدرت خداست. این مقام، بخاطر بندگى مطلق حضرات در برابر پروردگار است. بنابراین ایشان را قرآن ناطق مىخوانیم؛ یعنى همان طور که قرآن «کتاب تدوین» است، ایشان «کتاب تکوین» هستند. همان طور که هر آیه، بطونى دارد و تمام علوم در قرآن گنجانده شده، پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان هم صاحب تمام علومند؛
(وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ )
«هیچ تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتاب مبین (قرآن) وجود دارد.»
در سوره غاشیه مىفرماید :
(اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُمْ * ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ )
«بازگشت مردم بسوى ماست * سپس حساب آنها با ماست.»
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند :
«مَنْ تَرَاهُمْ؟ نَحْنُ وَ اللَّهِ هُمْ اِلَیْنَا یَرْجِعُونَ وَ عَلَیْنَا یُعْرَضُونَ وَ عِنْدَنَا یَقْضُونَ وَ عَنْ حُبِّنَا یُسْألُونَ»
«خیال مىکنى اینها کیانند که حساب مردم به آنها واگذار مىشود؟ به خدا قسم ما هستیم که بسوى ما برمىگردند و بر ما عرضه مىشوند و نزد ما قضاوت مىشوند و از محبّت ما سؤال خواهند شد.»
بازگشت مطلق بسوى خدا و حساب مطلق با خداست. همهى عالم به سوى او رجوع مىکنند و ظهور این رجوع، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام است. این یعنى (اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُمْ * ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ )
در این میان شیعیان و دوستان اهل بیت این معنا را بیش از دیگران مىفهمند؛ یعنى با آنکه متوجّهاند خداى تعالى همه کاره آنهاست؛ از اویند و به سوى او رجوع مىکنند، در عین حال مىفهمند که وجود مقدس پیامبر و اهل بیت ایشان، مظهر این خصوصیت پروردگارند یعنى متوجّهاند که رجوعشان به این بزرگواران است و ایشان را ولىّ خود مىدانند، البته در طول ولایت پروردگار؛ لذا قرآن کریم مىفرماید :
(النَّبِیُّ أوْلى بِالْمُوْمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ )
«پیامبر بر مؤمنان، از خودشان مقدمتر است.»
پیامبر هم فرمود :
«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علىٌ مَولاه»
«هر کس من مولاى اویم، این على مولاى او است.»
امّا فقط مؤمنان چنین اعتقادى دارند؛ از خدا مىخواهند و مىفهمند که خداى تعالى ولىّ آنهاست؛ متوجّهاند و علم پیدا مىکنند که در طول ولایت خدا، تحت ولایت پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام قرار دارند. سپس با مشاهده و با چشم دل این واقعیت را مىبینند و بعد از آن به شهود مطلق مىرسند (مرتبه حقّ الیقین) اگر طالب باشند و بخواهند.
اینکه پیامبر و امام، ولىّ مؤمنان هستند؛ یعنى همان کارى که خداوند برایشان انجام مىدهند، آن بزرگواران نیز انجام مىدهند؛ از جمله :
(اللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ)
«خداوند ولىّ کسانى است که ایمان آوردند؛ آنان را از تاریکىها به سوى نور مىبرد.»
خداى تعالى مؤمنان را از تاریکى نفس، گناه، غفلتها و… بیرون مىآورد؛ همین کار را پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام نیز انجام مىدهند.
(کِتابٌ أنْزَلْناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإذْنِ رَبِّهِمْ )
«کتابى است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکىها بسوى نور بیرون آورى.»
بزرگترین تاریکى و منشأ همهى تاریکىها، نفس امّاره است. ولایت حضرات معصومین علیهم السلام مىتواند نجات دهنده شخص از این تاریکى باشد.
ولایت ایشان بخاطر بندگى خاص آنهاست؛ چراکه ایشان بهتر از هر کسى مىفهمند در برابر خداوند فقیر مطلق هستند؛
(یا أیُّهَا النّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ )
«اى مردم! همهى شما محتاج خدایید و فقط خداست که بىنیاز و ستوده صفات است.»
مؤمنانى که طالب نجات از تاریکى هستند، به دستور خداوند وظیفه دارند از پیامبر و اولوالأمر اطاعت کنند؛
(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاْمْرِ مِنْکُمْ )
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولى الامر خود را نیز اطاعت کنید!»
مصداق اول «اولى الأمر» ائمه اطهار علیهم السلام هستند. ولایت تشریعى از آن ایشان است که از ولایت تکوینی جدا نیست؛ یعنى این بزرگواران از طرف خدا، شارع هستند و دستورات شرع از طرف خدا بوسیله ایشان وضع شده است که باید براى خدا انجام شود!
فراموش نشود که نماز، روزه، حج، جهاد و دیگر واجبات شرعى، فقط باید با نیّت قربه الى الله باشد، نه قربه الى الرسول؛ نه قربه الى الائمه. عبادت فقط مخصوص خداست و احدى در این مقام شریک او نیست.
خداوند بر بشر منّت گذاشت که پیامبر و اهل بیت او را ولىّ آنان قرار داد و بوسیله ایشان، مردم را بسوى خود هدایت کرد؛
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُوْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولا مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ )
«بى گمان خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت که در میان آنان رسولى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان سازد و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد؛ گرچه پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.»
(قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبّی اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ )
«بگو پروردگار من مرا به صراط مستقیم هدایت کرده است.»
«صراط مستقیم» عبادت و عبودیت پروردگار است.
(وَ أنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ )
«و اینکه مرا بپرستید! راه راست همین است.»
هر کس نیستى خود و هستى مطلق پروردگار را بیشتر بفهمد، خداوند مراتب بالاترى از بندگى را نصیبش مىکند. نخستین قدم در این مسیر، «ایمان» و سپس «علم» به این معناست.
هدف بعثت پیامبر رساندن بشر به همین علم است؛
(هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُْمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ )
«او است که در میان مردم امّى (بىسواد) رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان بخواند و پاکیزهشان گرداند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد؛ گرچه پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.»
حضرات معصومین علیهم السلام از طرف خدا آمدهاند و آمادهاند این گنجینهى الهى را در اختیار طالبان این راه قرار دهند؛ تا چه کسى طالب باشد و استقامت کند!
شهید آیت الله دستغیب(رحمه الله)
از جمله افراد نادرى که در این راه قدم گذاشتند، شهید آیت الله دستغیب بود. ایشان عمر خود را صرف بندگى پروردگار و پذیرش ولایت پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام کرد. حضرت آیت الله العظمى نجابت رحمه الله درباره ایشان فرمود :
«حضرت آیت الله شهید سیّد عبد الحسین دستغیب از نوادر دهر و از استوانههاى فقه و اجتهاد بودند. ایشان از مرشدان راه حق و حقیقت و از پویندگان طریق معرفت و از عاملان واقعى به قرآن و سنّت و از واصلین به حضرت دوست بودند. این بزرگوار مزیّن به تاج المعرفه یعنى به واسطه نورانیت خودشان، نورانیت هر شىء را متوجّه بود و معنى «لا اله اِلّا الله» را فهمیده بود که این کمال انسان طالب است.»
معدود افرادى حاضرند در راه خدا از همه چیز خود بگذرند. یکى از آرزوهایى که هرگز ایشان بر زبان نیاورد، امّا فناء خود را در آن مىدید، شهادت در راه خدا بود. یکى از دوستان ایشان، از قول آیت الله قاضى نقل کرده بود که آیت الله سیّد عبد الحسین دستغیب عاقبت شهید مىشود.
آیت الله انصارى فرموده بود: «ایشان از استوانههاى فقه و اجتهاد بود.» و هم ایشان بشارت شهادت را به او داد.
شهید آیت الله دستغیب به معناى واقعى «فقیه» بود.
(فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ )
«چرا از هر گروه مؤمنان، طایفهاى کوچ نمىکنند تا در دین فقیه شوند و در بازگشت، قوم خود را انذار دهند، شاید بترسند؟»
فقه یعنى فهم (الفقه هو الفهم) شهید آیت الله دستغیب ابتدا درباره خداى تعالى فهیم بود و آنچه را براى استنباط احکام شرع از قرآن و سنّت لازم بود، با سعى و کوشش جدى بدست آورد.
ممکن نیست کسى به معناى واقعى فقیه باشد، امّا فقط به پانصد آیهاى که در باب مسائل فقهى در قرآن آمده، آگاهى داشته باشد و از سایر آیات که درباره توحید، تهذیب و علوم معنوى است، غافل باشد یا فقط ترجمه یا تفسیر آنها را بداند و بکارشان نیندازد. تمام آیات قرآن در جان فقیه رسوخ کرده، بدان عامل است.
مهمترین فراز قرآن، نفى شرک و اثبات توحید پروردگار است و مهمترین مظهر شرک، نفس است. شهید آیت الله دستغیب از این حیث، فقیه (فهیم و آگاه) و مجتهد بود؛ یعنى هم در علم احکام و هم در توحید، تلاش مستمر داشت و عمر خود را در این راه صرف کرد.
شهید آیت الله دستغیب به تعبیر حضرت آیت الله العظمى نجابت، از مرشدان راه حق و حقیقت و از پویندگان طریق معرفت بود. «مرشد» یعنى ارشاد کننده و هدایت کننده. «راه حق» راه بندگى خدا و در مقابل باطل است. مظهر باطل، هواى نفس است و مرشد راه حق، از باطل و از هواى نفس دور است؛ لذا فرمود :
«فأمّا مَن کان مِنَ الفُقَهاء صائنآ لِنَفسِه حافِظآ لِدینِه مُخالِفآ عَلى هَواه مُطیعآ لأمرِ مَولاه فَلِلعَوامِ أن یُقَلِّدوه»
«امّا از میان فقها، کسى که نفسش را کنترل کند، نگهدارنده دینش باشد، با هواى نفس مخالفت کند و امر مولایش را اطاعت نماید؛ پس بر مردم است که از وى تقلید نمایند.»
فقیه واقعى از باطل بیرون آمده، از مجاز، خیال و توهم گذشته است.
شهید آیت الله دستغیب به معناى واقعى از پویندگان طریق معرفت و واصلین به حضرت دوست بود. ایشان از ابتداى جوانى در پى رضاى خدا بود و در اثر طلب صحیحى که داشت، خداوند، مرحوم آیت الله قاضى و آیت الله انصارى را سر راه او گذاشت. وقتى خدمت این بزرگواران رسید، فرمود با دیدن ایشان، امام معصوم را شناختم. یعنى با دیدن کسانى که خود را خاک پاى امام زمان مىدانند، پى به بزرگى امام عصر مىبرد.
«واصل به حضرت دوست» کسى است که به خداى تعالى متّصل شده؛ یعنى فهمیده که هیچ ندارد و این فهم براى همیشه در جانش رسوخ کرده است. واصل به معناى خدا شدن نیست بلکه به معناى بنده خدا شدن است.
براى «مزیّن به تاج المعرفه» شدن، نخست خود شخص باید معناى «هو معکم» را بفهمد. آن هم نه براى چند دقیقه، بلکه همیشه. تا کسى همراهى خدا با خود را نفهمد، همراهى او با دیگران را نمىفهمد و براى رسیدن به این فهم، ابتدا باید خود را کنار بگذارد و از تخیّل بیرون بیاید! شهید آیت الله دستغیب عمر خود را صرف فهم این معنا کرد و «تاج المعرفه» یعنى شاخص شد؛ یعنى :
«مَا رَأیْتُ شَیْئآ اِلّا و رَأیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ»
«هیچ چیز ندیدم، جز آنکه خدا را قبل و همراه او دیدم.»
فهم معنى «لا اله اِلّا الله» که کمال انسان طالب است، یک چیز زبانى نیست. این کلمه باید با تمام اجزاء بدن درآمیزد!
هنگامى که امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید سخنرانى کرد و یزید براى حفظ آبروى خود دستور داد اذان بگویند، وقتى مؤذن گفت: «أشهد انْ لا اله اِلّا الله»، امام فرمود: تمام وجود من شهادت به یکتایى خدا مىدهد.