سوره اعراف آیه ۱۷۷ و ۱۷۸ | جلسه ۹۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۷۷ و ۱۷۸ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۱۰ | جلسه ۹۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ(177)
چه ناپسند است مَثَل گروهى که آیات ما را تکذیب کردند و به خود ستم نمودند!
مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ(178)
هر کس را خدا هدایت کند، پس او هدایت یافته است و هر کس را گمراه سازد، هم آنان زیانکارانند.
ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا؛ قرآن کریم کسانى را که دانسته، آیات پروردگار را تکذیب مىکنند، به سگ تشبیه کرد و این، بیان حال و صورت برزخى آنهاست و پایینترین وضعى است که مىتوانند داشته باشند؛ چراکه سگ، حیوان نجس العین است و غضبش بر وفائش غالب است. در عرف هم تشبیه به سگ، بدترین مذمت است.
شباهت صورت برزخى این افراد به سگ، بدان جهت است که آنان بر علم و فهم خود پاگذاشته، از فطرت خویش دور شدند؛ یعنى نه تنها به حیوانیت سقوط کردند، بلکه شبیه بدترین حیوانها شدند. جالب آنکه خداى تعالى به این خصوصیت سگ اشاره مىکند که چه به آن حمله کنند و چه به حال خود رهایش سازند، زبانش آویزان است و لهله مىکند؛ این افراد نیز چه خوبى ببینند و چه بدى؛ موعظهشان کنند یا به خود رهایشان سازند، یک وضع دارند و هیچ تغییرى در آنان ایجاد نمىشود.
در میان کسانى که منکر خدا و اعتقادات مىشوند، برخى کاملا معمولى هستند، با سطح سواد پایین یا متوسط. برخى دیگر داراى سواد دانشگاهى و تحقیقات علمى هستند اما به انکار خدا و استهزاء معاد و نبوت مىپردازند در حالی که همان رشتهى تحصیلى و تحقیقى آنها، زمینهى بررسى آیات الهى است و مىتوانند با نگاه توحیدى، در حیطهى تخصصى خود، خدا را بهتر بشناسند و بشناسانند، امّا بخاطر رو کردن به مادیات، نتوانستند از اسباب ظاهرى و مادى فراتر روند؛ لذا مسبب الاسباب را با آنکه در فطرتشان مىیافتند، رها کردند. چنین اشخاصى به خاطر بىاعتنایى آگاهانه به فطرت و زیر پا گذاشتن علم خود، بعید است حرف حق در گوش قلبشان فرو رود.
دسته سوم از منکران خداى تعالى، عالمان دینى هستند؛ کسانى که درس دین مىخوانند، امّا برنامهاى براى پاک کردن خویش از صفات ناپسند (تهذیب نفس) ندارند. معمولا این افراد با هدف دنیایى به تحصیل علم مىپردازند و به خاطر دنیا، به راحتى بر فطرت و علم درونى خود پا مىگذارند. مصداق اول این گروه، علماى اهل کتاب مخصوصآ یهود و نصارا هستند که منکر پیامبر اسلام شدند. در میان اهل تسنّن نیز این قبیل علما فراوان بوده و هستند. بسیاری از آنها به حاکمان زمان خود گرایش یافته، فتواى قتل ائمه اطهار علیهم السلام و علماى شیعه را مىدادند.
کسى که علم دین آموخته و قرآن و احادیث نبوى را فهمیده، امّا همه را توجیه مىکند و علیه ائمه اطهار علیهم السلام یا شیعیان ایشان سخن مىگوید، هرگز حرف حق در قلبش تأثیر نمىکند و به تعبیر قرآن، مانند سگ، هم خود نجس است و هم اطرافیان خود را نجس مىکند.
این منحصر به اهل سنّت نیست، در میان شیعه هم گاه عالمانى پیدا مىشوند که بر اثر حبّ ریاست و حبّ دنیا، حرف حق در جانشان فرو نمىرود و چشم و گوش معنویشان بسته مىشود.
با آنکه در آیه قبل، با تشبیه این افراد به سگ، مَثَل بد آنان را خاطرنشان ساخت، در این آیه نیز براى تاکید بیشتر، فرمود: «چه زشت مثلى دارند آنان!»
ولى آیا چنین عالمانى مىتوانند دین حق را به طور کامل منحرف سازند و آن را براى همیشه خاموش کنند؟
خیر؛ خداى تعالى اراده فرموده دین اسلام در همهى عالم فراگیر شود؛ هر چند این کار براى کافران و مشرکان ناخوشایند باشد.
(هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ )
«اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همهى ادیان برترى دهد؛ هرچند مشرکان نپسندند.»
مؤمنانى که گرفتار دشمنان خدا شدهاند، سرانجام روزى پیروزى دین خدا را خواهند دید. امروز، امثال اسرائیل، آمریکا، انگلیس، روسیه، چین و برخى کشورهاى دیگر، نمىخواهند دین اسلام وجود داشته باشد. اگر برخى اظهار دوستى مىکنند، براى منافع خودشان است، وگرنه هرگز گسترش و قدرت اسلام را دوست نمىدارند.
مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی؛ «مَنْ یَهْدِ اللهُ» یعنى کسى که خدا او را هدایت کند؛ یعنى کسى که به مقتضاى فطرت عمل کرد و یگانگى پروردگار و هدایت پیامبر را پذیرفت؛ چنین کسى را خداوند هدایت کرده، هم او مهتدى (هدایت یافته) است؛ «فَهُوَ الْمُهْتَدی»
خداى تعالى خمیرمایهى هدایت را در وجود همهى ما قرار داده است؛ لذا توجّه به یکتایى او و التفات به حق، در فطرت همهى بشر وجود دارد؛ پس هر کس به درون خود رجوع کند، حقّانیّت پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام را متوجّه مىشود، حتّى با کمک فطرت مىتوان افراد خوب را بازشناخت. هر انسانى صدق، امانتدارى، تواضع و دیگر صفات خوب را دوست مىدارد؛ به همین دلیل کسانى را که داراى این صفات باشند، دوست مىدارد و به علاوه تبعیت از آنان را مایه افتخار خود مىداند، این هدایت فطرى است که خداوند درون انسانها قرار داده، عقل سلیم نیز ملازم آن است.
غیر از این، خداوند بوسیله پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام حق را به گوش مردم مىرساند. این، هدایت بیرونى یا تشریعى است و پیامبران علاوه بر ارائه ادله قاطع، با معجزه، حقّانیّت خود را نشان مىدهند.
هدایت سومى نیز وجود دارد که در صورت ایمان به خدا و اطاعت از پیامبر و امام، آن هدایت به یارى شخص مؤمن مىآید و او را در رسیدن به هدف نهایى کمک مىکند. در اثر این هدایت و استقامت بر طاعت، نورى در قلب ظاهر مىشود که بالاتر و مهمتر از نور فطرت و از عنایت خاص پروردگار است؛ این نور در لسان روایت، به «علم» تعبیر شده است؛
«العلمُ نُورٌ یَقذِفُهُ الله فى قَلبِ مَن یَشَاء أن یَهدِیَه»
«علم نورى است که خداوند در قلب هر کس بخواهد هدایت کند، مىاندازد.»
وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُون؛ «یُضلِل» از مصدر «ضلالت» (گمراهى) است، امّا در اینجا معناى «رها کردن» مىدهد.
خداى تعالى هیچ کس را گمراه نمىکند و کسى را مأمور گمراه کردن دیگران نمىسازد؛ این ظلم از ساحت ربوبى دور است. بنابراین منظور از «مَن یُضلِل» این است که خدا راه راست و کج را نشان داد و عقل و اختیار به انسان بخشید. خواست خدا بر این است که بشر با عقل خود، راه سعادت و شقاوت را بشناسد و با اختیار خود هر کدام را خواست، انتخاب کند؛ در نتیجه اگر کسى سعادت را انتخاب کرد، طبق خواست خدا عمل کرده، در واقع خدا هدایش کرده است و اگر هم شقاوت را انتخاب کرد، باز طبق خواست خدا عمل کرده، صحیح است بگوییم خدا گمراهش ساخته است؛ البته خداوند راضی به گمراهی نیست. ( وَلَا یَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ ) بنابراین اولا: در هر دو صورت، سنّت و مشیت خداى تعالى اجرا شده است. ثانیآ: عقل، اختیار و اسبابى که او را به سعادت رهنمون گشته یا این را به گمراهى کشانده، همه از عطایاى پروردگار است؛
(کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورآ )
«آنان و اینان را از عطاى پروردگارت یارى مىدهیم و عطاى پروردگارت از هیچ کس منع نشده است.»
خداى تعالى اسباب هدایت را قرار داده؛ پیامبران را فرستاده؛ عقل و فطرت را مقرر فرموده؛ درباره اسباب گمراهى؛ یعنى شیطان، هواى نفس و دنیا ـ که همه از مخلوقات خود اویند ـ هشدار داده است، امّا در نهایت اختیار با خود انسان است که کدام را انتخاب کند؛ اگر گمراهى را انتخاب کرد، خداوند رهایش مىکند؛ لذا «مَن یُضلِل» در اینجا یعنى «هر کس که خدا را رها کند». نتیجه رها کردن خداوند، زیانکار شدن است؛ یعنى سرمایهى درونى خود را که مىتوانست باعث سعادتش شود، از دست مىدهد.
(أذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ )
«سرمایههاى پاک خود را در زندگانى دنیا به سر رساندید و از آن بهرهمند شدید و امروز به عذابى خفّتبار کیفر مىشوید.»