بیست و نهم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
وای بر کسیکه از خدا و حضرات معصومین علهیمالسلام خوبیهایی ببیند و تغییرِ وضعِ خود را ببیند، امّا بر همه پا بگذارد! لذا دائم بگویید خدا را شکر که ما را با خدا، پیامبر و اهل بیت آشنا کرد و نام ایشان وردِزبانِ ماست. وقتی بلند میشویم، یاعلی میگوییم؛ وقتی مینشینیم، یاعلی و یاحسین میگوییم؛ در سختیها از ایشان کمک میخواهیم و هرگز با خدا قهر نمیکنیم. هرکس با خدا قهر کند، با خودش قهر کرده است.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و نهم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۱۹ – آیه ۱۲ | شنبه ۱۳۹۶/۰۴/۰۳
حکمت ۸۷ نهج البلاغه
و قال علیهالسلام: «عَجبتُ لِمن یَقنَط و معَه الاستِغفارُ»
«در شگفتم از کسىکه مىتواند استغفار کند و ناامید است.»
حکمت ۸۸ نهج البلاغه
حکَی عنه ابُوجَعفر محمّد بن عَلی الباقَر علیهماالسلام اَنَّه قال عَلیهالسلام:
کانَ فی الاَرضِ امانانِ مِن عَذابِ اللّهِ و قَد رُفِعَ اَحدَهُما فَدونَکم الاخَر فتَمَسَّکوا به. اما امانُ الذی رُفِعَ فهو رَسولُ اللهِ صلی اللهِ عَلیه و آله وسلَّم. و اما امانُ الباقی فَالاستِغفارُ قال الله تبارک و تعالی: ﴿و ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهم و انتَ فیهم و ما کان اللّهُ مُعذِّبَهم و هم یَستَغفِرون﴾ (انفال، ۳۳)
امام باقر علیهالسلام از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت کرده است: «دو چیز در زمین مایۀ امان از عذابِ خدا بود، یکى از آن دو برداشته شد، پس دیگرى را دریابید و بدان چنگ زنید: امانى که برداشته شد، رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله بود و امانى که باقی مانده، استغفار است. خداى تعالى میفرماید «خداوند آنان را عذاب نمىکند، درحالىکه تو در میان آنانى و عذابشان نمىکند، درحالىکه استغفار میکنند».
حضرت آیتاللّه العظمی نجابت در توضیح حکمت ۸۷ میفرماید:
«آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: تعجب میکنم از یأس و ناامیدی افراد برای ترقیکردن که خودشان را دور میدارند از اینکه به درجاتِ عالیه برسند؛ میگوید: ما کجا، درجات کجا؟ حرفهایی میزند. آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: ««عَجبتُ لِمن یَقنَط» تعجب میکنم از کسیکه یأس دارد از ترقی، با آنکه استغفار درعهدۀ زبانش است. میتواند عزم بر ترکِ معصیت کند یا خلافِ نفس کند. اگر کسی عزم بر ترکِ معصیت کرد، نزدِ خدا احترامش بسیار است.
کسیکه گناه کرده، حالا میخواهد توبۀ واقعی کند و واقعاً میخواهد خوب باشد، ایشان میفرماید احترامش بیشاز آن وقتی است که معصیت نکرده بود؛ یعنی شخصِ تائب، به درجۀ حبّ خداوند میرسد قطعاً. ﴿إِنَّ اَللّهَ یُحِبُّ اَلتَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِینَ﴾ (بهشرط آنکه سفتوسخت ایستاده باشد و چنان خود را نگه دارد که گناه در مخیلهاش راه نیابد) اگر کسی غلطی از او صادر شده، بین خودش و خدای خودش تائب شد؛ توبه کرد و عزم بر ترک کرد. ممکن است این شخص قبلاً خدای اجلّعالی این شخص را دوست نمیداشت، ولی حالا که غلط از او صادر شد و عازم شد که بینِ خود و خدا، ترک کند و توبه کند، خدا او را دوست میدارد. علاوهازاینکه گناهانش را خدای تعالی میبخشد. میفرماید: این آقا در مرتبۀ محبّین واقع شده. استغفار اینقدر اهمیت دارد؛ مال را زیاد میکند؛ اولاد را زیاد میکند قطعاً. علاوه، یکی از ابوابِ محبّت که بر آدم گشوده میشود، تائبشدنِ شخصِ غلطکار است. (همینکه عزم کند دیگر گناه نکند؛ اگر مالِ مردم را خورده، دیگر نخورد. از آن افراد هم عذرخواهی کند؛ اگر دارد، پولشان را پس دهد؛ اگر ندارد، عذرخواهی کند تا او را ببخشند).
اینجور است که خدای اجلّعالی خطاب به پیامبر میفرماید: مادامیکه تو در امّتی؛ پاسبان امّتی – روایتِ دیگر: مردم تو را دوست میدارند – من عذاب نمیفرستم. (اگر قرار باشد برای بعضی عذاب بفرستد، بهخاطرِ پیامبر اکرم نمیفرستد) همچنین مادامیکه مردم مستغفرند، من عذاب نمیفرستم؛ یعنی استغفار نهفقط گناهانِ شخص را میشوید؛ نهفقط شخص آبرو پیدا میکند از ناحیۀ عفو خدا؛ یقیناً آبرو پیدا میکند از این عفو، بلکه رتبهاش از مرتبۀ فردِ عادی بالاتر میشود؛ یعنی قیمتش چندبرابر میشود. (بهشرط اینکه خودبین نشود؛ یعنی بعداز توبه، خود را بالا نگیرد. اگر بالا گرفت، وامصیبتا!) غلطها را از نفسِ این پاک میفرماید. محبّت یعنی نورِ خدا. نورِ خدا هرجا دوام پیدا کرد؛ یعنی طرف حاضر شد که مراقبه داشته باشد که دیگر گناه از او سرنزند، قهراً شرحِ صدر نصیبش میشود؛ ﴿وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اَللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقىٰ﴾ ﴿لقمان، ۲۲) کسیکه تسلیمِ خدا شود؛ دلش را تسلیمِ خدا کند، به عروهالوثقیٰ متمسک شده است، ولی اگر این حال رها شد؛ خود را بالا دید، خودِ این بالادیدن، گناه بزرگی است.»
کسیکه بگوید: خدایا میخواهم فقط تو را دوست بدارم؛ میخواهم دیگر گناه نکنم؛ میخواهم هرچه میگویی اطاعت کنم؛ یعنی تسلیم شده و میخواهد کارِ خوب انجام دهد، چنین کسی به عروهالوثقیٰ متمسک شده، تا موقعیکه این حال را دارد، همین طور است، ولی اینکه بگوید همه باید احترامم بگذارند؛ هرچه میگویم، بگویند چشم؛ این خیلی خطرناک است.
تفسیر سوره حدید جلسه ۱۹ – آیه ۱۲
یَوْمَ تَرَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ یَسْعىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمٰانِهِمْ بُشْرٰاکُمُ اَلْیَوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ ﴿حدید، ۱۲﴾
روزی که مردان و زنان مؤمن را میبینی که نورشان باشتاب پیشاپیشِ آنها و در سمتِ راستشان حرکت میکند. امروز بشارت باد بر شما بهشتهایی که نهرها از زیرِ آنها جاری است! جاودان در آن بمانید؛ این همان رستگاری بزرگ است.
یَوْمَ تَرَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ؛ این قسمت متعلق به آیۀ قبل است؛ یعنی کسیکه به خدا قرضالحسنه میدهد، روزی خواهد دید که زنان و مردانِ مؤمن – که خودش هم یکی از آنهاست – نورشان پیشِرو و سمتِ راستِ آنها باشتاب حرکت میکند.
شهید آیتاللّه دستغیب در تفسیر این آیه میگوید:
اگر خبرِ قیامت و آخرت «أحسن الحدیث» است؛ لذیذترین و شیرینترین سخنان است؛ دلنشینترین کلمات است؛ پس چرا مسلمانها از قرآن لذّت نمىبرند؟ کسى شوقى ندارد ببیند خدا از آرامگاه ابدى چه مىفرماید؟
جواب: مسلمانها کارشان به جایى رسیده است که در آخرت به شک افتادهاند، از بس حبّ دنیا دارند. از هنگام بیدارى تا موقعىکه مىخوابند، همهاش در فکر است زندگى دنیایشان مرفّه گردد. تمام همّ وغمّشان همین است. نمىگویند عقب کسب نرو؛ نمىگویند زندگى نکن! مىگویند تمام همّتت همین نباشد: «الدّنیا مزرعه الآخره».
آیا در دارالرحمه بیشتر مىمانى یا در خانهاى که دارى؟ اینکه آشکار است؛ پس فکرِ هرجا که بیشتر مىمانى، بیشتر باش.
هرکس به خودش بگوید: مثلًا اینجا نود سال مىخواهى بمانى، خوب! آنجا نود هزار سال – بلکه حساب ندارد – باید بمانى؛ پس بدونِ تردید فکر آنجا باید بیشتر باشى! چقدر باید شبانهروز از عمرت استفاده ببرى اى بیچارۀ مالدار! که در دنیا نه روز آرام دارد و نه شب خواب، در آخرت هم وضعش چنین است، واقعاً «خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْأَخِرَهَ». تا پهلوى هم مىنشینید، حرف دنیا مىزنید. گاهى شده پهلوى هم که مىنشینید، از پساز مرگ صحبت کنید؟ از هم بپرسید در قبر از چه سؤال مىکنند؟ یا بروید پیش عالمى، کارهایتان را درست کنید؟ یا مثلًا فشار قبر که هست، آیا همین قبرِ جسمانى است یا محلّ روح در برزخ است؟ غرض، آدمى باید در فکرِ سفرش باشد، ببیند چه به سرش مىآید. 24ساعت مىگذرد، تمام همّوغم بر سر زندگى دنیاست. اگر مثلًا کمى بدهکارى پیدا کرد، چه بر سرش مىآید؟ آیا فرداى قیامت نمازهایت پذیرفته مىشود؟ روزههایت لایق این درگاه است؟ (معارفى از قرآن، ۲۰۲)
کسی از قرآن لذت میبرد که خدا، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را بیشتر از دنیا و حتی فرزندانش دوست بدارد؛
﴿قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾ (توبه، 24)
«بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و بستگانتان و اموالى که بهدست آوردهاید و تجارتى که از کسادى آن بیم دارید و خانههاى دلخواهتان در نظر شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، منتظر باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خدا هرگز فاسقان را هدایت نخواهد کرد.»
یَسْعىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمٰانِهِم؛ مؤمن، در اثرِ ایمانی که دارد و خدا، پیامبر و اهل بیت را از همه، حتی از خودش بیشتر دوست میدارد و حاضر است قربانِ حضرت صاحب الزمان شود – همانطور که دوستان ما در زمانِ جنگ امتحانِ خود را پس دادند – خدای تعالی نوری به او عنایت میکند و از مردگی بیرون میآید.
کسیکه حبّ دنیا دارد، مرده است؛ یعنی از معنویات هیچ خبری ندارد؛ هرچه بگویی: نماز اینقدر لذت دارد؛ نماز بخوان تا لذت آن را بفهمی، میگوید: اگر بگویی این تپه را از اینجا جابهجا کنم، برایم راحتتر است تا دورکعت نماز بخوانم؛ این مرده است. هرچه بگویی: تلاوتِ قرآن لذتبخش است و بهتدریج حال عجبیبی به تو میدهد؛ وقتی رو به خدا میآوری و میگویی محبّت و عشق مرا به خودت زیاد کن، حالِ دیگری مییابی؛ عالَمِ دیگری پیدا میکنی، میگوید: شما عقلتان کم است؛ شستشوی مغزی شدهاید. وقتی میگویی: اول فکر کن، بعد حرف بزن؛ بعد قضاوت کن؛ حکم صادر کن، میگوید: شما طرفدارِ فلان گروه هستید.
در پرانتز عرض میکنیم؛ وقتی میگویی: کسیکه میلیونها نفر، ساعتها در صف ایستادند و به او رأی دادند، محترم است؛ نباید چندنفر جمع شوید و به او توهین کنید، میگویند: شما دشمنِ انقلاب هستید؛ ضدِ فلان هستید. چنین کسی چطور میتواند از قرآن و ایمان بهره بگیرد؟ چیزی به او یاد دادهاند و باید انجام دهد. یاد دارم در زمان کودتا علیه مصدق، مردم از او حمایت میکردند، امّا ناگهان بعداز سقوطش، تعدادی از ولگردها در همین شاهچراغ جمع شده بودند و فحشهای زشت به مصدق بیچاره میدادند.
خدای تعالی در سورۀ انعام میفرماید:
﴿أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّٰاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکٰافِرِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ﴿انعام، ۱۲۲)
«آیا کسیکه مرده بود و زندهاش کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میانِ مردم راه برود، مثلِ کسی است که در تاریکیهاست و از آن بیرون نمیرود؟ اینگونه کردارِ کافران برایشان آراسته شد.»
مردۀ معنوی یعنی کسیکه ظاهراً زنده است و در بین مردم زندگی میکند، امّا مثلِ حیوانات است؛ همانطورکه حیوانات علف میخورند، این هم فقط میخواهد شکمش را پر کند؛ نه نمازی، نه روزهای، نه حفظ زبانی. اگر نماز و روزهای هم بهجا آورد، برای چیزهای دیگر است؛ این مرده است. حال خدا میخواهد او را زنده کند؛ زیرا بهطرفِ خدا آمده و میخواهد از حیوانیت خارج شود؛ یعنی فقط به فکرِ شکم و شهوتش نباشد؛ کمی از نفسِ خود بالاتر بیاید و پا بر امیالش بگذارد؛ زبانش، چشمش، گوشش و سایرِ اعضاء و جوارحش را کنترل کند. اینجاست که از حیوانیت بیرون میآید و زنده میشود. «وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّٰاس» نور پیدا میکند؛ یعنی خوبی را از بدی تشخیص میدهد؛ راهِ درست را از راهِ غلط؛ رفیقِ خوب را از رفیقِ بد؛ گروهِ خوب را از گروهِ بد تشخیص میدهد.
وقتی انسان گروهِ خوب را از گروهِ بد تشخیص نمیدهد، اگر صدهزار تومان به او بدهند، هرکاری میکند. وقتی راهِ خوب را از راهِ بد تشخیص نمیدهد، مرده است. وقتی زنده شد، بهرهمند از نور میشود و راهِ خدا را میشناسد، امّا کسیکه در ظلمات است و نمیخواهد از تاریکی بیرون بیاید، هرچه کنی، بر تاریکی خود ایستاده است؛ به هر طرف میچرخانیاش، دوباره به راهِ خود بازمیگردد. «کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا».
یَسْعىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمٰانِهِم؛ کسیکه زنده به حیاتِ معنوی شد و از جانبِ خدا منور گردید، نورِ پروردگار، نهفقط سمتِ راست یا چپ او، بلکه همۀ وجودش را احاطه میکند و هرطرف بچرخد، نور است.
بُشْرٰاکُمُ اَلْیَوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا؛ خداوند چنین کسانی را به بهشتهایی بشارت میدهد که نهرها از زیرِ آن جاری است و همیشه در آن خواهند ماند؛ این رستگاری و فوزِ بزرگ است که خدا نصیب میکند.
هیچکس در این دنیا نمانده و ما هم نمیمانیم، امّا کسی از عمرش بهرۀ خوب میبرد که حواسش جمع باشد؛ توبه کند؛ جبران کند و از خدا بخواهد لغزشهایش را بیامرزد. مهمترین قسمتِ عمر، جوانی و نوجوانی است. جوانها و نوجوانهای عزیز! راهِ خود را عوض نکنید؛ یعنی خداپرست باشید، نه شخصپرست؛ واجبات و محرمات را بشناسید و ملتزم به آنها باشید؛ صبحوشام از خدا بخواهید حفظتان کند؛ هرکاری خواستی بکنی، بگو: خدایا حفظم کن! هرچه میخواهی بگویی، بگو: خدایا حفظم کن؛ مبادا پایم را غلط بگذارم! میخواهی نماز بخوانی، بگو: خدایا کمکم کن؛ اگر روزه گرفتی، بگو: الحمدللّه شکراً للّه؛ این میشود «یاد خدا».
ابوعبیده از امام صادق علیهالسلام روایت مىکند که فرمود:
«از مهمترین واجبات خداوند بر بندگان، یادِ خداست. بعداز آن فرمود: مقصود من از ذکرِ خداوند، گفتنِ سبحان اللَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر نیست؛ گرچه اینها هم ذکر بهشمار مىروند، مقصود از ذکر خدا آن است که هر گاه به حلال یا حرامى رسید، خدا را فراموش نکند؛ اگر طاعت است، به آن عمل کند و اگر معصیت است، از آن دستبردارد.» (بحارالأنوار، 68، 204)
وقتی انسان از جوانی خود را به خدای تعالی بسپارد، دنیا و آخرتش تأمین میشود. چه توقعی از دنیا دارید؟ یک زندگی آرام میخواهید که محتاج کسی نباشید. یقیناً اگر از خدا بخواهید، درست میکند. از خداخواستن، بهمعنای در خانه نشستن نیست.
قلبِ ذاکر
یکی از دوستانِ شهید آیتاللّه دستغیب، شخصی بود بهنام شیخ محمّدشفیع. وی بیمار شد و او را نزد دکترِ حاذقی بردند. در حالت بیهوشی، وقتی دکتر به صدای قلبش گوش کرد، گفت این کیست؟ گفتند چطور؟ گفت من هرچه گوش میدهم، قلبش میگوید «لا اله الّا اللّه».
رحمتِ خدا به او، شخصِ بسیار محترم و موردِ نظرِ شهید آیتاللّه دستغیب و حضرت آیتاللّه العظمی نجابت بود. چه میشود که انسان درحالِ بیهوشی باشد و قلبش «لا اله الّا اللّه» بگوید؟
حکایت ابوراجح حلّی
در گذشته شیعیان در سختی زیادی بودند، طوری که اگر کسی یهودی و نصرانی بود، امنیت و آسایش بیشتری داشت تا شیعه باشد. فقط در زمانِ امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شیعیان نفسِ راحتی کشیدند، وگرنه در همۀ زمانها دوران سختی داشتند و علمای بسیاری از شیعه کشته شدند.
سید على بن عبدالحمید نیلى در کتاب «السلطان المفرّج عن اهل الایمان» در ذکر کسانى که حضرت امام زمان را دیدهاند مینویسد: ازجمله حکایتى است که مشهور است، و در همه جا شایع گردیده و خبر آن به همهجا رسیده است و مردم این زمان بالعیان دیدهاند، و آن حکایت ابوراجح حمامى در حله است.
حکایت را جماعتى از دانشمندان سرشناس و افاضل با صدق و صفا، نقل کردهاند؛ که از جمله شیخ زاهد عابد، محقق شمس الدین محمد بن قارون سلمه اللَّه تعالى است.
وى نقل میکرد که: روزى به حاکم حله که شخصى به نام «مرجان صغیر» بود گزارش دادند که این ابو راجح خلفا را سبّ میکند. حاکم هم ابو راجح را احضار نمود و دستور داد او را چندان زدند که تمام بدنش مجروح گشت و بىحال به زمین افتاد و دندانهاى ثنایایش ریخت.
به دستور حاکم زبان او را درآوردند و سوزن آهنى در آن فرو بردند و بینیش را پاره کردند و ریسمانى که از موى زبر تابیده شده بود در سوراخ آن برد و ریسمان دیگرى به آن بست و بهدست غلامان خود داد که در کوچه و بازار بگردانند، وقتى او را میگرداندند، از هرطرف مردم هجوم آورده و او را میزدند بهطورىکه افتاد روى زمین و مرگ را جلو روى خود دید.
چون خبر به حاکم دادند، دستور داد او را به قتل رسانند. مردمى که اطراف او بودند گفتند: او پیرمرد سالخوردهایست و آنچه باید ببیند، دید و فعلاً مردهاى بیش نیست، او را به همین حال بگذارید تا خود بمیرد و خون او را بگردن نگیرید. مردم چندان در این خصوص اصرار ورزیدند که حاکم دستور داد او را آزاد کنند.
در آن موقع صورت و زبان ابو راجح ورم کرده بود. کسان او آمدند، و آن نیمهجان را به خانهاش بردند، و هیچکس تردید نداشت که همان شب خواهد مرد. ولى چون فردا مردم بدیدن او آمدند، دیدند ایستاده نماز میخواند و حالش کاملاً رضایتبخش است. دندانهایش که افتاده بود، به حال اول برگشته و جراحتهاى بدنش بهکلى بهبودى یافته و اثرى از آن باقى نمانده، زخم صورتش هم زایل گشته است! مردم از مشاهدۀ وضع او به شگفت آمدند و ماجرا را از او جویا شدند.
ابو راجح گفت: وقتى من مرگ را به چشم دیدم و زبانى نداشتم که خدا را بخوانم، ناچار با زبان دل به دعا پرداختم و آقا و مولاى خویش، امام زمان علیهالسلام را به یارى طلبیدم. هنگام شب خانهام نورانى شد و در آن میان امام زمان علیهالسلام را دیدم که دست مبارک را روى صورتم کشید و فرمود: برخیز و براى نانخورانت کار کن که خداوند تو را شفا داد. چون صبح شد خود را اینطور که مىبینید مشاهده نمودم.
شمس الدین محمّد بن قارون سابق الذکر میگفت: به خدا قسم ابو راجح اصولاً مردى ضعیفالبنیه، لاغراندام، زردرنگ و زشترو بود و ریش کوتاهى داشت. من همه وقت به حمام او میرفتم و همیشه او را بدین حالت و شکل میدیدم، ولى چون آن روزصبح در میان جمعیت به دیدن او رفتم، دیدم قوىپى و خوشقامت شده، محاسنش بلند، رویش سرخ و بهصورت جوان بیستسالهاى گشته بود و تا زنده بود به همین شکل و هیئت ماند.
چون این خبر شیوع یافت، حاکم او را طلبید. حاکم روز قبل او را به آن وضع دیده بود و امروز بدین حالت مىدید که درست برعکس دیروز بود. حاکم دید اثرى از زخمها در بدن او نیست و دندانهایش برگشته است. از مشاهدۀ این وضع، رعب عظیمى به دل حاکم راه یافت.
حاکم قبلاً در محلى که به نام امام زمان علیهالسلام معروف بود، مینشست و پشت خود را به قبله میکرد، ولى بعداز این واقعه روى به قبله نشست و با مردم (حله) با مدارا و نیکى رفتار میکرد و از تقصیر مجرمین آنها میگذشت و با نیکان آنان نیکى میکرد، ولى این کار هم سودى به حال او نبخشید و بعداز قلیل مدتى درگذشت. (بحار الأنوار، 52، 70)
وای بر کسیکه از خدا و حضرات معصومین علهیمالسلام خوبیهایی ببیند و تغییرِ وضعِ خود را ببیند، امّا بر همه پا بگذارد! لذا دائم بگویید خدا را شکر که ما را با خدا، پیامبر و اهل بیت آشنا کرد و نام ایشان وردِزبانِ ماست. وقتی بلند میشویم، یاعلی میگوییم؛ وقتی مینشینیم، یاعلی و یاحسین میگوییم؛ در سختیها از ایشان کمک میخواهیم و هرگز با خدا قهر نمیکنیم. هرکس با خدا قهر کند، با خودش قهر کرده است.