رمضان المبارک ۱۳۹۸-۱۴۴۰

پنجم رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

خدای تعالی همراه انسان است و او را از درون دعوت به توحیدِ خود می‌کند. هر پیامبر و امامی آمد، به مردم گفت راهی که درونتان است و عقلتان و فطرتان می‌گوید، انتخاب کنید و از آن دست بر ندارید؛ به خدا ایمان آورید و راه شرک نپویید. همچنین بدی‌ها و خوبی‌ها درون انسان قرار داده شده و پیامبران به آن‌ها ارشاد می‌کنند.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

پنجم رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ شنبه ۱۳۹۸/۲/۲۱ آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

روایت روز پنجم

در خطبه ۱۱۰نهج البلاغه که معروف به خطبه دیباج است، مولا علی علیه‌السلام دربارۀ فضل قرآن می‌‌فرمایند:

«تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ‏ فَإِنَّهُ‏ أَحْسَنُ‏ الْحَدِیثِ‏ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الْحُجَّهُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَهُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ‏»

 

«قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که بهار دل‏هاست. از نور آن شفا و بهبودى خواهید که شفاى سینه‏هاى بیمار است و آن را نیکو تلاوت کنید که مفیدترین داستان‏هاست. عالمى که به غیر علم خود عمل کند، چونان جاهل سرگردانى است که از بیمارى نادانى شفا نخواهد گرفت، بلکه حجت بر او قوی‌تر و حسرت و اندوهش حتمی و در پیشگاه خدا سزاوارتر به نکوهش است.

«تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ‏» آنها که خواندنِ قرآن را یاد نگرفته اند، بیاموزند. آنها که خواندن می‌دانند، معنایش را بیاموزند. کسانی که از معنی قرآن آگاه‌اند، تفسیر آن را یاد بگیرند و آنها که اهل تفسیرند، بر آیاتش تفکر و تدبر کنند.

«فَإِنَّهُ‏ أَحْسَنُ‏ الْحَدِیث»‏ بهترین گفتار است. از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که هر وقت بخواهم با خدا حرف بزنم، نماز می‌خوانم و هر وقت بخواهم خدا با من حرف بزند، قرآن می‌خوانم.

«وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ» فقه یعنی فهم. فهمتان را دربارۀ قرآن به‌کار اندازید. کسانی هم که می‌توانند، احکام و مسائل را از قرآن استنباط کنند.

«فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوب» قرآن بهار دل‌هاست. در بهار انسان شاد است و طبیعت حال دیگری دارد؛ گل‌ها و سبزه‌ها می‌رویند و درختان شکوفه می‌دهند. وقتی قرآن می‌خوانید و در آن تفکر می‌کنید، قلب تازه می‌شود؛ روح شادمان می‌گردد؛ انبساط خاطر پیدا می‌شود؛ غم و غصۀ دنیا از بین می‌رود و انسان در عالم دیگری قرار می‌گیرد.

«وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُور» از قرآن شفا بطلبید.

﴿وَ نُنَزِّلُ‏ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً﴾[1]

«و از قرآن آنچه شفا و رحمت برای مؤمنان است، نازل می‌کنیم و ظالمان را جز زیان نمی‌افزاید.»

اگر برای خدا و با حواس جمع بخوانید، شفای مرض‌های ظاهری و باطنی است. اگر زیاد تلاوت کنید، بخصوص در وقت تنهایی، مرض‌های قلبی را به‌تدریج از بین می‌برد.

«وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ» وقتی می‌خواهید قرآن بخوانید، آن را خوب و نیکو بخوانید. بهترین قصه‌ها و پندها از گذشتگان در این کتاب است.

«وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِه» عالمی که به علمش عمل نمی‌کند، مثل جاهل سرگردانی است که نمی‌‌خواهد از جهلش بیرون بیاید. آن‌که قرآن می‌خواند و معنا و تفسیرِ آن را می‌داند، ولی به آن اعتنا و عمل نمی‌کند و تقوا ندارد، عالم بی‌عمل است. چنین کسی همچون جاهلِ سرگردان از آخر و عاقبت خود بی‌خبر است و از حال و وضع امروزش هم آگاهی ندارد؛ چراکه نمی‌‌خواهد از خوابِ غفلت بیدار شود و از جهل خود بیرون بیاید.

«بَلِ الْحُجَّهُ عَلَیْهِ أَعْظَم» حجتی که علیه عالم بی‌عمل وجود دارد، بزرگ است؛ یعنی هیچ راه فراری ندارد. در قیامت به او می‌گویند تو که می‌دانستی، چرا عمل نکردی؟ اگر هم بگوید نمی‌دانستم، می‌گویند چرا یاد نگرفتی! روایات زیادی دربارۀ عالم بی‌عمل وارد شده است.

«وَ الْحَسْرَهُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ‏» حسرتِ کسی که می‌داند و عمل نمی‌‌کند، حتمی است و نزد خدای تعالی بسیار ملامت می‌شود.

عالم لزوماً آن نیست که عبا و عمامه دارد، هرکس چیزی می‌داند، به حد خود عالم است، هرچند جوان باشد. اینکه چرا عمل نمی‌کند، گاه به‌خاطرِ سختی و ناراحتی‌هاست. چیزهای زیادی آموخته، امّا به‌خاطرِ اینکه دعایش مستجاب نشده یا در سختی و گرفتاری افتاده، عصبانی می‌شود؛ با خدا درمی‌افتد و همه‌چیز را انکار می‌کند یا مثلاً از کسی چیزی خواسته و به او نداده، شروع به فحاشی می‌کند و عیب‌هایش را ظاهر می‌سازد؛ این عالم بی‌عمل است. فرقی هم نمی‌کند طلبه باشد یا غیرطلبه. هرکس چیزی آموخت و زیر پا گذاشت، حسرتش بسیار است و بیشتر تنبیه می‌شود. البته با این کار اول از همه به خودش ضرر می‌زند و بعد هم هرچه دستش برسد.

 

پیامبر اکرم در قرآن

خدای تعالی در قرآن کریم تعابیری دربارۀ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله دارد که به برخی از آنها می‌پردازیم. در سوره‌های بقره، نساء، اسراء، انبیاء، فرقان، احزاب، فتح و فاطر پیامبر اکرم به‌عنوانِ بشیر و نذیر معرفی شده است؛ مثلاً در سورۀ بقره و فاطر می‌فرماید:

﴿إِنَّا أَرْسَلْناکَ‏ بِالْحَقِ‏ بَشیراً وَ نَذیرا﴾[2]

«ما تو را به‌حق فرستادیم تا بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده باشی.»

در سورۀ اسراء می‌فرماید:

﴿وَ بِالْحَقِ‏ أَنْزَلْناهُ‏ وَ بِالْحَقِ‏ نَزَلَ‏ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیرا﴾[3]

«ما قرآن را به حق نازل کردیم و به حق نازل شد و ما تو را جز بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده نفرستادیم.»

بشارت به اینکه هرکس تقوا داشته باشد و به قرآن و سنّت پیامبر عمل کند، در برزخ و قیامت جایگاه خوب و نعمت‌های عالی خواهد داشت و انذار از اینکه اگر عمل نکند، جایگاهش دوزخ است.

در سورۀ احزاب و فتح می‌فرماید:

﴿إِنَّا أَرْسَلْناکَ‏ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیرا﴾[4]

«ما تو را شاهد و بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده فرستادیم.»

شاهد یعنی کسی که اعمال امت را می‌بیند. از جمله شاهدان عالم برزخ و قیامت پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند. همچنین در سوره‌های یس، نور و فصّلت تصریح می‌فرماید که در قیامت اعضاء و جوارح انسان له یا علیه او شهادت می‌دهند؛ یعنی به اذن پروردگار به زبان می‌آیند و کارهای خوب یا بدش را می‌گویند. طوری که خود شخص اعتراض می‌کند که چرا علیه من شهادت می‌دهید؟ پاسخ می‌دهند:

﴿أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیءٍ﴾[5]

«خدایی که همه‌چیز را به‌زبان آورده، ما را گویا ساخت.»

از دیگر شاهدانِ اعمال، زمین و زمان است؛ خانه، مسجد، مدرسه، اداره، مغازه و… صورت می‌گیرند و شهادت می‌دهند. این‌ها ماده نیستند، امّا صورتشان به فرمان خدا ظاهر و آشکار می‌شود. مؤمنان هم شاهدند. بسیاری از اراواح، به‌خصوص شهدا شاهد اعمال خوب و بد مایند.

از جمله بشارت‌هایی که پیامبر اکرم از طرف خدای تعالی به مؤمنان داده، این است:

﴿وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ‏ بِأَنَ‏ لَهُمْ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ فَضْلاً کَبیرا﴾[6]

«به مؤمنان بشارت ده که برای آنان از جانب خدای تعالی فضل بزرگی است.»

در سورۀ سبأ می‌فرماید:

﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ‏ بَشیراً وَ نَذیرا﴾[7]

«و ما تو را جز بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده برای همۀ مردم نفرستادیم.»

خدای تعالی پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله را به‌عنوانِ اسماء حسنای خود لقب داده است. از جملۀ این اسماء بشیر و نذیر و داعی الی اللّه است یعنی کسی مردم را به خدای تعالی دعوت می‌کند، امّا نه اینکه بند گردن آنها بیندازد و به‌زور وادار به پذیرش ایمانشان کند.

﴿لا إِکْراهَ‏ فِی‏ الدِّینِ‏ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[8]

«هیچ اجباری در دین نیست. راه رشد و کمال از گمراهی مشخص شده است.»

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله راه را نشان می‌دهد و می‌گوید اگر از این راه رفتی، به مقصد می‌رسی و اگر از آن راه رفتی به چاه می‌افتی. انتخاب با خود شخص است.

خدای تعالی همراه انسان است و او را از درون دعوت به توحیدِ خود می‌کند. هر پیامبر و امامی آمد، به مردم گفت راهی که درونتان است و عقلتان و فطرتان می‌گوید، انتخاب کنید و از آن دست بر ندارید؛ به خدا ایمان آورید و راه شرک نپویید. همچنین بدی‌ها و خوبی‌ها درون انسان قرار داده شده و پیامبران به آن‌ها ارشاد می‌کنند.

این چیزی است که همۀ انبیاء و از جمله پیامبر اکرم و ائمه و همۀ علما می‌گویند. شما هم به دیگران می‌گویید. اگر فرزندتان نماز نمی‌خواند، نصیحتش می‌کنید که نماز این آثار را دارد، اگر نخوانی، این بدی‌ها را دارد. نه یک‌بار و دوبار، بارها نصیحت می‌کنید و خسته نمی‌شوید، ولی آیا می‌توانید مجبورش کنید؛ کتکش بزنید یا زندانش کنید که نماز بخواند؟ خیر. شاید کسی این کارها را بکند و فرزندش نیز از ترس او نماز بخواند، امّا چه فایده؟

شاید این سؤال مطرح شود که اگر اکراهی در دین نیست، پس جنگ‌های زمان پیامبر اکرم برای چه بود؟

جواب این است که این جنگ‌ها بیشتر جنبۀ دفاعی داشت؛ مثل جنگ احد و احزاب. وقتی کفّار و مشرکان به سرزمین اسلامی هجوم می‌آورند، بر همه حتی گاهی اوقات بر زن‌ها واجب است دفاع کنند.

زمان پیامبر جهاد ابتدایی هم بود؛ مثل فتح مکه. علت آن هم این بود که بسیاری از اهالی مکه دوست داشتند مسلمان شوند، ولی حکام شهر و سران قریش اجازه نمی‌دادند؛‌ لذا رسول خدا به امر پروردگار برای برداشتن مانع به مکه حمله کرد و از خدا خواست بدون خون‌ریزی آن شهر فتح شود که همین‌طور هم شد. لازم به ذکر است که جهاد ابتدایی فقط در زمان پیامبر یا امام معصوم و به اذن ایشان امکان‌پذیر است و صرفاً برای برداشتن مانع (حکومت‌های زورگو) از سر راه مردمی است که می‌خواهند مسلمان شوند.

جنگ‌های خیبر و بنی‌قریظه که با یهودیان رخ داد به این دلیل بود که آنها با پیامبر معاهده کردند با مشرکان علیه مسلمین همدست نشوند و اگر شدند، پیامبر اکرم حق دارد به آنها حمله کند. آنها عهد خود را شکستند و با تحریک و تجهیز کفّار آتش جنگ احزاب را برافروختند. وقتی این آتش فروکش کرد، رسول خدا برای دفع شرّ آنها و طبق توافقی که کرده بودند، به آنها حمله کرد.

در بعضی تفاسیر آمده و ما نیز در تفسیر سورۀ بقره نوشتیم که پیامبر بعد از شکست یهودیان هفتصد نفر از آنان را گردن زدند، امّا با تحقیقاتی که دوستان انجام دادند، معلوم شد این روایت جعلی و ساختۀ خود یهودیان است تا مظلوم‌نمایی کنند.

 

گوشه‌ای از خصوصیات پیامبر در نهج‌البلاغه

مولا علی علیه‌السلام در خطبۀ ۱۰۸ نهج‌البلاغه برخی خصوصیات رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله را برشمرده، از جمله می‌فرمایند:

«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ‏ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ‏ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ‏ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَهُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَهٍ بُکْمٍ‏ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَهِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَه»

«طبیبى است که بر سر بیماران گردان است. مرهم‏هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم‏ها را گداخته. براى شفاى قلب‏هاى کور و گوش‏هاى ناشنوا و زبان‏هاى لال آماده، و با داروى خود در پى یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.

پیامبر اکرم طبیب دوّار بود. بیمارانی را که می‌خواستند از مرض نجات یابند، پیدا می‌کرد یا خودِ آنان می‌آمدند و حضرت دارویشان می‌داد. هرجا لازم بود، جراحی می‌کرد و هرجا لازم بود، دارو می‌داد.

مرض‌های قلبی زیاد است و روش‌های معالجۀ آنها در کتاب‌های اخلاقی ازجمله جامع السعادات و معرا ج السعاده بیان شده. آنچه علمای اخلاق می‌گویند، از پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است و سخن ائمه از رسول خداست. پیامبر نیز هرچه می‌فرمود، از وحی الهی و قرآن کریم بود. لذا به کسی که اهل کبر بود، می‌گفتند چه کند تا نجات یابد. اگر سوءظن داشت دارویش را معرفی می‌کردند. اگر ریاکار یا غضبناک یا دارای هر مرض قلبی دیگری بود، راه درمانش را بیان می‌‌کردند. گاه صرفِ نشست و برخاست با ایشان رافع امراض بود.

امّا از مرض‌های بزرگی که همۀ مردمِ دنیا گرفتار آن‌ هستند و هیچ کس از آن مصون نیست، حتی پیامبران هم از آن فرار می‌کردند، حبّ دنیاست. خدای تعالی در سورۀ آل عمران چنین می‌فرماید:

﴿زُیِّنَ‏ لِلنَّاسِ‏ حُبُ‏ الشَّهَواتِ‏ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب﴾[9]

«محبّت امیال نفسانى؛ از زنان، فرزندان و گنجینه‌هایى از طلا و نقره و اسب‌هاى نشان‌دار و چهارپایان و مزارع در نظر مردم آراسته گردید. این‌ها کالاى ناچیز زندگى دنیاست و بازگشت نیک فقط نزد خداست.»

حبّ شهوات یعنی دوستی میل‌های نفسانی برای مردم زینت داده شد. برخی از این میل‌ها عبارتند از نساء. شهوت میان زن و مرد برای توالد و تناسل است و باید این غریزه از راه صحیح ارضا شود. زن و مرد هر دو محترم‌اند و هر دو از این کار ارضا می‌شوند؛‌ پس این‌طور نیست که یکی صرفاً ظرف دیگری باشد. اگر این میل از راه غیرشرعی ارضا شود، حبّ الشهوات و از طرف شیطان است.

زن و شوهر نباید آن‌قدر همدیگر را دوست بدارند که بر محبّت خدا و رسول پیشی بگیرد. همچنین زن نباید گمان کند شوهر رازق اوست که اگر مُرد، او نیز از گرسنگی می‌میرد. مرد هم نباید فکر کند اگر زنش را ازدست داد، بیچاره و مفلوک می‌شود. برخی چنان در مصیبت همسر اوقاتشان تلخ می‌شود که زبان به ناسزای پروردگار باز می‌کنند. حبّ شهوتی که انسان را از محبّت خدای تعالی بازدارد و بر آن فایق آید، ناپسند است.

«و البنین» این حکایت را بنده چند بار از امام خمینی رحمه‌اللّه شنیدم که می‌گفتند یک حاجی فرزندان جوانی داشت. وقتی می‌خواست بمیرد، می‌گفت خدا به هیچ کس به‌اندازۀ من ظلم نکرد! حالا که فرزندانم بزرگ شده‌اند و می‌خواهم از وجودشان لذت ببرم، می‌خواهد جان مرا بگیرد. یعنی حاجی و نمازخوان است، امّا حبّ فرزند در دلش بیشتر از حبّ خدا و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است. این می‌شود حبّ الشهوات.

«و القناطیر المقنطره…» همیان‌ها و شمش‌های طلا و نقره و اسب‌های نشان‌دار و الاغ و قاطر و گاو و گوسفند و مرغ و خروس و زمین‌های زراعی و باغ‌ها و… . این‌ها مظاهر دنیا و دل بستن به آنها حبّ‌الشهوات است.

خدای تعالی در آیات بعد می‌فرماید:

﴿ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ الصَّابِرینَ وَ الصَّادِقینَ وَ الْقانِتینَ وَ الْمُنْفِقینَ وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالْأَسْحار﴾[10]

«این‌ها کالاى ناچیزِ زندگى دنیاست و بازگشت نیک فقط نزد خداست. بگو: آیا شما را به بهتر از این‌ها خبر بدهم؟ براى آنان که پرهیزکارند، نزد پروردگارشان باغ‌هایى است که از زیر آن نهرها جارى است. در آن جاودانند و همسرانى پاکیزه و خشنودى خداوند را دارند و خدا به بندگان خود بیناست. آنان که مى‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم. گناهان ما را بیامرز و از عذاب آتش نگاهمان دار! بردباران و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان‌اند.»

این نعمت‌ها برای شما مؤمنان نقد است؛ چون الآن در آنهایید، امّا خدا نخواسته کاملاً برایتان روشن باشد. تا وقتی که خدا را به‌یاد داشته باشید، در این نعمت‌ها هستید.

«صابرین» یعنی آنها که در برابر گناه صبر می‌کنند؛ بر سختی‌های طاعت الهی صبورند و در مصیبت‌ها بردباری پیشه می‌کنند و هیچ اعتراض و نزاعی با پروردگار ندارند.

«صادقین» آنهایند که با خدا، مردم و خودشان صادق‌اند. اگر عیبی دارند یا اشتباهی کردند، گردن می‌گیرند و پوزش می‌طلبند.

«قانتین» اهل طاعت و انجام واجبات و ترک محرمات هستند. سعی می‌کنند همیشه یاد خدا باشند.

«منفقین» انفاق می‌کنند. زیادی مال را نگه نمی‌دارند و در راه رضای خدا خرج می‌کنند. روشن است که سرمایه را باید حفظ کرد. کسی که پولی گذاشته برای ازدواج فرزندش یا پس‌اندازی کرده برای فردایش، اشکالی ندارد، امّا مراقب باشد به این پول‌ها و پس‌اندازها دل نبندد.

انفاق همیشه هم مالی نیست. کسی که چیزی یاد گرفته، به دیگران و مخصوصاً به فرزندان  خانواده‌اش بگوید و آنها را نصیحت کند.

«المستغفرین بالاسحار» برای استغفار شب و روز فرقی ندارد، امّا سحرها اهمیتش بیشتر است. وقتی نماز شب می‌خوانی، در نماز وتر هفتاد مرتبه می‌گویی «استغفر اللّه ربّی و اتوب الیه» سیصد مرتبه می‌گویی «الهی العفو». منحصر به همین هفتاد مرتبه هم نیست، هرچه توانستی، از گناهان و غفلت‌ها استغفار کن!

آیات ۱۸ تا ۲۰ سورۀ آل‌عمران را نیز با دقت بخوانید و بر آن تأمل کنید.

﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِباد﴾

«خداوند که بر پادارندۀ عدل است، شهادت مى‌دهد هیچ معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان علم [نیز گواهى مى‌دهند]. هیچ معبودى نیست جز او که عزیز و حکیم است. دین نزد خدا فقط اسلام است و اهل کتاب با آنکه علم به حقّانیّت آن داشتند، از سر ظلم و حسدى که میانشان بود، به اختلاف در آن پرداختند و هرکس به آیات خدا کافر شود، ]بداند که[ خدا حسابرسى سریع است. پس اگر با تو به مجادله برخاستند، بگو: من و پیروانم تسلیم خدا گشته‌ایم. به اهل کتاب و به اهل مکه بگو: آیا شما تسلیم شده‌اید؟ پس اگر تسلیم شوند، هدایت یافته‌اند و اگر روگردانند، وظیفۀ تو فقط ابلاغ است و خداوند به بندگانش بیناست.»

 

 

 

[1] ـ اسراء، ۸۲.

[2] ـ بقره، ۱۱۹ و فاطر، ۲۴.

[3] ـ اسراء، ۱۰۵.

[4] ـ احزاب، ۴۵ و فتح، ۸.

[5] ـ فصّلت، ۲۱.

[6] ـ احزاب، ۴۷.

[7] ـ سبأ، ۲۸.

[8] ـ بقره، ۴۵۶.

[9] ـ آل‌عمران، ۱۴.

[10] ـ آل‌عمران، ۱۴ تا ۱۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است