سوره اعراف آیه ۱۶۳ تا ۱۶۶ | جلسه ۸۴ و ۸۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۶۳ تا ۱۶۶ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۶/۱۵ | جلسه ۸۴ و ۸۵ و عید فطر ۱۴۳۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ اِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ اِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعآ وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ(163)
و از آنان سرگذشت شهرى را که در کرانه دریا بود، بپرس! هنگامى که در روز شنبه تجاوزگرى کردند؛ زیرا در روز شنبه ماهىهایشان روى آب مىآمدند و در غیر شنبه نمىآمدند. بدینسان آنان را به خاطر نافرمانىشان آزمودیم.
وَ اِذْ قالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمآ اللهُ مُهْلِکُهُمْ أوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابآ شَدیدآ قالُوا مَعْذِرَهً اِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ(164)
و هنگامى که گروهى از آنان گفتند: چرا کسانى را که سرانجام خداوند هلاکشان مىکند یا به عذاب شدید گرفتارشان مىسازد، موعظه مىکنید، گفتند: تا عذرى در پیشگاه پروردگارتان داشته باشیم و شاید تقوا پیشه کنند.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ(165)
پس هنگامى که آنچه را بدان تذکّر داده شده بودند، فراموش کردند، کسانى را که نهى از منکر مىکردند، نجات دادیم و ستمکاران را به سزاى نافرمانىهایشان به عذابى سخت گرفتار کردیم.
فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئینَ(166)
پس هنگامى که از آنچه نهى شده بودند، تخلّف کردند، به آنان گفتیم : به شکل بوزینگان رانده شده درآیید!
عذاب قانونشکنان و تماشاچیان
در زمان پیامبرى حضرت داوود، گروهى در شهر ایله که در ساحل دریاى سرخ قرار داشت، زندگى مىکردند. خداوند آنها را از صید ماهى در روز شنبه نهى کرده بود و پیامبران این نهى خدا را به آنها گفته بودند. آن روز را ماهیان احساس امنیت مىکردند و کنار دریا ظاهر مىشدند، ولى روزهاى دیگر به قعر دریا مىرفتند.
دنیاپرستان بنى اسرائیل براى صید ماهى فراوان، کلاه شرعى و نقشه عجیبى طرح کردند و آن نقشه این بود که حوضچهها و جدولهایى در کنار دریا درست کنند، به طورى که ماهىها به آسانى وارد حوضچه شوند و محبوس گردند و روز یکشنبه اقدام به صید آنها کنند.
با همین نیرنگ و ترفند ماهى زیادى نصیبشان مىگردید؛ ثروت سرشارى را از این راه به دست مىآوردند و مدّتى زندگى را به این منوال پشت سر نهادند.
در آن شهر حدود هشتاد و چند هزار نفر جمعیت زندگى مىکردند. اینها مطابق روایاتى که نقل شده، سه دسته بودند: یک دسته از آنها (حدود هفتادهزار نفر) به این حیله خشنود بودند و به آن دست زدند. یک دسته از آنها که حدود ده هزار نفر بودند، آنان را از مخالفت خداوند نهى مىکردند و دسته سوم ساکت بودند و به علاوه به نهى کنندگان مىگفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمآ اللهُ مُهْلِکُهُمْ أوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابآ شَدیدآ» (چرا کسانى را که سرانجام خداوند هلاکشان مىکند یا به عذاب شدید گرفتارشان مىسازد، موعظه مىکنید؟)
نهىکنندگان در پاسخ مىگفتند: ما این قوم را پند مىدهیم تا در پیشگاه خداوند معذور باشیم.
گفتار این دسته که مکرر نهى از منکر مىکردند، تأثیر نکرد، وقتى در گفتار خود اثر ندیدند، از آنها دورى کرده، در قریه دیگرى سکونت نمودند و با خود گفتند: هیچ اطمینانى نیست؛ چراکه ممکن است ناگهان نیمه شبى، عذاب نازل شود و ما در میان آنها باشیم.
پس از رفتن آنها، شبانگاه خداوند تمام ساکنین شهر ایله را به صورت بوزینه مسخ کرد. صبح که شد، کسى دروازه شهر را باز نکرد؛ نه کسى وارد مىشد و نه کسى از شهر بیرون مىآمد.
خبر این حادثه به روستاهاى اطراف رسید، مردم روستاهاى اطراف براى کسب اطلاع، کنار آن قریه آمدند و از دیوار بالا رفتند، ناگاه دیدند ساکنان آنجا به طور کلى به صورت بوزینهها مسخ شدهاند و همه آنها بعد از سه روز هلاک شدند.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: هم آنان که این حیله را کردند و هم آنان که در برابر این قانون شکنى، سکوت نمودند، همه هلاک شدند، ولى آنان که امر به معروف و نهى از منکر نمودند، نجات یافتند. آرى این است مجازات قانون شکنان و آنان که مفاسد را مىبینند ولى تماشا کرده و بىتفاوت مىمانند.
امام سجاد علیهالسلام فرمود: اهالى روستاهاى اطراف آمدند و از دیوار قلعه ایله بالا رفتند و دیدند همه اهل قریه از زن و مرد، میمون شدهاند. اهالى روستاها که خویشان و دوستان خود را مىشناختند، نزد آنها رفته و از تک تک آنها مىپرسیدند: آیا تو فلانى نیستی؟ او گریه مىکرد و با سرش اشاره مىنمود و مىگفت: آرى، همانم.
آنها سه روز همین گونه ماندند، روز سوم طوفان شدیدى برخاست و همه آنها را به دریا افکند. به این ترتیب همه آنها نابود شدند. به طور کلى هر انسانى که بر اثر عذاب الهى مسخ شد، بعد از سه روز به هلاکت خواهد رسید.
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ؛ خداى تعالى به پیامبر مىفرماید از یهودیان درباره سرگذشت اصحاب روز شنبه سؤال کن؛ چراکه این جریان در تورات آمده است، ولى پیامبر گرامى اسلام، «اُمّى» یعنى درس نخوانده بود و به حسب ظاهر نمىتوانست تورات را که به زبان عبرى است بخواند؛ لذا همین خبر داشتن و خبر دادن از این ماجرا نشانهى ارتباط ایشان با خداى تعالى و دریافت وحى بود.
خداوند در سورههاى بقره و مائده نیز درباره اصحاب روز شنبه سخن به میان آورده است.
کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ؛ «فسق» یعنى بیرون رفتن از دین. خداى تعالى مىفرماید ما آن قوم را به آنچه موجب بیرون رفتنشان از دین مىشود، امتحان کردیم. علّت این امتحان سخت این بود که آنان دانسته از فرمان خداى تعالى تخطى کردند و این گناه بزرگى بود.
قرار بر این بود که روز شنبه صید نکنند، ولى حیله کردند و گفتند ما روز شنبه صید نکردیم، در حالى که کار آنها نوعى صید بود؛ ماهىها را به دام مىانداختند و راه بازگشت برایشان نمىگذاشتند؛ مثل تور انداختن. طبق روایتى، شیطان در مقابل آنها مجسم شد و گفت: خداوند خوردن ماهى در روز شنبه را بر شما حرام کرده، نه گرفتن آن را.
در فقه اسلامى آمده است که اگر کسى بر سر راه مردم گودالى حفر کند و کسى در آن بیفتد، ضامن است؛ حتّى اگر بمیرد، وى قاتل محسوب مىشود. سازمانها و دستگاههایى که براى خدمات رسانى، کانال یا گودال در راه مردم حفر مىکنند، موظفند علامتهاى ایمنى بگذارند تا کسى آسیب نبیند، در غیر این صورت ضامن هستند.
بعضى هم براى معاصى و کوتاهىهاى خود توجیهاتى مىآورند که بیشتر شبیه حیله است؛ مثلا امام حسین علیه السلام از بدو حرکت از مکه به سوى کوفه، اشخاص زیادى را دعوت به همراهى کرد، ولى بسیارى از آنها دعوت امام را نپذیرفتند و بخاطر بد عهدى کوفیان، حضرت را هم از رفتن بازداشتند. پس از شهادت امام نیز در توجیه کوتاهى خود، مىگفتند: ما به ایشان هشدار دادیم، ولى او حرف ما را نپذیرفت و مرگ را انتخاب کرد، در حالى که بر همهى آنها واجب بود از امام اطاعت کنند، نه این که او را نصیحت نمایند و راه پیش پایش بگذارند. یا مثلا وقتى لشکر کوفه به خیام حرم حمله کرد و اموال اهل بیت امام را به غارت مىبرد، برخى به آنها مىگفتند چرا این کار را مىکنید؟ مىگفتند: اگر ما نبریم دیگران مىبرند، حتّى بعضى از شدت شرم، گریه مىکردند و غارت مىکردند.
عمر سعد هم به امام حسین علیه السلام گفت: اگر من فرماندهى سپاه را واگذار کنم، عبیدالله بن زیاد خانهام را خراب و اموالم را مصادره مىکند. حضرت فرمود: من عوض آنها را به تو مىدهم. گفت: فرماندارى رى را هم به من نمىدهد.
این توجیهات مىتواند منجر به بى دینى و سقوط در جهنّم شود. مثلا مىگویند اگر این شخص را کتک نزنم، حقوقم را قطع یا از کار اخراجم مىکنند. مثل بعضى ساواکىهاى زمان شاه که پس از کتک زدن زندانیان، از آنها عذرخواهى مىکردند. بعضى افراد هم در انجام گناهان بزرگ توجیه مىآورند که اگر این کار را نکنم دچار گناهان بزرگتر مىشوم، در حالى که این توجیه صحیح نیست و در هر حال باید از گناه پرهیز کرد.
بعضى مفسران مىگویند حتّى علما هم ساکت بودند و چیزى نمىگفتند. گروه بىتفاوت مىگفتند این کار، عذاب الهى را در پى دارد و به زودى همه هلاک خواهند شد؛ شما چرا آنها را نصیحت و خود را اذیت مىکنید؟ رهایشان کنید تا در عذاب نافرمانى خویش گرفتار شوند!
قالُوا مَعْذِرَهً اِلى رَبِّکُمْ؛ عدهاى که نهى از منکر مىکردند، گفتند به دو دلیل آنها را از این کار باز مىداریم؛ اول این که وظیفهى الهى خویش را انجام داده باشیم و نزد خدا معذور باشیم. این وظیفه را همهى مردم در برابر هم دارند؛ در خانواده، پدر، مادر و فرزندان در برابر هم مسؤلند و باید با زبان خوب و روش صحیح همدیگر را از انحراف و گناه باز دارند؛ در جامعه هم همین طور. بعضى اوقات اگر هیچ کس در برابر گناه اعتراض نکند و حرفى نزند، همه خیال مىکنند این کار مباح است و انجامش اشکالى ندارد یا دستور شرع همین است.
وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛ دوم این که شاید با تذکّر دادن و گفتن، برخى توبه کنند.
از ابتداى اسلام، در موضوعات بزرگ و کوچک فراوانى، شبیه این اتّفاق افتاده و تکرار شده است. در ماجراى سقیفه، بعد از آنکه ابوبکر به عنوان خلیفه پیامبر به منبر رفت، دوازده نفر از گوشه گوشه مسجد برخاستند و از مولا على علیه السلام دفاع کردند، به طورى که تزلزل در خلیفه مشاهده شد، امّا عمر به یارىاش شتافت.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ؛ «نَسوا» از «نَسى» هم به معناى فراموش کردن است و هم به معناى اهمال و بىاعتنایى.
کسى که چیزى را فراموش کند، گناهى نکرده است؛ لذا اگر از روى فراموشى چیز نجس بخورد، لازم نیست به او تذکّر دهند، مگر این که از جهت دیگر مفسده داشته باشد؛ به عنوان مثال اگر مؤمنى، ندانسته شراب بخورد و مست شود، گناهى نکرده است، ولى چون امکان دارد آبرویش برود، باید او را متوجّه اشتباهش کرد.
امّا کسى که اهمال مىکند، مقصر است و قرآن در آیات مختلف آن را مذمت کرده است؛ در سوره مائده مىفرماید :
(فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّآ مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَهٍ مِنْهُمْ اِلّا قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ وَ مِنَ الَّذینَ قالُوا اِنّا نَصارى أخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّآ مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ )
«پس به سزاى پیمان شکنى، از رحمت خود دورشان کردیم و دلهایشان را سخت گرداندیم. کلمات خدا را از جاى خود تحریف مىکنند و بخشى از آنچه به آنها گوشزد شده بود، از یاد بردند. پیوسته به خیانتى از آنان آگاه مىشوى، مگر تعداد اندکى از آنها (که خیانت نمىکنند) پس از آنان درگذر و چشمپوشى کن که خداوند نیکوکاران را دوست دارد. و از کسانى که گفتند: ما مسیحى هستیم، پیمان گرفتیم ولى آنان قسمتى از آنچه را که بدان پند داده شدند را از یاد بردند. پس ما نیز تا روز قیامت میان آنها دشمنى و کینه توزى افکندیم و به زودى خداوند آنان را از آنچه مىکردند آگاه خواهد ساخت.»
معمولا خداى تعالى بر اثر یک یا چند بار نافرمانى، عذاب نازل نمىکند. وقتى قومى سالها گناه مىکنند و به نصیحت خیرخواهان اعتنا نمىکنند، عذاب الهى نازل مىشود. جالب آنکه مردم شهر سه دسته شدند، ولى خداوند در اینجا فقط یک گروه یعنى آنها که نهى از منکر مىکردند را اهل نجات معرفى مىکند و آنها که در برابر گناه سکوت کردند را در زمره ظالمان بر شمرده است با آنکه خود گناه نمىکردند.
فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئین؛ «عَتَوا» یعنى افسارگسیخته. «خاسِئین» جمع «خاسىء» به معناى طرد شده، گمشده و فروافتاده است. به سگ نیز مىگویند «اِخسِىء» یعنى دور شو!
کسانى که از شهر بیرون رفتند، وقتى از حصار شهر بالا رفتند، دیدند شهر پر از میمون است. با ورود در شهر دریافتند که به عذاب الهى، همهى مردم به شکل میمون درآمدهاند، در حالى که آنها را مىشناختند و هویت هر کدامشان مشخص بود. پس از سه روز نیز همهى آنها که مسخ شده بودند هلاک شدند.
در عالم برزخ و قیامت نیز برخى افراد به شکل حیوان در مىآیند، البتّه آنها انسانهایى هستند که صورت برزخىشان ظاهر مىشود و خود متوجّه وضع خود هستند.
چه بسا تبدیل شدن آن قوم به میمون، به خاطر تقلید کورکورانه آنها از هم بود؛ یعنى یکى جلو مىافتاد و گناه مىکرد، بقیه هم از او تقلید مىکردند، بدون آنکه درباره درست یا غلط بودن آن فکر کنند.
حیوانیت نفس
گاه نفس انسان به خاطر صفات ناپسندى که در خود دارد و ظاهر مىکند، به شکل حیوان درمىآید؛ به عنوان مثال کسى که از دیگران تقلید کورکورانه مىکند، نفسى به شکل میمون دارد. کسى که به نافهمى تن داده، مانند چارپایان است؛ آن که عادت به نجاستخوارى دارد، مثل خوک است. در عالم برزخ و قیامت هر کس مىفهمد چگونه به خاطر صفات بدش، به صورت حیوان درآمده، از جایگاه رفیع انسانیت فرو افتاده است. درک و فهم همین پستى، بزرگترین عذاب است.
گذشته از این، وقتى افراد مؤمن را مىبینند که از برکت محبّت اهل بیت و مجاهده با نفس، صفاتشان تبدیل و گناهانشان پاک شده، شرمنده مىشوند و عذاب مىکشند. این عذابى نیست که خداوند بندگانش را بدان مبتلا ساخته باشد؛ او هم راه خوبى و هم راه بدى را مقابل آنها باز گذاشته است؛ کسانى که با اختیار خود حیوانیت را انتخاب و عمر خود را بر این روال سپرى مىکنند، در عالم دیگر نیز بر همین وضع باقى مىمانند. اگر بگویى این صفات حیوانى را ترک کن، مىگوید: مىخواهم حیوان باشم. اگر بگویى با این کارت به جهنّم مىافتى، مىگوید: مىخواهم جهنّمى شوم و در طبقات پایین آن باشم.
در مقابل، کسى که انسانیت را انتخاب مىکند و به حیوانیت تن نمىدهد، از وعدههاى نیکوى پروردگار بهرهمند مىشود.
بنابراین خداوند به کسى ظلم نمىکند، این خود انسانها هستند که به خویش ستم مىکنند.
اصناف مردم در قیامت
در حدیثی از براء بن عازب روایت شده که معاذ بن جبل نزدیک رسول خدا صلّى الله علیه و آله در منزل ابو ایّوب انصارى نشسته بود. معاذ گفت: یا رسول الله! آیا قول خداى تعالى که مىفرماید : (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأتُونَ أفْواجآ ) را دیدهاى؟
پیامبر فرمود: اى معاذ از امر بزرگى سوال کردى. آن گاه چشمان مبارکش را فرو بست، سپس فرمود: ده طائفه از امّت من به طور پراکنده محشور مىشوند. خداوند آنها را از میان مسلمین مشخص فرموده است. صورت بعضى از آنها به شکل میمون و بوزینه و برخى به صورت خوک هستند. بعضى هیکلشان منکوس و وارونه است، پاهایشان بالا و صورتشان پائین، آن گاه به صورتشان کشیده مىشوند بر روى زمین. بعضى از آنها نابینایند و رفت و آمد مىکنند و بعضى کر و گنگ هستند. بعضى زبانهاى خود را مىجوند و چرک از دهانشان جارى مىشود که اهل محشر از بوى گند آن ناراحت مىشوند. بعضى دست و پایشان بریده و بعضى بر شاخههایى از آتش آویزانند. بعضى از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است. بعضى لباسهایى از مس گداخته شده در آتش، که به بدنشان چسبیده است، پوشیدهاند.
امّا آنهایى که به صورت میمونند، سخنچینان مردمند. آنها که به صورت خوکند، حرامخوارهایند که از راه حرام کسب مىکنند. آنها که وارونهاند، ربا خورانند. نابینایان، قضات و دادستانهایى هستند که در حکمشان ستم مىکنند. کر و لالها، افرادى هستند که به اعمال خود مغرورند و آنهایى که زبان خود را مىجوند، دانشمندانى هستند که به علمشان عمل نکردهاند و نیز قاضىهایى هستند که اعمالشان مخالف گفتارشان بوده است. دست و پا بریده، آنهایى هستند که همسایگان را اذیّت مىکردند و دار آویختگان بر شاخههاى آتش، افراد سازمانى هستند که در میان مردم و حکومت سعایت مىکردند (جاسوسى نموده، مردم را به زندان و تبعید و اعدام مبتلا مىکردند). آنهایى که عفونتشان از مردار بدتر است، افرادى هستند که از شهوات و لذّتهاى حرام کامیاب مىشدند و حقوق مالى خدا را (از زکاه و خمس و …) نمىپرداختند. آنهایى که لباسشان از مس گداخته در آتش است، اهل کبر و مفاخرتند.
امر به معروف و نهى از منکر
یکى از فرایض الهى و واجبات دین اسلام، امر به معروف و نهى از منکر است که از جمله علّتهاى برترى دین اسلام بر سایر ادیان به حساب مىآید.
براى امر به معروف و نهى از منکر شرایطى وجود دارد؛ از جمله این که آمر و ناهى باید احکام الهى را بشناسند. دیگر این که شخص گناهکار از کار خود توبه نکرده باشد؛ همچنین انجام امر به معروف و نهى از منکر نباید خطر جانى یا مالى یا آبرویى براى شخص داشته باشد. البتّه گاه منکر چنان بزرگ و مهم است که براى نهى آن، لازم است برخى جان خود را هم فدا کنند؛ مثل امر به معروف و نهى از منکر امام حسین علیه السلام که به شهادت ایشان انجامید.
خداى تعالى علماى یهود را به خاطر ترک امر به معروف و نهى از منکر، توبیخ فرموده است :
(کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ )
«آنان یکدیگر را از کارهاى زشتى که انجام مىدادند نهى نکردند.»
مهمترین مصداق آیه فوق، علماى یهود است. امر به معروف و نهى از منکر صرف گفتن و تذکّر دادن نیست؛ نفس ترک گناه یا روى در هم کشیدن و بىاعتنایى کردن در مواجه با گناه، خود نوعى نهى از منکر است؛ جوان مؤمنى که در برابر زنان بد حجاب، روى خود را مىگرداند یا چشم بر هم مىگذارد، در واقع به نوعى نهى از منکر کرده است یا کاسبى که نگاه به این زنها نمىکند، زشتى کارشان را به آنها تذکّر داده است یا کسى که در میهمانىها با زنان نامحرم بگو و بخند نمىکند و اگر حجابشان نامناسب باشد، اعتنایى به آنها نمىکند، نهى از منکر کرده است یا مؤمنى که با رسیدن وقت نماز، برمىخیزد و نماز مىخواند، در واقع امر به معروف کرده است. همچنین انجام واجبات در میان عدهاى که چندان اعتنایى به احکام ندارند، امر به معروف است.
در هر صورت بر همهى ما واجب است به شکلهاى مختلف حکم خدا را بیان و از منکر نهى کنیم. امر به معروف و نهى از منکر منحصر به بى حجابى و بى نمازى نیست؛ هر نوع خلاف شرعى، منکر است و باید از آن نهى کرد. اگر در جامعهاى این واجب الهى کنار گذاشته شود، همه گرفتار مىشوند. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان علّت اهمیت فوق العاده این فریضه الهى مىفرماید: امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید که در صورت ترک آن، اشرار بر شما مسلط مىشوند و دعاى خوبانتان مستجاب نمىشود.
وقتى همه خود را کنار بکشند و بگویند: «به من چه» بتدریج اشرار بر جامعه مسلط مىشوند.
اصل دین، بر پایهى حبّ و بغض است. عشق خداى تعالى ما را به نماز و روزه وامىدارد؛ محبّت او است که مىتواند نفس خبیث را مهار و آن را مهذّب سازد. اعمال صالح، همه براى افزایش این عشق است.
این عشق و محبّت، از آن خود او است. چون دوستمان مىدارد، محبّت خود را در ما قرار داده است؛ یعنى اول او ما را دوست داشت و مىخواست ما عاشقش باشیم.
براى فعال شدن و بیشتر شدن این عشق، باید به دستورات او مقیّد باشیم و احکامش را از سر شوق و رغبت، به طور کامل بجا آوریم! کسى که محبوبش خدا و پیامبر است، اگر ببیند احکام الهى بر زمین مانده، نمىتواند بىتفاوت باشد و با ملاحظه شرایط، امر به معروف و نهى از منکر مىکند؛ فارغ از این که چه کسى مرتکب منکر شده یا معروف را ترک کردهاست، لکن با نهایت ادب و متانت و با در نظر گرفتن کرامت اشخاص.
روزى امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دیدند پیرمردى اشتباه وضو مىگیرد. هر دو آقازاده نزد او رفتند و گفتند: ما دو نفر وضو مىگیریم و شما بین ما داورى کنید که وضوى کدامیک از ما صحیحتر است. وقتى وضو گرفتند، پیرمرد صورت آنان را بوسید و گفت: هر دوى شما درست وضو گرفتید و این وضوى من بود که اشکال داشت.
خداى تعالى، رحمان و رحیم است و دوست مىدارد همهى بندگانش زیر سایهى رحمتش باشند. کسى که طعم رحمت او را چشیده، نمىتواند ببیند دیگران از این نعمت بىنصیب مانده، خود را گرفتار عذاب مىکنند؛ از این رو در دعوت آنان به سوى پروردگار و ترک معاصى، مىکوشد.
کسى که خواهان نجات گناهکاران است و سعى مىکند با امر به معروف و نهى از منکر، آنان را از آتش و عذاب نجات دهد، چگونه راضى مىشود کسى را که علیه خودش ظلم کرده، نبخشد و عفو نکند؟
رحمت پروردگار در همهى بشر وجود دارد و به وسیله اعمال صالح زیاد مىشود.