سوره اعراف آیه ۱۷۹ | جلسه ۹۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۷۹ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۱۳ | جلسه ۹۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرآ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالاْنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ(179)
و بىتردید بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدهایم. آنان دلهایى دارند که با آن نمىفهمند و چشمهایى دارند که با آن نمىبینند و گوشهایى دارند که با آن نمىشنوند؛ آنان مانند چهارپایان و بلکه گمراهترند. آنان همان غافلانند.
آیه در ادامه آیات مربوط به علماى بىعمل بود که در مقابل خدا، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام مىایستند، در حالى که حق را مىشناسند و با قلب و فطرت خود حقّانیّت مرگ، قیامت، بهشت و جهنّم را درک مىکنند، لکن بر علم خود پا مىگذارند. اکنون در این آیه مىفرماید: «ما دوزخ را براى بسیارى از جنّ و انس آفریدیم».
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ؛ «ذَرَأ» هم «خَلَق» معنا شده و هم «ظَهَر» یعنى بعد از خلق، ظاهر مىکند. ولى آیا به راستى خداوند عدهاى را براى دوزخ آفریده است؛ یعنى خلق شدهاند تا جهنّمى شوند؟
قرآن کریم هدف غایى خلقت را در آیات مختلف ترسیم کرده است. در سوره «هود» مىفرماید :
(وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّهً واحِدَهً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ * اِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ )
«و اگر پروردگارت مىخواست مردم را یک امّت قرار مىداد، ولى آنان پیوسته در اختلافند، مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کند و براى همین آنان را آفریده است.»
بنابراین آیه، خداوند بشر را براى این خلق کرده که آنان را مشمول رحمت خویش قرار دهد. جالب آنکه سخن از «الناس» است؛ یعنى همهى مردم.
در سوره «ذاریات» مىفرماید :
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ اِلّا لِیَعْبُدُونِ )
«و جنّ و انس را نیافریدم مگر براى آنکه مرا بپرستند.»
در روایت است که منظور از «یَعبُدون»، «یَعرِفون» است؛ یعنى شناختن خدا.
در سوره «طلاق» نیز مىفرماید :
(اللهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الاْرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاْمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أنَّ اللهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ أنَّ اللهَ قَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمآ )
«خداست که هفت آسمان و از زمین مانند آن را آفرید و امر او میان آنها در جریان است تا بدانید که خدا بر همه چیز تواناست و علم او بر همه چیز احاطه دارد.»
از جمع این سه آیه چنین بدست مىآید که خداوند انسان را آفرید تا بر او «رحمت» آورد، لکن جلب رحمت او منوط به «پرستش» و بندگىاش است و استقامت بر بندگى با ضمیمهى رحمت پروردگار، «علم توحید» را براى انسان به ارمغان مىآورد. علم توحید یعنى علم به این که خداوند بر همه چیز قادر است. این علم، از عقیده بالاتر است.
بشر در حرکت به سوى پروردگار «مختار» است. خداى تعالى چنین اراده فرموده که آدمى با اختیار خود بندگى او را انتخاب کند و مشمول رحمتش شود. پس از آن، چنانچه طالب باشد و بر پرستش و بندگى خدا استقامت کند، بتدریج علم توحید نصیبش گشته، صاحب اسماء و صفات پروردگار مىگردد و به مقام «خلیفه اللهى» مىرسد؛ این، غایت خلقت انسان است.
در سوى دیگر، برخى مردم سر زیر بار بندگى خدا نیاورده، در پى دنیا مىروند. خداى تعالى به این افراد، مقدارى از دنیا را که صلاح بداند، مىدهد، امّا سرانجام آنان آتش است؛
(مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومآ مَدْحُورآ * وَ مَنْ أرادَ اْلآخِرَهَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُوْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورآ * کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورآ )
«هر کسى در طلب دنیاى زودگذر باشد، آنچه را بخواهیم، به هر کس که بخواهیم، زود مىدهیم سپس جهنّم را براى او قرار مىدهیم که ملامتزده و رانده شده در آن وارد مىشود. * و هر کس آخرت را بخواهد و براى آن بکوشد و مؤمن باشد، از کوششى که کردهاند قدرشناسى مىشود * آنان و اینان را از عطاى پروردگارت یارى مىدهیم و عطاى پروردگارت از هیچ کس منع نشده است.»
این را هم نباید فراموش کرد که خداى تعالى هیچ کس را به حال خود رها نمىکند و تذکرات مختلف، از طریق حجت درونى (عقل و فطرت) و حجت بیرونى (انبیا، اوصیا و علما) به او مىرساند، از آن طرف شیطان هم تا دم مرگ انسان را رها نمىکند و با کمک نفس امّاره او را به سوى تاریکى و شقاوت مىکشاند. گاهى نیز خداوند با اسبابى همچون بلا و گرفتارى انسان را از افتادن در دام شیطان و نفس بر حذر مىدارد تا به خود آید. در این میان اختیار با خود انسان است که کدام راه را برگزیند؛ خدا یا شیطان!
بنابر آنچه گفته شد، قرار خدا بر این است که هر کس از بندگى او سر باز زند و به شیطان گراید، جایگاهش آتش باشد و هر کس بندگى او را بپذیرد، در بهشت مأوا کند؛ پس مىتوان گفت خداى تعالى او را جهنّمى و این را بهشتى کرده است. به تعبیر قرآن؛ خداى تعالى او را براى دوزخ آفریده؛ چراکه او با اختیار خود موقعیت عالى خلیفه اللهى را رها کرد؛ به سوى اسفل السافلین شتافت و خداى تعالى نیز او را در این راه کمک کرد، بر حسب دلخواه خودش.
نکته لطیفى در عبارت «لجهنّم» وجود دارد؛ «لام» در ادبیات عرب چند کاربرد دارد؛ از جمله لام غایت و لام عاقبت. «غایت» یعنى هدف نهایى؛ یعنى رسیدن به همان هدف و مقصودى که خداوند بشر را براى آن خلق کرده که عبارت است از پرستش خدا، جلب رحمت او، رسیدن به علم توحید و مقام خلیفه اللهى. «عاقبت» یعنى آنچه در نهایت نصیب مىشود؛ خوشآیند باشد یا ناخوشآیند. به عبارت دیگر، هر کس راه خدا را انتخاب کرد، به هدف غایى پروردگار مىرسد و رستگار مىشود، امّا هر کس راه غیر خدا را برگزید، به دوزخ منتهى مىشود و عاقبت کارش جهنّم است. بنابراین لام در لجهنّم، لام عاقبت است نه غایت.
امیرالمؤمنین على علیه السلام مىفرماید :
«إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ»
«خداى تعالى فرشتهاى دارد که هر روز ندا مىکند: بزایید براى مُردن و جمع کنید براى نابود شدن و بسازید براى ویران شدن.»
لَهُ مَلَــکٌ یُنــَادِی کُلَّ یَـوْمٍ
لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاب
لام در این عبارات، همه لام عاقبت است، نه غایت؛ یعنى کسى فرزند نمىزاید براى مردن؛ مال جمع نمىکند براى نابودى و نمىسازد براى خراب شدن، امّا عاقبت هر تولدى، مرگ است؛ سرانجام جمع مال، گذاشتن و رفتن است و فرجام هر بنایى، ویرانى است.
کَثیرآ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْنْسِ؛ بیشتر مردم طالب متاع ناچیز و موقت دنیایند؛ نمىخواهند شکم خود را از حرام باز گیرند؛ مقام و ریاست خود را از دست بدهند و شهوات را کنترل کنند؛ لذا مال مردم را مال خود مىدانند و هر طور بخواهند در آن تصرف مىکنند؛ براى بدست آوردن و حفظ کردن پست و مقام خود به هر وسیلهاى چنگ مىزنند و حتّى اگر لازم باشد خون بیگناهان را مىریزند؛ شهوت خویش را رها کرده، چشم به ناموس دیگران مىدوزند.
خداى تعالى در سوره «محمّد» صلّى الله علیه و آله مىفرماید :
(وَ الَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الاْنْعامُ وَ النّارُ مَثْوىً لَهُمْ )
«و آنان که کافر شدند، بهره مىگیرند و مىخورند، همان طور که چهارپایان مىخورند و جایگاهشان آتش است.»
از عبارت «کَثیرآ مِنَ الْجِنِّ» و نیز آیات دیگر قرآن معلوم مىشود که جنّیان نیز همچون آدمیان، مختار و مشمول تکلیف الهى هستند. آنها از آتش خلق شدهاند، لکن خصوصیاتى که در انسان وجود دارد، در آنها نیست و به اندازه انسان قدرت عروج ندارند. برخى به سمت شیطان مىروند و از یاران او مىشوند و برخى نیز به سوى خدا مىآیند و مؤمن مىگردند.
جنّ ها، چه مؤمن و چه کافر، حقّ اذیت کردن انسانها را ندارند. شخص مؤمن باید فقط بر خدا توکّل کند و افکار خود را درگیر خرافات نسازد. بیشتر دعاهایى که در مفاتیح الجنان آمده، معتبر است و خواندن آنها بسیار خوب و مفید است، امّا پناه بردن به دعانویسان و درخواست کمک از آنها هیچ فایدهاى ندارد.
لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها؛ منظور از «قلب» همان عقل و فطرت است که خداى تعالى در انسان قرار داده است. این قلب صنوبرى که در سینه مىتپد، ظهور آن قلب معنوى است و گاه در اثر بیم، امید و شکستگى دل، احساس سوزش مىکند، امّا در وراى این سوزش، خداوند جهت معنوى و روحى قرار داده است که ظاهر نیست.
بدن، ظهور نفس و نفس، ظهور روح است. روح و نفس دیده نمىشوند. خدای تعالی در انسان توحید و شناخت خود را قرار داده که می فرماید:
(فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفآ فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها )
«روى خود را به سوى دین حق قرار ده، همان فطرتى که خداوند مردم را بر آن سرشته است.»
همهى انسانها وظیفه دارند با بهرهگیرى از تعالیم انبیا، اوصیا و اولیاى خدا فطرت توحیدی خویش را فعال کنند تا به انسان کامل برسند.
حیوانات از فطرت و قلب معنوى بىبهرهاند و روح خدایى ندارند. کسانى هم که به خدا پشت مىکنند، در واقع قلب، روح و فطرت خود را زیر پا گذاشته، از آن استفاده نمىکنند؛ گویى مانند حیوانات از آن بىبهرهاند.
وَ لَهُمْ أعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها؛ مردم دنیاپرست و خداگریز، چشم دارند، ولى آنچه را باید ببینند، نمىبینند؛ یعنى نگاهشان به عالم خلقت، خالى از دقت و تفکرى است که خالق آن را ببینند. زمین و آفریدههاى آن؛ خورشید با جرمى بیش از یک میلیون برابر زمین که هشت دقیقه طول مىکشد نورش به زمین برسد و دیگر کرات و کهکشانها را مىبینند؛ فرزند خود را مشاهده مىکنند که چگونه از نطفهاى گندیده، به زیبایى و آراستگى کامل خلق شد؛ اندک اندک رشد کرد و بزرگ شد؛ همهى اینها را مىبینند و هیچ نمىفهمند؛ فقط در فکر خوردن و خوابیدن و شهوترانى هستند.
قرآن کریم پیوسته انسان را به تفکّر در خلقت آسمانها و زمین و موجودات فرا مىخواند تا بلکه متذکر پروردگار خویش شود.
وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها؛ با گوش خود مىشنود، امّا در پس همهى این شنیدنها، درک عقل و فهم دل وجود ندارد. حتّى اگر گاهى خداوند توجهى به او بدهد و فکرش مشغول خدا شود، فورآ غفلتها از هر سو احاطهاش مىکنند و شیطان مجالش نمىدهد. البته اگر کسى به راستى خداجو و طالب حق باشد، خداوند به وسیله پیامبران و مؤمنان او را یارى مىکند و با اسباب مختلف دستش را مىگیرد.
أُولئِکَ کَالاْنْعامِ؛ تشبیه انسانهاى کافر و غافل به «انعام» (چهارپایان) در آیات دیگر قرآن هم آمده است. خداى تعالى نمىفرماید آنها الاغ، استر، شتر و گاو شدند، بلکه مىفرماید مانند آنها شدند؛ یعنى در عالم برزخ صورت آنها مانند این حیوانات مىشود، در حالى که معلوم است چه کسى هستند، با این تفاوت که حیوانات و چهارپایان، عقلى ندارند و چیزى نمىفهمند، ولى او عقل و فهم داشت و در عالم برزخ، از این که خود را به نافهمى مىزد و عقل خود را بکار نمىانداخت، عذاب مىکشد.
(وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أصْحابِ السَّعیرِ)
«و مىگویند: اگر شنیده بودیم یا تعقل مىکردیم در زمره دوزخیان نبودیم.»
معلوم مىشود در عالم برزخ، فطرت این افراد، از پس خروارها آلودگى و تاریکى سخن مىگوید و عتابشان مىکند؛ مثل کسانى که اسیر مواد مخدر مىشوند و با آنکه بدبختى خود و خانوادهشان را مىبینند، نمىتوانند آن را ترک کنند. البته در دنیا فرصت بازگشت براى همه هست، ولى در آخرت فرصت بسر مىرسد و هر چه درخواست بازگشت کنند، بىفایده است؛
(حَتّى اِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلّی أعْمَلُ صالِحآ فیما تَرَکْتُ کَلّا اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ )
«زمانى که مرگ یکى از کافران فرا رسد، گوید: پروردگارا مرا بازگردان * شاید در آنچه وانهادهام کار نیکى انجام دهم. هرگز چنین نشود. این سخنى است که او همى گوید و پشت سر آنان برزخى است، تا روزى که برانگیخته شوند.»
بَلْ هُمْ أضَلُّ؛ علت گمراهتر بودن این افراد از چهارپایان این است که حیوانات، حیوان خلق شدهاند، ولى آنها انسان آفریده شده بودند؛ نعمت «عقل» و فرصت طلایى «انسانیت» داشتند، امّا به حیوانیت تن داده، اسیر خورد و خوراک و شهوات گشتند.
حیوانات وقتى چیزى جلویشان مىگذارند، ابتدا آن را بو مىکشند و اگر برایشان ضرر داشته باشد، آن را نمىخورند، ولى این بشر با آنکه عقل دارد، فکر نمىکند که آنچه مىخورد آیا برایش مفید است یا خیر؛ حلال است یا حرام؟ گاهى هم مىداند ضرر دارد یا حرام است، ولى مىخورد و اعتنا نمىکند.
أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ دلیل این همه پستى و سقوط، غفلتهاى بىشمار است و براى فرار از غفلت، باید پیوسته از خود حسابرسى کرد؛
«حَاسِبُوا أنْفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحَاسَبُوا»
«به حساب خود برسید پیش از آنکه به حساب شما برسند!»
مؤمن باید هر روز، بلکه هر ساعت از خود حسابرسى کند! همچنین باید در همه حال واجبات را انجام دهد و حرام را ترک کند. هر کس در هر مقامى باشد، تکلیف از او ساقط نمىشود؛ بالاتر از پیامبر و امیرالمؤمنین، بشرى نیست؛ ایشان هم نماز مىخواندند؛ روزه مىگرفتند و ملتزم به تمام واجبات و محرمات بودند.