بیست و دوم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
توحید خدای تعالی در فطرت انسان وجود دارد و هرکس به قلب خود رجوع کند، آن را می فهمد. وقتی انسان با حواس جمع به نماز میایستد، واقعاً حالش عوض میشود. این تلقینی نیست. وقتی روزه میگیرد، شفافیت و روشنایی زیادی در خود حس میکند. اینها واقعیات است، نه تلقین.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و دوم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۱۳ – آیه ۵ و ۶ | شنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۷
حدیث روز
«وَ سُئِلَ علیه السلام عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ» (حکمت 31 نهجالبلاغه)
از آقا امیرالمؤمنین سؤال کردند که ایمان چه باشد؟
فقال: الایمان علی اربع دعائم. آقا فرمودند: ایمان چهار رکن دارد؛ چهار پایه دارد؛ «علی الصبر و الیقین و العدل و الجهاد». شخص در خلافِ میل که برایش پیش میآید، صبر بکند؛ حوصله بکند یا نسبت به مزاجش مختصر انحرافی شده باشد، صبر کند؛ نسبت به معاشش مختصر ضعفی پیدا شد، صبر کند.
«الایمان علی اربع دعائم علی الصبر و الیقین» یقین نسبت به مُنعِمِ خودش. حدّش از حرف آمده باشد بالا؛ یعنی همانطور که خودش را حاضر بداند، خدا را هم حاضر بداند. همانطور که خودش را عاقل میداند، خدا را ربّ عقل بداند. همانطور که خودش را دانا میداند، خدا را ربّ دانش بداند؛ یعنی حضورِ پروردگار و احاطۀ پروردگار و علمِ پروردگار و قدرتِ پروردگار را از حدّ زبان بیاورد بیرون؛ یعنی سعی بکند بفهمد که راستیراستی در 24ساعتش مدیرش خودش نیست؛ مدیرش خداست. خستگی به خودش راه ندهد در اثرِ مختصر ابتلاء یعنی میداند؛ اعتقاد دارد که خدا حاضر است، این اعتقاد را یک مقداری بیاورد در مرتبه عملش؛ یعنی غم به خودش راه ندهد. هروقت برطبق میلش پیشآمد نشد؛ خلافِ میلش پیشآمد شد، بداند کار دستِ خداست. بداند که آنچه پیش آمد به نفع این شخص است. بداند که این خسارت به نفع این شخص است؛ یعنی «أزِمَّهِ الاُمور طُرَّاً بِیَدِه». یعنی وقایع و پیشآمدها را منقطع از خدا نداند؛ شهادتِ رفقایش، شهادتِ والدینش، وفاتِ والدینش اینها را منقطع از خدا نداند. یقین داشته باشد که به اذن خدا و به امر خدا در بعضی جاهایش بوده.
ناراحتی وقتی شخص پیدا میکند که همین نشئۀ سِفل در نظرش است، ولی موقعی که نظرش به یک مُنعِمی قویتر از همه، یک عالمی داناتر از همه، حبیبی که محبّتِ همه از اوست، یک چنین چیزی پشتوانۀ شخص است، برای چه خودبهخود خودش را خسته بکند؟
کسالت مالِ آدمِ طبیعی است؛ مالِ آدمِ کماعتقاد است، ولی موقعی که اعتقادِ آدم این است که او جلّجلاله برای آدم خیر میخواهد؛ خدا جلّجلاله، چه بشناسیدش، چه نشناسیدش، برای هر موجودی خیر میخواهد. برای احدالناسی شرّ نمیخواهد. اصلاً در دستگاه ربوبی شرّ راه ندارد. هرچه شرّ است در دستگاه خلق است؛ «خیرک الینا نازل و شرُّنا الیک صاعد». در دستگاه ربوبی، غیر از خیر، غیر از حُسن، غیر از علم، غیر از قدرت، غیر از حبّ هیچچیز دیگری نیست. هرچه کم و کسری است، از ناحیۀ قصور یا تقصیر خود آدم است.
هرچه هست از قامت ناسازِ بیاندامِ ماست
ورنه تشریفِ تو بر بالای کس کوتاه نیست
تفسیر سوره حدید جلسه ۱۳ – آیه ۵ و ۶
لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(۵)
فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست. بازگشتِ همهچیز بهسوی خداست
یُولِجُ الَّیْلَ فىِ النَهارِ وَ یُولِجُ النَهارَ فىِ الَّیْلِ وَ هُوَ عَلِیمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ(۶)
شب را در روز فرو می بردو روزرا در شب و او به اسرار سینه ها داناست.
لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛گفتیم مِلک یعنی مالکیت، امّا مُلک یعنی مالکیتِ همراه با نفوذ و سیطرۀ قدرت. قدرتِ آسمانها و زمین در چرخش و باقیماندن در مدار خویش، از خداست [و همه تحت تصرف و مقهور اویند.]
وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور؛ همهچیز به خدا بازمیگردد. همانطور که وجودِ همه از خداست، رجوعِ همه نیز به اوست. اعمالِ خوب وبد انسان در صفحۀ نفسش ثبت میشود و باقی میماند.
﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ﴾ (مدّثر، 38)
«هرکس در گرو کردارِ خویش است.»
یعنی عمل، چه خوب و چه بد، از گردنِ انسان باز نمیشود و در عالم برزخ و قیامت به او نشان داده میشود. وقتی نامۀ اعمالش را می بیند، میگوید:
﴿یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ (کهف، 49)
«وای بر ما! این چه نامهای است؟ هیچ کوچک و بزرگی را جا نینداخته، مگر آنکه آن را به حساب آورده است.»
در سورۀ حاقه میفرماید:
﴿وَ أَمَّا مَنْ أُوتىَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَالَیْتَنىِ لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ یَالَیْتهَا کاَنَتِ الْقَاضِیَهَ﴾ (حاقه، 25 تا 27)
«کسیکه نامۀ اعمالش به دستِ چپش داده میشود، گوید کاش نامۀ اعمالم به من داده نمیشد، نمیدانستم حسابم چیست! کاش مرگ پایانِ کار بود.»
امّا مؤمنان وقتی نامۀ اعمالشان را میگیرند، از خوشحالی فریاد میزنند:
﴿هَاؤُمُ اقْرَءُواْ کِتَابِیَهْ إِنىِّ ظَنَنتُ أَنىِّ مُلَاقٍ حِسَابِیَهْ﴾ (حاقه، 19 و 20)
«بیایید نامۀ مرا بخوانید. من یقین داشتم حسابِ اعمالم را میبینم.»
منظور از حساب و کتابِ قیامت، دفتر و دستکی نیست که بیاورند و ورق بزنند. تمامِ صفحۀ نفس در یک لحظه مقابلِ انسان مجسم میشود؛ مثلِ موقعیکه انسان خاطرات خود را مرور میکند و سالهای عمر را در چند لحظه پیشِ چشم میآورد و از نظر میگذراند. همۀ اعمال، درونِ انسان ثبت است.
کسیکه از گناهان توبه کرده، البته بخشیده میشود؛ آثارِ گناهش از بین میرود و خدا آبرویش را نمیبرد، ولی مثل کسی که کاملاً پاک بوده، نمیشود. به تعبیرِ روایت، لباسِ نو که هرگز شسته نشده، با لباسی که کثیف شده و شسته شده فرق میکند. چه بسیار چیزهایی که انسان فراموش کرده، امّا اعضاء و جوارح به زبان میآیند و شهادت میدهند.
﴿حَتىَّ إِذَا مَا جَاءُوهَا شهِدَ عَلَیهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ وَ قَالُواْ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُواْ أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطَقَ کُلَّ شَىْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ (فصّلت، ۲۰ و ۲۱)
«وقتی به آتش میرسند، گوش و چشمها و پوستهایشان علیه آنها به آنچه کردهاند شهادت میدهند. به پوستهای خود گویند: چرا علیه ما شهادت میدهید؟ پاسخ میدهند:خدایی که همهچیز را به سخن آورده، ما را گویا کرده است. او نخستینبار شما را آفرید و بهسوی او بازگردانده میشوید.»
همۀ این اتفاقات در لحظه میافتد. ممکن است بعضی برای آنکه عذابشان بیشتر شود، ایستادنشان در موقفِ حساب طولانی شود، امّا همانها هم به جهت دیگری است، همهچیز در یک آن جلوی انسان مجسم میشود.
وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور؛ همۀ ما از خدا آمدهایم و بهسوی او باز میگردیم. «انّا للّه و انّا الیه راجعون» الآن هم در محضرِ پروردگاریم، امّا متوجه نیستیم؛ پرده [بر فهمِ ما] افتاده است. باید زحمت بکشیم تا بفهمیم. «نابرده رنج گنج میّسر نمیشود».
منظور از زحمت، وِرد خواندن و ذکر گفتن نیست. اینها گاهی خوب است و گاهی تبعاتِ بد در پی دارد،، امّا مهم، خواستن است؛ یعنی شبانهروز بگوید: «خدایا میخواهم تو را بشناسم؛ میخواهم همیشه در یاد تو باشم؛ گناه نکنم؛ بفهمم هیچ هستم؛ بفهمم همۀ خوبیها مالِ توست و من جز بدی هیچ ندارم؛ خدایا دستم را بگیر!» اگر رها نکند، بهتدریج خدا به او میفهماند.
نترس از اینکه فقیر میشوی؛ مبتلا میشوی! ترسی ندارد. اگر از خدا بخواهید، میفهمید؛ معنای «انّا للّه و انّا الیه راجعون» را میفهمید؛ «إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور» را میفهمید. ملتفت میشوید بازگشتِ همه به همان جایی است که از آن آمدهاند و الآن هم همان جایند. فهم، تمامشدنی نیست؛ همانطور که علم، قدرت و محبّتِ خدای تعالی تمامشدنی نیست. هرچه انسان جلو برود، هنوز میتواند پیشرفت کند. پیامبر هم هنوز میگوید: «ربّ زِدنی عِلما» حضرات معصومین علهیمالسلام هنوز بهسوی پروردگار میروند.
یُولِجُ الَّیْلَ فىِ النَهارِ وَ یُولِجُ النَهارَ فىِ الَّیْل؛ زمین با سرعت 30کیلومتر بر ثانیه به دور خورشید حرکت میکند و روزی تقریباً 410هزار کیلومتر را طی میکند. همزمان با سرعت 40هزارکیلومتر در شبانهروز در محورِ خود میچرخد؛ یعنی همینطور که آرام نشستهایم، زمین از دوجهت در حرکت است.
شاید اشکال شود که شبِ قدر برای کسانی که در قسمتِ روزِ کرۀ زمین هستند، چگونه است؟ پاسخ این است که آنها هم وقتی به شب رسیدند، شبِ قدرشان میشود. بهعلاوه اینکه برای خدا روز و شب فرقی ندارد. ملائکه نازل میشوند و از نزول به زمین خسته نمیشوند.
این را هم بدانیم؛ با آنکه تقدیرات معیّن شده، امّا دستِ خدا بسته نیست؛ «یَدُ اللّهِ مَبسوطَتان». او میتواند همهچیز را تغییر دهد. مهم این است که ما به درگاه او دعا کنیم و عجز و انابه در پیشگاه او را رها نکنیم. حتی اگر تقدیرِ کسی باشد که جهنمی شود، [با خواستن از خدا میتواند آن را تغییر دهد،] حتی اگر ابن ملجم باشد.
وقتی ابن ملجم به فرق مولا ضربه زد، او را گرفتند و نزد حضرت آوردند. حضرت فرمود: آیا من بد امامی برای تو بودم؟ آن شقی با این آیه پاسخ داد: «أ فَأنتَ تُنقِذُ مَن فی النار» یعنی آیا تو کسی را که در آتش است، نجات میدهی؟
امّا حقیقت این است که مولا علی علیهالسلام میتوانست او را نجات دهد؛ چراکه اولاً صاحبِ دم میتواند رضایت دهد و قاتل را ببخشد. ثانیاً مولا علی علیهالسلام صاحبِ مقامِ شفاعت است و در قیامت، بسیاری از اهل جهنم، از برکت عنایت حضرت به اذن اللّه از آتش نجات می یابند، ولی آن ملعون کاملاً ناامید بود. آنقدر خود را بدبخت و شقی کرد که نمیخواست مولا نجاتش دهد. آنقدر دشمنِ امیرالمؤمنین است که حتی اگر حضرت بخواهد نجاتش دهد، قبول نمی کند.
در روایت است که رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله از فرازِ جهنم عبور کردند و از برکتِ ایشان نسیمی به اهل دوزخ رسید. ابوجهل پرسید این چه بود؟ گفتند: از برکت رسول خدا بود. فریاد زد: درِ جهنم را ببندید تا همین نسیمِ رحمت هم از جانب ایشان به ما نرسد.
بعضی مردم در اثر گناهانِ زیاد، کاملاً از رحمتِ پروردگار ناامید میشوند و دشمنِ خدا، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام میشوند؛ مثل داعشیها.
وَ هُوَ عَلِیمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛ خدا از دلِ همه آگاه است. میداند هرکس چه صفات خوب و چه صفات بدی دارد. شهید آیتاللّه دستغیب در تفسیر همین سورۀ حدید میگویند:
سه نفر مشرک تصمیم گرفته بودند رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله را ناگهانى بکشند. امیرالمؤمنین علیهالسلام به امر رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله یکى را کشت و دو نفر دیگر را گرفت و آورد نزد رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله. محل شاهد اینجاست، هرچه رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله اصرار فرمود اسلام بیاورند، نپذیرفتند؛ لذا بتپرست که تصمیم کشتن رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله را دارد، باید او را بکشند، مادّه فساد است.
فرمود: «ببرید او را بکشید».
دوّمى هم گفت: «پس از رفیقم نمىخواهم زنده بمانم، مرا هم به او ملحق کنید». تا بردند او را بکشند جبرئیل نازل شد، عرض کرد: «یا محمّد! او را نکشید؛ چون سخى است. مهمان دوست است. خصلتى دارد که خدا آنرا دوست دارد. دیگر آنکه حسن خلق دارد». رفتند و آزادش کردند. گفت: «چطور شد مرا نکشتید».
فرمود: «وحى خدا بود». عین واقع را فرمود. خداى من به من خبر داد که تو این خصلتها را دارى.
گفت: «به خداى محمّد صلّیاللّهعلیهوآله قسم! هیچ کسى این خصلتهاى مرا خبر نداشت» و همان موقع مسلمان شد، شهادتین را به زبان جارى کرد. اگر بگویم خصلتهاى خوبش او را به اسلام هدایت کرد، دور نگفتهام چنانکه خصلتهاى زشت، آخرش به کفر مىکشاند و بى ایمان از دنیا مىبرد. (معارفى از قرآن، 142)
این قلب مالِ خداست؛ صفاتِ خوب هم از اوست، البته صفاتِ بد از خودِ ماست؛ از نبودِ صفاتِ خوب است. کسی که سخاوت ندارد، بخیل است؛ کسیکه حُسنِ خلق ندارد، بداخلاق است. صفاتِ بد از خدا نیست. خداوند کینه ندارد؛ بخیل نیست.
پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم «علیمٌ بِذاتِ الصدور» هستند. این علمِ خداست که به ایشان داده است.
پذیرش اصول عقاید از روی فهم
همۀ مؤمنان اعتقاد به اصول عقاید؛ یعنی ایمان به خدا، پیامبر، ائمۀ اطهار علیهمالسلام، قیامت و عدل دارند، ولی این اعتقادات را از کجا آوردهاند؟ آیا از پدر و مادرِ خود گرفتهاند و چون آنها شیعه و مؤمن بودند، آنها هم هستند؟ یعنی مثلاً اگر در اروپا به دنیا میآمدند، مسیحی میشدند؟ یا اگر در یک خانوادۀ یهودی یا کافر متولد میشدند، مثل آنها میشدند؟
این حرف تا حدودی میتواند درست باشد، امّا واقعاً اگر شخصِ مؤمنِ متدین، به قلب خود رجوع کند، قبول میکند که چون پدر و مادرش گفتند خدا یکی است، او هم میگوید یا خودش میفهمد؟ آیا رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله را به عنوان پیامبر قبول دارد یا از تقلید پدر و مادر است و خودش هیچ فهم و شناختی از ایشان ندارد؟
وقتی انسان به خود رجوع میکند، میبیند عقایدش تقلیدی نیست. اگر همین حالا پدر و مادرش بگویند نه خدایی است، نه پیامبری و نه قیامتی، آیا بازمیگردد؟ قطعاً خیر. حرفهای دیگران تاثیر دارد، ولی این خود انسان است که میفهمد و میپذیرد. ممکن است گاهی شبهاتی برایش ایجاد شود، امّا میدانداین شبهات بیاساس است و جواب دارد.
بنابراین جوانان و نوجوانان عزیز دچار وسوسه نشوند که اعتقاداتشان تقلیدی است. همان نصرانی و یهودی هم اگر وقتی هنوز در دنیا غرق نشده، کسی با استدلالهای عقلی و فطری با او صحبت کند، قبول میکند. بسیار بودند کسانی که محضر امامان معصوم و شاگردان آنها میرسیدند و پساز شنیدنِ سخنانشان، ایمان میآوردند. خدای تعالی به همه میفهماند، امّا بعضی از بس در دنیا فرورفتهاند و مشغول جمعآوری اموال شدهاند، اعتنا نمیکنند.
توحید خدای تعالی در فطرت انسان وجود دارد و هرکس به قلب خود رجوع کند، آن را می فهمد. وقتی انسان با حواس جمع به نماز میایستد، واقعاً حالش عوض میشود. این تلقینی نیست. وقتی روزه میگیرد، شفافیت و روشنایی زیادی در خود حس میکند. اینها واقعیات است، نه تلقین.
هر بشری به خود رجوع کند، میفهمد راستی، خوب است و دروغ بد، امّا چون گرفتارِ دنیاست، دروغ میگوید. همه میفهمند کمک کردن به مردم خوب است، امّا وقتی به مقامی میرسد، برای حفظِ مقامش، ظلم میکند مردم را می کشد. خودش هم میداند کارش درست نیست، امّا توجیه میکند. همه میفهمند صفاتی چون تواضع و انفاق خوب است؛ همه قبول دارند شناخت خالق و اطاعت از دستورات او خوب است.
غرض اینکه خدای تعالی توحیدخود را دورن انسان قرار داده است. هرکس به قرآن رجوع کند یا آن را با کتب سایر ادیان مقایسه کند، حقانیت آن را میفهمد. آنها هم کتابهای آسمانی هستند، امّا تحریف شدند. بنابراین واقعیاتی در قلب و روح ما وجود دارد که مثل آفتاب روشن است.
امیدواریم خدا کمک کند و حقایقِ عالم را بهخاطرِ وساوس شیطانی و خیالات بیهوده انکار نکنیم.
السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن ابیطالب