تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۷۹ تا ۸۲ | جلسه ۵۷

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه  ۷۹ تا ۸۲ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۹ | جلسه ۵۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونی‏ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ (۷۹)

فرعون گفت همۀ ساحرانِ دانا را برایم بیاورید.

 

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (۸۰)

هنگامی که ساحران آمدند. موسی به آنها گفت آنچه را می‌خواهید، بیندازد!

 

فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدینَ (۸۱)

وقتی انداختند موسی گفت: آنچه آورده‌اید سحر است. خداوند به‌زودی آن را باطل می‌کند. خدا کار مفسدان را اصلاح نمی‌کند.

 

وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (۸۲)

خداوند حق را به‌وسیلۀ کلماتش تحقق می‌بخشد، هرچند گناهکاران نپسندند.

 

«وَ قالَ فِرْعَوْنُ» فرعون گفت «ائْتُونی» ‏برای من بیاورید «بِکُلِّ ساحِرٍ» هر ساحر «عَلیمٍ» دانایی را.

«فَلَمَّا» هنگامی که «جاءَ» آمدند «السَّحَرَهُ» جادوگران «قالَ لَهُمْ مُوسى» موسی به آنها گفت‏ «أَلْقُوا» بیندازید «ما أَنْتُمْ» آنچه شما «مُلْقُونَ» می‌اندازید.

«فَلَمَّا» وقتی «أَلْقَوْا» انداختند «قالَ مُوسى» موسی گفت‏ «ما جِئْتُمْ بِهِ» چیزی که آوردید «السِّحْرُ» سحر است «إِنَّ اللَّهَ» همانا خداوند «سَیُبْطِلُهُ» به‌زودی آن را باطل می‌کند «إِنَّ اللَّهَ» به‌درستی که خداوند «لا یُصْلِحُ» اصلاح نمی‌کند «عَمَلَ الْمُفْسِدین» کارِ مفسدان را.

«وَ یُحِقُّ اللَّهُ» خداوند تثبیت و پابرجا می‌کند «الْحَقَّ» حق را «بِکَلِماتِهِ» به‌وسیلۀ کلماتش «وَ لَوْ» هرچند «کَرِهَ» نپسندند، خوش نداشته باشند «الْمُجْرِمُون» گناهکاران.

قصۀ حضرت موسی در سوره‌های مختلفِ قرآن آمده است. در اینجا نیز به مناسبتِ اینکه سخن دربارۀ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و مشرکان بود، خدای تعالی آن را مطرح می‌کند تا به مشرکان هشدار دهد شما که بالاتر از فرعون نیستید. فرعون می‌گفت من خدا هستم و اعتنا به هیچ‌کس نداشت. طرفداران زیادی هم داشت که ازجملۀ آنها ساحران بودند.

خدای تعالی جناب موسی را فرستاد تا مردم را متنبّه کند و به آنها بگوید این فرعون خدا نیست. حضرت موسی حق را به مردم نشان داد و آن را آشکارا دیدند؛ هرکس دلش خواست و حاضر شد پا بر دنیا و شهواتش بگذارد، به حق گروید و هرکس هم نخواست، نیامد. اختیار با خودشان است. این سنّتِ خداست که حق را به همه نشان می‌دهد و هرکسی می‌فهمد راه حق کدام است، لکن آن را انتخاب بکند یا نکند، دستِ خودش است.

فرعون از همان اول در مواجهه با حضرت موسی، از او ترسید. وقتی موسی عصا انداخت و اژدها شد، او به‌حدی ترسید که خود را خیس کرد. حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌فرمود: فرعون ریاضت‌هایی کشیده بود و خیلی وقت‌ها خودش را می‌گرفت و دستشویی نمی‌رفت که ثابت کند خداست، امّا وقتی عصای موسی را دید، نتوانست خودش را بگیرد و چند مرتبه خود را نجس کرد. فریاد می‌زد این اژدها را بگیر.

آنجا فرعون ذلتِ خود را دید. وقتی اژدها به او حمله کرد، فکِ بالایش را بالای تخت او گذاشت و فکِ پایینش را پایینِ تختش. فرعون فریاد می‌زد و التماس می‌کرد که این را از من دور کنید. بعد هم معجزۀ ید بیضاء را از موسی دید. با این حال با بزرگانِ قومش به مشورت نشست که چه کنیم مردم به‌سوی موسی نروند؟

گفتند این یک سحرِ بزرگ است. ما نیز جادوگرانمان را می‌آوریم تا سحرِ او را باطل کنند. البته می‌دانستند این‌طور نیست، ولی می‌خواستند مردم را از حق بازدارند. فرعون هم دستور داد ساحران را فرا بخوانید! «ائْتُونی‏ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ».

وقتی موسی با بنی‌اسرائیل از مصر بیرون رفتند، طبق بعضی نقل‌ها ششصد هزار نفر بودند. فرعونیان هم با بیش‌از یک‌میلیون نفر دنبال آنها رفتند. بنابراین شاید جمعیتِ آن روز مصر و اطرافش را بتوان حدود سه یا چهار میلیون نفر تخمین زد!

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَه؛‌ وقتی ساحران آمدند. ابتدا دو نفر از آنها سرِ قبرِ پدرشان رفتند و با دعاهایی که می‌دانستند از آنها خواستند راهی برای دانستن حق نشانشان دهند. در خواب به آنها گفتند وقتی موسی خواب است سعی کنید عصایش را بردارید، اگر سحر باشد نمی‌تواند کاری بکند، ولی اگر معجزه باشد، عصا مار می‌شود و شما نمی‌توانید آن را بردارید. آن دو همین که خواستند به عصا نزدیک شوند، مار شد و به آنها حمله کرد.

قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُون؛ موسی به آنها گفت آنچه را آماده کرده‌اید و می‌خواهید بیندازید، بیندازید! بعضی گفته‌اند ساحران جیوه را در بندهایی به‌شکل مار ریخته بودند و جیوه‌ها حرکت می‌کردند. این کار مردم را ترساند، حتی فرعون هم ترسید.

﴿فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ‏ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ﴾[1]

«چون انداختند، چشمانِ مردم را جادو کردند و آنان را ترساندند و سحر بزرگى آوردند.»

وقتی ساحران بساطِ جادویشان را انداختند و مردم ترسیدند، جناب موسی هم ترسید، امّا ترسش از آن ریسمان‌ها و مارها نبود، بلکه از این ترسید که مردم این سحر را باور کنند و نتوانند فرقِ بین معجزه و سحر را درک کنند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:

«لَمْ یُوجِسْ مُوسَى خِیفَهً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَهِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ»[2]

«موسی از جانِ خود نترسید، بلکه ترسش از پیروزی نادانان و رهبرانِ گمراهی بود.»

فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْر؛ چون جادوی ساحران آشکار شد، موسی به آنها گفت این که شما آوردید سحر است؛ واقعیتی ندارد. در ظاهر به نظر می‌رسد مار است، ولی نیست. جیوه‌ها حرکت می‌کنند و به شکل‌های مختلف درمی‌آیند.

إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُه؛ حضرت موسی به ساحران گفت خداوند به زودی سحرِ شما را باطل می‌کند.

سؤال: آیا بنای خدا بر این است که در چنین موقعیتی باطل را پیروز کند و آن را رواج بدهد یا آن را رسوا می‌کند؟

جواب: بی‌شک بنای خدای تعالی از اول خلقت تا آخر این است که هر گاه باطل در جامعه‌ای شیوع پیدا کرد، به‌نحوی آن را محو کند، لکن معلوم نیست این محو کردن چقدر طول بکشد. هر پیامبری آمد، سال‌ها زحمت کشید؛ مثل حضرت نوح ۹۵۰ سال تبلیغ کرد و رنج کشید، ولی عاقبت حق را ظاهر کرد.

یعنی بنای خدای تعالی این نیست که باطل همیشه بماند. اولاً: مردم را متوجه می‌کند و ثانیاً: باطل را کاملاً از بین می‌برد. اگر مردم اعتنا کردند و آمدند، به‌دستِ خودِ آنها این کار انجام می‌شود، ولی اگر یاری نکردند، خدای تعالی با وسایل دیگری باطل را محو می‌کند. لذا حضرت موسی کاملاً درست گفت که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ».

إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدین؛ خدا عملِ فاسدان را صالح نشان نمی‌دهد. این‌طور نیست که هرگز مشتِ کسانی را که بر مدارِ فساد قرار گرفته‌اند باز نکند. امّا زمانِ آن دست خودش است و بستگی به شرایطِ جامعه و خواستِ مردم دارد.

اینکه خدای تعالی قصۀ جناب موسی را تکرار می‌کند، برای این است که به مشرکان بفهماند شما که بت را به‌عنوانِ شریکِ خدا می‌پرستید، نمی‌توانید برای همیشه به این کار ادامه بدهید. بنای خدا این نیست که بتوانید. بارها خداوند بت‌پرستان را رسوا کرده، به‌وسیلۀ پیامبرانش بت‌ها را از میان برداشته است. حالا هم همین‌طور است. با همۀ سختی‌هایی که برای مسلمانان پیش آمد، عاقبت مغلوب شدند و فهمیدند اشتباه می‌کردند. هرچند بعضی به‌خاطرِ دنیاطلبی زیرِبار نرفتند و منافق شدند و ضربه‌های زیادی زدند، همان‌ها هم نماندند. مگر خدا مشتِ معاویه و یزید را باز نکرد؟ مگر امویان و عباسیان رسوا نشدند؟ در زمان‌های دیگر هم ‌همین‌طور. خدای تعالی سرانجام حق را ظاهر می‌کند تا زمانِ حضرت ولی‌عصر. پس‌از ظهور، حق کاملاً آشکار می‌شود.

وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِه؛ مجدداً تأکید می‌کند که خدا حق را به‌وسیلۀ کلماتش پابرجا می‌کند. کلماتِ خدا زیاد است؛ یکی از آنها مؤمنان هستند. یعنی خدای تعالی به‌وسیلۀ پیامبران و ائمه و بعضی مؤمنانِ صالح حق را ثابت و آشکار می‌کند.

کسی‌که واقعاً طالبِ خداست؛ یعنی می‌خواهد از خیالات بیرون بیاید و بفهمد «هو معکم» یعنی چه؟ بفهمد خدا از رگِ گردن به ما نزدیک‌تر است، یعنی چه؟ یقیناً خدای تعالی به او می‌فهماند، ولی نه امروز و فردا!

گاهی انسان خوابِ خوبی می‌بیند؛ بهشت و حورالعین و شهدا را می‌‌بیند، این خوب است و ذوق و شوقی در او ایجاد می‌شود، ولی فهم غیر از خواب است. شخصِ طالب می‌خواهد خالقِ بهشت را بشناسد. می‌خواهد با کسی‌که عالمِ ملکوت و عوالمِ دیگر را ایجاد کرده، آشنا شود و بفهمد او کیست؛ او که می‌گوید من همه‌جا هستم؛ علم و حیات و قدرتم همه را فرا گرفته! می‌خواهد این خدا را درک کند و البته اشتباه هم نکند.

فرق است بین کسی‌که می‌خواهد برای همیشه بفهمد و در جانش قرار گیرد با کسی‌که به خوابِ خوبی اکتفا می‌کند یا فقط می‌خواهد حورالعین و ملائکه را ببیند. به‌هرحال هرکس برای هرچه تلاش کند، نصیبش می‌شود. یکی طی‌الارض می‌خواهد. این موهبت نیاز به زحمات و ذکرها و ریاضاتی دارد و ممکن است سه یا چهار یا حتی ده سال طول بکشد، ولی اگر رها نکند، خدا عنایت می‌کند، امّا یکی می‌خواهد خدا را آن‌طور که هست، بشناسد. این دیگر نقلِ ده سال و بیست سال نیست. ممکن است یک عمر زحمت بکشد که تازه به علم الیقین برسد.

آیت‌اللّه قوچانی از شاگران قدیمی آیت‌اللّه قاضی و وصی ایشان بود و خداوند علم‌الیقین را نصیبش کرده بود. ایشان در سفری که به شیراز داشت به حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت گفته بود اگر بگویند همۀ آنچه در ظاهر و باطن به فلان مراجع داده شده، از مرید و مقلد و مقاماتِ علمی بگیر و در عوض آنچه را فهمیده‌ای بده، حاضر نیستم عوض کنم.

علم‌الیقین شوخی نیست! کسی مثل ایشان یک عمر زحمت کشیده و خواسته تا خدا نصیبش کرده. حال با این علم هرجا برود، پیشترفت می‌کند. در عالم برزخ هم پیشرفت دارد و ایست ندارد. کیمیای واقعی این است.

به‌هرحال خدای تعالی ما را خلق کرده تا حقّی که درونمان است، نشانمان بدهد. یک‌وقت شما می‌خواهی آدم خوبی را بشناسی. اگر جستجو کنی، می‌شناسی. امّا یک‌وقت می‌خواهی خودت خوب بشوی؛ می‌خواهی مثل سلمان و ابوذر بشوی. این آسان نیست، ولی می‌شود. خدای تعالی به کسی‌که دنبال کند، می‌دهد.

یقیناً یکی از مفسدانِ واقعی «نفس» است. اگر کسی بخواهد بر این نفس غلبه کند، خدای تعالی کمکش می‌کند؛ چراکه «یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِه». کلماتِ خدا، اول از همه پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و بعد ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند بعد هم صالحان و افراد بسیار مؤمن. بعداز آنها سایر انسان‌ها و در مراتبِ پایین‌تر همۀ حیوانات و نباتات و حتی جمادات کلماتِ خدایند.

خدایا به حق محمّد و آل محمّد طلبِ خودت را اگر نداریم، به ما عنایت فرما و اگر داریم، زیاد بفرما!

 

[1] ـ اعراف، ۱۱۶.

[2] ـ نهج‌البلاغه، خطبۀ ۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است