سوره اعراف آیه ۱۸۶ | جلسه ۱۰۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۸۶ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۰۱ | جلسه ۱۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ(186)
هر که را خدا گمراه کند، هدایت کنندهاى ندارد و آنها را رها مىکند تا در طغیان خود سرگردان بمانند.
مَنْ یُضْلِلِ اللهُ؛ خداى تعالى بشر را مختار آفریده تا با اختیار خود مؤمن یا کافر؛ درستکار یا گنهکار و خوب یا بد شود. از همان زمان که آدم در بهشت دنیایى خویش بود، مختار بود و با اختیار خود ترک اولى کرد. این اختیار تا روز قیامت براى همهى انسانها، بدون استثناء وجود دارد و هیچ کس حتّى پیامبران و ائمه، مجبور نیستند.
هنگامى که صحبت از اختیار و انتخاب مىشود، باید دو راه یا بیشتر وجود داشته باشد تا اختیار معنا پیدا کند و این را خداوند قرار داده است.
کسى که راه درست را ـ که در فطرت او وجود دارد ـ انتخاب مىکند، خداوند هم لحظه به لحظه کمکش مىکند. اگر درجات عالى تقرّب و صعود بسوى پروردگار را بخواهد، خداوند به او عطا مىکند، مشروط بر آنکه استقامت کند و آنچه لازمهى راه است، انجام دهد؛ لذا بارها در قرآن فرموده: (یَهْدی مَنْ یَشاءُ) یعنى هدایت مىکند هر کس را که طالب هدایت باشد. اگر فاعل «یشاء» هم خداوند باشد، باز اراده هدایت او به کسى تعلّق مىگیرد که خود طالب هدایت باشد. معناى (لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ ) هم همین است؛ یعنى هیچ اجبارى در دین نیست و مردم در انتخاب یا رد دین مختارند.
از آن سو، اگر کسى گمراهى را انتخاب کرد، خداوند با اسباب مختلف، از درون و بیرون او را متذکّر مىسازد؛ اگر پذیرفت، خداوند گذشتهاش را مىبخشد و بر هدایتش مىافزاید، ولى اگر هدایت را نپذیرفت و اعتنا نکرد، گمراه مىشود و خداوند او را در گمراهى خود رها مىکند.
بنابراین چون خداوند راه سعادت و گمراهى، هر دو را قرار داد، هر کس هر کدام را انتخاب کند، طبق قرار و خواست او عمل کرده است؛ پس اگر سعادت را انتخاب کند، خدا هدایتش کرده و اگر گمراهى را برگزیند، خداوند گمراهش ساخته است، ولى این نیست که به زور کسى را مجبور به پذیرش هدایت یا گمراهى کند؛ این جبر است و با سنّت خداوند منافات دارد. همچنین او به گمراهى مردم راضى نیست؛ مثل پدرى که فرزند خود را بسیار نصیحت مىکند، ولى فرزند راه خود را مىرود و دست آخر پدر به او مىگوید: «حال که حرف نمىشنوى، هر کار مىخواهى بکن!» این سخن به معناى رضایت پدر از تیره بختى فرزند نیست، امّا راهى که او انتخاب کرده، سرانجامى جز این ندارد.
همچنین مىتوان گمراهى (اضلال) را یک کیفر دانست؛ یعنى هدایت پروردگار از درون و بیرون بوسیله عقل و انبیاء آمد و راه رشد و غىّ مشخص شد؛ پس هر کس اعتنا نکرد و دانسته به راه کج رفت، کیفرش گمراهى است.
فَلا هادِیَ لَهُ؛ وقتى کسى طبق سنّت خدا، گمراهى را انتخاب مىکند و به تعبیر آیه «خدا گمراهش کرد»، دیگر کسى نمىتواند او را به راه بازگرداند و هدایتش کند، مگر آنکه خود پشیمان شود و بازگردد.
یزید با اختیار خود شقاوت را انتخاب کرد و امام حسین علیه السلام نیز با اختیار خود خواست در مقابل او بایستد تا مانع گمراهى امّت شود. براى این منظور ابتدا از بیعت با آن مظهر پلیدى و فساد سر باز زد و سپس در مکه براى مردم سخنرانىها کرد و نامهها به شهرهاى مختلف نوشت تا اینکه کوفیان پاسخ مثبت داده، او را به شهر خود دعوت کردند. امام علیه السلام بخاطر نامههاى کوفیان و دعوت آنها از او، راهى کوفه شد، هرچند به علم غیب مىدانست عاقبت کارش چه خواهد شد. تکلیف ایشان این بود که به حساب ظاهر عمل کند تا حجت بر همه تمام شود.
بعد از نقض عهد کوفیان، دو راه پیش روى امام بود؛ یا تسلیم یزید شود و به خواست او تن دهد و یا آماده جنگى نابرابر و شهادت در راه خدا شود. اگر حضرت راه اول را برمىگزید، دیگر اثرى از اسلام باقى نمىماند؛ «و على الاسلام السلام»؛ پس تکلیف این بود که راه دوم را انتخاب کند و علاوه بر شهادت خود، اهل بیت خویش را هم آماده اسارت کند و همین کار را کرد.
از آن طرف، یزید هم با اختیار خود پلیدى و گمراهى را انتخاب کرد، ولى این طور نبود که بتواند هر کار مىخواهد انجام دهد و همهى مردم را گمراه و دین اسلام را محو کند؛ چراکه خداوند کسانى را براى محافظت از دین خود و مقابله با او خواهد گماشت؛ کسانى که اگر در ظاهر پیروز شوند یا شکست بخورند، در دنیا و آخرت عزیز خواهند بود و آن پلید در هر صورت، در هر دو سرا ذلیل و لعین خواهد شد.
دنیا برای بشر، دار امتحان و انتخاب است. خداوند دنیا را خلق کرده براى اینکه در آن، گلها برویند و گل سر سبد همه، پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام هستند؛ کسانى که با آن مقام بلند، خود را در برابر پروردگار، ذرّه و کوچک مىبینند، ولى همین ذرّه، دنیا و آخرت را تحت احاطه دارد.
باید از دیدن نشانههاى او در خود و در آفاق عالم، پى به وجود، قدرت و علم او برد و او را «شناخت» تا از شوق این شناخت، حال فوق العادهاى خدا نصیب کند که در برابر عظمتش به سجده افتد؛
«سُبحَانَ رَبِّىَ الأعْلى و بِحَمْدِه»
یا مثل امام زین العابدین علیه السلام بگوید :
«عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِکَ»