تفسیر سوره هود

سوره هود آیه ۷ و ۸ | جلسه ۱۰

خداوند همۀ ما را از موانع معنوی عبور دهد. بسیاری از گرفتاری‌های دنیا هم به‌خاطرِ کاستی‌های معنوی ماست. اگر علم توحید و خداشناسی در انسان رسوخ نکند، فقیر می‌ماند. حیف است عمر بگذرد و آنچه را می‌توانست از خدا بخواهد، نخواهد، آن‌هم در حالی که خدای تعالی مضایقه‌ای در عطا کردن ندارد و عاقبت هم این را می‌فهماند. حیف است عمر بگذرد و مرگ نزدیک شود و با لب تشنه از کنار دریا برود! خدایا ما را محروم نکن!

 

فیلم جلسه

 


صوت جلسه

متن تفسیر
   

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره هود آیه ۷ و ۸ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۱۰ | جلسه ۱۰

 

 

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (۷)

اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را امتحان کند که کدامتان بهترین عمل را دارید و اگر بگویی شما بعد از مرگ، برانگیخته می‌شوید، کافران می‌گویند این جز سحری آشکار نیست.

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸)

و اگر عذاب را تا مدتِ کوتاهی برایشان به تأخیر اندازیم، می‌گویند چه چیز مانعِ آن شد؟‌ آگاه باشید روزی که به سراغشان آید، باز‌گردانده نمی‌شود و آنچه را مسخره می‌کردند، گرفتارشان می‌کند.

 

«وَ لَئِنْ» و اگر «أَخَّرْنا» به تأخیر بیندازیم «عَنْهُمُ» از آنها «الْعَذابَ» عذاب را «إِلى‏ أُمَّهٍ» تا مدت زمانی «مَعْدُودَهٍ» کوتاه، محدود «لَیَقُولُنَّ» قطعاً خواهند گفت (از روی استهزاء) «ما یَحْبِسُهُ» چه چیز آن عذاب را نگه داشت و مانعِ آن شد؟ «أَلا» آگاه باشید «یَوْمَ یَأْتیهِمْ» روزی که عذاب برایشان بیاید «لَیْسَ مَصْرُوفاً» بازگردانده نمی‌شود «عَنْهُمْ» از آنها «وَ حاقَ بِهِمْ» گرفتار و دامنگیرشان می‌کند «ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» آنچه را مسخره می‌کردند.

لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا؛ «احسن عملا» سه مرتبه دارد؛ اول اینکه با اخلاص باشد؛ یعنی فقط برای خدا باشد، نه برای وسعتِ رزق و روزی یا سلامتی یا چیزهای دیگر.

بالاتر از این، شیعه و مؤمنی که عمل صالح انجام می‌دهد، اگر می‌خواهد ببیند عملش برای خدا بوده یا خیر، باید ببیند چه تأثیری بر خلقیاتش داشته، آیا صفات بدش را زائل کرده است؟ این امر با خواستن از خدا محقق می‌شود. باید از خدا بخواهیم این نماز، درون ما را از حبّ دنیا و حبّ چیزهای دیگر، غیر خدا، پاک کند. فراموش نکنیم که «حبّ الدنیا رأس کل خطیئه»[1] حبّ دنیا انسان را بخیل و متکبر و کینه‌توز و حسود و… می‌کند. در مقابل، اعمال خوب این صفات را از بین می‌برد.

مرتبۀ سومِ «احسن عملا» علم و معرفتی است که خدای تعالی در اثر اعمال صالح به انسان می‌دهد و به‌جای صفاتِ ناپسندش صفاتِ خوب می‌نشاند. منظور از علم، توحید پروردگار و علم به یگانگی اوست؛ علم به اینکه سبب‌ساز خداست.

خدای تعالی آدم را مسجود ملائکه قرار داد؛ یعنی ملائکه برای همۀ ما سجده می‌کنند، امّا کی؟ وقتی که خدای تعالی این مرتبۀ سوم، یعنی علمِ توحید را نصیب کرد و مستقر شد، نه اینکه برقی بزند و برود؛ این علم نیست.

باید عالم شود به اینکه فقط خدای تعالی مسبب‌الاسباب و همه‌کاره است و هرکس هر کاری بکند، به اذن و قدرت و علم و جمال و صفاتِ اوست. هرکس هر خوبی دارد، از اوست و البته بدی‌ها از نفسِ انسان است. باید طوری شود که وقتی به مخلوقات توجه می‌کند، فوراً قلبش متوجه خدای تعالی شود و از او جز خوبی نبیند. حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت رحمه‌اللّه می‌فرمود: ما با خدا قرارداد بسته‌ایم که فقط خوبی را ببینیم. اگر این‌طور باشد، احسن عملا محقق می‌شود و آدمی مسجود ملائکه می‌شود.

وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُون…؛ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به کفّار و مشرکان می‌فرمود شما بعد از مرگ مبعوث می‌شوید، ولی آنها می‌گفتند این قرآن سحر مبین است؛ چراکه می‌فهمیدند کلامِ بشر نیست و کسی نمی‌تواند مثل آن بیاورد، به همین دلیل آن را با سحر مقایسه می‌کردند و می‌گفتند پیامبر چیزهایی آموخته که مثل سحر و جادوست.

خوب است با خود فکر کنیم چرا باید نفس خویش را تهذیب کنیم؛ صفات و خلقیات خوب کسب کنیم و مراتبی که ذکر شد، به مدد خدای تعالی طی کنیم؟

حقیقت این است که ما برای عمرِ ۷۰، ۸۰ سالۀ دنیا خلق نشدیم. ما قرار است از ملائکه بالاتر باشیم؛ چون آنها در سرشتشان هیچ بدی وجود ندارد که بخواهند مبارزه کنند، ولی یک سرِ ما مادی و سفلی است؛ یعنی بدی‌هایی دارد که باید آنها را کنار بگذاریم و این مستلزمِ جهاد با نفس است، امّا نه برای دنیا و نه برای اینکه دیگران بگویند چه اخلاق خوبی دارد! قرار است زحمت بکشیم و جهاد کنیم و با عنایت خدای تعالی مقدمه‌ای برای علم توحید فراهم کنیم، پس دیگر نباید کاری به کسی داشته باشیم. سخاوت و حسن خلق و گذشت و تواضع پیدا نکردیم برای تعریف مردم. این یک مسألۀ بدیهی و پیش‌پا افتاده است.

ما می‌خواهیم انسان بشویم. انسان پیش خدای تعالی قیمت دارد و مسجودِ ملائکه است؛ پس هدف دنیا نیست. ما خلق شدیم تا حیاتِ واقعی و ابدی پیدا کنیم. فقط که این بدن نیستم، روحی از خدای تعالی هستیم. نه اینکه خدا در ما حلول کرده، بلکه وجودمان از خدای تعالی است و حقیقتاً در مقابل او چیزی نیستیم. می‌خواهیم این نیستیِ خود و هستیِ او را ملتفت شویم. این هم برای دنیا نیست؛ مقدمه‌ای برای جای دیگر است، برای همان حیاتِ ابدی.

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ؛ معمولاً در هر دوره‌ای هر پیامبری می‌آمد و تبلیغ می‌کرد و مردم به او اعتنا نمی‌کردند، وعدۀ عذاب می‌داد. اینجا هم پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به کفّار و مشرکان وعده می‌دهد اگر مسلمان نشوید، در دنیا و آخرت عذاب خواهید شد، امّا در جوابِ این انذار، مشرکان به‌جای اینکه ایمان آورند، به پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و به پیامبران گذشته می‌گفتند این عذابی که وعده می‌دهید، کی خواهد آمد؟

«امّت» در اینجا یعنی مدت زمانِ کوتاه. خدای تعالی همواره عذابِ کفّار را مدتی به تأخیر می‌اندازد. علت این تأخیر هم آن است که او نیازی به عذاب کردن آنها ندارد.  امّا چرا پیامبران وعدۀ عذاب می‌دادند و این عذاب کجا و چگونه است؟

خدای تعالی بشر را طوری خلق کرده که خوب و بد در او وجود دارد و هرکس هر کدام را بخواهد، می‌تواند انتخاب کند؛

﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ۞ فَأَلهَمَها فُجورَها وَتَقواها﴾[2]

«سوگند به نفس و آن‌که آن را متعادل آفرید ۞ و خیر و شرّش را به او الهام کرد.»

پس آدمی در پذیرشِ خوبی‌ّها مجبور نیست؛

﴿لا إِکْراه فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی‏﴾[3]

«در پذیرش دین اجبار نیست. راه هدایت از گمراهى آشکار شده است.»

مسلماً اگر به راه خوب رفت، سعادتمندِ دنیا و آخرت می‌شود.

ممکن است کسی بگوید من نماز می‌‌خوانم، روزه می‌گیرم، مراقبِ اعمالم هستم، ولی وضع مالی خوبی ندارم و زندگی‌ام مناسب نیست. مگر نه اینکه هرکس مؤمن شد، سعادت دنیا و آخرت را به‌دست می‌آورد؟ پس کو؛ من چه سعادتی دارم؟

جواب می‌دهیم. شما برای چه نماز خواندی و روزه رفتی واجبات را انجام دادی و حرام را ترک کردی؟ برای اینکه خانه و زن و زندگی به‌دست بیاوری؟ مؤمن واقعی نماز می‌خواند که از خالقِ عالم تشکر کند. می‌گوید آن‌که مرا خلق کرده و دستور داده نماز بخوانم، می‌داند این نماز برای من چکار می‌کند؛ پس چون او امر کرده، من نماز می‌خوانم و می‌دانم خواصِ معنوی بسیاری در این نماز نهفته است.

او مرا خلق کرده و رزق و روزی‌ام را هر وقت خواست، می‌دهد. من رضای او را می‌خواهم؛ لذا نماز می‌خوانم، واجبات را انجام می‌دهم و حرام را ترک می‌کنم تا مولا و آقای من از من راضی باشد؛ او که هرچه دارم، از سر تا پا، همه نعمتِ اوست. از او اطاعت می‌کنم که بفهمم کاره‌ای نیستم و همه‌کاره اوست. او همه‌چیز و من هیچ‌ام. هیچ اندر هیچ اندر هیچ و او همه چیز.

از این گذشته، مؤمن نعمت‌های خدا را ناچیز نمی‌شمارد و همواره شاکر است. به دیگران نگاه نمی‌کند که چه نعمت‌هایی دارند. اگر به کسی توجه می‌کند، برای این است که ببیند چه صفتی دارد. خانه و زندگی دیگران در دلش نیست که بگوید خوش‌به‌حالِ این‌ها که این‌قدر خوش‌اند! بر فرض که خوش باشد، خوشی زود گذر است. آن خوشی که مؤمن دارد، وقتی به خدا رو می‌آورد، خوشی واقعی است. نعمتِ عالی، فرحی است که از نماز و روزه و عبادت نصیب انسان می‌شود و عاشقش می‌شود. هرگز ذره‌ای از این خوشی‌ها نصیبِ دنیاطلبان نمی‌شود. آنها فقط خوشحال‌اند که پول‌هاشان را بر سرشان بریزند و بخندند، امّا باطنشان را هم ببین! باطنشان خرس وحشی و اژدهای هفت‌سر است. این‌ها برف‌انباری نیست، واقعیت است.

عذابی که پیامبران وعده می‌دهند، همین است. کسی که کاری به نماز و روزه و حلال و حرام ندارد و اگر کاری هم کند، برای دنیاست؛ یعنی چون پست و مقامی دارد، برای حفظ آن نماز می‌خواند، چنین کسی همیشه در عذاب است؛ چون نه دینی دارد و نه کاری به شرعیات. درونش پر از عذاب است، امّا خودش ملتفت نیست. عذابی که برای خودش درست کرده، همین الآن شعله‌ور است، امّا وقتی می‌فهمد که مرگش فرا می‌رسد. آن وقت است که آتش‌ها ظهور پیدا می‌کند. گاهی در همین دنیا هم گرفتار می‌شود و بخشی از عذابش را همین‌جا می‌کشد؛ مثل آنها که به‌خاطرِ مفاسد کلان اقتصادی دستگیر و به مجازات‌های سنگین محکوم می‌شوند.

جناب‌عالی که مؤمن هستی، باطنِ این اشخاص را کمی درک می‌کنید، می‌فهمید الآن در آتش هستند و می‌سوزند؛ در آتش حرص و بخل و کینه و حسد و… . وقتی یکی را جلوتر از خودش می‌بیند، دنیا برایش جهنّم می‌شود.

عذاب درونِ خودِ انسان است و ظهور پیدا می‌کند. سنگ‌هایی که بر قوم لوط بارید، درونشان بود و خودشان آنها را جمع کرده بودند. باد‌هایی که بر قوم عاد وزید و آنها را به دوردست‌ها پرتاب می‌کرد، بادِ تکبر و نخوتی بود که در سرِ خودشان وجود داشت و این‌طور ظهور پیدا کرد. ذره‌ای از آن را همین‌جا نشانشان دادند. پس جهنّم الآن هم هست؛

﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ﴾[4]

«جهنّم بر کافران احاطه دارد.»

الآن هم بر کافران احاطه دارد، ولی خودش نمی‌‌فهمد و همین‌که مُرد، ظهور پیدا می‌کند. البته اگر بخواهد، خدا به او می‌فهماند.

خدا بشر را مختار آفرید؛ پس قهراً عده‌ای خوبی را انتخاب می‌کنند و عده‌ای بدی را. هر کسی هم می‌فهمد که مختار است. وقتی زبان رها می‌شود و انسان شروع می‌کند به غیبت و تهمت و حرف لغو، به خوبی می‌فهمد خودش این کار را کرده، لذا بعد پشیمان می‌شود؛ پس اختیار با خود ماست. آن‌هم که خودش را نگه می‌دارد، به اختیار خودش و البته به کمک خدای تعالی این کار را کرده است. از خدا خواسته و خدا هم حتماً حتماً کمک می‌کند؛

﴿وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ﴾[5]

«بر عهدۀ ماست مؤمنان را یاری کنیم.»

أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ؛ روزی که باید عذاب نازل شود، مانعی در مقابل آن نخواهد بود. تاریکی‌هایی که برای خود تهیه کرده، سرانجام روزی از هرطرف او را در بر می‌گیرد و راه فراری نخواهد داشت.

﴿أَوْ کَظُلُماتٍ فی‏ بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ‏ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ﴾[6]

«مانند تاریکی‌هایی در دریایی عمیق که موجی آن را پوشانده و روی آن موجی دیگر و برفرازِ آن ابری تاریک است. تاریکی روی تاریکی. اگر دست خود را بیرون آورد، از شدتِ تاریکی نمی‌‌تواند آن را ببیند. کسی‌که خدا نوری برایش قرار نداده، هیچ نوری نخواهد داشت.»

این تاریکی‌ها درون خود شخص است. حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌فرمود «بعضی اوقات کوه‌کوه تاریکی دارد». اگر کسی بخواهد بفهمد، خدا نشانش می‌دهد، امّا نگویید خدایا نشانم بده! بگو خدایا علمم را بیشتر کن. اگر علمی نصیبت شود، معلوم می‌شود در حال مهذّب شدن هستی.

وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن؛ مؤمنان را مسخره می‌کنند که آخوند شدی؛ نماز می‌خوانی؛ حجابت را رعایت می‌کنی! امّا زمانی هم می‌رسد که مؤمنان آنها را مسخره می‌کنند. این دنیا می‌گذرد و جای دیگری همدیگر را ملاقت می‌کنند.

در سورۀ صافات می‌فرماید مؤمنان در بهشت دورِ هم می نشینند و از کارهایشان در دنیا سخن می‌گویند. در آن میان یکی می‌گوید:

﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ ۞ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی‏ قَرینٌ ۞ یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ ۞ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ ۞ قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ ۞ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی‏ سَواءِ الْجَحیمِ ۞ قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ ۞ وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ ۞ أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ۞ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ ۞ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾[7]

«من در دنیا رفیق و همنشینی داشتم که به من می‌گفت آیا تو به معاد باور داری؟ آیا وقتی مُردیم و خاک و استخوان شدیم، جزا داده می‌شویم؟ حال آیا شما از او خبر دارید؟ سپس از او مطلع می‌شود و او را در میان دوزخ می‌بیند. به او می‌گوید به خدا سوگند نزدیک بود مرا هم به هلاکت افکنی و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز در دوزخ حاضر بودم. [پس به دوستان خود می‌گوید] آیا ما دیگر نمی‌میریم، مگر همان مرگِ نخستین، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد؟‌ به‌راستی که این رستگاری بزرگ است.»

امام حسین علیه‌السلام شب عاشورا در جمع اصحاب، مرگ را به پُلی تشبیه کرد که عبور از آن نعمت‌های بزرگ خدای تعالی را نصیب می‌کند. بعد هم جایگاهشان را در بهشت نشانشان داد؛ به همین جهت آن‌همه شوقِ شهادت از خود نشان می‌دادند. این البته استثناء بود و کمتر می‌شود کسی پیش از مرگ جایگاه خود را ببیند.

خداوند همۀ ما را از موانع معنوی عبور دهد. بسیاری از گرفتاری‌های دنیا هم به‌خاطرِ کاستی‌های معنوی ماست. اگر علم توحید و خداشناسی در انسان رسوخ نکند، فقیر می‌ماند. حیف است عمر بگذرد و آنچه را می‌توانست از خدا بخواهد، نخواهد، آن‌هم در حالی که خدای تعالی مضایقه‌ای در عطا کردن ندارد و عاقبت هم این را می‌فهماند. حیف است عمر بگذرد و مرگ نزدیک شود و با لب تشنه از کنار دریا برود! خدایا ما را محروم نکن!

 

[1] ـ مصباح‌الشریعه، ۱۳۸.

[2] ـ شمس، ۷ و ۸.

[3] ـ بقره، ۲۵۶.

[4] ـ عنکبوت، ۵۴.

[5] ـ روم، ۴۷.

[6] ـ نور، ۴۰.

[7] ـ صافات، ۵۰ تا ۶۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است