رمضان المبارک ۱۴۰۲-۱۴۴۴

سخنرانی روز عید فطر – اول شوال ۱۴۴۴ – آیت الله دستغیب

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

سخنرانی روز عید فطر – اول شوال ۱۴۴۴
| شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۰۲
| آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1) الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ(2) وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ(3) وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ(4) وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ(5) إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ(6) فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ(7) وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ(8) وَ الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ(9) أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ(10) الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ(11)

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ رستگار شدند آنها که ایمان آوردند.

خدای تعالی صفاتی را برای اهل ایمان برشمرده، از جمله اینکه در نمازشان خشوع دارند؛ «الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ».

از مولا علی علیه‌السلام روایت شده:

«عَلَامَهُ الْخَاشِعِ‏ فَأَرْبَعَهٌ مُرَاقَبَهُ اللَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ وَ رُکُوبُ الْجَمِیلِ وَ التَّفَکُّرُ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ الْمُنَاجَاهُ لِلَّهِ»

خشوع این است که انسان در پنهان و آشکار حواسش جمع باشد و به خدای تعالی توجه داشته باشد، خدایی که همراه اوست و از رگ گردن به او نزدیک‌تر است؛ خدایی که همه‌چیزش را خلق کرده و هرچه دارد از اوست. کسی چیزی از خودش ندارد.

«رکوب الجمیل» یعنی سوار شدن بر مرکب نیکو؛ یعنی نیکویی از درون و بیرونش سر بزند. گفتارش خوب باشد؛ نگاهش خوب و پاک باشد؛ گوشش همین طور.

خشوع یعنی در حال نماز و سایر احوال زیبایی از او سر بزند و ادامه داشته باشد. جمیل، مطابق قرآن و روایات، یعنی انجام اعمال خوب و پرهیز از اعمال بد.

«التفکر لیوم القیامه» علامت دیگر خشوع این است که فکر روز قیامتش باشد. مقدمۀ قیامت، عالم برزخ است که تا روز حشر در آنجا خواهد بود. باید از همین جا فکر آنجا باشد.

«و المناجات لله» مناجات یعنی درونش پنهانی رو به خدای تعالی باشد. در قلب و فکر و دلش همیشه بگوید: خدایا ما را از شرّ شیطان و نفس حفظ کن!

وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ دومین علامتی که خدای تعالی در این سوره برای مؤمنان برمی‌شمارد این است که از لغو اعراض می‌کنند.

تفسیر قمی لغو را این‌طور معنا کرده: «یعنی الغناء و الملاهی‏».

غنی یعنی موسیقی رقص‌آور، و ملاهی سازهایی است که جزو غناست. به تعبیری یعنی خواندنی که رقص آورد و مناسب مجالس لهوولعب باشد. خواندن و پایکوبی و رقص.

آنچه از تلوزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شود، امام خمینی گفتند اشکال ندارد. هرجا هم انسان شک دارد جزو غنی است یا خیر، مشکلی ندارد.

غنا و ملاهی انسان را در عالم شهوت می‌اندازد؛ از خدا و پیامبر و ائمۀاطهار علیهم‌السلام دورش می‌کند و دیگر نمی‌تواند یاد خدا داشته باشد.

از دیگر مصادیق لغو حرف‌هایی است که دیگران را به خنده و قهقهه می‌اندازد و از یاد خدا غافل می‌کند. البته لطیفه‌ای که دیگران را از کسالت بیرون می‌آورد و گناه نباشد، اشکالی ندارد.

از جهت کردار هم همین طور. کارهایی که هیچ نفعی برای انسان ندارد و یاد خدای تعالی در آن نیست، لغو است.

وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُون؛ تفسیر قمی از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده:

«مَنْ‏ مَنَعَ‏ قِیرَاطاً مِنَ‏ الزَّکَاهِ فَلَیْسَ هُوَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُسْلِمٍ وَ لَا کَرَامَهَ لَه‏»

«کسی که یک قیراط از زکات را نپردازد، نه مؤمن است، نه مسلمان است و نه کرامتی دارد.»

زکات، همان طور که در رساله‌های عملیه نوشته شده، به نُه چیز تعلق می‌گیرد: غلات اربعه (گندم، جو، کشمش و خرما) انعام ثلاثه (گاو، گوسفند و شتر) و طلا و نقره.

همچنین زکات فطره هم جزو زکات واجب است که در صورت امکان بهتر است قبل از نماز عید به دست فقیر برسد.

غیر از این‌ها زکات‌های مستحب هم وجود دارد؛ مثل زکات علم که تعلیم و نشر آن است یا زکات عمر که فایده رساندن به دیگران، با امکاناتی که در دست دارد.

وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ؛ خصوصیت دیگر مؤمنان این است که عورت خود را از نامحرم می‌پوشانند.

إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ؛ به جز بر همسران و کنیزان خود که اشکالی ندارد و غیر از این اگر کسی مرتکب شود، متجاوز است.

امیدواریم چنین چیزی برای شیعیان علی ولی اللّه پیش نیاید که مثل بعضی کشورها، جامعه به بی‌حیایی کشیده شود.

حتی اگر مردها، مخصوصاً در تابستان، شلوار تنگ بپوشند، حرام نیست، ولی شبهه‌ناک است. مشکل است بگوییم اشکالی ندارد.

وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ آنها که امانت و عهد خود را رعایت می‌کنند.

از امام باقر علیه‌السلام روایت شده:

«ثَلَاثٌ‏ لَمْ‏ یَجْعَلِ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَهً أَدَاءُ الْأَمَانَهِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ»

سه چیز است که هیچ‌کس به ترک آن رخصت ندارد؛ بازگرداندن امانت به نیکوکار و بدکار، وفاء به عهد با نیکوکار و بدکار، و نیکی به پدر و مادر، نیکوکار باشند یا بدکار.

اگر کسی امانتی به شما سپرد، ولو فاجر باشد، باید حتماً به او برگردانید. حتی سخنی که به شما گفته، می‌توان گفت در حکم امانت است و در صورت لزوم باید آن را حفظ کنید.

کسی که خانواده یا بچه‌هایش را به شما سپرده، باید امانت‌داری کنید.

«وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ» عهدی که با کسی بستید، اگر از نظر شرعی جایز باشد، باید به آن وفا کنید، چه طرف شما آدم خوبی باشد چه بد.

پس اگر قرار گذاشتید در ساعت مشخصی جایی باشید، نباید خلاف عهد کنید یا اگر کاسب است، قول می‌دهد فلان روز این جنس را آماده کند، باید وفا کند. البته گاهی انسان فراموش می‌کند یا موانعی پیش می‌آید که چاره‌ای از این نیست.

«وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ» نیکی به والدین هم از واجباتی است که هیچ‌کس نباید از آن تخلف کند، چه آنها مؤمن باشند چه فاسق.

توهین به پدر و مادر یا آزرده کردن آنها یا قهر طولانی‌مدت با آنها گناه کبیره است؛ مکافات دنیوی و آخرتی دارد و کار را برای انسان خیلی سخت می‌کند.

نیکی به پدر و مادر از سفارشات مؤکد خدای تعالی است که در سوره‌های مختلف به آن تصریح شده.

وَ الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُون؛ آنها که بر نمازشان مواظبت می‌کنند.

در ابتدای سوره فرمود: «الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُون» آنها که در نمازشان خشوع دارند. در اینجا می‌فرماید آنها که مواظب نمازشان هستند؛ یعنی اوقات آن را لحاظ می‌کنند و سعی می‌کنند اول وقت بخوانند.

از امام باقر علیه‌السلام روایت شده:

«إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ وَ إِذَا غَابَتِ‏ الشَّمْسُ‏ دَخَلَ‏ الْوَقْتَانِ‏ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الآخِرَهُ»

«هنگامی که ظهر شد، وقت نماز ظهر و عصر وارد می‌شود و هنگامی که خورشید غروب کرد، وقت نماز مغرب و عشاء وارد می‌شود.»

سعی کنید موقع اذان صبح بیدار شوید و نماز صبح را بخوانید.

از دیگر مصادیق مواظبت بر نماز، حضور قلب و حواس‌جمعی در نماز است.

در روایات است که روزی پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله وارد مسجد شدند و دیدند یک نفر نماز می‌خواند و در حال نماز با ریش خود بازی می‌کند، فرمودند:

«لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ خَشَعَتْ‏ جَوَارِحُه‏»

اگر قلبش خاشع بود، اعضاء و جوارحش هم خاشع می‌شد.

بازی کردن با دست و نگاه کردن به این‌طرف‌ و آن‌طرف با خشوع در نماز منافات دارد.

 

سنگین‌ترین امانت

در سورۀ احزاب می‌فرماید:

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا»

تفسیر المیزان ذیل این آیه مطالب بسیار مفیدی بیان داشته است. ایشان بعد از نقل اقوال مختلفی که دربارۀ آیه رسیده، می‌نویسد:

پس جملۀ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ» معنایش این است که ما ولایت الهى و استکمال به حقایق دین حق را، چه علم به آن حقایق، و چه عمل به آنها را بر آسمان‌ها و زمین عرضه کردیم. معناى عرضه کردن آن، این است که ما یک‌یک موجودات را با آن سنجیدیم و قیاس کردیم، هیچ‌یک استعداد پذیرفتن آن را نداشتند، به جز انسان.

«عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ» یعنى این موجودات بسیار بزرگ، با اینکه از نظر خلقت بسیار بزرگ‌تر از انسانند، استعداد پذیرفتن آن را نداشتند. همان طور که خداوند مى‏فرماید: «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ».

«فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها» پس امتناع کردند از اینکه آن را حمل کنند و از حمل آن اظهار ناراحتى کردند، چون مشتمل بر صلاحیت تلبس به آن نبودند. اگر از قبول آن تعبیر به حمل کرد، براى اشاره به این نکته است که امانت مذکور آن‌قدر سنگین است که آسمان‌ها و زمین و کوه‏ها با همۀ بزرگى‏شان قادر به پذیرفتن آن نیستند.

«وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» یعنى انسان با همۀ کوچکى حجمش صلاحیت و آمادگى پذیرفتن آن را داشت و آن را پذیرفت.

«إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا» یعنى چون او ستمگر به نفس‏ خویش، و جاهل به آثار و عواقب وخیم این امانت است. او نمى‏داند اگر به این امانت خیانت کند، عاقبت وخیمى به دنبال دارد، و آن هلاکت دائمى اوست.

به معنایى دقیق‏تر چون انسان به خودى خود فاقد علم و عدالت بود، ولى قابلیت آن را داشت که خدا آن دو را به وى افاضه کند، و در نتیجه از حضیض ظلم و جهل به اوج عدالت و علم ارتقاء پیدا کند.[1]

ظلوم و جهول کسانی هستند که زیر بار این امانت نرفتند و بندگی خدا را قبول نکردند. خود را در راهی که این ولایت است (بندگی خدا) نینداختند . ظلوم یعنی کافرها و جهول یعنی منافقان.

ولایت الهیه استعدادی است که خدای تعالی در ما قرار داده و باید خودش کمک کند تا به ظهور برسد. اولیاء بزرگ خدا مثل آیت‌اللّه قاضی، آیت‌اللّه انصاری، حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت، شهید آیت‌اللّه دستغیب، آیت‌اللّه محمّدتقی نجابت و بزرگان دیگر عمرشان را گذاشتند تا این ولایت الهی نصیبشان شود.

منظور از ولایت الهی این نیست که از خیال مطلع باشد یا از آینده خبر دهد یا بفهمد چه کسی گناهی کرده. این‌ها را با مقداری ریاضت کشیدن می‌توان فهمید و اهمیتی ندارد.

ولایت الهی یعنی انسان ملتفت شود که خودش هیچ است و خدای تعالی همه‌چیز است. شاید کسی بگوید این که کاری ندارد، ولی این‌طور نیست. این ولایت با خیال نمی‌سازد.

این هیچ بودن و بودنِ خدای تعالی در اثر خلاف نفس پیدا می‌شود. همچنین انجام واجبات، ترک محرمات، التزام به مستحبات و ترک مکروهات -تا آنجا که ممکن است- و غافل نبودن از خدای تعالی.

غافل نبودن از خدا و توجه دائمی به او، با این خیالاتی که دائم در سر ماست نمی‌سازد. تمرین کنید، ببینید آیا می‌ توانید ۵ دقیقه بدون هیچ خیالی بنشینید؟

این دنیا عالم خیال است. البته سلوک الی اللّه با عالم خیال منافات ندارد؛ یعنی ممکن است خدای تعالی علم به وحدانیت خود را نصیب کند، در حالی که انسان هنوز از عالم خیال رد نشده.

رد شدن از عالم خیال یعنی تمام طول ۲۴ ساعت شبانه‌روز به یاد خدا باشد و حتی یک دقیقه غافل از او نشود. محال نیست، ولی سخت است. به ادعا هم نیست. اگر خدای تعالی این را نصیب کند و ادامه پیدا کند، ولایت الهی را نیز به اندازه‌ای که توان و گنجایش داشته باشد، نصیبش می‌کند.

نتیجۀ ولایت الهی این است که می‌گوید: خدایا من کوچکم، از ذرّه هم کوچک‌ترم. به‌راستی می‌فهمد که در برابر پروردگار این‌طور است و هیچ ندارد.

حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام در دعای ابوحمزه و دعاهای دیگر یا حالات دیگری که از ایشان رسیده، آثار این ولایت را نشان می‌دادند؛ لذا این‌طور به سجده می‌رفتند و این‌قدر سجده می‌کردند که سالی چند مرتبه پینه‌های پیشانی و پایشان را می‌گرفتند.

اصحاب ایشان هم همین طور بودند. حالات بعضی از آنها در حاشیۀ مفاتیح آمده است.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت در دعای روز پانزدهم می‌فرمایند:

«اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَهَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَهِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین»

«پروردگارا رزق‌ من فرما در این روز که به تمام معنا مطیع تو شوم و از اطاعت نفسم خارج شوم. اطاعتم اطاعت خاشعین باشد.

خشیت یعنی چنان فرمان مولا در عبد تأثیر کرده که عزّت و جلالت فرمانده در روح و قلب و بدن و عقل این شخص اثر گذاشته، به‌طوری که ماده غفلت در حین خشوع زائل است؛ لذا اطاعت خاشیعن و صلاه خاشعین که یک قسم از اقسام مأموربهای پروردگار عالم است، ناشی از فرورفتگی تمام افکار و اعضاء و قلوب این اشخاص نسبت به ساحت قدس پروردگار عالم است. لهذا داستان خشوع بهترین معرّف صحت شخص و کمال عقل در عبودیت می‌باشد.

خداوندا قرار بده شرحی در سینۀ من که مشکلات حل شده باشد در مقابل عطای تو، زیرا اگر کسی را تو نظر خاص به وی داشتی، شرح صدر به وی عطا می‌کردی. «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ».

[1]. تفسیر المیزان، ذیل آیۀ فوق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است