سوره اعراف آیه ۱۴۹ و ۱۵۰ | جلسه ۷۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۴۹ و ۱۵۰ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۲۸ | جلسه ۷۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ لَمّا سُقِطَ فی أیْدیهِمْ وَ رَأوْا أنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ(149)
و هنگامى که پشیمان شدند و دانستند گمراه شدهاند، گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نکند و ما را نیامرزد، یقینآ از زیانکاران خواهیم بود.
وَ لَمّا رَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أسِفآ قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی أ عَجِلْتُمْ أمْرَ رَبِّکُمْ وَ ألْقَى الاْلْواحَ وَ أخَذَ بِرَأْسِ أخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الاْعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ(150)
و چون موسى، خشمگین و اندوهناک به سوى قومش بازگشت، گفت: بعد از من، چه بد جانشینانى براى من بودید، و آیا در امر پروردگار عجله کردید؟ و الواح را بر زمین انداخت و سر برادرش را گرفت و به سوى خود کشید. گفت: اى پسر مادرم این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس کارى مکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا در شمار ستمکاران قرار مده!
وَ لَمّا سُقِطَ فی أیْدیهِمْ؛ این جمله، عبارتى براى ابراز پشیمانى است؛ یعنى «هنگامى که نتیجه کارشان به دستشان رسید» در این زمان، انسان از کرده خود پشیمان شده، عکس العملهاى متفاوتى نشان مىدهد؛ گاه بر پشت دست خود مىزند؛ گاه انگشت خود را مىگزد و گاهى هم بر سر خود مىزند.
وَ رَأوْا أنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا؛ هنگامى که بنى اسرائیل دیدند با فتنه سامرى، منحرف و گمراه شدند و به بتپرستى برگشتند، به ناله و انابه به درگاه خدا پرداختند و گفتند: «لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ» (اگر خدا به ما رحم نکند و ما را نیامرزد، از زیانکاران خواهیم شد).
زیانکار به کسى مىگویند که سرمایه عمر را تلف کرده و چیزى عایدش نشده است. چنین کسى نباید توقع پاداش از خداى تعالى داشته باشد؛ چون به او پشت کرد و پا بر فطرت خویش گذاشت.
وَ لَمّا رَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أسِفآ؛ هنگامى که جناب موسى در کوه طور بود، خداوند به او خبر داد که قومش گوسالهپرست شدند. در سوره طه مىفرماید :
(قالَ فَإنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ فَرَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أسِفآ قالَ یا قَوْمِ أ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدآ حَسَنآ أ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أمْ أرَدْتُمْ أنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأخْلَفْتُمْ مَوْعِدی )
«خداوند فرمود: ما پس از تو، قومت را امتحان کردیم و سامرى آنان را گمراه کرد. آن گاه موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت و گفت: اى قوم! آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد؟ آیا این وعده بر شما طولانى آمد یا خواستید خشم خدا شما را بگیرد که با وعده من مخالفت کردید؟»
درست است که سامرى با همدستى گروهى از بنى اسرائیل، براى غیبت موسى برنامهریزى کرده بودند، ولى به هر حال آن قوم باید امتحان مىشدند که بعد از آن سرگذشت عجیب و معجزات بسیار، آیا در نبود موسى، بر دین خود مىایستند یا خیر.
سامرى با اختیار خود این فتنه بزرگ را برانگیخت، ولى این کار او فرصت خوبى بود براى محک دیندارى بنى اسرائیل و سنجش استقامت آنان بر توحید. در این امتحان، بنى اسرائیل چهار دسته شدند؛ گروهى سازندگان و مبلّغان گوساله بودند؛ گروهى به پرستش گوساله پرداختند؛ گروهى دیدند و هیچ نگفتند و گروهى نهى از منکر کردند. فقط آنان در این امتحان سربلند بیرون آمدند و مابقى، همه منحرف شدند، حتّى گروه سوم که مشرک نشدند، ولى راضى به کار سامرى و گوسالهپرستان بودند. خداوند در همین سوره اعراف درباره گروه چهارم مىفرماید :
(وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ )
«و گروهى از قوم موسى، به حق هدایت مىکنند و به آن باز مىگردند.»
حضرت موسى از طریق وحى مىدانست قومش گوسالهپرست شدند و چون آمد، با چشم خود دید و به خشم آمد.
غضب یا خشم بر دو قسم است؛ خشم براى نفس و خشم براى خدا. کسى که بخاطر بىاعتنایى و بىاحترامى دیگران، عصبانى مىشود یا از این که اطاعتش نمىکنند، به خشم مىآید، براى نفسش خشم کرده است، ولى آن که بخاطر امر و نهى خدا به خشم و عصبانى مىشود، خشمش براى خداست. همچنین غضبناک شدن در برابر کفّار و مشرکان، على الخصوص در جنگها، براى خدا و ممدوح است. جناب موسى وقتى دید قومش از راه خدا منحرف شدند، خشمگین و متأثر شد و این غضب، بجا و خدایى بود.
از سوى دیگر متأسف و اندوهگین هم شد که چرا مردم به این روز افتادند. این ویژگى همهى مؤمنان است که بخاطر انحراف و گمراهى مردم، غمگین و غصهدار مىشوند.
قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی؛ حضرت موسى به آنان گفت :بعد از من، جانشینان بدى براى من بودید. خلیفه رسمى و نماینده جناب موسى، هارون بود، ولى چرا او به گوسالهپرستان گفت: بد جانشینانى براى من بودید؟
امّت هر پیامبرى چون تابع و دنبالهرو او هستند، به طور عام، نماینده، جانشین و وارث او محسوب مىشوند. همچنان که امّت پیامبر اسلام نیز جانشین ایشان و وارث کتاب خدا و سنّت او به شمار مىآیند. رفتار آنها با قرآن و سنّت مشخص مىکند که جانشینان خوبى هستند یا خیر.
أ عَجِلْتُمْ أمْرَ رَبِّکُمْ؛ حضرت موسى فرمود: «آیا در امر پروردگارتان شتاب کردید؟» فرمان پروردگار این بود که موسى، چهل شب به میقات خداى تعالى رود و الواح تورات را که حاوى دستورات خداى تعالى بود براى بنى اسرائیل بیاورد. جناب موسى در این ملاقات کاملا روحانى، حتّى به نان و آب هم احتیاج نداشت و مناجات با پروردگار، او را از همه چیز بىنیاز مىکرد، امّا بنى اسرائیل هنوز فرامین تورات نیامده، پیشدستى کردند و پرستش گوساله را فرمان خدا دانسته، مشرک شدند. آیا خداوند به شما فرمود غیر او را بپرستید؟
وَ ألْقَى الاْلْواحَ؛ جناب موسى با مشاهده انحراف بنى اسرائیل، دو کار کرد: ابتدا از روى غضب، الواح را بر زمین انداخت، ولى منظورش بىاحترامى به آنها نبود، بلکه براى نشان دادن شدت ناراحتى و فهماندن زشتى کار آنان این کار را کرد.
وَ أخَذَ بِرَأْسِ أخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیْهِ؛ عکس العمل دوم جناب موسى، این بود که سر هارون را گرفت و کشید. بعضى مىگویند: موهاى سر و رویش را گرفت و کشید.
هیچ کدام از این کارها به خاطر هواى نفس نبود؛ زیرا پیامبر اولوالعزم خدا هرگز مهار خشم را از دست نمىدهد و از سر هوا، کارهاى غیرارادى نمىکند، بلکه این همه براى توجّه دادن یهودان به زشتى عمل و بزرگى انحرافشان بود.
قالَ ابْنَ أُمَّ؛ جناب هارون، خود پیامبر خدا و معصوم بود و همزمان با حضرت موسى به نبوت برگزیده شد. وقتى موسى سر و ریش او را گرفت، وى گفت: «اى پسر مادرم!» یعنى خطاب برادر به ایشان نکرد، بلکه خواست با آوردن نام مادر، عطوفت و رأفت او را تحریک کند.
مادر جناب موسى و هارون، بانوى بسیار محترمى بود که شرافت الهام پروردگار را یافت و از همین جا معلوم مىشود که مقرب پروردگار بود.
اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی؛ جناب هارون به موسى گفت: این قوم مرا ضعیف و ناتوان شمردند. منظور از ضعیف شمردند (اِسْتَضْعَفُونی) این است که هم از نظر اعتقادى و هم از نظر عملى او را تنها گذاشته، به راه دیگرى رفتند و چنان در این کار با هم متحد بودند که نزدیک بود جناب هارون را به قتل برسانند.
فَلا تُشْمِتْ بِیَ الاْعْداءَ؛ هارون به موسى گفت: کارى مکن که دشمنان مرا شماتت کنند. «شماتت» یعنى کسى را بخاطر اتّفاق بدى که برایش افتاده، سرزنش کنند و آن را عقوبت خطا و لغزشش بدانند. این کار از نظر شرعى جایز نیست.
امام صادق علیه السلام فرمود :
«لا تُبْدِی الشَّمَاتَهَ لاِخِیکَ فَیَرْحَمُهُ اللَّهُ وَ یُصَیِّرَهَا بِکَ وَ قَالَ مَنْ شَمِتَ بِمُصِیبَهٍ نَزَلَتْ بِأخِیهِ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یُفْتَتَنَ»
«در گرفتارى برادر مؤمنت، اظهار شماتت مکن! چه بسا خداوند او را مورد رحمت قرار دهد و آن گرفتارى را به تو دهد. همچنین فرمود : هر کس در مصیبت برادرش، او را شماتت کند، از دنیا نرود تا آنکه گرفتار آن شود.»
وَ لا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ؛ بىشک آنها که به خدا شرک ورزیدند، ستمکارند.
(یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ )
«اى پسرم! به خدا شرک مورز که شرک، ستمى بزرگ است.»
(وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ )
«و کافران همان ستمکارانند.»
از همین رو جناب هارون به موسى گفت من به خدا شرک نورزیدم؛ مرا در شمار ستمکاران قرار مده و مرا سرزنش مکن!
پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله درباره تکرار اتفاقات بنى اسرائیل، براى مسلمانان، به آنان هشدار داد.
در روایت است که وقتى مولا على علیه السلام را با دست بسته به سوى مسجد مىبردند، حضرت خطاب به قبر شریف پیامبر، این آیه را تلاوت فرمود: «اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی»
نفس آدمى، هم سامرى است و هم گوساله سامرى؛ باید مراقب باشیم به نفسپرستى نیفتیم! نفسپرستى یعنى این که انسان خود را معیار قرار دهد و چگونگى رفتار دیگران با خود را ملاک خوب یا بد بودن آنها قرار دهد. باید مراقب قضاوتهایمان باشیم و درباره دیگران نابجا قضاوت نکنیم! چه بسا عیب و ایراد از خود ما باشد و ندانیم.