تفسیر سوره هود

سوره هود آیه ۸۷ و ۸۸ | جلسه ۲۷

هرگز پیامبران و ائمه نسبت به اجتماع خود بی‌تفاوت نبوده‌اند که گوشه‌ای بنشینند و بگویند عیسی به دین خود، موسی به دین خود. ما نیز که تابع پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و مقید به احکام شرع هستیم، دربارۀ جامعه احساس وظیفه می‌کنیم، لکن جامعه برای ما، خانواده، دوستان و اقوام هستند؛ پس اگر فرزند ما نماز نمی‌‌خواند یا خلاف شرعی انجام می‌دهد، باید با مهربانی و زبان خوش او را نصیحت کنیم. اگر پدر و مادر یا همسر یا دوستان ما انحرافی از دین دارند، نباید ساکت بنشینیم و وظیفه داریم با آنها صحبت کنیم!

فیلم جلسه
 

 


صوت جلسه

متن تفسیر
   

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره هود آیه ۸۷ و ۸۸ | چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۰۴ | جلسه ۲۷

 

 

 

 

قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی‏ أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ (۸۷)

گفتند ای شعیب! آیا نمازت تو را امر می‌کند که آنچه پدرانمان می‌پرستیدند، ترک کنیم یا در اموالمان هرطور می‌خواهیم تصرف نکنیم؟ به‌راستی تو بردبار و رشیدی.

 

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی‏ مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى‏ ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ (۸۸)

گفت ای قوم! به من خبر دهید اگر بر دلیل روشنی از پروردگارم باشم و او رزق نیکو به من داده باشد [می‌توانم مخالفتش کنم؟] و من نمی‌خواهم آنچه شما را از آن نهی می‌کنم، خود مرتکب شوم.خواسته‌ای جز اصلاح در حد توانم ندارم و توفیقم جز از خدا نیست. بر او توکل می‌کنم و به‌سوی او بازمی‌گردم.

 

 

«قالُوا یا شُعَیْبُ» گفتند ای شعیب! «أَ صَلاتُکَ» آیا نماز تو «تَأْمُرُکَ» تو را وامی‌دارد؛ دستور می‌دهد «أَنْ نَتْرُکَ» که ما ترک کنیم «ما یَعْبُدُ» آنچه می‌پرستیدند «آباؤُنا» پدرانمان «أَوْ» یا «أَنْ نَفْعَلَ» انجام دهیم «فی‏ أَمْوالِنا» در اموالمان «ما نَشؤُا» آن‌طور که می‌خواهیم؟ «إِنَّکَ لَأَنْتَ» به‌راستی که تو «الْحَلیمُ» بردبار، شکیبا «الرَّشیدُ» دارای رشد و عقل.

«قالَ یا قَوْمِ» گفت ای قوم من! «أَ رَأَیْتُمْ» به من خبر دهید «إِنْ» اگر «کُنْتُ» باشم «عَلى‏ بَیِّنَهٍ» بر دلیل روشنی «مِنْ رَبِّی» از پروردگارم «وَ رَزَقَنی‏ مِنْهُ» و او از جانب خود رزق به من داده باشد «رِزْقاً حَسَناً» آن‌هم رزق نیکو (آیا رواست مخالفتش کنم؟) «وَ ما أُریدُ» و من نمی‌خواهم «أَنْ أُخالِفَکُمْ» با شما مخالفت کنم (خلافِ آنچه می‌گویم عمل کنم) «إِلى‏ ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ» در آنچه شما را از آن بازمی‌دارم. «إِنْ أُریدُ» من خواسته و هدفی ندارم «إِلاَّ الْإِصْلاحَ» جز اصلاح «مَا اسْتَطَعْتُ» تا آنجا که بتوانم «وَ ما تَوْفیقی» و توفیقی ندارم ‏« إِلاَّ بِاللَّهِ» جز از خداوند. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» بر او توکل می‌کنم «وَ إِلَیْهِ أُنیبُ» و به‌سوی او بازگشت و انابه می‌کنم.

قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا؛ از سیاق آیه معلوم می‌شود حضرت شعیب تأکید زیادی بر نماز داشته است. همۀ امّت‌ها نماز داشته‌اند، لکن شکل نماز در زمان هر پیامبری متفاوت بوده است.

اصلِ صلاه به‌معنی دعاست که انسان را از عذاب و آتش نگه می‌دارد و محبّتی در او ایجاد می‌کند، امّا در اصطلاح یعنی دعا و توجه خاصی که انسان در مواقع خاص با خدای تعالی دارد.

قوم شعیب گفتند نمازی که مقابل پروردگارت می‌خوانی، باعث شده به ما بگویی بت‌ها را عبادت نکنید و به ما امر و نهی کنی؟ پداران ما همین بت‌ها را می‌پرستیدند و ما از آنها تقلید می‌کنیم.

اینکه به نمازِ حضرت شعیب اشاره می‌کنند و حرفی از خدا نمی‌زنند، دلیلِ این است که آنها هیچ اعتقادی به خدا نداشتند، حتی بت‌ها را هم قبول نداشتند. صرفاً واهمه و تخیلی برای خود درست کرده بودند و به‌ناچار آن را عبادت می‌کردند؛ چون درونشان رهایشان نمی‌کرد. بعید هم نیست می‌خواستند با این حرف به‌نوعی جناب شعیب را مسخره کنند؛ یعنی ما و پدرانمان سال‌ها بت می‌پرستیدیم، حالا یک نفر از راه نرسیده، می‌گوید این کار درست نیست!

أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی‏ أَمْوالِنا ما نَشؤُا؛ همچنین گفتند تو چه‌کاره‌ای که می‌گویی در مال خود هرطور می‌خواهیم تصرف نکنیم؟

إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشید؛ اگر بگوییم قصدشان استهزاء نبوده، یعنی تو که انسان فهمیده و عاقلی هستی، چرا این حرف‌ها را می‌زنی؟ ‌از شخصِ حلیم و رشیدی چون تو بعید است متعرض ما شود. شاید هم از روی مسخره این حرف را به ایشان گفته باشند.

طبق بعضی روایات آنها گفتند تو شخص نادانی هستی، امّا خدای تعالی به ایشان فرمود «إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشید».

هرگز پیامبران و ائمه نسبت به اجتماع خود بی‌تفاوت نبوده‌اند که گوشه‌ای بنشینند و بگویند عیسی به دین خود، موسی به دین خود. ما نیز که تابع پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و مقید به احکام شرع هستیم، دربارۀ جامعه احساس وظیفه می‌کنیم، لکن جامعه برای ما، خانواده، دوستان و اقوام هستند؛ پس اگر فرزند ما نماز نمی‌‌خواند یا خلاف شرعی انجام می‌دهد، باید با مهربانی و زبان خوش او را نصیحت کنیم. اگر پدر و مادر یا همسر یا دوستان ما انحرافی از دین دارند، نباید ساکت بنشینیم و وظیفه داریم با آنها صحبت کنیم!

در این میان گروهی شما را صادق می‌بینند و وقتی به قلبشان رجوع می‌کنند، می‌بینند چیزهایی می‌گویید که خود به آن عمل می‌کنید و هیچ توقعی از کسی ندارید؛ لذا از شما می‌پذیرند و متنبّه می‌شوند. امّا عده‌ای دیگر با آنکه درونشان می‌فهمد، به‌خاطرِ گناهان زیاد و نخواستنِ خودشان، شما را به باد مسخره می‌گیرند و متهم می‌کنند. کسی هم که شعاع اجتماعی بیشتری دارد، همین‌طور است؛ همین‌که می‌خواهد کار درستی انجام دهد و مطابق قرآن و سنّت عمل کند، به اشکال مختلف او را مسخره می‌کنند.

حضرت شعیب به مردم گفت: ای قوم اولاً: من از جانب پروردگارم دلیل روشن دارم. ثانیاً: او به من رزق نیکو داده است. ثالثاً: من بنا ندارم شما را از چیزی نهی کنم و خود مرتکبِ آن شوم. رابعاً: هدف من اصلاح شما در حد توان است. سه نکته را هم بیان کرد؛ توفیق من از خداست؛ بر او توکل دارم و بازگشتم به‌سوی اوست. این حرفِ جناب شعیب را همۀ شما خواه‌ناخواه به مردم می‌گویید.

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی؛ شعیب گفت من از سوی پروردگارم دلیل روشن دارم. هر مؤمنی در مقابل افراد مسخره کننده دلیل دارد. بهترین دلیل عقل است که هر دو طرف دارند؛ لذا می‌گوید عقلت را که این‌همه در کار دنیا انداختی، کمی به‌سمت معنویات ببر؛ دوروبَرِ خود را نگاه کن و فکر کن؛ آیا خودت خالق خودت هستی؟ آیا این آسمان و زمین خالق و گرداننده‌ای ندارد؟

قرآن نیز بیّنه و دلیلی روشن از سوی پروردگار است. در هرجای آن شک و شبهه‌ای باشد، جواب دارد.

وَ رَزَقَنی‏ مِنْهُ رِزْقاً حَسَنا؛ رزقِ حسن که خداوند به حضرت شعیب داد، دو چیز بود؛ یکی رزق معنوی یعنی صفات خوب و دیگری مادی که مال و منال دنیا بود، در حدی که نیازمند مردم نباشد. شما هم وقتی نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید، چشم‌داشتی به کسی ندارید؛ چراکه خداوند به‌اندازۀ کفاف بی‌نیازتان کرده است؛ لذا شما به آنها کمک می‌کنید نه آنها به شما.

از جهت معنوی نیز چشم دلتان باز است و از برکت پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام می‌فهمید بیهوده خلق نشدید. خدای تعالی کار لغو نمی‌کند که این‌همه آدم بیاورد و بعد هم بمیراند و نیستشان کند. می‌فمید این دنیا موقت است و باقی، عالم دیگر است. این رزق خداست که البته به پیامبران و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام به‌صورتِ کامل عنایت کرده و به ما، از برکت آنها، به‌اندازۀ خودمان.

وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى‏ ما أَنْهاکُمْ عَنْه؛ پیامبران وقتی مردم را از کاری بازمی‌دارند، خودشان هم مرتکب نمی‌شوند. اگر می‌گویند بت نپرستید، خودشان هم نمی‌پرستند. شخص مؤمن نیز وقتی می‌گوید به پول و مقام و شهوت سجده نکنید، خودش هم نمی‌کند. موحد است؛ یعنی فقط برای خدایی سجده می‌کند که همراهی‌اش را فهمیده؛ لذا با شوقِ کامل برایش به سجده می‌افتد و بهترین عضوش را به خاک می‌ساید و فقط برای او خاضع می‌شود.

مؤمن واقعی عاشق این نیست که پول روی پول بگذارد و پول‌هایش را بالا و پایین کند و از فرط شادی شب تا صبح نخوابد. می‌گوید مردم! پول‌پرست و شهوت‌پرست و جمال‌پرست و زن‌پرست و مقام‌پرست و ظاهرپرست نباشید و خودش هم نیست.

إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْت؛ جناب شعیب می‌گفت من می‌خواهم شما را از این فساد به صلاح بکشانم.

قرآن کریم همان چیزی که برای پیامبران بود، برای همۀ مؤمنان هم می‌گوید؛ لذا به سه مطلب اشاره می‌کند که علاوه بر حضرت شعیب همۀ پیامبران و مؤمنان سرلوحۀ خود قرار داده‌اند؛ توفیق از خدا، توکل بر او و بازگشت به‌سوی او.

وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه؛ اراده و خواست من در برابر شما وقتی محقق می‌شود که خدای تعالی عنایت کند، وگرنه من کاره‌ای نیستم. جبری در کار نیست، امّا می‌دانم در مقابل شیطان و نفس خدا کمکم می‌کند. من هم مثل شما نفس دارم و شیطان رهایم نمی‌کند، امّا از خدا خواستم و او توفیقم داد. همین‌که شما را نصیحت می‌کنم، توفیق و عنایت خداست. لذا نمی‌گوید من بودم که این کار را کردم.

عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ؛ وکیل من خدای تعالی است. من با شما حرف می‌زنم و خیرخواهی می‌کنم، اگر شما به من ناسزا گفتید، می‌گویم وکیلم خداست. اگر خواست اینجا کمکم می‌‌کند و اگر نخواست، جای دیگر. اگر خوبی دیدم یا بدی، خدا حاضر و ناظر است و بر او توکل می‌کنم.

وَ إِلَیْهِ أُنیب؛ نتیجۀ این کارها و نصیحت‌ها برای خود شخص این است که بیشتر به‌طرف خدای تعالی کشیده می‌شود و بیشتر انابه می‌کند. از کارِ خود لذت می‌‌برد و از عنایت خدای تعالی محظوظ می‌شود. از برکت امام زمان کم‌کم می‌فهمد خدای تعالی همه‌کارۀ او و همه‌کارۀ همه است. اوست که در اسباب تأثیر گذاشته، انسان را از گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و ناراحتی‌های ظاهری و باطنی حفظ می‌کند؛ پس «إِلَیْهِ أُنیب».

پس باید دنبال این باشی که هم خودت را نجات بدهی و از بندِ مادی‌گری و ماده‌پرستی بیرون آوری، هم دیگران را. صحبت این نیست که دنبال کار نروی، بلکه صحبت این است که بفهمی کارساز خداست، نه دانشگاه و مدرک و مغازه و شوهر و… این‌ها همه اسباب‌اند که خدا قرار داده. اگر او نخواهد، همۀ این‌ها را هم داشته باشی، باز دستت جلوی این و آن دراز است. خداپرستی یعنی همین.

همۀ عمر از خدای تعالی می‌خواهیم از اسباب بریده شویم، بفهمیم رفقای مؤمن‌ جای خود، ولی رفیق خداست. او دلِ مردم را نرم و مهربان می‌کند که به ما محبّت می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است