سوره اعراف آیه ۱۴۱ | جلسه ۶۶ | ۲۲ رمضان ۱۴۳۶
دست آخر نیز با آنکه خداى تعالى این همه نعمت به مسلمانان داد؛ قرآن را به آنان ارزانى کرد که تا قیامت، مایه هدایت آنهاست و مولا على علیه السلام را که آینه تمامنماى اسما و صفات پروردگار است، ولىّ و سرپرست آنها قرار داد، لکن پس از رحلت پیامبر به قهقرا بازگشتند و قدر نعمت را ندانستند.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۴
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۴۱ جلسه ۶۶ | پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۱۸ | ۲۲ رمضان ۱۴۳۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
أصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: «قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ أ تَدْرِی مَا مَعْنَى لَیْلَهِ الْقَدْرِ؟ فَقُلْتُ لا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدَّرَ فِیهَا مَا هُوَ کَائِنٌ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَکَانَ فِیمَا قَدَّرَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلایَتُکَ وَ وَلایَهُ الأئِمَّهِ مِنْ وُلْدِکَ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه»
اصبغ بن نباته از حضرت على بن ابى طالب علیه السلام روایت کرده که پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله به من فرمود: اى على! آیا مىدانى معنى شب قدر چیست؟ عرض کردم: نه. فرمود: خداوند تبارک و تعالى در این شب، اتفاقات و حوادثى را که تا روز قیامت رخ خواهد داد، مقدّر کرده است و در این شب، خداوند تبارک و تعالى ولایت تو را و ولایت امامان از فرزندان تو را تا روز قیامت مقدّر کرده است.»
قِیلَ لاِبِی جَعْفَرٍ علیه السلام تَعْرِفُونَ لَیْلَهَ الْقَدْرِ؟ فَقَالَ: «وَ کَیْفَ لا نَعْرِفُ لَیْلَهَ الْقَدْرِ وَ الْمَلائِکَهُ یَطُوفُونَ بِنَا فِیهَا»
از امام باقر علیه السلام سؤال شد: آیا شما شب قدر را مىشناسید؟ فرمود: «چگونه شب قدر را نشناسیم در حالى که فرشتگان درآن شب، گِرد ما مىچرخند.»
قَوْلُهُ (تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فیها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أمْرٍ )؛ القمى قَالَ: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَى اِمَامِ الزَّمَانِ وَ یَدْفَعُونَ اِلَیْهِ مَا قَدْ کَتَبُوهُ مِنْ هَذِهِ الأُمُور»
«ملائکه و روح القدس نازل مىشوند بر امام زمان و آنچه را که نوشتهاند، به آن حضرت تسلیم مىنمایند.»
عَنْ أبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «رَأى رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه و آله فِی مَنَامِهِ بَنِی أُمَیَّهَ یَصْعَدُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ یُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأصْبَحَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أرَاکَ کَئِیباً حَزِیناً قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ اِنِّی رَأیْتُ بَنِی أُمَیَّهَ فِی لَیْلَتِی هَذِهِ یَصْعَدُونَ مِنْبَرِی مِنْ بَعْدِی وَ یُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ هَذَا شَیْءٌ مَا اطَّلَعْتُ عَلَیْهِ فَعَرَجَ إِلَى السَّمَاءِ فَلَمْ یَلْبَثْ أنْ نَزَلَ عَلَیْهِ بِآیَهٍ مِنَ الْقُرْآنِ یُوْنِسُهُ بِهَا قَالَ (أ فَرَأیْتَ اِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ )وَ أنْزَلَ عَلَیْهِ- (اِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ- لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ ) جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْلَهَ الْقَدْرِ لِنَبِیِّهِ خَیْراً مِنْ ألْفِ شَهْرٍ مُلْکِ بَنِی أُمَیَّهَ»
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که پیغمبر صلّى الله علیه و آله خواب دید بنى امیه پس از او بر منبرش بالا مىروند و مردم را گمراه مىکنند و به عقب برمىگردانند. غمگین و اندوهناک صبح کرد، جبرئیل فرو شد و گفت: یا رسول اللَّه چرا غمگین و اندوهناکید؟
فرمود: من امشب در خواب دیدم بنى امیه پس از من بر منبرم بالا مىروند و مردم را گمراه مىکنند و به عقب مىکشند. فرمود: قسم به آن که تو را به پیغمبرى فرستاد، من بر این امر آگاه نیستم. پس به آسمان بالا رفت و طولى نکشید که با چند آیه از قرآن فروآمد که پیغمبر را بدان تسلّى داد. گفت: «بگو اگر چند سالى آنها را بهرهمند کردیم، سپس آنچه وعده کردیم بر سرشان آمد، سودى ندهد آنچه بدان بهرهمندند.» و بر او فروآورد «البتّه که آن را در شب قدر فروآوردیم و ندانى شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است.» خدا شب قدر را به پیغمبرش صلى اللَّه علیه و آله و سلم داد که بهتر از هزار ماه پادشاهى بنى امیه است.»
مىدانیم که شب قدر از دو جهت حائز اهمیّت است؛ نزول قرآن و ثبت تقدیرات یکساله مردم.
چارچوب قرآن در این شب بر قلب شریف رسول خدا صلّى الله علیه و آله نازل شد و بعد بتدریج در طول 23 سال به وسیله وحى، بر ایشان فرود آمد و بر زبانشان جارى شد. همچنین تقدیرات سال هر کس، در شب قدر نوشته مىشود و مطابق روایات فوق، مهمترین تقدیرات، ولایت مولا على علیه السلام و فرزندان ایشان است، تا روز قیامت.
از سوى دیگر در حدیث مشهور ثقلین، رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمودند :
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»
«من از میان شما مىروم، در حالى که دو چیز گرانبها در میانتان مىگذارم، پس از من، تا وقتى به آنها تمسک جویید، گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و اهل بیتم. آنها از هم جدا نشوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.»
در بعضى روایات نقل شده که فرمودند: این طور (دو انگشت سبابه را کنار هم قرار دادند) و نه این طور (انگشتان سبابه و میانى یک دست را کنار هم قرار دادند)
از طرفى، در خواب به رسول خدا صلّى الله علیه و آله گفته شد : شب قدر که از هزار ماه بهتر است، در ازاى هزار ماه حکومت بنى امیه به ایشان عطا گردید.
قرآن، حاوى احکام و اصول اعتقادى است که در نهایت صراط مستقیم را نشان مىدهد. ائمه اطهار علیهم السلام نیز مفسّر و قیّم قرآن هستند و مطابق روایت منصور بن حازم که پیش از این گفته شد، کسى جز ایشان، آگاه به قرآن و قیّم آن نیست. اهمیّت ویژه شب قدر در این است که قرآن و ولایت اهل بیت در این شب تقدیر شده است.
مطابق بعضى روایات، بهترین کار در این شب، مذاکره علم است، امّا منظور از علم، صرف و نحو و فقه و اصول نیست؛ زیرا اینها همه مقدّمه هستند براى رسیدن به «علم توحید»؛ یعنى شناخت خداى تعالى، آن گونه که خود، خویش را شناسانده است.
(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ اللهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوآ أحَدٌ )
این سوره، با آن که چهار آیه بیشتر ندارد، در هر آیه و هر کلمهاش، دنیایى از معارف و معانى نهفته است که البتّه خارج از خود انسان نیست.
خداوندى که اولین و آخرین را خلق کرده و «اول و آخر و ظاهر و باطن است» ، خود مىفرماید: «ما از رگ گردن به او (انسان) نزدیکتریم». معلوم مىشود همهى انسان، همین گوشت، پوست و بدن ظاهرى نیست؛ پس کجاست خدایى که از رگ گردن به ما نزدیکتر است؟ اینجاست که باید بفهمیم آدمى خیلى بزرگتر و وسیعتر از اینهاست؛ باید بیشتر خود را بشناسیم؛ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» (هر کس خود را بشناسد، خداى خویش را شناخته است). راه شناخت خود و به تبع، شناخت خدا، پىگیرى قرآن و عترت است؛ یعنى تأمل در قرآن کریم و کلمات ائمه اطهار علیهم السلام در باب توحید و تبعیت از آنها، راه خداشناسى و خودشناسى را به انسان مىنمایاند.
باید بفهمیم که نتیجهى عمر چند ساله ما در این دنیا، میلیاردها سال سعادت یا تیرهبختى در عالم برزخ و قیامت است. ساعات این عمر در عالم دیگر باز و گسترده مىشود و ثمر مىدهد. انسان نابودشدنى نیست و تا ابد باقى خواهد ماند؛ اگر خدا نابودشدنى باشد، انسان هم نابود مىشود!
این شب قدر که با قرآن و اهل بیت گره خورده، بهترین زمان براى توجّه به معرفت خدا و معرفت نفس است. در این شب، تقدیرات یکساله را خداوند معیّن فرموده و ملائکه آن را به حضرت صاحب الزمان عرضه مىدارند و به امضاى ایشان مىرسانند. بهترین و مهمترین تقدیراتى که باید از خدا بخواهیم، اول از همه معرفت خداى تعالى و ائمه اطهار علیهم السلام است؛ چیزى که متضمن سعادت انسان در عمر ابدى عالم دیگر است، همین است.
امشب باید تصمیم بگیرید و از خدا بخواهید که تقدیرى بوسیله حضرت صاحب الزمان براى شما رقم بخورد که در طى یکسال آینده، توجّه شما به خداى تعالى، یک توجّه عالى شود؛ نه توجّه سطحى؛ در این صورت، امشب از هزار ماه عبادتى که بدون لیله القدر انجام شود، بهتر است؛ زیرا وضع انسان، از برکت قرآن و عترت، به طور اساسى تغییر مىکند و تبدیل به «انسان واقعى» مىشود.
بنابراین در شب قدر، دو چیز را باید در نظر گرفت؛ یکى جایگاه و اهمیّت قرآن و اهل بیت، و دیگر این که حرکت انسان در این شب مىتواند به اندازه هزار ماه باشد، به شرط آنکه فقط در فکر دنیا نباشد؛ یعنى همهى خواستههایتان دنیایى نباشد که فقط زن خوب و خانه خوب و امکانات خوب فراهم شود و مریض نشوید و… البتّه دنیا را هم باید از خدا خواست و همان طور که در دعاى ابوحمزه ثمالى مىخوانیم، خواستن آنها عیبى ندارد، امّا خواسته و توجّه اصلى باید به آن معنا باشد، نه به این جزئیات؛ چراکه راحتى این دنیا در مقایسه با سعادت عمر باقى عالم دیگر، مثل یک ریگ در برابر وسعت صحراست.
اگر طلب بنده و عنایت خداى تعالى باشد و خداوند این تغییر را نصیب کند، هر شب و روز انسان «قدر» خواهد بود؛ یعنى متوجّه مىشود که هر ساعت عمرش، برگشتناپذیر است و مىفهمد چه چیزهایى را مىتواند در این ساعت به دست آورد؛ لذا قدر اوقاتش را مىداند؛ مثل کسى که سرمایهاش چنان است که در هر ساعت و هر دقیقه مبلغ قابل توجّهى به اندوختههایش افزوده مىشود، امّا این کجا و آن کجا؟
وَ اِذْ أنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ(141)
و یاد کنید هنگامى را که شما را از فرعونیان نجات دادیم که شما را سخت عذاب مىکردند؛ پسرانتان را مىکشتند و زنانتان را زنده مىگذاشتند و در این، آزمایش بزرگى از سوى پروردگارتان براى شما بود.
وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمینَ؛ منظور از برترى بنى اسرائیل بر عالمیان، نعمتهایى است که خداوند به آنان عطا کرد؛ به خاطر آنها، این همه بلا بر فرعونیان نازل کرد، در حالى که هیچ کدام از بلاها به بنى اسرائیل آسیبى نرساند، با آنکه در کنار هم زندگى مىکردند، و دست آخر، آنان را بر فرعون و فرعونیان پیروز کرد.
بنابراین منظور از «فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمین» این است که آنچه بدست حضرت موسى براى بنى اسرائیل، بدین آشکارى پیش آمد، براى هیچ پیامبر و هیچ امّتى پیش نیامد، حتّى براى امّت پیامبر خاتم، البتّه خداى تعالى براى مسلمانان، «قرآن» را نازل کرد تا باطن آن، وسیله رشد و پیشرفتشان باشد، امّا چون بنى اسرائیل فقط محسوسات را درک مىکردند، خداى تعالى آیاتى به آنان نشان داد که در دایره محسوساتشان باشد؛ تا شاید کمى تعقل کنند و چیزى بفهمند.
امّا آیا سزاوار بود با این همه نعمت، آنان غیر خدا را به عبودیت بطلبند؟ از زمان حضرت موسى تا حضرت عیسى، بین هزار و ششصد تا هزار و نهصد سال فاصله بود ـ بنابر اختلاف نقلها یا معیارهاى محاسباتى ـ در طول این مدّت، پیامبران زیادى آمدند که همه تابع شریعت حضرت موسی بودند، اما نسبت به پیامبران دیگر اینگونه نبوده و این خود نوعى تفضیل به حساب مىآید.
تا زمانى که بنى اسرائیل تابع حضرت موسى بودند، خوب بودند، امّا هنگامى که به فساد رفتند و پیامبران خود را کشتند، خداوند ذلّت و غضب خویش را براى آنان مقرر فرمود؛
(وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ المَسْکَنَهُ وَ باءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ )
«و ذلّت و بیچارگى بر آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار شدند؛ زیرا آیات خدا را انکار مىکردند و پیامبران را به ناحق مىکشتند. این به خاطر آن بود که نافرمانى کرده، پیوسته از حدّ مىگذشتند.»
بعد از بعثت پیامبر اسلام هم باید مسلمان مىشدند، امّا جز گروه اندکى، هیچ کدام زیر بار نرفتند و حتّى نشانههاى پیامبر در تورات را تحریف و انکار کردند. خداى تعالى در آیات دیگر این سوره و نیز در سوره بقره، آنان را به شدت توبیخ کرده است. بنابراین «فَضَّلَکُم» براى همیشهى آنان نبوده است.
وَ اِذْ أنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ؛ بنى اسرائیل، به جاى شکرگزارى این موهبت که خداى تعالى آنان را از شرّ فرعون رهانید و به ساحل امنیت رساند، و نیز به جاى یادآورى نعمتهاى او، تقاضاى خداى دیگرى براى پرستش کردند؛ به دم گاو چسبیدند و خواستند خدایى داشته باشند که در آغوشش بگیرند، امّا خدایى شایسته پرستش است که قابل رؤیت نیست و فقط با چشم دل مىتوان او را دید.
یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ؛ «یَسُومونَکُم» یعنى شما را عذاب مىکرد. ریشهى آن «سُوْم»، به گوسفندانى گفته مىشود که به چراگاه برده مىشوند؛ یعنى فرعونیان با شما مانند چهارپایان رفتار مىکردند؛ از آنها کار مىکشیدند و اگر تخلفى مىکردند، آنها را مىکشتند؛ سنگهاى سخت بر آنها حمل مىکردند تا قصرهاى مجلل بسازند، در حالى که خود بنى اسرائیل در خانههاى محقر زندگى مىکردند.
یُقَتِّلُونَ أبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ؛ در سوره قصص مىفرماید :
(اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الاْرْضِ وَ جَعَلَ أهْلَها شِیَعآ یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ اِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ )
«فرعون در زمین تکبّر کرد و مردم را دسته دسته کرد؛ طایفهاى را ذلیل و ضعیف نمود؛ پسرانشان را سر مىبرید و زنانشان را نگه مىداشت، او از مفسدان بود.»
وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ؛ «بلا» هم مىتواند جنبهى تنبیهى داشته باشد و هم جنبهى امتحان. در امتحان، هر کس از عهده برآید، بالا مىرود و هر کس مردود شود، سقوط مىکند.
در زمان بعثت پیامبر اسلام، مشرکان زیر یوغ سران قریش و بزرگان قبایل خود بودند و پیامبر از شرّ آنها نجاتشان داد. مسلمانان هم تا سیزده سال، زیر چکمه کفّار قرار داشتند، على الخصوص در سه سال شعب ابى طالب، سختترین فشارها را تحمّل کردند تا آنکه با هجرت به مدینه، گشایشى برایشان حاصل شد. در مدینه، طبق نقل برخى تفاسیر، یک سوم مسلمانان، منافق بودند و در مواقع مختلف، على الخصوص در جنگها، شخص پیامبر را بسیار اذیت مىکردند.
دست آخر نیز با آنکه خداى تعالى این همه نعمت به مسلمانان داد؛ قرآن را به آنان ارزانى کرد که تا قیامت، مایه هدایت آنهاست و مولا على علیه السلام را که آینه تمامنماى اسما و صفات پروردگار است، ولىّ و سرپرست آنها قرار داد، لکن پس از رحلت پیامبر به قهقرا بازگشتند و قدر نعمت را ندانستند.
به راستى چرا بعد از تحمّل آن همه رنج و مصیبت؛ بعد از آن همه عنایت خداى تعالى و سرانجام برترى بر کفّار، وصیت پیامبر را زیر پا گذاشتند و دست از یارى مولا برداشتند؟
در دوران حاضر نیز جوانان رشید کشور، چه در زمان انقلاب و چه در زمان جنگ، جان خود را فدا کردند تا آزادى و عزّت را به مردم هدیه کنند. آنان رفتند تا نه تنها از یوغ آمریکا بیرون آیند، بلکه دین خدا را هم یارى دهند.
قانون کاپیتولاسیون، سند ذلّت این مردم بود که به قول امام خمینى اگر یک آمریکایى، یک ایرانى را بکشد، هیچ اشکالى ندارد، ولى اگر یک سگ آمریکایى به وسیلهى یک ایرانى، سهوآ کشته شود، باید مجازات شود. در زندانها هم شکنجهگرهاى اسرائیلى مردم را شکنجه مىداند و اگر هم ایرانى بودند، اصلا دین نداشتند. با شوکهاى الکتریکى، ضربات شلاق و دار، مخالفان خود را شکنجه مىدادند. سرانجام خداوند به وسیلهى امام خمینى رحمه الله این ملت را نجات داد. اکنون همه باید طابق النعل بالنعل به احکام اسلام متعهد باشند؛ کسى خود را بالاتر نداند و زیاده خواهى نکند!
السلام علیک یا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائک