دوازدهم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
کسیکه میخواهد در رشتهای فوقِ تخصص بگیرد، باید سالها درس بخواند و زحمت بکشد. قاعدتاً در این راه از همۀ موانع میگذرد و نمیگذارد چیزی صدِّ راهش شود. در راهِ معرفت خدای تعالی هم نباید پشت مانعی گیر کرد؛ یعنی این نباشد که تا بیپول شد، بگوید: «گذشتیم؛ نمیخواهیم». نباید تا مرضی آمد یا مصیبتی دید، ارادهاش سست شود؛ این فایدهای ندارد. این سرمایۀ عظیمیاست که باید برای آن استقامت کرد.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
دوازدهم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۷ – آیه ۳ | چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۱۷
حدیث روز
قال محمد بن علی علیهماالسلام
«الثّقهُ باللّهِ تعالی ثمنٌ لِکُلِّ غالٍ و سُلّمٌ الی کلِّ عالٍ»
«اطمینان به خدای تعالی بهای هر چیز گرانبها و نردبان بهسوی هرچیز بلندی است.»
«غال» یعنی گرانبها. اطمینان به خداوند از حسنِظن به خدا بالاتر است؛ یعنی شخص مطمئن است که اعمالش از بین نمیرود؛ خدا رحمتش را از او دور نمیکند؛ او را میآمرزد و در کارش گشایش میکند. این اطمینان، دارایی و سرمایهای است که برای حرکت بهسوی پروردگار و درجاتِ معنوی بسیار مفید است. به تعبیرِ امام جواد علیهالسلام نردبانی است که انسان را بالا میبرد و به درجات بالا میرساند.
روایت دوم:
«عِزُّ المُومِنِ غِناهُ عَنِ النّاسِ»
«عزتِ مؤمن، بینیازی او از مردم است.»
«غنا» یعنی چشمِ انسان به دستِ مردم نباشد و همیشه خدا را در نظر داشته باشد. اگر پیشِ دکتر میرود و دارو میخورد، میداند که خدای تعالی باید در دارو اثر بگذارد و شفا بدهد؛ پس دکتر و دوا مؤثر نیستند، خدا مؤثر است. هرچه توجه به خدای تعالی بیشتر باشد و او را در کارها مؤثر بداند، عزتش بیشتر است. اگر هم بدی رسید، آن را برای خود خیر بداند؛ این میشود عزت مؤمن.
روایت سوم:
«لا تَکن وَلِیَّ اللّهِ فِی العَلانِیَّهَ و عَدُوَّ اللّهِ فِی السِرِّ»
«در آشکار دوست خدا و در نهان، دشمن او مباش!»
روایت چهارم:
«مَن اِستَفادَ اخاً فِی اللّهِ فَقَدِ استَفادَ بَیتاً فِی الجَنَّهِ»
«هرکس برادرِ دینیِ خدایی پیدا کند، مثل این است که خانهای در بهشت یافته است.»
نه اینکه میلش کشیده باشد و کسی را دوست بدارد، بلکه واقعاً دوستِ خوبی دارد که عیبهایش را تذکر میدهد و او را متوجه خدای تعالی میکند. داشتن چنین دوستِ خدایی مثل این است که الآن در بهشت است و خانهای در بهشت دارد.
کسى در محضرِ حضرت صادق علیهالسلام گفت: از خداوند آرزوى بهشت را دارم.
امام فرمود: شما در بهشت هستید، از خداوند بخواهید شما را از آن بیرون نکند. هرکس به ولایت ما اقرا کند، در بهشت خواهد بود. از خداوند بخواهید آن را از شما نگیرد. (بحارالأنوار، 65، 102)
تفسیر سوره حدید جلسه ۷ – آیه ۳
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ(۳)
او اول و آخر و ظاهر و باطن است و او بر هرچیزی داناست.
خدای تعالی عینِ وجود است؛ یعنی همیشه بوده و وجودش مسبوق به عدم نیست. اگر بگوییم نبوده و بعد بهوجود آمده، نیازمندِ بهوجودآورنده است و همان میشود خدا. اگر آن هم خالقی داشته باشد و خالقش هم خالقِ دیگری «تسلسل» بهوجود میآید و باطل است؛ چون به جایی نمیرسد و فقط وسوسۀ شیطان است. بنابراین خدای تعالی «اول» است.
وقتی ارادۀ آفریدن نمود، اولین چیزی که آفرید، نور خاتمِ انبیاء صلّیاللّهعلیهوآله بود.
قال النبی صلّیاللّهعلیهوآله: «اولُ ما خَلَقَ اللّه نوری»
«اولین چیزی که خدا آفرید نورِ من (پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله) بود.»
هیچ مخلوقی پیشاز خدای تعالی نبود. مخلوق یعنی خلقشدۀ دستِ خالق؛ موجود، یعنی آنکه از واجبالوجود، وجود گرفته است. چگونه مخلوق و موجود میتواند پیش از خالق و واجبالوجود باشد؟ واجبالوجود یعنی کسی که عینِ وجود است. ما همه صاحبِ وجود هستیم، نه عینِ وجود. عینِ وجود را نمیتوان دید، حتی وجودِ خودمان را نمیتوانیم ببینیم. آنچه میبینیم، ظهورِ وجود است.
روح هم که از وجود است، قابل مشاهده نیست. علم و قدرت هم از آثار وجودند و دیده نمیشوند؛ چون اینها همه مجردند. بله، ظهورِ آنها را میتوان دید؛ خواندن، نوشتن و انجامِ کارهای مختلف، ظهور علم و قدرت است، نه عین آنها.
و الآخر؛ آخر، خدای تعالی است. هیچکس و هیچچیز در این دنیا نمیماند؛ هرچه آمده، روزی خواهد رفت.
﴿کُلُّ مَنْ عَلَیها فَانٍ وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجَلالِ وَ الْإکرَامِ﴾ (رحمن، 26 و 27)
«هرچه بر زمین است فانی است و فقط ذاتِ پروردگارِ باشکوه و ارجمند باقی میماند.»
حتی ملائکۀ مقرب نیز میمیرند؛ جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هم به امر خدای تعالی طعمِ مرگ را میچشند و فقط خدای تعالی، زندۀ ابدی است. پیش از قیامت حالتِ سکتهای بر ارواح در عالم برزخ عارض میشود [و به نوعی میمیرند] و خداوند در آن زمان میفرماید:
﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ﴾ (غافر، 16)
«امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟ از آنِ خداوندِ یکتای قهّار است.»
خدا میداند در عالم قیامت و بعد از آن چه خواهد شد، ولی درهرحال «آخر» خداست.
والظاهر و الباطن؛ ظاهر یعنی روشن و پیدا. باطن یعنی مخفی و نهان. ظهور او چنان است که نمیتوان انکارش کرد. هر موجودی نیازمندِ بهوجودآورندهای دارد؛ انسان، حیوان، نبات، کرات و کهکشانها هرکدام میگویند: ما از خدایی هستم که ظاهر است، و خداوند بهوضوح میفرماید: من هستم که اینها را آفریدهام. گلِ زیبایی که میروید، با زبانِ حال میگوید خالقِ من خدای یکتاست. این به حساب ظاهر و چشم انسانِ عادی است که بیش از این نمیتواند ببیند.
خدای تعالی در عین ظهور، باطن است؛ یعنی باطنِ هرچیزی اوست. همانطورکه انسان ظاهری دارد که عبارت است از صورت، هیکل و اعضاء و جوارح، باطنی هم دارد که درونِ بدنِ اوست؛ روح هم دارد که باطنِ او حساب میشود. همۀ اینها موجودند. روح، عقل و هوش موجودند، البته عینِ وجود نیستند و وجودشان از خدای تعالی است.
ملاهادی سبزواری میگوید:
یا مَن هو اختفی لِفرطِ نوره الظاهرُ الباطنُ فی ظهوره
یعنی ای کسیکه از شدت نور و جلوهای که داری، مخفی شدهای؛ یعنی آنقدر نورانیت دارد که با این چشم دیده نمیشود. ظهورِ او به حدی است که چشم را میزند، امّا درعینِحال که ظاهر است، باطن است؛ چون نمیشود با این چشم او را دید.
در زمانِ امام صادق علیهالسلام برخی از صوفیان ریاضت میکشیدند و در مقابل امام علیهالسلام ادعای کشف و کرامات میکردند. به حضرت گفتند: یکی از اینها ادعا دارد خدا را در عرش میبیند.
حضرت فرمودند: به او بگویید اگر راست میگویی به خورشید نگاه کن. نورِ خورشید یکهفتادهزارمِ نورِ کرسی است و نورِ کرسی یکهفتادهزارمِ نورِ عرش است. تو که چند لحظه نمیتوانی به خورشید نگاه کنی، چگونه میتوانی خدا را در عرش ببینی؟
از امام صادق علیهالسلام نقل است که فرمودند: این خورشید یک نمونه از خورشیدهایی است که در عالم است. علمِ جدید هم معتقد است که میلیاردها ستاره در هر کهکشان وجود دارد و هزاران میلیارد کهکشان در جهان است. همۀ اینها از خداست. فاصلۀ بعضی ستارگان از زمین میلیونها سالِ نوری است و نورِ بعضی از آنها وقتی به ما میرسد که خودشان نابود شدهاند.
این انوار از کجاست؟ آیا میتوان گفت اینها همه خودبهخود بهوجود آمدهاند؟ عقلِ ما در برابرِ این جهانِ آفرینش، حیران و سرگردان است، چگونه میتواند به ذات خدا دست یابد؟ بنابراین فکر کردن در ذاتِ پروردگار غلط است. شهید آیتاللّه دستغیب میگفتند: حرام است؛ حرام است؛ نسوزان خودت را؛ نکُش خودت را.
بههرحال این انوار و این خورشید و ستارگان، خدا نیستند، مخلوقِ خدایند. موجود، خدا نیست. وجودِ هر موجودی از خداست، ولی خودِ خدا نیست.
در اصول کافی، جلد اول، باب الرؤیه، روایاتِ متعددی دربارۀ دیدنِ خدای تعالی آمده است.
اکنون ما با فکر و عقل خود پذیرفتیم که خدا هست؛ چون هر بنایی نیازمند بنّایی است. بنای استوارِ عالم، با این نظم و انتظام، بیگمان نیازمندِ خالق و مدبری است. حال چگونه خداوند میفرماید «هو معکم این ما کنتم»؟ این «بودنِ خدای تعالی با ما» چگونه است و منظور باباطاهر از این شعر چیست؟
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم به دریا بنگرم دریا ته بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامتِ رعنا ته بینم
قبلاز آن باید گفت: آنچه عرفا میگویند، صحیح است.البته دراویش و صوفیان هم چیزهایی میگویند، ولی به تعبیر آیتاللّه انصاری آنها عوام عرفا هستند. عارف شدن زحمت زیاد دارد و نیازمندِ مجاهده با نفس و خلاف نفسِ بسیار است. شخص عارف به سادگی خود را لو نمیدهد، مگر اینکه خدا بخواهد ظاهرش کند.
شما صفاتِ خوبِ خود را بشمارید؛ مثلاً رحم دارید؛ یعنی اگر کسی گرفتاری و مشکلی داشت، کمکش میکنید و اگر نتوانید، ناراحت و افسرده میشوید یا مثلاً زحمتِ زیاد کشیدید و عالِم شدید یا با تمرین، قدرتِ بدنی زیادی بهدست آوردید. این رحم، علم و قدرت را حس میکنید؛ اصلِ اینها مالِ خداست. خدایی که قادرِ مطلق است.
اگر شما میتوانید وزنههای سنگین بلند کنید، برخی هستند که در اثر زحمت و ریاضت، میتوانند صدها برابر این وزنهها را با چشمِ خود بلند کنند. برخی میتوانند با ارادهای، میلیونها برابرِ این کار را انجام دهند. اینها همه قدرت است و این قدرتها با چشم دیده نمیشود، امّا حسی است؛ یعنی میفهمید که قدرت دارید، امّا نمیتوانید آن را نشان دهید. آنچه از قدرتِ خود نشان میدهید، ظهور آن است.
علمِ شما دیدنی نیست؛ محسوسِ باطنی است. شما به علمِ خود فهم دارید، ولی نمیتوانید آن را نشان دهید. فقط ظهورِ آن را میتوانید نشان دهید. رحم هم همینطور است؛ عینِ رحم را نمیتوان نشان داد؛ فهیمدنی است. اگر هم کسی شما را رحیم میداند، بهخاطرِ این است که ظهورِ رحمِ شما را دیده است.
خدای تعالی را هم نمیتوان با چشم دید، امّا میفهمیم و حس میکنیم که او ما را خلق کرده و همراه ماست. این حس، باطنی است؛ توجهی است که هنگام سختی حاصل میشود؛ یعنی وقتی از همهجا منقطع میشوید، حس میکنید کسی همراهِ شماست که میتواند کمکتان کند؛ او خداست.
آیا میشود همیشه یا بیشتر اوقات در این حال بود؟ بله. اگر کسی از خدا بخواهد، دو رکعت نمازِ خوب که موردِ پسند اوست، بخواند؛ وضویی بگیرد؛ جای خلوتی پیدا کند و با خواستن از خدا، به نماز بایستد، ملتفت میشود خدایی که برایش نماز میخواند، همراهِ اوست. با فهمِ خود حس میکند که او همراهش است، ولو به اندازۀ چند ثانیه. اگر بیشتر طالب بود و دنبال کرد، بیشتر میفهمد. هرچه بیشتر از خدا بخواهد، بیشتر میفهمد.
اگر کسی به جِدّ در پیِ این معنا باشد و در همۀ شبانهروز بخواهد خدا را با چشمِ دل ببیند، خدا عنایت میکند. البته دیدنِ خدا با این چشم محال است، امّا ممکن است درک و فهم انسان به جایی برسد که به هر جا نگاه کند – حتی ممکن است نگاه هم نکند – متوجه خدا شود؛ یعنی التفات پیدا میکند به او. اگر در تمامِ ساعات و لحظاتش چنین شد، میرسد به این رویاتِ امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود:
«ما رأیتُ مِن شَیءٍ الّا و رأیتُ اللّه قبله و معه و بعده»
«هیچچیز ندیدم مگر آنکه خدای تعالی را قبل و همراه و بعداز آن دیدم.»
مولا علی علیهالسلام همیشه این گونهاند، چون هیچ غفلتی از خدا ندارند و از ابتدا تقاضایشان این بوده که خدای تعالی را آنطور که هست، بشناسند.
کسی که میخواهد دنبال مولا علی علیهالسلام باشد، اگر شبانهروز از خدابخواهد بهتدریج خداوند راه را به او نشان میدهد و به جایی که میخواهد، میرسد البته باید سالها زحمت بکشد، حتی شاید در 80 و 90 سالگی برسد، ولی میرسد، بهشرط آنکه دست از طلب برندارد.
کسیکه میخواهد در رشتهای فوقِ تخصص بگیرد، باید سالها درس بخواند و زحمت بکشد. قاعدتاً در این راه از همۀ موانع میگذرد و نمیگذارد چیزی صدِّ راهش شود. در راهِ معرفت خدای تعالی هم نباید پشت مانعی گیر کرد؛ یعنی این نباشد که تا بیپول شد، بگوید: «گذشتیم؛ نمیخواهیم». نباید تا مرضی آمد یا مصیبتی دید، ارادهاش سست شود؛ این فایدهای ندارد. این سرمایۀ عظیمیاست که باید برای آن استقامت کرد.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت این روایت را نقل میکردند که به آقا، امام صادق علیهالسلام گفتند: یک نفر کافر آمده، از غیب خبر میدهد. میگوید چه کسی چه کرده و چه خورده مثلاً. حضرت فرمودند بیاوردیش. وقتی آمد دو عدد تخم پرنده در دست گرفتند و گفتند در دست من چیست؟
کمی فکر کرد و گفت در تمام عالم گشتم، دیدم یک پرنده در فلان صحرا بر فلان کوه تخم گذاشته و الان تخمهایش سرِجایش نیستند.
حضرت دست خود را باز کردند و گفتند درست گفتی. حالا بگو این را از کجا آوردهای؟
گفت خلاف نفس کردم. هرچه نفسم بدان میل داشت مخالفتش کرد.
امام فرمود دین را بر نفست عرضه بدار. گفت خیلی از آن متنفرم. فرمود پس خلاف نفس کن. همین کار را کرد و ایمان آورد. بعد بعضی دوستان حضرت چیزی در دست گرفتند و از او پرسیدند چیست؟ هرچه فکر کرد نتوانست بگوید.
به امام صادق علیهالسلام گفت: تا کافر بودم این علم را داشتم، چرا اکنون که ایمان آوردم ندارم؟
حضرت فرمودند: زحمتی کشیده بودی و نیتجۀ آن را در همین دنیا دیدی. اکنون خدا میخواهد نتیجۀ زحماتت را در آخرت به تو بدهد.
اثرِ خلافِ نفس برای این شخص چنین علمی بود، چون همین را میخواست.
این خلافِ نفس خیلی سخت است. یکی از کارهای مؤمنی که میخواهد خدا به او درجات بدهد، انجام واجبات و ترک محرمات است. فکر نکنید این کارِ آسانی است؛ نفس به این سادگی زیرِبار نمیرود.
یکی از خلافِ نفسها، مخصوصاً برای خواهرانی که میخواهند مجاهده کنند، این است که برای برخی که تازه به این مسجد آمدهاند و میهمان محسوب میشوند، جا باز کنند. برخی در این ماهِ رمضان آمدهاند تا خدا چیزی نصیبشان کند، خوب است کسانی که بیشتر در اینجا رفت و آمد دارند، مخصوصاً در شبهای قدر به آنها جا بدهند، بعضی از اهل مسجد حاضرند خودشان بایستند و به آنها جا بدهند، این خلافِ نفس مهمی است.
از خواهرانِ قدیمیتر میخواهیم اگر افراد جدیدی میآیند و میخواهند برای خدا چیزی یاد بگیرند، میهماندار آنها باشند. اگر جای خود را هم به آنها بدهید، خلافِ نفسِ مهمی کردهاید. چقدر کیف دارد پا بر نفس خود بگذارید از استراحت خود کم کنید تا شخصِ جدید که ولو برای یک شب آمده، بهرهای ببرد. همۀ ما باید با دست و دلِ باز به این افراد راه بدهیم.
السلام علیک یا اباجعفر یا محمّد بن علی ایها الجواد یابن رسول اللّه