سوره اعراف آیه ۱۴۴ و ۱۴۵ | جلسه ۷۰ | ۲۷ رمضان ۱۴۳۶
باید به خدایى که این همه نعمت به انسان بخشیده، در همه حال امیدوار بود! گیرم خواستهاى را بنابه مصالحى، فعلا اجابت نکرد؛ فرزند خواستید و نداد؛ براى دختر یا پسرتان همسرى پیدا نشد، نباید همهى نعمتهایش را فراموش کرده، با زبان یا حال خود، ناشکرى کنید!
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۴۴ و ۱۴۵ جلسه ۷۰ | سهشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۲۳ | ۲۷ رمضان ۱۴۳۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
عفو
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى اللهعلیه وآله فِی خُطْبَتِهِ: «أ لا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ خَلائِقِ الدُّنْیَا وَ الآخِرَهِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الإحْسَانُ اِلَى مَنْ أسَاءَ اِلَیْکَ وَ اِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَکَ»
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ گذشتن از کسى است که به تو ستم کرده؛ پیوستن با کسى که از تو بریده؛ نیکى با کسى که به تو بدى کرده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته است.»
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «اِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ واحِدٍ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ أیْنَ أهْلُ الْفَضْلِ؟ قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ فَیَقُولُونَ وَ مَا کَانَ فَضْلُکُمْ فَیَقُولُونَ کُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِی مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا قَالَ فَیُقَالُ لَهُمْ صَدَقْتُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ»
على بن الحسین علیهما السلام فرمود: چون روز قیامت شود، خداى تبارک و تعالى پیشینیان و پسینیان را در یک سرزمین گرد آورد. سپس منادى فریاد کشد: «اهل فضل کجایند؟» جماعتى از مردم برخیزند. فرشتگان ایشان را استقبال کنند و گویند: «فضل شما چه بود؟» گویند : «ما به کسى که از ما مىبرید مىپیوستیم و به آن که ما را محروم مىکرد، عطا مىکردیم و از کسى که به ما ستم مىنمود، درمىگذشتیم.» سپس به آنها گویند: «راست گفتید، داخل بهشت شوید.»
قالَ یا مُوسى اِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النّاسِ بِرِسالاتی وَ بِکَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ(144)
فرمود: اى موسى! تو را با پیامهایم و با سخن گفتنم با تو، بر همهى مردم برگزیدم؛ پس آنچه را به تو دادهام بگیر و از شکرگزاران باش!
وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الاْلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّهٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ(145)
و در آن الواح (تورات) براى او، در هر چیزى پندى و براى همه چیز، شرحى نوشتیم؛ پس آن را محکم بگیر و به قومت فرمان ده نیکوترین آن را بگیرند! به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد.
فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ؛ جناب موسى از خداوند درخواست کرد «أرِنی أنْظُرْ اِلَیْکَ» (خود را به من بنما تا تو را ببینم) امّا خداى تعالى فرمود: «لَنْ تَرانِی» (هرگز مرا نخواهى دید). اکنون خداى تعالى به جناب موسى مىفرماید: مبادا این جواب رد، تو را ناامید کند و گمان کنى چیزى ندارى! متوجّه باش که به شرافت رسالت و تکلم با پروردگار نائل گشتهاى! این مقام کمى نیست و جاى بسى شکرگزارى دارد؛ «وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرینَ».
اگر کسى حاجتى داشت و برآورده نشد، نباید از رحمت پروردگار ناامید شود و همه چیز را فراموش کند؛ مبادا بگوید خدا مرا دوست ندارد، و نعمتهایى که سر تا پایش را گرفته، از یاد ببرد! وجود، سلامتى، عقل، هوش و از همه مهمتر، ایمان و محبّت اهل بیت، نعمتهاى کوچکى نیستند. درست است که اختیار با خود انسان است و دیندارى و محبّت را خودش برگزیده، ولى توفیق پروردگار را نباید نادیده گرفت! اگر توفیق او نباشد، هیچ کس از شیطان و نفس در امان نیست.
شکر؛ یعنى اولا: متوجّه باش که نعمت، از خداست! ثانیآ: به خاطر آن، سپاسگزارى کن؛ «الحمدلله» و «شکرآلله» بگو؛ سجده شکرى بجا آور و اظهار ادب به درگاه ولى نعمت کن! این شکر زبانى، ترجمانِ از خدا دیدن نعمت است. ثالثآ: متوجّه باش که هر نعمت، به حساب خود شکرى دارد! هر عضو بدن، نعمت خداست و شکر آن، بکارگیرى در راه رضا و بندگى پروردگار است. یادمان باشد که استفادهى حرام از نعمتها، ناشکرى است؛ هرچند هزار بار هم الحمدلله بگوید.
قرآن کریم، نعمتى است که براى سپاسگزارى آن، فقط بوسیدن و شکر زبانى کافى نیست، باید آن را خواند و بدان عمل کرد. دوست خوب، نعمت بزرگى است و شکر آن، این است که وقتى کنار هم نشستند، فقط حرف دنیا نزنند؛ خیرخواه هم باشند؛ همدیگر را اذیت نکنند؛ در گرفتارىها، دستگیر هم باشند.
در اصول کافى در باب شکر، سى روایت درباره این موضوع آمده است. در روایت بیست و هفتم این باب، امام صادق علیه السلام مىفرماید: «در ضمن آنچه خداى عزّ و جلّ به موسى وحى فرمود، این بود: اى موسى! مرا چنان که سزاوار است، شکرگزار!
عرض کرد: پروردگارا! چگونه تو را آن چنان که سزاوار است شکرگزارم، در حالى که هر شکر تو، خود نعمتى است که تو به من عطا فرمودهاى؟ خداوند فرمود: اى موسى! همین که دانستى شکرگزاریت هم از من است، مرا شکر کردى.»
وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الاْلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ؛ «الواح» جمع «لوح» است که به هر تخته و صفحهاى که در آن مىنویسند، گفته مىشود، خواه از چوب باشد یا غیر آن.
تورات به صورت الواح مکتوبى به دست حضرت موسى رسید؛ یعنى مثل قرآن نبود که بر قلب شریف پیامبر نازل و بر زبان ایشان جارى شود و دیگران بنویسند.
معناى «کَتَبْنا لَهُ فِی الاْلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» این نیست که همهى جزئیات در تورات وجود داشت، بلکه از هر چیزى، به صورت کلى، اشارهاى آمده بود. خداى تعالى درباره قرآن هم در سوره نحل مىفرماید :
(وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانآ لِکُلِّ شَیْءٍ )
«و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است.»
(وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ )
«هیچ تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتاب مبین (قرآن) وجود دارد.»
قرآن، اصل تورات را تصدیق مىکند. این کتاب آسمانى، خالى از هر اشکال و ایرادى بود و تا زمان حضرت عیسى، براى مردم حجت بود؛ اگر تحریف نمىشد، حجتى براى مسلمانان نیز به شمار مىآمد؛ چراکه نام پیامبر اسلام در آن آمده بود. انجیل هم همین خصوصیات را داشت.
مَوْعِظَهً وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ؛ در تورات درباره موضوعات مختلف، مواعظى آمده است؛ یعنى به صورت کلى و بعضى، با جزئیات. «تفصیل» در اینجا به معناى بیان جزئیات همه چیز نیست. چنین چیزى براى یک کتاب آسمانى لزومى ندارد. کتابهاى آسمانى براى هدایت مردم نازل شدهاند و آنچه لازمهى هدایت است، در آنها آمده.
در هر کتاب آسمانى، از جمله قرآن، براى فهم جزئیات، لازم است به آورنده کتاب مراجعه کرد. قرآن کریم، در آیات مختلف، دستور به نماز و زکات داده است، امّا در هیچ آیهاى نفرموده هر نماز چند رکعت است یا جزئیات و شرایط زکات ذکر نشده است. باید در این موارد به پیامبر و اهل بیت او که مفسر و مبیّن قرآن هستند، رجوع کرد.
(وَ أنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ )
«و ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا براى مردم، آنچه که برایشان نازل شده، بیان کنى»
(وَ ما أنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ اِلّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ )
«و این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر براى این که آنچه را در آن اختلاف کردند، برایشان بیان کنى.»
در بطون قرآن همهى جزئیات آمده، ولى از فهم و دسترس ما خارج است. پیامبر و اهل بیت باید آنها راتوضیح دهند. گاه بعضى افراد سؤالاتى را مطرح مىکردند و بعد از شنیدن پاسخ، از امام مىپرسیدند این حکم را از کجا مىگویید؟ حضرت مىفرمود: از فلان آیه و فلان سوره، حتّى گاهى روش استنباط از آیه را نیز بیان مىکردند.
حضرات معصومین علیهم السلام از خود چیزى نمىگفتند و هر چه مىفرمودند، همه از قرآن بود. اگر از خودشان مىگفتند، از خدا جدا مىشدند. باید «خود» کنار رود تا آینه وحى شوند! به همین دلیل مىگوییم: فاصلهاى بین روح ایشان و خداى تعالى نیست.
هنگامى که امام جواد علیه السلام به شهادت رسید، امام هادى علیه السلام حاضر نبود، ولى در همان لحظه فرمود: الان پدرم از دنیا رفت. سؤال شد: از کجا این را دانستید؟ فرمود: علامت انتقال امامت به هر امام، این است که خود را از همه کوچکتر و نزد خدا ذلیلتر مىبیند.
فَخُذْها بِقُوَّهٍ؛ خداى تعالى به حضرت موسى فرمود: الواح تورات را محکم و با جدیّت بگیر!
مادرى که فرزند خود را بسیار دوست مىدارد، تحت هیچ شرایطى او را از خود جدا نمىکند و همواره بر آن مراقبت دارد. خداى تعالى همین جدیت را درباره تورات، از موسى و قومش خواست.
نقل شده که روزى زنى، بچه شیرخوارش را در بغل گرفته، از روى پلى که بر روى شط آب بود مىگذشت. ناگهان بر اثر شلوغى جمعیّت، به زمین مىافتد و بچهاش در شطّ آب مىافتد. فریاد مىزند مسلمانان به فریادم برسید!
قنداقه بچه بر روى آب مىرفته و مادر، دنبالش ناله مىکرد و به مردم استغاثه مىنمود تا به جایى رسید که مقدارى از آب شطّ وارد جایى مىشد که براى گردش سنگ آسیاب تهیه دیده بودند. تصادفآ بچه هم وارد آن قسمت شد. مادر دید الان بچهاش همراه آب به زیر سنگ آسیاب رفته و متلاشى مىشود و یقین کرد که دیگر کسى نمىتواند بچه را نجات دهد. آن لحظه که نزدیک فرورفتن بچه بود، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدا!
فورآ آب که با سرعت مىرفت، متوقف شد و روى هم متراکم گردید تا مادر با دست خود بچهاش را برداشت و شکر الهى به جاى آورد.
هنگامى که همهى اسباب منقطع مىشوند و انسان خالصانه رو به خدا مىکند، خداوند اجابت مىفرماید، امّا تا وقتى حواس به اسباب باشد و به این و آن امید بسته باشد، خواست حقیقى و دعاى قلبى تحقق نمىیابد؛ در نتیجه اجابتى در کار نخواهد بود.
استجابت دعا، در گروى رسیدن به مرز «اضطرار» است و اضطرار، از دو راه محقق مىشود؛ اول این که همهى درها به رویش بسته شوند و از تمام اسباب قطع امید کند. دوم این که انسان بفهمد هیچ است و غیر از خدا، کارکن، فعال و مؤثرى نیست.
وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأحْسَنِها؛ خداوند به موسى دستور داد که باید تمام جانت، تورات باشد؛ در عمل به آن کوتاهى نکنى و چیزى از آن را از قلم نیندازى! به قومت نیز فرمان ده بهترین و نیکوترینِ آن را برگزینند.
قرآن کریم در سوره زمر مىفرماید :
(الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الألْبابِ )
«پس بندگان مرا بشارت ده؛ آنان که گفتار را مى شنوند و از بهترینِ آن پیروى مىکنند. آنان هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.»
آیه فقط منحصر به گفتار نیست، بلکه شامل همه چیز مىشود؛ بنابراین بندگان خردمند پروردگار آنها هستند که از میان خوب و خوبتر، کارى که خوبتر است انجام مىدهند؛ به عنوان مثال عدالت داشتن خوب است؛ پس اگر کسى یک سیلى به شما زد، شما هم مىتوانید یک سیلى به او بزنید؛ اگر کسى به کسى قرضى داد، باید همان مقدار را طلب کند، نه بیشتر، ولى خوبتر این است که به جاى قصاص، ببخشد یا اگر بدهکارش توانایى مالى ندارد، طلب خود را ببخشد. آموزهى تمام کتابهاى آسمانى همین اخلاقیات است.
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «بهترین اخلاق دنیا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ گذشتن از کسى است که به تو ستم کرده؛ پیوستن با کسى که از تو بریده؛ نیکى با کسى که به تو بدى کرده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته است.»
در روایت دیگرى امام سجاد علیه السلام فرمود: چون روز قیامت شود، خداى تبارک و تعالى پیشینیان و پسینیان را در یک سرزمین گرد آورد. سپس منادى فریاد کشد: «اهل فضل کجایند؟» جماعتى از مردم برخیزند. فرشتگان ایشان را استقبال کنند و گویند: «فضل شما چه بود؟» گویند: «ما به کسى که از ما مىبرید مىپیوستیم و به آن که ما را محروم مىکرد، عطا مىکردیم و از کسى که به ما ستم مىنمود، درمىگذشتیم.» سپس به آنها گویند: «راست گفتید، داخل بهشت شوید.»
سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقین؛ خداوند یهودیان را تهدید کرد که اگر کتاب آسمانى خود را کنار بگذارید و درباره آن کوتاهى کنید، منزلگاه فاسقان را به شما نشان خواهیم داد؛ کنایه از این که در مکان و مرتبه فاسقان و یکى از آنها خواهید بود.
وفادارى با پروردگار
اگر کسى به کسى خوبى کرد، طرف مقابل، اگر باشعور باشد، جبران مىکند و سعى مىکند با خوبى بیشترى پاسخ او را بدهد. حال با این همه نعمتى که خدا به ما داده، آیا سزاوار نیست همیشه شاکر او و به او وفادار باشیم؟
این دو حکایت را شهید آیت الله دستغیب در داستانهاى شگفت نوشته است.
مرحوم آقاى بلادى فرمود یکى از بستگانم که چند سال در فرانسه براى تحصیل توقّف داشت در مراجعتش نقل کرد که در پاریس خانهاى کرایه کردم و سگى را براى پاسبانى نگاه داشته بودم. شبها درب خانه را مىبستم و سگ نزد در مىخوابید و من به کلاس درس مىرفتم و برمىگشتم و سگ همراهم به خانه داخل مىشد.
شبى مراجعتم طول کشید و هوا هم به سختى سرد بود، به ناچار پشت گردنى پالتو خود را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستکش در دست کرده صورتم را گرفتم به طورى که تنها چشمم براى دیدن راه باز بود، با این هیئت درب خانه آمدم تا خواستم قفل در را باز کنم سگ زبان بسته چون هیئت خود را تغییر داده بودم و صورتم را پوشیده بودم، مرا نشناخت و به من حمله کرد و دامن پالتو مرا گرفت و فورآ پشت پالتو را انداختم و صورتم را باز کرده صدایش زدم تا مرا شناخت با نهایت شرمسارى به گوشهاى از کوچه خزید. در خانه را باز کردم آنچه اصرار کردم داخل خانه نشد، به ناچار در را بسته و خوابیدم.
صبح که به سراغ سگ آمدم دیدم مرده است. دانستم از شدّت حیا جان داده است.
و نیز مرحوم حاج شیخ سهام الدین مزبور نقل کرد از پدرش و آن مرحوم از جدش که وقتى مرحوم حسینعلى میرزا فرمانفرما در کنار دریا برهنه مىشود که در دریا شنا کند، سگى که داشته مانعش مىشود. فرمانفرما به سگ اعتنایى نمىکند و آماده رفتن در آب مىشود. آن لحظه که مىخواسته خود را در آب بیندازد و سگ مىبیند جلوگیرى کردنش فایده ندارد و الان صاحبش در آب مىرود، ناچار خود را در نقطه معیّنى از دریا پرتاب مىکند، ناگاه حیوان بزرگى او را مىبلعد. فرمانفرما مىفهمد جهت جلوگیرى کردن سگ چه بود و چگونه خودش را فداى صاحبش کرده است. از رفتن به آب منصرف مىشود و از کار سگ حیران و سخت ناراحت و گریان مىگردد.
این وفاى سگ از خودش نیست، صفتى است که خدا در او قرار داده تا انسانها یاد بگیرند و در مقابل پروردگار خود وفادارى کنند. لازم نیست احترام سگ را حفظ کند و او را در بغل بگیرد، بلکه از صفت خوبى که خدا در او قرار داده یاد بگیرد! بعضى به جاى پند گرفتن، سگ را پیش روى خود حرکت مىدهند و آن را راهنماى خویش مىسازند یا در آغوش مىگیرند و مىبوسند.
باید به خدایى که این همه نعمت به انسان بخشیده، در همه حال امیدوار بود! گیرم خواستهاى را بنابه مصالحى، فعلا اجابت نکرد؛ فرزند خواستید و نداد؛ براى دختر یا پسرتان همسرى پیدا نشد، نباید همهى نعمتهایش را فراموش کرده، با زبان یا حال خود، ناشکرى کنید!
این وفا را باید از سگ آموخت، امّا در عین حال باید متوجّه بود که همین حیوان، به خاطر غضبش و دیگر جهات ظاهری، نجس شمرده شده؛ یعنى گاهى به خاطر یک صفت بد، صفات خوب هم تحت الشعاع قرار مىگیرند.
السلام علیک یا ابا عبدالله و على الارواح التى حلّت بفنائک