بیست و نهم رمضان ۱۴۴۴ – ۱۴۰۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و نهم رمضان ۱۴۴۴ – ۱۴۰۲ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۰۱/۳۱| آیت الله سید علی محمد دستغیب
مناجاهالراجین
«وَ إِذَا جَاهَرَهُ بِالْعِصْیَانِ سَتَرَ عَلَى ذَنْبِهِ وَ غَطَّاهُ»
اگر کسی علناً معصیت کند، خدای تعالی گناهش را ستر میکند و میپوشاند.
«جاهر» یعنی علن، آشکار. «غطّاه» میپوشاند.
از صفات خدای تعالی که در دعاها هم میخوانیم «ستارالعیوب» بودن است؛ یعنی عیبها را میپوشاند.
این صفت ابتدائاً به رسول گرامی اسلام، حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله عنایت شده، بعد به امیرالمؤمنین علیهالسلام و فاطمه زهرا و فرزندان گرامیشان تا امروز امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین.
مرحوم حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت میفرمایند: «پروردگار بر فاسق و عاصی که در علن مرتکب گناه شد، خدای جلیل ابتدا ستر میکند، اگر تکرار نمود و در نزدش گناه وقاحت نداشت، البته ممکن است مفتضح شود و مؤاخذه گردد.»
از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله نقل شده که فرمود: «من علم من اخیه سیئه فسترها ستر اللّه علیه یوم القیامه»
کسی که از برادر دینیاش خلافی یا گناهی میداند و آن را میپوشاند، خدای تعالی در قیامت گناه او را میپوشاند.
ستر کردن عیبهای دیگران از صفات خدای تعالی است. بنده و شما هم که عیب کسی را ستر می کنیم و به این و آن نمیگوییم، فقط اگر لازم شد به خودش تذکر میدهیم، این صفت ستارالعیوب را خدا به ما نصیب کرده.
از مولا علی علیهالسلام نقل شده که فرمودند:
«طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ»
«خوشا به حال کسی که مشغول عیب خودش باشد و به عیب مردم نرسد.»
عیبهای ما اقسام مختلف دارد؛ یکی همین گناهانی که انجام میدهیم یا واجبی که ترک میکنیم یا مستحبات را نتوانستیم آن طور که باید انجام دهیم و مکروهات را ترک نکردیم.
دیگر بیالتفاتی به خدای تعالی و مشغول بودن به غیر خدا. واقعاً در طول ۲۴ ساعت شبانهروز، چقدر در نزد پروردگار حضور داریم؛ چقدر خیالات در سرمان می چرخد و از این خیالات آسوده نیستیم! با این حال چطور به عیب دیگران میپردازیم!
محمّد بن فضیل از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام نقل میکند که به حضرت عرض کردم: قربانت گردم! دربارۀ شخصی از برادران دینی چیزی به من میرسد و آن را دوست ندارم. از خود او سؤال میکنم که از تو اینگونه نقل شده، او منکر میشود، حال آنکه عدهای از ثقات در این باره به من خبر دادهاند.
فرمود: ای محمّد بن فضیل دربارۀ بردار دینیات گوش و چشمت را تکذیب کن. یعنی اگر چیزی به گوشت رسید، بگو نشنیدم و اگر چیزی دیدی، بگو ندیدم.
بگو نشنیدم یا بد شنیدم یا اشتباه شنیدم یا اشتباه دیدم.
اینکه از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و ائمۀ اطهار علیهمالسلام نهی شده از افشای عیوب و گناه مسلمان، دلیل بر این است که خداوند گناه بندهاش را ستر میکند و میپوشاند.
میگوید گناه مؤمنان را اگر به چشم هم دیدی یا به گوش شنیدی، ستر کن. وقتی خدا دوست میدارد گناه بنده مؤمن را ستر کنی، یعنی خودش ستار العیوب است.
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله:
«یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یَخْلُصِ الْإِیمَانُ إِلَى قَلْبِهِ لَا تَذُمُّوا الْمُسْلِمِینَ وَ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِهِمْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی بَیْتِهِ»
ای کسانی که به زبان اسلام آوردید، ولی ایمان در قلبتان نرفته، مسلمانان را مذمت نکنید و دنبال عیبهای آنان نگردید. اگر کسی در پی عیب مسلمانی باشد (عیبهای مردم را جمع کند تا موقع خود آنها را افشا کند) خدای تعالی او را رسوا میکند، ولو از خانه بیرون نیاید.
منظور از مسلمان، شیعۀ علی ولیاللّه است. با دشمنان اهلبیت علیهمالسلام که کاری نداریم. ممکن است حتی نماز هم نخواند، ولی شیعه است؛ خدا، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را قبول دارد.
کسی که علناً گناه میکند و خود را رسوا کرده؛ مثلاً بیحجاب است، در کوچه و بازار حجاب را رعایت نمیکند یا به همه ناسزا میگوید، این دیگر خودش را رسوا کرده و گفتن این گناه عیبی ندارد.
ستاریت پروردگار در دعاهای ائمۀ اطهار علیهمالسلام
برخی از دعاهایی که دربارۀ ستارالعیوب بودن خداوند از حضرات معصومین علیهمالسلام نقل شده در اینجا میآوریم.
در دعای ابوحمزه ثمالی عرض میکنیم:
«وَ بِسِتْرِکَ سَتَرْتَنِی حَتَّى کَأَنَّکَ أَغْفَلْتَنِی وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِی جَنَّبْتَنِی حَتَّى کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی»
خدایا تو اینقدر گناهان و غفلتهای مرا پوشاندی که گویی از من غافل هستی و چنان مرا از عقوبت معصیت رها کردی که مثل اینکه از من حیا میکنی!
خدایی که در این دنیا بر بندگان مؤمن و شیعیان امیرالمؤمنین ستر کرده و به لسان معصومین میفرماید مبادا عیب کسی را ظاهر کنید، آیا میشود در عالم برزخ و قیامت آبروی ما را ببرد؛ آبروی دوستان اهلبیت علیهمالسلام را ببرد؟ من که میگویم خیر، چنین چیزی نیست.
در قیامت احتیاج بیشتری به لطف و کرم و ستر تو داریم.
در دعای کمیل میخوانیم:
«مَوْلَایَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَه»
ای خدای، ای مولای من، چه قباحتهایی که بر من پوشاندی و چه کارهای زشتی که آنها را از من دور کردی و چه لغزشهایی که مرا از آنها نگه داشتی و نگذاشتی از من سر بزند و چه بدیهایی که از من دور کردی و چه خوبیهایی که من اهل آن نبودم، امّا تو در بین مردم منتشر کردی!
خدایی به این کریمی و پیامبر و امامانی به این مهربانی داریم، آیا حیف نیست از آنها فرار کنیم؛ با چه کسی بهتر از ایشان میخواهی دوستی کنی و دوست بداری؟
امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه به پروردگار عالم عرض میکنند:
«یَا مَنْ قَلَ لَهُ شُکْرِی فَلَمْ یَحْرِمْنِی وَ عَظُمَتْ خَطِیئَتِی فَلَمْ یَفْضَحْنِی وَ رَآنِی عَلَى الْمَعَاصِی فَلَمْ یَشْهَرْنِی»
ای کسی که اینهمه نعمت به من دادی، امّا شکری که باید، نکردم. از مغز سر تا پنجۀ پا، همه نعمت خداست. همۀ شما، جز چند نفری که ممکن است در زحمت باشند، همه سالم هستیم، این در بدن، روحمان که از این هم مهمتر. نعمتهایی که پیرامون ماست، همین که کلام خدا و پیامبر و ائمۀاطهار علیهمالسلام در دسترس ماست، میخوانیم، گوش میدهیم، اینها نعمت است. اینکه یک ماه رمضان روزه گرفتیم آیا نعمت نیست؟
خدایا تو نعمت دادی، من شکر نکردم، امّا تو مرا محروم نکردی. خطایای من زیاد بود، ولی مرا مفتضح نکردی. مرا در معاصی دیدی -هرکه به اندازۀ خودش و در وضع روحانی و مقام و مرتبۀ خودش- ولی مرا در بین مردم به بدنامی مشهور نکردی.
مهلت به بندگان در حکایات قرآن
قرآن کریم، برای عبرت ما، حکایات گذشتگان را بیان میفرماید؛ فرعون، نمرود، قارون، قوم عاد، ثمود و… .
خدای تعالی چقدر به فرعون مهلت داد؟ حضرت موسی از طرف خدای تعالی به او گفت: اگر ایمان بیاوی و بگویی بندۀ خدا هستم، خدا همۀ گذشتهات را میبخشم، سلطنتت تا مدتها برقرار میماند، عمرت دراز میشود و از گزند بیماری در امان میمانی، بهعلاوه در آخرت هم جایگاه خوبی خواهی داشت.
فرعون ابتدا با همسرش مشورت کرد. آسیه که پنهانی مؤمن بود، او را ملامت کرد که چرا همان ابتدا نپذیرفتی، آیا پیشنهادی از این بهتر وجود دارد؟
فرعون با وزیرش هامان هم مشورت کرد، ولی او تا شنید بر سر خود زد و وای و افغان بلند کرد که تو عمری گفتی من خدا هستم، حالا میخواهی بگویی بندۀ خدایم؟
خلاصه قبول نکرد تا اینکه در نیل افتاد و وقتی مرگ خود را دید، گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمین» ایمان آوردم که خدایی جز آنکه بنیاسرائیل به او ایمان آوردند، نیست.
در روایت است که جبرئیل مشتی لجن بر دهانش زد و گفت: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ» الآن؟ تا کنون عصیان کردی و از مفسدان بودی.
به نمرود هم زیاد مهلت داد. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام را در آتش انداخت و گلستان شدن آتش را دید، گفت چه خوب است انسان خدایی مثل خدای ابراهیم داشته باشد.
دست آخر خداوند فرشتهای بهصورت بشر برای نصیحت نمرود فرستاد. فرشته به او گفت بعد از اینهمه ظلم و ستم و دیدن حجتهای الهی، خوب است دیگر دست برداری و به خدای ابراهیم که خدای آسمانها و زمین است ایمان بیاوری، در غیر این صورت مهلتت به آخر رسیده و اگر قبول نکنی، خداوند با ناتوانترین موجودات تو را هلاک خواهد کرد.
نمرود که سرمست قدرت خویش بود گفت در سراسر زمین هیچکس ارتشی مثل من ندارد. اگر خدای ابراهیم سپاهی دارد، بگو بیاورد که من آماده جنگیدن بان آن هستم.
فرشته گفت: پس لشکریانت را آماده کن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز بیابانی وسیع را از سپاهیان پرشمار خود پر کرد. سپس ابراهیم را طلبید و گفت: این لشکر من است.
ابراهیم علیهالسلام گفت: شتاب مکن، اکنون ارتش خداوند از راه میرسد.
طولی نکشید که از طرف آسمان انبوه بیکران پشهها ظاهر شدند و به جان لشکریان نمرود افتادند و آنها را تارومار کردند. نمرود خود به قصر گریخت و گمان کرد خلاص شده، امّا پشهای آمد و ابتدا لب پایین و بعد لب بالای او را گزید و سپس از راه بینی وارد مغزش شد.
نمرود که لبهایش ورم کرده بود، از سردرد به خود میپیچید و به اطرافیانش میگفت بر سرش بزنند. سرانجام آنقدر بر سرش زدند که جانش در آمد.
بهراستی چرا بشر با اینکه ضعف خود را میبیند و میبیند مرگش نزدیک است، دست از طغیان و ستمکاری برنمیدارد؟
قارون ثروت زیادی داشت. غلطی کرد و حضرت موسی به زمین دستور داد او را در خود فروبرد. قارون شروع کرد به التماس و خواهش از موسی و او را به حق خویشاوندی قسم میداد، امّا جناب موسی اعتنا نکرد.
بارها به موسی التماس کرد، امّا یک بار هم نام خدا را نبرد و از خدا کمک نخواست. سرانجام خودش و مالش همه در زمین فرورفتند و نابود شدند.
قوم عاد و ثمود هم چند بار در قرآن نامشان آمده. خداوند سالها به آنها مهلت داد و حضرت هود و صالح را برای هدایتشان فرستاد. حضرت صالح، به قوم ثمود گفت: برای آخرین بار سه روز مهلت دارید، روز اول صوتهایتان زرد، روز دوم قرمز و روز سوم سیاه میشود. اگر ایمان نیاوردید عذاب نازل خواهد شد.
آنها به چشم خود دیدند که صورتهایشان رنگ عوض میکند، امّا حتی یک نفر ایمان نیاورد و همه هلاک شدند.
لطف و عفو و ستاریت خدا اقتضای عذاب ندارد، این خود بشر است که دنبال عذاب میرود و به پروردگار خود اعتنا ندارد.
قوم عاد هیکلهای تنومندی داشتند و بسیار قوی بودند. کوهها را میشکافتند و با سنگهای بزرگ خانه میساختند. چنان مست قدرت و قوت خویش بودند که هرچه حضرت هود آنها را نصیحت کرد، ایمان نیاوردند.
خدا مهلتشان داد بلکه برگردند. او بندگانش را دوست دارد، ولی آنها حاضر به بازگشت نشدند. حضرت هود هم نفرینشان کرد و گفت خدایا اینها ایمان نخواهند آورد.
وقتی عذاب الهی رسید، جناب هود خطی به دور خود و مؤمنان کشید. بادهای عذاب به این خط که می رسید آرام میگرفت، ولی قوم گناهکار و کافر را به آسمان پرتاب میکرد و چنان بر زمین میزد که ریزریز میشدند.
خداوند اقوام مختلف را عذاب نکرد، مگر بعد از اینکه پیامبران آنها از ایمان آوردنشان ناامید شدند و از خدا طلب عذاب کردند. این از ستر و عنایت خدا و دوستی او به بندگانش است.
از میان اقوام گذشته، فقط قوم یونس ایمان آوردند و نجات یافتند. قصۀ حضرت یونس از عنایات عجیب خدای تعالی به بندگانش است.
حضرت یونس با دو نفر از مؤمنانش که یکی از عباد و یکی عالم بود، مشورت کرد. عابد گفت: دعا کن که خدا عذاب نازل کند، ولی عالم گفت نفرین نکن، صبر کن و از خدا بخواه هدایتشان کند.
حضرت یونس نفرین کرد و قرار شد عذاب نازل شود. قبل از آن حضرت یونس به آن دو نفر گفت از شهر خارج شوید. عابد خارج شد، ولی عالم ماند و به مردم گفت عذاب الهی حتمی شده، اگر توبه نکنید همه هلاک خواهید شد.
مردم گفتند: چه کنیم؟
گفت: فلان موقع همگی از شهر خارج شوید، زنان و کودکان و حتی حیوانات خود را هم بیاورید و قبل از نزول عذاب توبه و استغفار کنید.
همه آمدند و توبه کردند. عذاب الهی هم نازل شد، امّا به کوه خورد.
وقتی حضرت یونس برگشت و دید همه سالمند و همهچیز برقرار است، قهر کرد و رفت. بهخاطر این ترک اولی چهل روز در شکم ماهی افتاد. آنجا توبه و استغفار کرد و گفت: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ».
تو که مقرّب خدا هستی چرا اینطور کردی؛ چرا از خدا نخواستی هدایتشان کن؟ حالا که او بخشیده، تو چرا قهر میکنی؟ بگو خدارا شکر که توبه کردند.
این از محبّت و دوستی او به بندگانش است. آیا ناامید شدن از این خدای مهربان و کریم جز حماقت و اطاعت از شیطان رجیم چیز دیگری است؟
خداوند در قرآن نود مرتبه فرموده من غفور هستم و در بسیاری از سورهها این اسم آمده است.
در دعاهایی هم که از ائمۀ اطهار علیهمالسلام رسیده غفران و رحمت الهی بسیار تذکر داده شده. در دعای ابوحمزه ثمالی میخوانیم:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لَا ذَنْبَ لِی».
آنقدر حلم ورزیدی که انگار من هیچ گناهی نکردم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در دعای مشمول اینگونه تعلیم میدهند: «یَا مَنْ عُبِدَ فَشَکَرَ یَا مِنَ عُصِىَ فَغَفَرَ وَ سَتَرَ».
در زیارت امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض میکنیم:
«یا مَنْ عَفَا عَنِّی وَ عَنْ مَا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ یَا مَنْ رَحِمَنِی بِأَنْ سَتَرَ ذَلِکَ عَلَیَ وَ لَمْ یَفْضَحْنِی»
ای خدایی که من و گناهانی که در خلوت انجام دادم عفو کردی. ای که به من رحم کردی، در آنچه از من دیدی و مرا مفتضح نساختی!
خدایا این مؤمنان یک ماه روزه گرفتند و هرکدام حاجتی دارند و چیزی از تو میخواهند. بعضی جوانها میخواهند معرفت کامل تو نصیبشان شود. بعضی میگویند عباداتمان را قبول کن، گناهانمان را ببخش، همین بس است.
برخی گرفتاریهای مادی دارند، نیازمند خانه، رزقوروزی، همسر ، فرزند و سایر مایحتاج زندگی هستند. بعضی دیگر میگویند فرزندان و اقواممان پایشان لغزیده در دین خود لنگ شدهاند. عدهای میخواهند با محمّد و آلمحمّد محشور شوند و اول مرگ چشمشان به علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار روشن شود.
خدایا بهحق محمّد و آلمحمّد دعای همۀ این جمع را مستجاب بفرما!