تفسیر سوره هود

سوره هود آیه ۸۹ و ۹۰ | جلسه ۲۸

همان وقت که زبان به غیبت و تهمت می‌چرخد، خود شخص می‌فهمد که می‌تواند زبانش را نگه دارد. درونش هم می‌گوید، مخصوصاً کسانی که خدا عنایت کرده و مؤمن‌اند، درونشان نهیب می‌زند که این کار را نکن؛ این را نگو؛ این را نبین! اگر کمی حواسش جمع باشد، از دورنش صدا بلند می‌شود، امّا فقط خودش می‌شنود و گاهی اوقات اعتنا نمی‌کند!

فیلم جلسه
 

 


صوت جلسه

متن تفسیر
   

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره هود آیه ۸۹ و ۹۰ | یکشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ | جلسه ۲۸

 

 

  

وَ یَا قَوْمِ لَا یجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقىِ أَن یُصِیبَکُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنکُم بِبَعِیدٍ(۸۹)

و ای قوم! مبادا دشمنی با من موجب شود به سرنوشتی گرفتار شوید که قوم نوح و قوم هود و قوم صالح گرفتار شدند و قوم لوط چندان از شما دور نیستند.

 

وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ  إِنَّ رَبّىِ رَحِیمٌ وَدُودٌ(۹۰)

و از پروردگار خود طلب آمرزش کنید سپس به درگاه او توبه و بازگشت کنید که پروردگار من مهربان و بسیار دوستدار است.

 

«وَ یَا قَوْمِ» ای قوم من! «لَا یجْرِمَنَّکُمْ» شما را نکشاند، موجب نشود برای شما «شِقَاقىِ» دشمنی با من «أَن یُصِیبَکُم» که برسد به شما، گرفتار شوید «مِّثْلُ مَا أَصَابَ» مثل آنچه رسید «قَوْمَ نُوحٍ» به قوم نوح «أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ» یا قوم هود و قوم صالح «وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ» و قوم لوط نیست «مِّنکُم» از شما «بِبَعِیدٍ» دور (نزدیک دوران شما بود).

«وَ اسْتَغْفِرُواْ» طلب آمرزش کنید «رَبَّکُمْ» از پروردگارتان «ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ» سپس توبه کنید، بازگردید به‌سوی او «إِنَّ رَبّىِ» به‌راستی که پروردگار من «رَحِیمٌ» مهربان «وَدُودٌ» دوستدار (بندگان توبه‌کار) است.

وَ یَاقَوْمِ؛ حضرت شعیب بیش از ۲۰۰ سال قومش را به خداپرستی و انصاف در کسب و کار دعوت نمود، امّا سودی نبخشید و آنها هر روز بیشتر با او دشمنی می‌کردند.

از همین‌ استقامتِ جناب شعیب می‌توان درس گرفت که مؤمن نباید در مسائل دینی ناامید باشد؛ نه ناامید از لطف و عنایت پروردگار و نه ناامید از تأثیر؛ یعنی وقتی می‌بیند خانواده‌اش در راه خلافی افتاده‌اند، نباید بگوید این‌ها دیگر جهنّمی شده‌اند و راه نجاتی ندارند. حضرت شعیب ۲۰۰ سال نصیحت کرد. حضرت نوح ۹۵۰ سال و پیامبران دیگر هم هرکدام سال‌ها مردم را نصیحت کردند و با اخلاق و رفتار خوب به‌سوی خدا خواندند، شما هم نصیحت کردن با زبان خوش را رها نکنید و خسته نشوید.

لَا یجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقىِ…؛ هرچه حضرت شعیب قومش را نصیحت می‌کرد، آنها حاضر نبودند دست از کارهای زشتشان بردارند و حتی کینه و دشمنی او را به دل گرفتند.

جناب شعیب از سرِ دلسوزی و شفقت به آنها گفت دشمنی با من برایتان خطرناک است و موجب عذاب شما می‌شود، همچنان که اقوام گذشته گرفتار عذاب شدند. اگر نمی‌خواهید حرف مرا بشنوید، لااقل دشمنم نباشید!

حضرت شعیب پیامبر خدا و محبوب اوست. کسی است که به‌خاطرِ دوستی و محبّت پروردگار آن‌قدر گریه کرده که چشمانش سه بار کور شده و خدا شفایش داده است. او به خدای تعالی نزدیکِ نزدیک است. مسلماً چنین کسی را خدای تعالی بسیار دوست می‌دارد. اصولاً هر بنده‌ای که خدا را دوست بدارد، ابتدا خدای تعالی دوستش داشته است. حبّ محبوب و محبّ از هم جدا نیست.

حال کسی که دشمنِ دوستِ خدا می‌شود، به خدای تعالی اعلان جنگ کرده، خدا رهایش نمی‌کند؛ از همین رو فرمود این دشمنی عاقبت خوبی برای شما ندارد.

مسلماً ایشان نمی‌خواست خود را بالا بگیرد و به‌خاطرِ مقام نبوتش فخرفروشی کند. خداوند کسی را به پیامبری انتخاب می‌کند که همۀ خصوصیات بندگی را داشته باشد و ایشان هم داشت؛‌ لذا مثل همۀ پیامبران از تکبر و غرور به‌دور بود، امّا به حساب جریان عادی و تجربۀ تاریخی، کسانی که به نصیحت فرستادگان الهی بی‌اعتنایی کردند، پس از آنکه خدای تعالی مهلتشان داد و استفاده نکردند، گرفتارِ عذاب شدند.

این رفتار جناب شعیب به همۀ ما درس ادب همراه با استقامت می‌آموزد. کسی که به خانواده، اقوام و دوستان خود نصیحت می‌کند، خیلی بعید است آنها بخواهند به‌خاطرِ این نصیحت او را اذیت کنند یا دشمنش شوند، نهایت اینکه حرفش را نمی‌شنوند، ولی دست به توطئه علیه او نمی‌زنند، امّا حضرت شعیب با کسانی روبرو بود که در مقابل نصحیت‌هایش دشمنی و توطئه می‌کردند و او همواره ادب و استقامت به‌خرج می‌داد و دلسوز قومش بود.

باید یاد بگیریم در امر به معروف و نهی از منکر استقامت داشته باشیم. دربارۀ خانواده شرایط کمی فرق می‌کند. نباید از جاده مهر و محبّت بیرون برویم و طوری نصیحت کنیم که همسر و فرزند یا برادر و خواهر از ما فراری شوند.

وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُم ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْه؛ از پروردگار خود طلب مغفرت کنید و به‌سوی او بازگردید.

استغفار هم برای خودمان لازم است، هم برای کسانی که نصیحتشان می‌کنیم. بی‌تردید هیچ‌کس نمی‌تواند خود را پاک بداند. پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله که از اولین و آخرین بالاتر است و طبق روایت همۀ افلاک به‌خاطرِ ایشان خلق شده، می‌فرماید هر روز هفتاد بار استغفار می‌کنم.

«وَ إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی‏ فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّهً»[1]

«گاه بر قلبم غباری می‌نشیند و در هر روز هفتاد بار استغفار می‌کنم.»

«غین» یعنی پردۀ نازک. همۀ امامان ما این‌طور بودند. از دعای ابوحمزه و صباح و کمیل تا مناجات شعبانیه و صحیفۀ سجادیه همه ذکرِ استغفارِ ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است که بر زبانشان جاری شده. همۀ این‌ها که صرفاً برای تعلیم ما نبوده است؛‌ لذا نباید از ذکر استغفار غافل شویم!

از طرف دیگر ناامیدی هم غلط است. آدمی نه باید آن‌قدر خود را بالا بگیرد که گمان کند نیازی به استغفار ندارد و آن‌قدر خود را بد ببیند که بگوید دیگر خوب شدنی نیستم و حتماً اهل آتشم.

خدای تعالی از قول حضرت شعیب به کسانی که ۲۰۰ سال بت‌پرست بودند، می‌گوید توبه و استغفار کنید تا پروردگارتان شما را ببخشد و بیامرزد. امید از این بالاتر؟

«ربَّکم» یعنی او که پرورشتان داده، از یک نطفۀ بی‌مقدار شما را به اینجا رسانده است.

إِنَّ رَبّىِ رَحِیمٌ وَدُود؛ پروردگار من، آن‌که مرا آفریده و رشد داده؛ مرا به رسالت برگزیده، رحیم یعنی مهربان است. اگر به‌سوی او بروید، دست رد به سینۀ شما نمی‌زند؛ گرچه سال‌ها شرک و بت‌پرستی اندوخته باشید. «وَدود» یعنی آن‌قدر دوست و همراه است که به هر حالِ رفیقش بسازد و پشتِ او را خالی نکند.

این آیه چقدر امید به انسان می‌دهد! یعنی حتی به آن‌که عمری پشت کرده و رو گردانده، می‌گوید بیا قبولت دارم.

در اخبار حضرت داود آمده است که خداوند عزّوجلّ به وى چنین وحى فرستاد:

«لَو یَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ انتِظاری لَهُم و رِفقی بِهِم و شَوقی إلى تَرکِ مَعاصیهِم لَماتوا شَوقا إلَیَّ و تَقَطَّعَت أوصالُهُم مِن مَحَبَّتی»

«اى داود! اگر نافرمانانِ من مى‌دانستند که انتظار کشیدنم براى آنان و مدارایم به حالشان و علاقه‌ام به دست برداشتن از گناهانشان چگونه است، از فرط اشتیاق به من جان مى‌باختند و بندبندشان از شدّت دوستى من از هم مى‌گُسست.»[2]

بنابراین هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید من عمری نماز و روزه دارم و خدا باید مرا بهشت ببرد! چه بایدی؟ این‌همه نعمت عنایت کرده، وظیفه داری شکرش را به‌جا آوری؛ گرچه اگر بفهمی، همۀ عباداتت با یک نعمتِ کوچکِ او هم برابری نمی‌کند.

از این گذشته؛ چه کسی تو را هدایت کرد؟ چه کسی به قلبت انداخت و تو را به عبادت واداشت؟ این‌ها حساب نیست؟ این‌ها همه لطف و محبّت اوست که توفیقت داده؛ پیامبر و امام فرستاده؛ در برابر وسوسه‌های شیطان و نفس قلبت را نگه داشته. مگر بدون کمک او می‌شود؟

﴿وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی﴾[3]

«من نفسِ خود را تبرئه نمی‌کنم که نفس پیوسته به بدی‌ها فرمان می‌دهد، جز آنکه پروردگارم رحم کند.»

غلط است کسی بگوید من کاره‌ای هستم. هیچ‌کدام ما در پیش خدای تعالی کاره‌ای نیستیم.

پس این اشتباه بزرگی است اگر کسی بگوید بهشت برای من امضا شده! مگر بلعم باعور نبود که با این‌همه عبادت، عاقبت به شرّ شد؟ آدم چه می‌داند عاقبتش چه شود.

در عین حال ناامیدی هم غلط است. ناامیدی بدترین حال است. هیچ‌‌کس نباید بگوید خدا مرا نمی‌بخشد. مگر کی هستی که خدا نبخشدت؟ مگر مغفرتش کم می‌شود؟

بخشش خدای تعالی آن‌قدر زیاد است که به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد مادر من نصرانی بود، با او صحبت کردم، مسلمان شد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند و مُرد. آیا اهل بهشت است؟

فرمود دیگر چه می‌خواهی از او؟

یک عمر مسیحی بود، امّا یک نیم‌روز مسلمان شد و اهل بهشت شد. دم آخر خیلی حساب است.

دیگری پیرمرد سنی، در آخرین نفس‌ها فرزند برادرش گفت عموجان حق با علی بود. تأملی کرد و گفت نظر من هم همین است و مُرد. امام فرمود اهل نجات است.

یکی دیگر تا موقع مرگ سنی بود پسر برادرش گفت حق با علی بودا دم مرگ شبود کمی فکر کرد و گفت نظر من همهمین است. امام فرمود این اهل نجات است.

البته این را هم باید توجه داشت که نمی‌توان توبه را به تأخیر انداخت، به این بهانه که آخر عمر توبه می‌کنم. کسی چه می‌داند کی می‌میرد؟ شاید در حال گناه عزرائیل آمد و موفق به توبه نشدی!

بنابراین بالاگرفتن خود غلط؛ ناامیدی غلط؛ عصیان و عقب انداختن توبه هم غلط!

پروردگار رحیم و ودود است. او بندگانش را دوست دارد و نمی‌خواهد در جهنّم بیفتند، امّا خودشان برای خود جهنّم درست می‌کنند. چقدر امیرالمؤمنین علیه‌السلام با ابن ملجم ملعون صحبت کرد و نصیحتش کرد! نمی‌توان گفت مجبور بود. ریشۀ جبر در قرآن بریده شده. اگر کسی قائل به جبر باشد و بگوید عاقبت به شرّ یا به‌خیر شدن، دست خود انسان نیست، خلاف قرآن گفته، به ساحت پروردگار توهین کرده است. آیا خدای تعالی انسان را خلق کرده که آنها را اجباراً بهشتی یا جهنّمی کند؟ این چه ظلم و چه افترایی به خداست؟

التبه تفویض هم درست نیست. نمی‌توان گفت خدای تعالی ما را خلق کرده و به حال خود رها کرده، کاری با ما ندارد.

«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ‏ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن»[4]

«نه اجبار است و نه واگذاری کامل، بلکه چیزی است بین این دو.»

هرکسی به خوبی متوجه فساد و انحراف خود می‌شود و نمی‌تواند همه‌چیز را هم گردن شیطان بیندازد. شیطان کاری از دستش نمی‌آید، جز وسوسه کردن. او نمی‌تواند کسی را محاصره کند و مجبور کند. خودش هم می‌گوید من فقط وسوسه کردم و شما آمدید.

آنچه بیشترین آسیب را به انسان می‌زند، منیت اوست. گاهی اشتباهی می‌کند و می‌فهمد، امّا به‌خاطرِ منیتش حاضر نیست دست بردارد. می‌گوید حرف مرد دوتا نمی‌شود! گاهی هم عده‌ای دورِ انسان را می‌گیرند و او را شارژ می‌کنند که تو این‌طور هستی و آن‌طور هستی. این هم گمان می‌کند راست می گویند.

در این بین طلاب و روحانیون باید بسیار مراقبِ نفسشان باشند! اگر دیدی مردم احترام می‌گذارند، فکر نکن خیلی صالح و کامل شده‌ای! فراموش نکن این‌ها به‌خاطرِ خدا دور تو جمع شده‌اند و فرقی با آنها نداری. اگر ناگهان گفتی «من» خیلی بدتر از من گفتنِ کاسب و کارمند و دکتر و مهندس است؛ چون تو هم خودت را ذلیل و بیچاره می‌کنی و هم عده‌ای دیگر را.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت بارها می‌گفتند خدا ما را خلق کرده تا نعمت به ما بدهد؛ راه‌های خصوصی نشانمان بدهد؛ مقامات عالی نصیبمان بکند، لکن باید از او بخواهیم. هرکس بگوید ما کجا و این درجات کجا! بی‌نصیب می‌ماند. ما و دیگران ندارد، همه بندۀ خدا هستند، امّا باید طالب بود. یکی طلب می‌کند و محکم می‌ایستد و مخالفت نفس و شیطان می‌کند، یکی هم نماز صبحش را نزدیک آفتاب یا بعد از آن می‌خواند. چنین کسی چگونه می‌تواند بگوید خدایا مرا هم‌ردیف پیامبر و همنشین ائمه قرار بده؟

طلب خیلی اهمیت دارد. از خدا بخواه، بگو خدایا زورم به خودم نمی‌رسد، تو کمک کن! یقیناً خدا کمک می‌کند.

به‌راستی آدمی با خود چه می‌کند که گاهی بدتر از شیطان و حتی استاد شیطان می‌شود! نقل است شیطان به فرعون گفت من انسان‌ها را وسوسه می‌کنم و آنها از راه به‌در می‌برم، امّا کی گفتم خدا هستم؟ تو ادعای خدایی می‌کنی و هیچ هنری هم نداری.

این‌ها همه از خود انسان است. خودش دور و دورتر شد تا به هلاکت رسید. هرکسی خوب می‌فهمد که هیچ اجباری در گناه کردن ندارد، خودش خواست و کرد.

به جوان‌هایی که گرفتار بعضی گناهان هستند، می‌گویم آیا اصلاً نمی‌توانی جلو خود را بگیری؟ یقیناً این‌طور نیست. اشکال از خود توست؛ هوسی می‌آید و می‌گویی عیبی ندارد؛ بی‌خیال.

همان وقت که زبان به غیبت و تهمت می‌چرخد، خود شخص می‌فهمد که می‌تواند زبانش را نگه دارد. درونش هم می‌گوید، مخصوصاً کسانی که خدا عنایت کرده و مؤمن‌اند، درونشان نهیب می‌زند که این کار را نکن؛ این را نگو؛ این را نبین! اگر کمی حواسش جمع باشد، از دورنش صدا بلند می‌شود، امّا فقط خودش می‌شنود و گاهی اوقات اعتنا نمی‌کند!

 

[1] ـ بحارالأنوار، ۶، ۱۸۳.

[2] ـ محجّه البیضاء، ۸، ۶۲.

[3] ـ یوسف، ۵۳.

[4] ـ کافی، ۱، ۱۶۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است