تفسیر سوره هودرمضان المبارک ۱۳۹۵-۱۴۳۷

سوره هود آیه ۲۵ تا ۲۷ | ۵ رمضان ۱۴۳۷

گرفتارى براى همه وجود دارد، ولى اگر دل با خدا باشد، گرفتارى‌ها آسان مى‌شود و انسان آنها را خیر و خوبى مى‌بیند، ولى اگر دل از خدا بریده باشد و شخص خود را مؤثر بداند، حتّى اگر خدا را قبول داشته باشد، به او سوءظنّ مى‌برد و اعتراض مى‌کند. این همه نعمت در اختیارش بود، خدا را نمى‌دید، به محض آنکه گرفتار شد، خدا را پیدا مى‌کند و غر مى‌زند. اگر نماز و روزه‌اى هم داشته باشد، منّت آنها را هم بر خدا مى‌گذارد؛ این مى‌شود «عذاب الیم».

فیلم جلسه

 


صوت جلسه

متن تفسیر
   

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره هود آیات ۲۵ تا ۲۷ | شنبه ۱۳۹۵/۰۳/۲۲ | ۵ رمضان ۱۴۳۷

 

 

روایت

 

عَن أبِی عَبدِ الله علیه السلام قَال قَال أمِیرُ المُومِنِینَ علیه السلام : «البَیْتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ القُرآنُ وَ یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ المَلائکَهُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ وَ یُضِیءُ لأهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ الکَوَاکِبُ لأهْلِ الأرْضِ وَ اِنَّ البَیْتَ الَّذِی لا یُقْرَأُ فِیهِ القُرآنُ وَ لا یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ المَلائکَهُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّیَاطِینُ»[1]

 

امام صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود : خانه‌اى که در آن قرآن خوانده شود و ذکر خداى عز و جلّ در آن شود، برکتش بسیار گردد و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند و براى اهل آسمان مى‌درخشد، چنانچه ستارگان براى اهل زمین مى‌درخشند، و خانه‌اى که در آن قرآن خوانده نشود و ذکر خداى عز و جلّ در آن نشود، برکتش کم شود و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند.»

 

برکت، همیشه به حساب ظاهر نیست. وقتى در خانه یا اتاقى، قرآن خوانده مى‌شود و یاد خدا مى‌شود، اهل خانه یا کسانى که وارد آن مى‌شوند، احساس معنوى دیگرى پیدا مى‌کنند. برکات ظاهرى هم به آن خانه مى‌رسد.

 

حضرت آیت الله العظمى نجابت وارد خانه شخصى شدند و گفتند: این اتاق، نورانی است. صاحب خانه گفت: مادر من در اینجا زیاد قرآن، دعا و نماز مى‌خواند.

 

این اثر یاد خدا بود که نورانیت آن در اتاق باقى مانده بود؛ نه اینکه در و دیوار خانه نور بدهد، بلکه همان طور که یاد خدا بر انسان تأثیر مى‌گذارد، بر محل و مکان هم تأثیرگذار است. مسجد هم همین طور است.

 

این همه ثوابى که براى نماز و رفت و آمد در مسجد گفته شده، بخاطر این است که مؤمنان در آنجا یاد خدا مى‌کنند؛ قرآن و نماز مى‌خوانند و همین امر موجب مى‌شود انسان در آنجا حال معنوى دیگرى، غیر از جاهاى دیگر پیدا کند و احساس فرح و آزادى دیگرى داشته باشد. به مجموع این‌ها «نور» اطلاق مى‌شود. این اثر وجود ملائکه است.

 

ملائکه در جاى بد؛ جایى که گناه و وسوسه زیاد است، وارد نمى‌شوند. ولى در مساجد یا خانه‌هایى که یاد خدا مى‌شود، رفت و آمد مى‌کنند. آنها هم یاد خدا را دوست مى‌دارند.

 

امّ سلمه، یکى از همسران رسول خدا صلّى الله علیه و آله مى‌گوید :

رسول خدا مى‌فرمود: «هر گاه عده‌اى براى یادآورى فضائل على بن ابى طالب علیه السلام جمع شوند، فرشتگانى از آسمان فرود مى‌آیند و آنان را احاطه مى‌کنند. هر گاه آنان متفرق شوند، فرشتگان نیز به آسمان باز مى‌گردند. ملائکه دیگر آسمان به آنها مى‌گویند: از شما بوى خوشى به مشام ما مى‌رسد که از فرشتگان دیگر نمى‌رسد و بویى خوش‌تر از آن نشنیده‌ایم.

 

مى‌گویند: ما نزد گروهى بودیم که محمّد صلّى الله علیه و آله و اهل بیتش را یاد مى‌کردند. بوى خوش آنها به ما هم رسید و ما نیز معطر شدیم. سایر فرشتگان مى‌گویند: ما را نزد آنان ببرید! مى‌گویند: آنان متفرق شدند و هر کدام روانه‌ى منزل خود شد.

فرشتگان مى‌گویند: پس ما را به مکانى که آنها در آن جمع شده بودند ببرید تا ما نیز معطر شویم.[2] »

 

در انتهاى روایت فرمود : «و خانه‌اى که در آن قرآن خوانده نشود و ذکر خداى عز و جلّ در آن نشود، برکتش کم شود و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند».

 

اوایل انقلاب حضرت آیت الله العظمى نجابت با عده‌اى وارد خانه‌اى شدند، امّا بعد از چند دقیقه یکباره بلند شدند و رفتند. پرسیدند: چرا به این زودى برخاستید؟ فرمودند: اینجا جاى شیاطین است.

بعد که پرس و جو کردند، معلوم شد خانه متعلّق به یکى از قضات رژیم سابق بود.

 

 

سوره هود آیات 25 تا  27

 

وَ لَقَدْ أرْسَلْنا نُوحآ اِلى قَوْمِهِ اِنّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ (25)

نوح را به سوى قومش فرستادیم به آنان گفت : من براى شما بیم‌دهنده‌اى آشکار هستم.

 

أنْ لا تَعْبُدُوا اِلّا اللهَ اِنّی أخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ ألیمٍ (26)

که جز خدا را نپرستید! من بر شما از عذاب دردناک روز معلوم مى‌ترسم.

 

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ اِلّا بَشَرآ مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ اِلّا الَّذینَ هُمْ أراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ (27)

سران و اشراف قومش گفتند: ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‌بینیم و نمى‌بینیم کسى از تو پیروى کرده باشد، جز اوباش ساده‌لوح ما و در شما هیچ فضیلتى بر خویش نمى‌بینیم، بلکه شما را دروغگو مى‌پنداریم.

 

یکى از بشارت‌هاى آدم علیه‌السلام به مردم عصرش، بشارت به آمدن حضرت نوح علیه‌السلام بود. آنها را مخاطب قرار مى‌داد و مى‌فرمود: اى مردم! خداوند در آینده پیامبرى به نام نوح مبعوث مى‌کند. او مردم را به سوى خداى یکتا دعوت مى‌نماید، ولى قوم او، او را تکذیب مى‌کنند و خداوند آنها را با طوفان شدید به هلاکت مى‌رساند. من به شما سفارش مى‌کنم که هر کس از شما زمان او را درک کرد، به او ایمان آورده، او را تصدیق و از او پیروى کند؛ در این صورت از غرق شدن در طوفان، مصون مى‌ماند.

 

آدم علیه‌السلام این وصیت را به وصى خود شیث، هبه الله گوشزد کرد و از او عهد گرفت که هر سال در روز عید، این وصیت را به مردم اعلام کند.

 

هبه الله نیز به این وصیت عمل کرد و هر سال در روز عید، مژده آمدن نوح علیه السلام را به مردم اعلام مى‌کرد. سرانجام همان طور که آدم علیه السلام وصیت کرده بود و هبه الله هر سال آن را یادآورى مى‌کرد، حضرت نوح ظهور کرد و پیامبرى خود را اعلام نمود.

 

عده‌اى بر اساس وصیت آدم به جناب نوح ایمان آوردند و او را تصدیق کردند، ولى بسیارى او را تکذیب نموده، بر اثر بلا هلاک شدند.[3]

 

حضرت نوح، اولین پیامبر اولوالعزم بود؛ یعنى صاحب کتاب و شریعت بود. درباره سن حضرت نوح، ارقام مختلفى گفته شده است؛ از جمله 1250 سال، 2000 سال و 3000 سال. طبق فرمایش قرآن کریم، ایشان 950 سال قومش را به خداپرستى دعوت کرد و طبق روایت، 200 سال مشغول ساختن کشتى بود.

قوم نوح مردم لجوجى بودند و در طول سالیان دراز پیامبرى او، فقط 83 نفر، آن هم از طبقه فقرا و تهیدستان به وى ایمان آوردند.

 

سرلوحه تبلیغ جناب نوح، مثل همه‌ى پیامبران، دعوت به یکتاپرستى و خداترسى بود؛

اِنّا أرْسَلْنا نُوحآ اِلى قَوْمِهِ أنْ أنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ * قالَ یا قَوْمِ اِنّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ * أنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أطیعُونِ )[4]

«ما نوح را به سوى قومش فرستادیم ]و گفتیم[ قوم خود را قبل از آنکه عذاب دردناک به آنان رسد، هشدار ده! * گفت: اى قوم! من براى شما بیم‌دهنده‌اى آشکار هستم * خدا را بپرستید و از او بترسید و از من اطاعت کنید!»

 

همه‌ى پیامبران، «بشیر و نذیر» (بشارت‌دهند و بیم‌دهنده) بودند. بشارت نعمت‌هاى دنیا و آخرت، در صورت قبول ایمان و بیم از عذاب دنیا و آخرت، در صورت عدم پذیرش آن.

 

در قرآن معمولا بشیر و نذیر با هم آمده، امّا گاهى به صورت تنها نیز بکار رفته است؛ مثل آیه فوق. درباره پیامبر گرامى اسلام هم عبارت نذیر به تنهایى در چند آیه آمده است. علت این امر آن است که معمولا ترساندن، تأثیر بیشترى بر مردم دارد و احتمال پذیرش و تغییر روش در آنان را بیشتر مى‌کند.

 

أنْ لا تَعْبُدُوا اِلّا الله؛ جناب نوح به قوم خود گفت: به شما هشدار مى‌هم که غیر خدا را نپرستید!

 

امّا خصوصیات خدایى که حضرت نوح از آن یاد مى‌کند، چیست؟

خداوند در سوره نوح از قول خود او مى‌فرماید :

(فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کانَ غَفّارآ)[5]

«و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است.»

 

پس از آن مى‌فرماید :

(ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلّهِ وَقارآ * وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أطْوارآ)[6]

«شما را چه مى‌شود که براى خدا عظمتى قائل نیستید * با آنکه او شما را مرحله به مرحله آفرید.»

 

«اطوار» یعنى مراحل تبدیل شدن نطفه به انسان کامل؛

(ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظامآ فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمآ ثُمَّ أنْشَأْناهُ خَلْقآ آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالِقینَ )[7]

«سپس نطفه را به علقه (خون بسته) و علقه را به مضغه (پاره گوشت) و مضغه را به استخوان تبدیل کردیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آفرینش دیگرى پدید آوردیم پس پربرکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است.»

 

این خلقت پیچیده و شگفت‌انگیر، بدون پدیدآورنده و مدبرى تواناو حکیم نمى‌تواند باشد. کسى که این همه شگفتى و زیبایى را آفریده است «الله» جلّ جلاله نام دارد. اینکه خداى تعالى چگونه است، باید با بندگى، از او بخواهید تا خود را به شما بشناساند.

 

حضرت نوح در ادامه فرمود :

(أ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقآ * وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُورآ وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجآ * وَ اللهُ أنْبَتَکُمْ مِنَ الاْرْضِ نَباتآ * ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها وَ یُخْرِجُکُمْ اِخْراجآ)[8]

«آیا ندیدید چگونه خدا هفت آسمان را برفراز هم آفرید * و ماه را در میان آنها روشنایى‌بخش و خورشید را چراغ فروزان قرار داد * و خدا شما را مانند گیاه از زمین رویاند * سپس شما را در آن بازمى‌گرداند و بار دیگر از آن بیرون مى‌آورد؛ چه بیرون آوردنى!»

 

آیا خلقت کرات و کهکشان‌ها و حرکت آنها، خالق و مدبّرى ندارد؟

 

اِنّی أخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ ألیم؛ اگر خدا را نپرستید، من بر شما از روزى که عذاب دردناک نازل مى‌شود، مى‌ترسم.

 

«یوم» در اینجا ظرف «ألیم» است. گاه جاى ظرف و مظروف عوض مى‌شود. «یوم» هم مى‌تواند مربوط به عذاب دنیا باشد و هم عذاب آخرت.

 

آموزه‌هاى آیه

علامت بندگى خدا در ما چیست؟ خداى تعالى در سوره انعام مى‌فرماید :

 

(قُلْ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ )[9]

«بگو: نماز و عبادت و زندگى و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانیان است.»

 

بنده خدا این طور است؛ ما هم مى‌خواهیم این گونه بنده خدا باشیم و بندگى خدا را در این راه طى کنیم؛ یعنى نماز، روزه، قرآن و همه‌ى واجبات و مستحباتمان براى خدا باشد و فقط او را عبادت کنیم.

 

مى‌گوییم: خدایا! تو خالق و معبود ماهستى و ما وظیفه داریم تو را شکر کنیم؛ پس نماز مى‌خوانیم؛ روزه مى‌گیریم؛ انفاق مى‌کنیم؛ حج مى‌گذاریم و خمس و زکات مى‌دهیم، همه براى شکر تو. چون تو فرمودى، اطاعت مى‌کنیم و فرمانت را بر سر و چشم مى‌گذاریم؛ پس عبادت‌هایمان همه براى توست؛ ما بنده توییم و مى‌خواهیم شاکر تو باشیم.

 

هر کس به کسب و کارى مى‌پردازد یا در اداره‌اى مشغول کار مى‌شود یا هر شغل دیگرى را انتخاب مى‌کند تا به دستور خداى تعالى، روزى حلال کسب کند و سربار دیگران نباشد. کسانى هم که طلبگى را اختیار مى‌کنند، سربار دیگران نیستند؛ زیرا از حضرات معصومین علیهم السلام روایت شده که رزق و روزى طلبه با خداى تعالى است. به علاوه اگر طلبه‌اى به جدّ مشغول درس و تدریس یا تبلیغ شود، فقها اجازه داده‌اند از خمس، که نصف آن سهم امام و نصف دیگرش سهم سادات است، به ایشان برسد؛ چراکه خود را وقف دین کرده است.

 

لذا طلبه‌اى که عمر خود را در راه دین گذاشته؛ درس مى‌خواند؛ درس مى‌دهد و تبلیغ مى‌کند، استحقاق استفاده از وجوهات را دارد و هیچ منّتى امام بر او ندارد، بلکه چنین طلبه‌اى خوشحال است که نان‌خور امام زمان عجّل الله تعالى فرجه است. به همین شرطى که گفتیم.

 

به هر حال هر کس، راه رزق حلالى، داشته باشد، خوب است. در این میان نباید فراموش کرد که خداى تعالى رازق است، امّا از راه کار کردن؛ او فکر و نیروى تحصیل رزق و اسباب روزى را در اختیار بشر قرار داده است تا به کار اندازد و تحصیل معاش کند؛ پس سبب از خداست و همه چیز بازگشت به او مى‌کند، در عین حال هیچ کس حق ندارد در گوشه‌اى بنشیند و از اسباب کناره بگیرد.

 

اگر کسى نان نخورد و بگوید: خدایا سیرم کن، مسلمآ سیر نمى‌شود. خدا دندان و دهن برایش آفریده و نان در اختیارش گذاشته است؛ خودش باید بخورد و سیر شود. رزق هم همین است؛ یعنى درست که خدا رازق است، امّا خود شخص هم باید زحمتى بکشد و با کار خود، سهمى در جامعه داشته باشد، تا هم رزقش را به دست آورد و هم کار مردم بر زمین نماند. اگر قرار باشد همه بگویند «خدا رازق است» و در خانه بنشینند، چه کسى نانوایى و بقالى و قصابى کند؟

 

بنابراین ما خداپرستیم و جز او را مؤثر و مسبب واقعى نمى‌دانیم، با همین توضیحى که عرض شد.

 

حال اگر کسى از مسببیت خداوند روبگرداند و اعتنا نکند؛ یعنى بگوید: «به خاطر زرنگى و زور بازوى خودم بود که پولدار شدم» به جاى آنکه خدا را ببیند، خودش یا دیگران را مؤثر بداند، مشرک شده است ـ البته شرک خفى.

 

کسى که مى‌گوید: «به خاطر خوبى من است که مردم به مسجد مى‌آیند» خاک بر سرش! باید بگوید خدا دل مردم را مهربان کرد؛ ما چیزى از خود نداریم؛ اگر خوبى باشد، از خداست و اگر بدى باشد، از خود ماست. فراموش نکنیم که هر جا یاد خدا و توجّه به خدا باشد، بدى‌ها کنار مى‌رود. اگر کسى توجّه نکرد و خدا را فراموش کرد، تنها مى‌ماند و بد مى‌شود. این خداست که دل‌ها را به شخص خاصى متوجّه مى‌کند. مبادا کسى باد کند و خود را ببیند که در این صورت مشرک مى‌شود؛ این توحید نیست.

 

کسى که خود را لایق، مؤثر و همه‌کاره مى‌بیند، باید منتظر گرفتارى و سختى‌ها باشد، تا بفهمد کار دست خودش نیست؛ دست دیگر است.

 

گرفتارى براى همه وجود دارد، ولى اگر دل با خدا باشد، گرفتارى‌ها آسان مى‌شود و انسان آنها را خیر و خوبى مى‌بیند، ولى اگر دل از خدا بریده باشد و شخص خود را مؤثر بداند، حتّى اگر خدا را قبول داشته باشد، به او سوءظنّ مى‌برد و اعتراض مى‌کند. این همه نعمت در اختیارش بود، خدا را نمى‌دید، به محض آنکه گرفتار شد، خدا را پیدا مى‌کند و غر مى‌زند. اگر نماز و روزه‌اى هم داشته باشد، منّت آنها را هم بر خدا مى‌گذارد؛ این مى‌شود «عذاب الیم».

 

در این ماه رمضان از خدا مى‌خواهیم توحید خود را نصیمان کند. یقینآ هر کس طلب داشته باشد، خداوند به او مى‌دهد.

 

نورافشانى حرم کاظمین

 

مرحوم ملّا احمد نراقى مى‌گوید :

شخص مورد اطمینانى از قول کلیددار روضه مقدسه کاظمین علیهما السلام نقل کرد: هنگامى که حسن پاشا ـ بعد از زمان سلطنت نادرشاه افشار در ایران ـ در بغداد حاکم بود، روزى در ایام ماه جمادى الثانى، وقتى جمعى از امراء و اعیان در مجمع او حاضر بودند، گفت: چرا اول ماه رجب را شب نورباران مى گویند؟

 

یکى از میان جمع گفت: علت این است که در این شب بر قبور ائمه دین، از آسمان نور فرو مى‌ریزد.

پاشا گفت: در این مملکت که قبور ائمه زیاد است، پس حتمآ مجاورین این قبور، انوار آسمانى را دیده‌اند؛ به همین جهت کلیددار قبر ابوحنیفه که امام اعظم آنها بود و همچنین کلیددار شیخ عبد القادر را طلبید و صحت این مسأله را از آنها پرسید. آنها گفتند : ما چنین انوارى را مشاهده نکردیم.

 

حسن پاشا گفت: موسى بن جعفر علیهماالسلام و حضرت جواد علیه السلام نیز از بزرگان دین هستند و بلکه شیعیان آنها را واجب الاطاعه مى‌دانند، سزاوار است از آنها نیز در این مسأله پرسش بکنیم؛ لذا همان ساعت مأمورى را نزد کلیددار روضه مقدسه کاظمین فرستاد. در آن زمان پدر من (ناقل داستان) کلیددار حرمین بود. با هم روانه بغداد شدیم، بدون اینکه بدانیم جریان از چه قرار است.

 

وقتى به آنجا رسیدیم، من جلوى خانه پاشا ماندم و پدرم را به داخل بردند. وقتى چشم پاشا به پدرم مى‌افتد، سوال مى کند : مى‌گویند شب اول رجب بر قبور ائمه دین نور مى‌بارد، آیا چنین نورى را تو در کاظمین مشاهده کرده‌اى؟

 

پدرم بدون توجّه گفت: بله من بارها دیده‌ام.

پاشا که خیلى تعجب کرده بود، گفت: این امر عجیبى است و اول رجب نزدیک است؛ آماده باش که من شب اول رجب در آن روضه مقدسه بسر مى برم.

 

پدرم از شنیدن این خبر به فکر فرو رفت که چرا بدون توجه چنین کلامى از دهانش خارج شد! او چگونه مى‌تواند انوارى را که شیعیان با صفاى قلب مى‌بینند، با چشم سر مشاهده کند؟ ولى کار از کار گذشته بود. پدرم که وضع را چنین دید غمناک و متحیر از خانه پاشا بیرون آمد. با حالت افسرده روانه کاظمین شدیم.

 

چون وقت موعود رسید، روز آخر جمادى الثانى به اتمام رسید، کوکبه حسن پاشا ظاهر شد. او پدرم را طلبید و گفت: بعد از غروب، زوّار را بیرون کن تا روضه خلوت بشود.

 

هنگامى که وقت نماز عشاء فرا رسید، پاشا داخل روضه شد و دستور داد شمع‌هاى روضه را خاموش کردند و چنان که رسم سنّیان است، فاتحه خواند و به سمت سر ضریح مقدس رفته، مشغول نماز و ادعیه شد.

پدرم نیز در این موقعیت آنچه که در توان داشت به تضرع و گریه گذراند. من نیز که حال پدر را چنین دیدم، از عجز او به گریه افتادم.

 

این حالت تقریبآ دو ساعت ادامه داشت و هیچ خبرى نشده بود. پدر همچنان در گریه و زارى بسر مى‌برد که ناگاه سقف محاذى بالاى ضریح مقدس شکافته شد و گویا به یکبار، صد هزار خورشید و ماه و شمع و مشعل بر ضریح مقدس و روضه مقدسه فرو ریخت که مجموع روضه، هزار مرتبه از روز روشن‌تر و نورانى‌تر شد. در این هنگام صداى حسن پاشا شنیده شد که بلند شد و مى‌گفت : «صلّى الله على النّبى محمّد و آله» سپس پاشا برخاست؛ ضریح مقدس را بوسید و پدرم را طلبید و میان دو چشمش را بوسید و گفت: خادم انسانى بس بزرگ منزلت هستى.[10]

 

خداى تعالى ما را براى خودش آفریده است؛ نه براى دنیا؛ نه براى مادیات و نه براى اینکه هر طور دلمان خواست، بشود. براى خودش؛ یعنى براى اینکه «خدا گونه» شویم. این منوط به آن است که از مادیات بیرون بیاییم؛ راه آن هم خواستن از خود اوست.

 

همان طور که در این حکایت، خداوند حاجت این شخص را برآورده کرد و همان طور که حوائج همه‌ى بندگانش را مى‌دهد، یقینآ آنچه را هم براى آن خلقشان کرده است، مى‌دهد؛ اگر بخواهند.

 

[1] ـ کافى، 2، 610.

[2] ـ بحارالأنوار، 38، 199.

[3] ـ قصص قرآن به قلم روان.

[4] ـ نوح، 1 تا 3.

[5] ـ نوح، 10.

[6] ـ نوح، 13 و 14.

[7] ـ مؤمنون، 14.

[8] ـ نوح، 15 تا 18.

[9] ـ انعام، 162.

[10] ـ خزائن نراقى، 286.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است