سوره اعراف آیه ۱۲ و ۱۳ | جلسه ۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۲ و ۱۳ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ | جلسه ۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
قالَ ما مَنَعَکَ ألّا تَسْجُدَ اِذْ أمَرْتُکَ قالَ أنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ
فرمود: چه چیز مانع تو شد که چون فرمانت دادم، سجده نکردى؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل.(12)
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ
فرمود: از مقام خود فرود آى! تو را نرسد که در اینجا تکبّر کنى. بیرون شو که تو از فرومایگانى!(13)
قالَ ما مَنَعَکَ ألّا تَسْجُدَ اِذْ أمَرْتُکَ؛ «لا» که بر سر «تَسجُد» آمده، لاى زائد است که براى تأکید به کار مىرود و لاى نافیه نیست؛ البتّه مىتوان «مَنَعَ» را به معناى «باعث شدن» گرفت، نه مانع شدن؛ یعنى «چه چیز باعث شد که سجده نکنى؟» در این صورت لا زائده نخواهد بود.
ممکن است سؤال شود که چگونه خداى تعالى مىفرماید: «اِذْ أمَرْتُکَ» (هنگامى که به تو فرمان دادم) در حالى که خداوند به ابلیس دستور سجده نداد، بلکه به ملائکه فرمان داد و ابلیس اصلا جزء ملائکه نبود؟
پاسخ این است که وقتى فرمان عمومى براى گروهى صادر مىشود و یکى غیر از آنها در میان آنهاست که از بعضى جهات به آنها شبیه است، بنابه قاعده «تغلیب» باید مانند آنها اطاعت کند. در روایت است که ابلیس به آسمان برده شد و شش هزار سال عبادت کرد؛ پس چون غلبه با ملائکه بود، شیطان هم بنابر قاعده تغلیب مورد خطاب سجده قرار گرفت و باید سجده مىکرد.
قالَ أنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛ شیطان پاسخ داد: من از این آدم بهتر هستم؛ چون تو مرا از آتش و آدم را از خاک آفریدى.
انسان باید همواره متوجّه رابطهى خود با پروردگارش باشد؛ یعنى باید بداند که هیچ است و هیچ ندارد. بندهى کوچک درگاه او است و او، ذات بىهمتاى عالِم قادر حىّ تواناست که همه چیز را آفریده و به همه نعمت بخشیده است.
اگر شیطان رابطهى خالق و مخلوقى خود با پروردگار را فراموش نمىکرد، چنین نمىگفت. کسى که هیچ نداشت و خداوند همه چیز به او داد، نباید ادعا کند خودم لیاقت داشتم که تو اینها را به من دادى و هرگز نباید ادعاى برترى کند!
وقتى خدا دستور سجده به آدم مىدهد یعنى او بهتر از ملائکه است، امّا وقتى شیطان مىگوید: من بهتر از اویم؛ یعنى در واقع نه تنها دستور خدا را نافرمانى کرده، بلکه علم خدا را هم نقض کرده است.
این خاصیت شیطان، در نفس اماره نیز وجود دارد؛ پس اگر نفس مهار نشود، تفاوتى میان انسان و شیطان نیست؛ از این رو غالب مردم صبح تا شام در حال تفاخر و تکبّر و کوچک شمردن دیگرانند. کسى که خود را با دیگران مقایسه مىکند و در دل یا در زبان یا در عمل، خود را بهتر از آنها مىبیند، همچون شیطان مىشود. این که خداوند هفت مرتبه در قرآن به مسئله تکبّر شیطان و رانده شدن او اشاره مىکند و در نهج البلاغه و روایات ائمه اطهار علیهم السلام این همه به آن پرداخته شده، براى یادآورى به ماست تا پند گیریم و راه او را نرویم!
شیطان به ظاهر خود و آدم نگاه کرد و چون آتش را برتر از خاک دید، خود را بهتر از آدم پنداشت. بیشتر انسانها نیز پول، علم، شهرت، مرید، موقعیت، ذکاوت و دیگر ظواهر را مىبینند و با این معیارها خود را با دیگران مقایسه مىکنند و تکبّر مىورزند، امّا نمىدانند که معیار را اشتباه گرفتهاند. نزد خدا معیار برترى انسانها، این ظواهر نیست بلکه صفات خوب و اعمال نیک موجب برتری است؛ اما شخص مؤمن همواره باید متوجّه کوچکى خود باشد و راه تواضع پیش گیرد و فراموش نکند که خداوند او را از نطفهاى ناچیز آفرید.
امیرالمؤمنین مىفرماید: در سجده اول هر رکعت متوجّه باش که از خاک آفریده شدى؛ در سجده دوم، بدان که دوباره به خاک باز مىگردى و چون سر از سجده برداشتى، بدان که خداوند دوباره تو را زنده مىکند.
براى اظهار بندگى و دورى از کبر، گفتن این ذکر هر روز بعد از نماز عصر مستحب است :
«أسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذَاالْجَلالِ وَ الإکْرَامِ وَ أسْألُهُ أنْ یَتُوبَ عَلَیَّ تَوْبَهَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بِائِسٍ مِسْکِینٍ مُسْتَکِینٍ مُسْتَجِیرٍ لا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ لا حَیَاهً وَ لا نُشُوراً»
اگر خدا بخواهد، مىتواند در یک چشم بر هم زدن همه را بمیراند و اگر هم بخواهد کسى را از دل هزار بلا، زنده و سالم بیرون مىآورد؛ البته احتیاط و رعایت بهداشت لازم است و انجام کارهایی که موجب مرض می شود جایز نیست. اما در هر صورت نباید خدا را که موثر او است و اثردهنده او است فراموش کرد. و نباید فراموش شود که مرگ و زندگى، سلامت و مرض و همچنین فقر و غنى، شهرت و گمنامى و… دست خدا است.
شیطان متوجّه برترى آدم نشد، امّا خداوند این برترى را به او نشان داد و علم او را برایش ظاهر کرد، ولى باز هم زیر بار نرفت.
منظور از علم، در اینجا علوم ظاهرى نیست. علوم این عالم، حتّى فقه و اصول، علوم ظاهرى هستند و در عالم برزخ هیچ کدامشان وجود ندارند و فقط به کار این دنیا مىخورند، حتّى گاهى پیش از مرگ همهى اینها فراموش مىشوند، آنچه مهم است نیّت شخص است. اگر کسى براى خدا این علوم را آموخته باشد، آثار خوب و نورانیت آن را در عالم دیگر مشاهده مىکند، والّا فلا. باید بفهمیم که اینها وسیلهى ارتقاى شخص و مقدّمهى عروج او به سوى خدا هستند.
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها؛ «هبوط» در لغت یعنى پایین آمدن از بلندى. در معنویات هم به معناى فرو افتادن از مقام بلند معنوى است. خداوند به شیطان فرمود: «فَاهْبِطْ مِنْها» یعنى از مقامى که داشتى و نزد ملائک بودى، پایین افتادى.
چرا خداوند شیطان را بخاطر یک جمله چنین عقوبت کرد؟
چون این صرفآ یک جمله نبود؛ گاه انسان چیزى در ذهنش مىآید یا بر زبان مىآورد و فورآ ناراحت و پشیمان شده، استغفار مىکند، امّا گاهى چیزى مىگوید و بر گفته خویش اصرار دارد و سرسختانه بدان معتقد است. شیطان یک اعتراض ساده نکرد که بعد هم پشیمان شود؛ او به شدت معتقد به برترى خود بود و لذا تمام قد در مقابل پروردگار ایستاد و کبریائیت خود را پى گرفت؛ به همین خاطر از مقام عبودیت کنار رفت و خداى خیالى خود شد. چنین کسى خود به خود از مقام قرب فروافتاده، از لذّت انس پروردگار محروم مىشود. این منحصر به شیطان نیست، هر کس این گونه مقابل پروردگار بایستد، به طور قهرى از مقام انسانیت خود مىافتد و همسنخ شیطان مىشود.
فَما یَکُونُ لَکَ أنْ تَتَکَبَّرَ فیها؛ خداى تعالى به شیطان گفت: تو صلاحیت تکبّر کردن ندارى. نه شیطان، هیچ مخلوقى صلاحیت کبریائیت ندارد. خاصیت مخلوق، فقر و ضعف مطلق است، حتّى بهترین افراد بشر؛ یعنى پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هم چیزى از خود ندارند و بندهى خدایند؛ لذا حضرات معصومین دائم فقر و بندگى خود را یادآورى کرده، از او کمک مىخواستند.
کبر زیبندهى هیچ کس نیست؛ نه مردم در برابر هم و نه در مقابل پیامبر و امام، ولى از همه بدتر، تکبّر در مقابل خداوند است. فرعون چنان متکبّر بود که مىگفت: «من خدایى جز خودم براى شما نمىشناسم»؛ (ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْری )
در روایت است اگر کسى به اندازه ذرّهاى کبر در دلش باشد، وارد بهشت نمىشود. در همین سوره مىخوانیم :
(اِنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتّى یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ )[2]
«کسانى که آیات ما را تکذیب کرده، در برابر آن کبر ورزیدند، درهاى آسمان به رویشان گشوده نخواهد شد و در بهشت وارد نمىشوند، مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن وارد شود و مجرمین را این چنین جزا مىدهیم.»
کنایه از این که هیچ مقامى نصیب متکبّرین نخواهد شد؛ چراکه دریافت مقامات معنوى منوط به تواضع و خضوع در مقابل پروردگار است، وگرنه شخص متکبّر هیچ نصیبى ندارد. این همه عبادتها و سجدههاى ائمه اطهار علیهم السلام، اظهار خضوع و ذلّت ایشان به درگاه پروردگار بود. همین بندگى کلید عنایت خداوند به ایشان بود.
درست است که بسیارى از مؤمنین به این صفت گرفتارند، ولى اگر براى برطرف کردن آن سعى کنند و در زبان و عمل اظهار بزرگى نکنند و از خدا بخواهند، خداوند کمکشان مىکند و آن را از دلشان مىزداید.
فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرین؛ «صِغَر» به معناى کوچک و «صَغِرَ» به معناى ذلّت است. «صاغرین» از صَغِرَ است.
شخص متکبّر همواره ذلیل است و هرگز در دلهاى خالص و پاک و باصفا جایى ندارد؛ کسى محبوب دلها مىشود که خود را کوچک بداند و کوچک دانستن خود، با تظاهر به کوچکى فرق مىکند. بعضى افراد به لطف خدا ریشهى تکبّر در وجودشان نیست؛ یعنى هرگز در فکرشان هم خطور نمىکند که برتر از دیگران هستند.
یکى از راههاى زوال کبر، خواستن از خداست؛ سجده و تفکّر بر هیچ بودن خود خوب است، امّا مهم خواستن و عنایت جستن از خداست. این صفت زشت، از کینه بدتر و ریشه صفات ناپسند بسیارى از جمله کینه و حسد است.