سوره اعراف آیه ۱۸۹ و ۱۹۰ | جلسه ۱۰۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۸۹ و ۱۹۰ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۱۱ | جلسه ۱۰۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ اِلَیْها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفآ فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا أثْقَلَتْ دَعَوَا اللهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحآ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ(189)
او کسى است که شما را از یک تن آفرید و همسرش را از جنس او قرار داد تا در کنارش آرامش یابد؛ پس چون با او درآمیخت، بارى سبک برداشت؛ پس مدّتى با آن بسر برد. هنگامى که سنگین شد هر دو، خداوند، پروردگارشان را خواندند که اگر به ما فرزند شایستهاى عطا کنى، از سپاسگزاران خواهیم بود.
فَلَمّا آتاهُما صالِحآ جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللهُ عَمّا یُشْرِکُونَ(190)
پس چون فرزند شایستهاى به آنها داد، براى خدا در آنچه به آنها داده بود، شریک قرار دادند. خداوند از آنچه شریک او مىگردانند بالاتر است.
هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ؛ خلقت بشر به دست ذات لایزال الهى انجام شد. او از «هیچ» موجود آفرید و با ترتیبى که اراده فرموده بود، از گِل، آدم را خلق کرد، بعد از آنکه زمین را برایش فراهم ساخته بود. بنابراین اصل وجود از خداى تعالى است؛ لذا او را «واجب الوجود» مىخوانیم.
مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ؛ خداوند بشر را از حقیقتى بنام «نفس واحده» آفرید. انسان در مراتب وجودى خود داراى بدن، روح و نفس است که مجموع اینها، او را «موجود» یعنى صاحب وجود و هستى ساخته است. پس نفس واحده، غیر از نفسهاى امّاره، لوّامه، مطمئنه، راضیه و مرضیه است که درون هر یک از ما وجود دارد، بلکه حقیقتى است که «انسان» نام گرفته است. این نفس واحده مىتواند حضرت آدم باشد که از او، نسل بشر ایجاد شد و گسترش یافت.
وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها؛ «زوج» در اینجا به معناى همسر است. در لسان قرآن لفظ «زوجه» نیامده، بلکه زن نیز به صورت مذکّر آمده است. خود زوج در لغت به معناى جفت است.
زن نیز از همان حقیقت؛ یعنى نفس واحده خلق شد؛ یعنى زن و مرد هر دو به یک حقیقت مىرسند و هر دو انسانند. هیچ تفاوتى در انسانیت آنها نیست و هیچ کدام بیشتر یا کمتر از دیگرى نیستند. هر دو مىتوانند مؤمن باشند؛ مقرّب پروردگار شوند و مراتب معنوى و روحانى را طى کنند.
(مَنْ عَمِلَ صالِحآ مِنْ ذَکَرٍ أوْ أُنْثى وَ هُوَ مُوْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً )
«هر مرد و زنى که کار نیکى انجام دهد و مؤمن باشد، او را به زندگى پاکیزهاى حیات مىبخشیم.»
البته خداوند بخاطر خصوصیات مادى زن، او را پیامبر نساخت و نخواست از نظر معنوى، جلودار جامعه باشد. ویژگىهایى در آفرینش زن وجود دارد که نمىتواند در جامعه جلودار باشد.
لِیَسْکُنَ اِلَیْها؛ «سکون» یعنى آرامش. در سوره روم مىفرماید :
(وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجآ لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً اِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ )
«و از نشانههاى او این است که براى شما، از جنس خودتان همسرانى آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و میان شما محبّت و رحمت قرار داد. به راستى در این کار نشانههایى است براى گروهى که مىاندیشند.»
«مودّت» یعنى دوستى. «رحمت» از صفات خاص پروردگار است و با آنکه برخى حیوانات از این صفت بهرهمندند، امّا ظهور کامل آن در انسان است و مثل همهى صفات حسنا، منبع آن خداوند است که رحمتش را حد و نهایتى نیست.
مودّت (دوستى) نیز مادى نیست. اگر شدت یابد، تبدیل به «عشق» مىشود که این نیز غیرمادى و غیر از شهوت است. اصل عشق و مودّت از روح است، نه از بدن. با این حساب سکون نیز معنوى است.
آرامشى که زن براى مرد به ارمغان مىآورد، مادى نیست. وقتى مىگوییم زن مایهى آرامش مرد است، صرف جهات شهوى و ارضاء غرایز منظور نیست، بلکه منظور این است که اگر زن و مرد به خدا ایمان داشته باشند؛ واجبات را انجام دهند و حرام را ترک کنند، نوعى ارتباط و پیوند باطنى میانشان ایجاد مىشود که در سایهى آن، اضطرابها برطرف شده، آرامش بر روحشان حاکم مىشود. تشویش و اضطراب هنگامى بوجود مىآید که آدمى از مبدأ خود یعنى خداى تعالى بریده شود.
بنابراین نمىتوان گفت تأمین شهوات، موجب سکون و آرامش زن و مرد است. اگر رابطهى آن دو، صرفآ بر مبناى شهوت باشد، در سنین پیرى محبّتشان از بین مىرود، ولى اگر از ابتدا، به اندازه خود متوجّه خدا باشند، هر روز محبّت و انسشان بیشتر مىشود؛ خواه پیر باشند و خواه جوان. در این صورت حتّى در عالم برزخ و قیامت هم در کنار هم خواهند بود و حور العین هم از برکت آنها خلق مىشود؛ لذا در سوره رعد مىفرماید :
(جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ )
«بهشتهاى همیشگى که در آن وارد مىشوند. آنان به همراه پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که صالح بودند وارد آن مىشوند.»
اصل خلقت انسان بر مبناى حیوانیت و شهوات مادى نیست. اگر خداوند ما را در قالب بدن مادى قرار داد، براى آن بود که مانند ملائک، بدون شهوت و حیوانیت نباشیم. روح ما از خدا و حیوانیت ما از بدن است. شهوت در انسان، بالإصاله نیست، بلکه عرضى است؛ یعنى انسان براى شهوترانى خلق نشده، لکن چون باید نسل بشر در زمین وجود داشته باشد، خداوند شهوت را قرار داد تا ضامن بقاى نسل باشد.
فَلَمّا تَغَشّاها؛ «تَغَشّى» یعنى با هم درآمیختند؛ آمیزش کردند. قرآن درباره مسائل جنسى، بسیار در لفافه و ظریف سخن مىگوید و هرگز از عبارات صریح استفاده نمىکند. لغت «غشى» در اصل به معناى پوشاندن و دربرگرفتن است.
این نکته را نباید فراموش کرد که آیه، ناظر به خصوص آدم و حوّا نیست، بلکه درباره نوع بشر است.
حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفآ فَمَرَّتْ بِهِ؛ «حمل خفیف» یعنى بار سبک، اشاره به مراحل آغازین باردارى مىکند که نطفه تبدیل به علقه (خون بسته) و مُضغِه (گوشت جویده) مىشود و زن هنوز احساس سنگینى نمىکند. پس از چهار ماهگى که جنین شکل انسانى خود را بطور کامل مىگیرد و روح در آن دمیده مىشود، مادر هر روز سنگینتر شده، حمل آن برایش دشوارتر مىشود.
فَلَمّا أثْقَلَتْ دَعَوَا اللهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحآ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرین؛ هر روز که طفل در رحم زن بزرگتر مىشود، پدر و مادر مشتاقتر و در عین حال نگرانتر مىشوند؛ مبادا فرزندشان ناقص باشد یا در دوران باردارى آسیبى بیبیند یا در موقع تولد سقط شود!
اگر مؤمن باشند، در ظاهر و باطن و با زبان حال و قال به خدا مىگویند که اگر فرزند صالح و سالمى نصیبشان شد، شاکر پروردگار خواهند بود و اگر کافر باشند نیز در فطرت خود چنین تقاضایى دارند.
فَلَمّا آتاهُما صالِحآ؛ هنگامى که خداوند فرزند سالم و کاملى به آنها بخشید، اطرافش را مىگیرند و دست به دست او را مىگردانند، امّا طبق معمول، انسانها هنگامى که اسباب فراهم مىشود، مسبب اصلى را فراموش مىکنند؛ لذا تا فرزند نیامده، از خدا آن را مىخواهند؛ وقتى در رحم مادر ایجاد شد، صحّت و سلامت آن را طلب مىکنند، امّا هنگامى که بدنیا آمد، خدا را فراموش کرده، متوجّه اسباب مىشوند.
این خاصیت بشر است که معمولا تا در اضطرار و سختى است، خدا را خالصانه مىخواند، امّا همین که اضطرار برطرف شد و خداوند گرهگشایى کرد و درهاى رحمت و اجابت خویش را گشود، مردم از او غافل شده، همه چیز را از زرنگى و خردمندى خود مىدانند یا اسباب را شریک او مىسازند.
فَلَمّا آتاهُما صالِحآ جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما؛ اولین شریکى که پدر و مادر براى خدا مىتراشند، همان بچه است که تمام حواس و فکر و ذکرشان به او معطوف مىشود؛ گویى خدا و معبودشان شده است، در حالى که باید متوجّه خالق طفل باشند؛ دست قدرت او را در خلقت وى ببینند؛ از او بخواهند مراقب فرزندشان باشد؛ روزیش دهد و تربیتش کند!
فَتَعالَى اللهُ عَمّا یُشْرِکُون؛ خداوند برتر و بالاتر از آن است که چیزى را شریک و همتاى او گردانند؛ او صاحب «علوّ» است؛ یعنى شریکپذیر نیست؛ بالاتر از آن است که اسباب، شریک او در تحقق ارادهاش شوند؛ لذا مىگوییم :
«لا مؤثّرَ فی الوجودِ اِلّا هو»
«در عالم امکان، هیچ مؤثرى جز او جلّ جلاله نیست.»
توحید یعنى همین.
جعل روایت درباره حضرت آدم و حوّا
اهل سنّت در یک روایت ساختگى، آیه «فَلَمّا آتاهُما صالِحآ جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما» را به حضرت آدم و حوّا نسبت دادهاند، در حالى که بسیارى از آنها بر ضعف سند و دلالت آن اعتراف دارند و معتقدند از اسرائیلیات است.
بر مبناى همین روایت، مأمون از امام رضا علیه السلام درباره این آیه پرسید، حضرت پاسخ داد :
«حوّا براى آدم پانصد شکم زایید و در هر شکم یک پسر و یک دختر بدنیا آورد. آدم و حوّا با خدا عهد کرده بودند که اگر فرزند صالحى به ما ارزانى بدارى، از شکرگزاران خواهیم بود.
هنگامى که فرزندانى صحیح الخلقه و سالم از آفت و مرض به ایشان ارزانى مىشد، این فرزندان در هر شکم، دو صنف؛ یعنى یک پسر و یک دختر بدنیا مىآمدند، ولى این دو صنف، در آنچه خدا نصیبشان کرده بود، براى او شریک قائل شدند و مانند پدر و مادرشان شکرگزار خداى تعالى نبودند، لکن خداوند بزرگتر است از آنچه براى او شریک گرفتند.»
مأمون وقتى این بیان را شنید، گفت: من شهادت مىدهم که تو فرزند رسول خدایى.
بنابراین طبق روایت امام رضا علیه السلام مىتوان گفت: احتمال دیگرى که در تفسیر آیه وجود دارد، این است که فاعل «جعلا» پدر و مادر نیستند، بلکه فرزندانى هستند که از آدم و حوّا متولد شدند و به خدا شرک ورزیدند.