سوره اعراف آیه ۱۸۲ و ۱۸۳ | جلسه ۹۸
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۸۲ و ۱۸۳ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۲۴ | جلسه ۹۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ(182)
و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، بتدریج از آنجا که نمىدانند به دامشان مىاندازیم.
وَ أُمْلی لَهُمْ اِنَّ کَیْدی مَتینٌ(183)
و به آنان مهلت مىدهم که تدبیر من محکم و حسابشده است.
وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا؛ تکذیب آیات خدا معمولا دانسته و آگاهانه صورت مىگیرد. کسانى که آیات خدا را تکذیب مىکنند، حق را مىفهمند و پیامبران الهى، ائمه و مؤمنان، حجت را بر آنها تمام کردهاند.
مصادیق آیات خدا عبارت است از آیات قرآن، آسمان و زمین، کرات و کهکشانها، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام.
تکذیب آیات خدا این است که خلقت جهان آفرینش را بجاى خدا، به طبیعت نسبت دهند؛ پیامبر را فرستاده خدا ندانند و نسبتهاى ناروا به ایشان دهند و یا ولایت اهل بیت ایشان را تکذیب کنند. منکران آیات خدا معمولا در برابر دلیلهاى عقلى، مغالطه مىکنند و معجزات پیامبر و امام را سحر و دروغ مىشمارند.
گاه بعضى افراد، مخصوصآ جوانان با آنکه خدا، پیامبر و اهل بیت را قبول داشتهاند و مدتها اهل نماز و عبادت بودهاند، ناگهان بر اثر شبهاتى یا دیدن تخلفات از برخى افراد، همه چیز را رها کرده، در اعتقادات خود سست مىشوند و به انکار خدا و احکام دین مىپردازند.
این افراد دو دستهاند؛ برخى با حرف زدن قانع شده، متوجّه اشتباه خود مىشوند و دوباره باز مىگردند، امّا برخى دیگر به طور کلى دست از همه چیز شسته و به هیچ صراطى مستقیم نمىشوند، حتّى وقتى با افراد خوبى که به درستکارى و صدق آنان اطمینان دارند، حرف مىزنند، دست از رویه خود بر نمىدارند.
یکى از مصادیق «الذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا» یزید بن معاویه بود که امام حسین علیه السلام و پدر، مادر و جدّ او را مىشناخت، امّا براى ریاست خود، دستور قتل آن حضرت را صادر کرد و بعد هم ضمن شعرى، توحید، نبوت و معاد را تکذیب کرد.
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ؛ «استدراج» آن است که شخص بتدریج و درجه درجه گرفته شود. شخص بدکار در کفر و طغیان خویش مشغول لذّت و کامرانى است، ولى بىخبر است که بتدریج استعداد هدایت را از دست مىدهد و عمرش کوتاه و کوتاهتر مىشود تا بالأخره فرصت از دستش مىرود.
از حسین بن على علیهماالسلام نقل شده که فرمود: «استدراج از خداوند سبحان آن است که نعمت بنده را فراوان کند و توفیق شکر را از او سلب نماید».
طبرسی فرموده: استدراج اصل آن از درجه است و آن این است که کمکم گرفته شود؛ مثل بالا رفتن از پلهها.
در اثر مبتلا شدن شخص به استدراج، در راه باطل خود پیش مىرود و به مقاصد خود مىرسد؛ مثلا به مقام مهمى مىرسد و هر روز پایههاى ریاستش محکمتر مىشود؛ مثل معاویه که چهل سال حاکم شام بود و بیست سال از این مدت، همهى مملکت اسلامى را تحت سلطه داشت. او با سیاستهاى متزورانهاش جنایتهایى را که یزید بعد از او آشکارا انجام مىداد،پنهانى مرتکب مىشد. بسیارى از یاران نزدیک امیرالمؤمنین علیه السلام را کشت، در حالى که هر کدام، عابد و زاهد زمان خود بودند. افرادى چون او که تمام دنیا رامشان مىشود و ریاست، ثروت و شهواتشان از هر جهت تأمین مىگردد، گمان مىکنند چند صباحى بر خر مراد سوارند، امّا چنان در آرزوهاى خود غرق مىشوند که نمىفهمند هر روز بیشتر در اسفل السافلین فرو مىروند و آتش عذابشان دو چندان مىشود.
ممکن است سؤال شود چرا خداوند به این افراد مهلت مىدهد و روزبروز وضعشان بهتر مىشود؟ تکلیف مردمى که زیر دست و تحت سلطهى این افراد هستند چیست؟
پاسخ این است که اولا: دنیا، دار اختیار است. هر کس هر راهى انتخاب کند، خداوند یارىاش مىدهد و به مقدارى که صلاح بداند، بهرهمندش مىسازد.
(کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورآ)
«آنان و اینان را از عطاى پروردگارت یارى مىدهیم و عطاى پروردگارت از هیچ کس منع نشده است.»
ثانیآ: خداى تعالى درون هر کسى فطرتى قرار داده که او را هشدار مىدهد؛ به سوى خوبىها و تبعیت از افراد خوب فرا مىخواند؛ زشتى ظلم، دروغ و خیانت را مىفهمد و از اطاعت کسانى که صاحب این خصوصیات هستند، باز مىدارد. فطرت هر کس به او مىگوید: نه ظلم کن و نه در پى ظالم باش! در عوض هم خود عادل باش و هم در اطاعت افراد عادل درآ! همچنین فطرت، انسان را راهنمایى مىکند که در پى کسانى باشد که واقعیات را مىبینند و خود در راه آن هستند.
بنابراین کسانى که به اطاعت فرعون، نمرود، معاویه و تمام پادشاهان ستمگر یا ثروتمندان مستکبر درآمدند و همراه آنان به قهقرا سقوط کردند، آگاهانه این راه را برگزیدند و این طور نبوده که مجبور باشند یا چشم و گوششان از حق بسته باشد، علاوه بر این همواره افرادى هستند که در مقابل این ظالمان بایستند و مردم را به سوى حق و عدالت دعوت کنند؛ مثل ابوذر که در شام علیه معاویه فریادها زد و در مدینه در برابر عثمان سکوت نکرد. یا امیرالمؤمنین علیه السلام که به جنگ معاویه برخاست و نیز امام حسن علیه السلام که پس از صلح با معاویه، خطبهاى خواند و او را رسوا کرد.
بنابراین خداى تعالى به بندگانش بىاعتنا نیست و نداى حق را از درون و برون به گوششان مىرساند؛ اگر گوش شنوا داشته باشند.
مولا على علیه السلام در شوراى شش نفره عمر، برخى از فضائل بسیار خود را برشمرد و آنان را گواه گرفت، ولى آنان مظهر حق را کنار گذاشته، عثمان را انتخاب کردند.
در هر صورت، هر کس باعث گمراهى شخص یا جمعیتى شود، علاوه بر گناه خود، بار گناه آنها را هم به دوش مىکشد، بدون آنکه چیزى از گناه آنان کم شود.
امّا چرا و چگونه انسان به جایى مىرسد که پا بر همه چیز مىگذارد و به هیچ چیز اعتنا نمىکند؟
این امر علتها و عوامل مختلفى مىتواند داشته باشد که یکى از آنها ثروت و ریاست دنیاست. هر چه این دو بیشتر مىشوند، انسان مستتر شده، کمتر به خدا اعتنا مىکند. گاهى هم احساس مىکند خودش رازق خودش و دیگران است؛ چراکه خداى تعالى را رازق خود نمىداند و نمىتواند چنان مردانگى از خود نشان دهد که خدا را رازق خود ببیند.
این نیست که رزق انسان منحصر به یک راه، آن هم از راه حرام باشد. روزى امیرالمؤمنین، على علیه السلام وارد مسجد شدند و افسار مرکب خود را دست کسى سپردند. آن شخص افسار اسب را دزدید. حضرت دو درهم به کسى دادند تا یک افسار دیگر برایشان بخرد و فرمودند: من مىخواستم این دو درهم را به او بدهم، امّا عجله کرد و روزى حلال را تبدیل به حرام نمود.
این گونه است که نفس و شیطان جلو مىآیند و دنیا را جلوه مىدهند. در این وسوسهها، هر کس بر ایمان محکمى تکیه نداشته باشد و عقل خود را به میدان نیاورد، فریب دنیا را مىخورد؛ در تحصیل رزق عجله مىکند و یا از آینده مىترسد. کسانى هم که به مراد خود مىرسند، چون فقط دنیا را مىخواهند و همتى در طلب آخرت ندارند یا نمىخواهند آن را باور کنند، خداوند دچار استدراجشان مىکند.
«مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» از آن جهت است که این افراد هرگز نخواستند واقعیات رابفهمند. اکنون هم متوجّه سقوط و تیرهبختى خود نیستند؛ لذا پرده مقابل چشمشان افتاده است.
خداى تعالى در سوره «قلم» مىفرماید :
(فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ )
«پس آنان را که تکذیب کننده این کلام هستند، به من واگذار! به زودى آنان را آرام آرام از آنجا که گمان نمىکنند گرفتار مىکنیم.»
وَ أُمْلی لَهُمْ اِنَّ کَیْدی مَتینٌ؛ «کید» مترادف «مکر» و به معناى چارهاندیشى و تدبیر است. تدبیر خداى تعالى در برابر کافران و ستمگران کاملا حسابشده و حکیمانه است.
در سوره «آل عمران» مىفرماید :
(وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْمآ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ )
«و آنان که کافر شدند، گمان نکنند مهلتى که به آنان مىدهیم، برایشان بهتر است! آنها را مهلت مىدهیم تا بر گناه خود بیفزایند و عذابى خوار کننده خواهند داشت.»
این آیه را حضرت زینب سلام الله علیها براى یزید خواند و او را در اوج غرور و سر مستىاش هشدار داد.
این افراد در برابر نصیحت خیرخواهان، مىگویند: «ما دنیا را مىخواهیم و کارى به آخرت نداریم. چه کسى از آن عالم آمده تا خبر آورده باشد؟» در حالى که انبیا و ائمه، اخبار آن عالم را از جانب خداى تعالى به بشر رساندهاند؛ اگر بیندیشند.
آنان مىخواهند تمام دنیا را بدست آورند و مردم را زیر یوغ خود بکشند؛ گمان مىکنند این که روز بروز پول و ریاستشان بیشتر مىشود، مورد لطف خدا قرار گرفتهاند، در حالى که این مکر خداست؛ یعنى در ظاهر لطف و نعمت، امّا در باطن عذاب و بدبختى است. وقتى مىبینند مردم چگونه برایشان خاضع شده، حتّى سجده مىکنند و اوامرشان مو به مو اطاعت مىشود، خود را در بهشت مىبینند، امّا متوجّه نیستند که باطن این بهشت زودگذر، جهنّم و عذاب ابدى است.
این بسیار مهم است که انسان ابتدا حق را بشناسد و سپس افراد را مطابق حق بسنجد. شناختن حق براى نوجوانى که هنوز به سن تکلیف نرسیده یا براى کسى که در ابتداى جوانى است و مىخواهد راه را تشخیص دهد، منوط به آن است که الگویى براى خود قرار دهد.
اما اگر کسى را به عنوان الگو برگزیدید و بعد متوجّه شدید اشتباه کردید، این اشتباه قابل جبران است، امّا گاهى الگو صحیح بوده و خود شخص دچار اشتباه مىشود. در هر صورت تحت هیچ شرایطى نباید اشتباه دیگران، هرچند مورد اعتماد بوده باشند، موجب شود آدمى قید همه چیز را بزند و از دین و اعتقاداتش دست بردارد! هر کس طالب هدایت باشد، محال است خداوند رهایش کند و هدایتش نکند. بارها در قرآن کریم فرموده که هر کس را بخواهد هدایت مىکند؛ یعنى هر کس طالب هدایت باشد، خداوند هدایتش مىکند.