سوره اعراف آیه ۱۵۱ و ۱۵۲ | جلسه ۷۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۵۱ و ۱۵۲ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۵/۰۴ | جلسه ۷۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لاِخی وَ أدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ(151)
(موسى) گفت: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خویش داخل فرما که تو مهربانترین مهربانانى.
اِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ(152)
کسانى که گوسالهپرست شدند، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّت در زندگى دنیا به آنان مىرسد و این چنین دروغپردازان را کیفر مىدهیم.
جناب هارون، در پاسخ اعتراض حضرت موسى که گفت: چرا خبر گوسالهپرستى قوم را به من ندادى، پاسخ داد: آمدن من موجب اختلاف بیشتر در بنى اسرائیل مىشد؛ از همین رو خواستم با آرامش و زبان خوش، آنها را از این کار بازدارم، ولى آنها اعتنا نکردند.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لاِخی؛ جناب موسى براى خود و برادرش از خداوند طلب آمرزش کرد. این طلب بخشش به خاطر آن نبود که ایشان گناه یا ترک اولایى کرده باشند، حتّى خشم جناب موسى، جنبهى الهى داشت و نفسانى نبود.
غضب اولیاى خدا یا بخاطر دلسوزى براى مردم است یا بخاطر معطل ماندن حکم خداست. شخصى به رسول خدا صلّى الله علیه و آله عرض کرد: من تمام آنچه را از شما مىشنوم و مىبینم، ثبت مىکنم. آیا چیزهایى را هم که در حال غضب مىگویید، بنویسم؟
فرمود: آرى بنویس! چراکه خشم و خشنودى من، هر دو از خداى تعالى است.
طلب بخشایش و آمرزش از خدا، در همه حال خوب است؛ چه انسان گناهى کرده باشد و چه نکرده باشد. همیشه باید از ضعف و جهل و تقصیر خویش، در پیشگاه پروردگار عالم، عذرخواهى و استغفار کنیم، حتّى پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز در برابر پروردگار، خود را مقصر مىدانستند.
وَ أدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ؛ دخول در رحمت پروردگار، مثل وارد شدن در یک خانه یا یک شهر نیست، بلکه یعنى رحمتت را بر ما بگستران تا در سایهى آن قرار گیریم.
امّا چه کنیم تا رحمت خدا شامل حال ما شود و از کجا بفهمیم که در رحمت او وارد شدهایم یا خیر؟
رحمت خداى تعالى دو گونه است؛ رحمت عام (رحمانیه) و رحمت خاص (رحیمیه). رحمت عام او شامل همهى بشر، از مؤمن و کافر، حتّى حیوانات و نباتات مىشود، امّا رحمت خاص یا رحیمیه او فقط مختص مؤمنان است و دیگران راهى بدان ندارند؛ از همین رو تمام آنچه لازمه حیات است، به مومن و کافر و گناهکار مىرسد و از نظر سلامتى، رفاه، رزق و دیگر نعمتهاى دنیا، کافر و مؤمن با هم مشترکند، امّا رحمت خاص او، مخصوص مؤمنان و اهل تقواست که ایمان و عمل صالح را باهم آمیختهاند و در انجام واجبات و ترک محرّمات کوتاهى نمىکنند.
(وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُوْتُونَ الزَّکاهَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُوْمِنُونَ )
«و رحمتم همه چیز را دربرگرفته است پس به زودى آن را براى کسانى که تقوا پیشه مىکنند و زکات مىپردازند و آنها که به آیات ما ایمان مىآورند، مقرر مىگردانم.»
از همین التزام به ایمان و تقوا معلوم مىشود که آیا کسى وارد رحمت خاص پروردگار گشته است یا خیر.
امّا نشانه ورود در رحمت پروردگار چیست؟ ابتدا باید گفت که نقطه مقابل رحمت، غضب است. کسى که از رحمت خداى تعالى دور است و غضب او را براى خود خریده، همواره از نظر روحى گرفته و بسته است؛ اگر مىخندد و شادى مىکند، به خاطر لغوگویى و خوشگذرانى مادّى است و هیچ فرح ونشاط معنوى ندارد.
کسى که با حواس جمع، تفسیر قرآن مىخواند یا گوش مىدهد، خیالش کم مىشود و در نتیجه خداوند، بهجت نصیبش مىکند. این بهجت، روحانى و از عالم دیگر است. هر چه بیشتر در کلام خدا فرو رود؛ تفکّر کند و از خدا بخواهد خیالاتش جمع شود، بهجت و فرحش بیشتر مىشود. بنابراین شرط ورود در رحمت خاص خدا، عبارت است از انجام واجبات، ترک حرام، مقید بودن به مستحبات و مکروهات مؤکد و تلاش در جهت کم کردن خیال و جمع کردن حواس.
اگر کسى از خدا بخواهد در نماز حواسش جمع شود، بعد از نماز، احساس شادى مىکند. کسى که در کنار انجام واجب و ترک حرام، سعى مىکند غفلت نداشته باشد و خیالات را از خود دور کند، بیشتر وارد رحمت پروردگار مىشود. علامت آن هم بهجت و شادى معنوى است که به زیبایى آن را احساس مىکند و مىفهمد الان در بهشت برزخى است؛ یعنى کمى از بهشت برزخى را که مىشود در این عالم درک کرد، ملتفت مىشود.
جوانى به حضرت موسى عرض کرد از خدا بخواه که ذرهاى از محبّت خود را در دل من اندازد. موسى به مقام مناجات برآمد و عرض آن حاجت نمود، خطاب رسید همان وقت که از ما خواست، به او دادیم؛ اکنون برو و ببین در چه حالت است.
چون موسى آمد، دید خود را از کوه پایین انداخته و هر قطعه از بدنش بر سر سنگى افتاده و از آن صداى «لا اله الّا الله» شنیده مىشود.
درک کامل بهجت عالم برزخ، زمان زیادى طول مىکشد؛ باید در فشارها و ناراحتىهاى مختلف قرار گرفت و امتحانات بسیارى پشت سر گذاشت تا بتدریج قلب وسعت یابد و ظرفیت عشق پروردگار را پیدا کند. هرکسی طاقت درک آنچه را بزرگان دین و اولیاى خدا؛ مثل حضرت آیت الله العظمى نجابت یا شهید آیت الله دستغیب، پس از سالها مجاهده و مبارزه فهمیدند، ندارد، بلکه باید طالب حقیقی باشد.
وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ؛ برخى افراد، دل رحیمى دارند و مهربانند، مخصوصآ پدر و مادر درباره فرزند خود کمال محبّت و مهربانى را دارند، امّا تمام محبّتى که مادر به فرزند خود دارد و حاضر است جانش را فداى او کند، ذرهاى از محبّت خداى تعالى به بندگان خویش است؛ یعنى ذرهاى از محبّت خدا به بندگانش، نصیب مادر شده است.
هر کس از هر راه، محبّتى به کسى کند؛ اسباب راحتى و گشایش کار او را فراهم نماید؛ سخن خوبى به او بگوید؛ بدىهایش را ببخشد و به او احسان نماید، همه از رحمت پروردگار است و خداوند از آن شخص مهربانتر است. عبارت «أرْحَمُ الرّاحِمینَ» در چهار آیه در سورههاى اعراف، یوسف و انبیا آمده است.
اِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ؛ کسانى که گوسالهپرست شدند، اگر توبه نمىکردند، عذاب الهى و ذلّت دنیا در انتظارشان بود و این سزاى کسانى است که به خدا افترا بستند. در سوره بقره، خداى تعالى عقوبت گوسالهپرستان و عاقبت گوساله سامرى را بیان کرده است.
آنها که گوساله را معبود خود گرفتند، در واقع به جانشین حضرت موسى بىاعتنایى کردند. بنابراین هر کس با وجود شناختن جانشین پیامبر، به او اعتنا نکند و به سراغ دیگران رود، این آیه شامل حالش مىشود.
سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا؛ هر کس به جاى اطاعت از پیامبر و جانشین او، در پى اطاعت نفس رود، غضب خدا و ذلّت دنیا نصیبش مىشود. ممکن است این غضب و ذلّت ظاهرى و باطنى باشد و ممکن است در ظاهر وضع خوبى داشته، ولى در باطن، مغضوب و ذلیل باشد. دائم در نمازهاى خود مىخوانیم :
(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ )
«صراط مستقیم» صراط على علیه السلام است. کسانى که نعمت به آنها داده شد، ائمه اطهار علیهم السلام و شیعانشان هستند و مغضوبین و ضالّین (غضب شدگان و گمراهان) دشمنان محمّد و آل محمّد صلّى الله علیه و آله هستند.
ذلّت در ظاهر، شاید فقر، گمنامى و بىاعتنایى مردم باشد، ولى در واقع کسى که تابع هواى نفس خود و دیگران است و براى دنیا، شهوات و تعلقات مادّى، به چاپلوسى ارباب ثروت و قدرت مىپردازد، خوار و ذلیل است؛ مثل همهى کسانى که اطراف شاهان ستمگر بودند.
مؤمن هرگز ذلیل نمىشود و همیشه عزیز است؛ یعنى خود را اسیر مهملات و خیالات نمىکند؛ ادعاى منیّت ندارد؛ خداى تعالى، پیامبر و اهل بیت را مولا و سرور خود مىداند و تملّق ایشان را مىگوید. تملّق پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام عین بندگى خداست. شخص مؤمن خود را ذلیل دیگران نمىکند. اگر هم نیازمند شود و براى قرض کردن به کسى مراجعه کند، اظهار فقر، ذلّت و بیچارگى نمىکند. «اى دل غمین مباش که مولاى ما علیست».
گوساله دیگر، هواى نفس است .
وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ؛ «افترا» یعنى دروغ بستن. «بدعت» نیز نوعى افترا به خداست. بدعت یعنى چیزى را که جزء دین نیست، در آن وارد کردن یا آنچه جزء دین است، از آن خارج نمودن.
اهل تسنّن قبول دارند که خلیفه دوم احکام متعددى را در دین قرار داد و چیزهایى را از دین خارج کرد، مخصوصآ این روایت از او مشهور است که گفت :
«مُتْعَتان مُحَلَّلَتان فِى زِمَنِ الرَسول وَ أنَا أُحَرِمُهما؛ مُتْعَهُ نِکاح و مُتعَهُ حَج»
یعنى دو متعه در زمان رسول خدا صلّى الله علیه و آله حلال بودند و من آنها را حرام کردم؛ متعه نکاح و متعه حج.
تعداد احکامى که عمر از پیش خود، جزء دین وارد یا از دین خارج نمود، به هفتاد مورد مىرسد.
به همهى برادران و خواهران عزیز سفارش مىکنیم که هر چیزى را به عنوان دعا و ذکر قبول نکنند و انتشار ندهند. دعا باید سند معتبر داشته باشد. شیخ عباس قمى درباره بدعتهایى که در قالب دعاها و دستورات ذکر و ورد، در زمان خود داده مىشد، دل پر خونى داشت.