تفسیر سوره نور

سوره نور آیه ۳۹ | جلسه ۱۸

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره نور آیه ۳۹ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۱ | جلسه ۱۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

روایت نهم

از امام حسن عسکری علیه‌السلام:

«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ یُطْرِی أَخَاهُ شَاهِداً  وَ یَأْکُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَانَهُ‏»[1]

«بد بنده‌ای است آن‌که دو رو و دو زبان باشد. در حضور برادر مؤمنش او را مدح و پشت‌سرش از او بدگویی می‌کند. اگر کاروبار برادرش خوب شود، حسدش را می‌برد و اگر در سختی بیفتد، رهایش می‌کند یا زخم‌زبان می‌زند.»

«یأکله» یعنی او را می‌خورد. کنایه از غیبت و بدگویی کردن.

در بین دوستان ما و طلاب این‌طور افراد یا نیستند یا اگر هم باشند، خیلی کم‌اند و سعی می‌کنند این صفت را از خود برطرف کنند. دورویی صفت بدی است که همه باید سعی کنند چنین خلقی برایشان پیدا نشود.

 

تفسیر سوره نور آیه ۳۹

وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ (39)

آنان که کافر شدند، اعمالشان مانند سرابی است در زمینی هموار که شخص تشنه آن را آب می‌پندارد، امّا وقتی به آن می‌رسد، چیزی نمی‌یابد و خدا را نزد آن حاضر می‌بیند. خداوند حسابش را به‌طور کامل می‌دهد و خداوند خیلی زود حسابرسی می‌کند.

 

«وَ الَّذینَ کَفَرُوا» آنان که کافر شدند «أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ» اعمالشان مانند سرابی است «بِقیعَهٍ» در زمینی هموار «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» که تشنه این سراب را آب می‌پندارد «حَتَّى إِذا جاءَهُ» امّا چون به آنجا می‌رسد «لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً» هیچ‌چیز نمی‌یابد «وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ» و خدا را نزد عملش حاضر می‌بیند «فَوَفَّاهُ حِسابَهُ» پس خداوند حسابش را به‌طور کامل می‌دهد «وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ» خداوند سریع حسابرسی می‌کند. (39)

وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَهٍ؛ «سراب» یعنی آب‌نما. «قیعه» یعنی زمین‌های هموار و مسطح. مفرد آن «قیع» و «قاع» است.

کسانی که کافر شدند اعمالشان مثل سرابی است که شخص تشنه آن را آب می‌پندارد. به‌سوی آن حرکت می‌کند که به آب برسد، امّا زمانی که می‌رسد، چیزی پیدا نمی‌کند.

چند آیۀ گذشته دربارۀ بزرگان دین و مؤمنان خاص بود؛ کسانی مثل پیامبر و ائمۀاطهار علیهم‌السلام و اصحاب خاص ایشان و بعد هم مؤمنان عادی. ولی این آیه و آیۀ بعد دربارۀ کافران و اشخاص ظلمانی است.

همچنین کسانی که ظاهراً خود را متدین نشان می‌دهند، امّا درونشان اعتقادی به خدا و پیامبر و معاد ندارد. این قسم افراد یا منافق‌اند و قصدشان ضربه زدن به مؤمنان است یا چنین قصدی ندارند، خود را مؤمن جا زده‌اند، در حالی که ایمان در دلشان نیست.

آنها که کافرند باز دو قسم‌اند؛ گروهی علناً می‌گویند خدایی نیست، آخرتی نیست، پیامبری نیامده، امامی وجود ندارد. این روش و عقیدۀ قلبی آنهاست. ممکن است بت‌پرست یا گاوپرست باشد یا به هیچ‌چیز معتقد نباشد.

این افراد گاهی اعمال خوب هم انجام می‌دهند، امّا چون به چیزی اعتقاد ندارند، ابایی هم ندارند از اینکه دزدی یا خیانت یا هر کار زشت دیگری انجام دهند.

قسم دیگر امّا از سر لجبازی یا عصبانیت منکر همه‌چیز هستند.می‌گویند پیامبر و امام هم مانند همین آخوندها، دنبال دنیا بودند، حرف و عملشان یکی نبود و دروغ می‌گفتند. حساب این‌قسم افراد با اقسام دیگر جداست.

واقعیت این است که آخوندها هم خوب و بد دارند؛ بعضی درونشان جز ریاست‌طلبی و دنیاطلبی نیست. اگر لباسش را درآورد، با منافق یکی است و هیچ‌چیز را قبول ندارد، ولی بعضی آخوندها افراد صالحی هستند.

خداوند در آیات مختلف قرآن می‌فرماید که اقوام گذشته، قوم نوح، قوم هود، قوم صالح، قوم ابراهیم و… می‌گفتند هیچ خبری نیست و شما از طرف خدا نیامدید. فقط می‌خواهید بر ما حکومت کنید و ما زیربار شما نمی‌رویم.

کافر لغتاً به معنای کسی است که روی چیزی پرده بیندازد و آن را پنهان کند.در اصطلاح، یعنی واقعیات یعنی خدا و قیمات  و  پیامبران و امامان را منکر می‌شود  و می‌گوید نیست.

وقتی می‌فرماید «أَعْمالُهُمْ کَسَراب» یعنی به هر حال اعمالی انجام می‌دهد و عقایدی دارد؛ درس می‌خواند، سرِ کار می‌رود، معلم یا کاسب یا کارمند است، امّا هیچ عقیده‌ای ندارد و گمانش این است که راه و عقیده‌اش صحیح است و هیچ خبری نیست.

سعادت خود را این می‌بیند که در این دنیا خوش باشد؛ نان و آبش فراهم باشد؛ خانه و زندگی خوب داشته باشد؛ به پست و مقامی برسد و هیچ ناراحتی و مصیبتی نبیند.

در ضمن به حساب اینکه می‌گوید من انسان‌ام، کارهای خوب انجام می‌دهد؛ به دیگران کمک می‌کند؛ حرف خوب می‌زند؛ با دوستان و خانواده‌اش رفت‌وآمد می‌کند و حسن معاشرت دارد، لکن این کارها را برای نفع خودش انجام می‌دهد یعنی من آدم خوبی هستمس.

خداوند می‌فرماید امیدی که دارد و نتیجه‌ای که می‌خواهد از کارهایش بگیرد، مانند سراب است؛ ظاهراً آب به نظر می‌رسد، امّا هیچ‌چیز نیست. «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً».

حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئا؛ روز و شب می‌گذرد تا عمرش تمام می‌شود و مرگ فرامی‌رسد، وقتی مرد، می‌بیند هرچه گمان می‌کرد و عقیده داشت، همه اشتباه و تباه بود.

وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ؛ با ورود به عالم برزخ خدا را می‌یابد و متوجه می‌شود که عمری در اشتباه بود.

آنجا می‌فهمد خالقی داشته که او را خلق کرد و بازگرداند و همیشه همراهش بود. آنچه باید می‌کرد، نکرد و اعمالی که گمان می‌کرد خوب است، به گردنش می‌اندازند.

فَوَفَّاهُ حِسابَهُ؛ در آنجا خداوند حسابش را تمام‌وکمال رسیدگی می‌کند و آنچه استحقاقش را دارد به او می‌دهد.

وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِساب؛‌ خدا خیلی سریع به حسابش رسیدگی می‌کند و چیزی از قلم نمی‌افتد.

تفسیر الیمزان ذیل این آیه می‌نویسد:

«بعد از آنکه خداى سبحان نام مؤمنان را برد و ایشان را توصیف کرد به اینکه در خانه‏هایى معظم ذکر خدا مى‏کنند و تجارت و بیع ایشان را از یاد خدا غافل نمى‏سازد، و خدا که نور آسمان‌ها و زمین است، ایشان را به این خاطر، به نور خود هدایت مى‏کند و به نور معرفت خود گرامى مى‏دارد، اینک در این آیه نقطۀ مقابل مؤمنان، یعنى کفار را یادآورى کرده، اعمالشان را یک بار به سراب تشبیه مى‏کند که هیچ حقیقت و غایت و هدفى که بدان منتهى شود ندارد، و بار دیگر توصیف مى‏کند به اینکه همچون ظلمت‏هاى روى هم افتاده است، به طورى که هیچ راهی براى نور در آنها نیست، به کلى جلو نور را مى‏گیرد. آیه مورد بحث در بردارنده وصف اول و آیه بعد متضمن وصف دوم است.

پس اینکه فرمود «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً» اعمال ایشان را تشبیه کرده به سرابى در زمین هموار که انسان آن را آب مى‏پندارد، ولى حقیقتى ندارد، و آثارى که بر آب مترتب است، بر آن مترتب نیست؛ رفع عطش نمى‏کند و آثار دیگر آب را ندارد. اعمال ایشان هم از قربانی‌هایی که پیشکش بت‌ها مى‏کنند و اذکار و اورادى که مى‏خوانند و عبادتى که در برابر بت‌ها مى‏کنند، حقیقت ندارد و آثار عبادت بر آن مترتب نیست.»[2]

آیه صرفا مربوط به زمان‌های گذشته و دور نیست. امروز هم همین است. در گذشته کافران و بت‌پرستان امید داشتند بت‌ها حاجاتشان را برآورده سازند، امروزه هم می‌گویند خودم همه‌کاره هستم، چرا باید دنبال آخوندها بروم؛ مگر آنها چه می‌گویند؛ خودم بهتر از آنها می‌فهمم.

بت امروز یکی نفس است و یکی اسباب. می‌گوید این کار را می‌کنم و سود می‌برم، خدا چه‌کاره است؟

آنها بت می‌پرستیدند و باطناً خدا را هم قبول داشتند، این‌ها همان را هم قبول ندارند. اگر بگویی فرض کنید قیامتی هم باشد، می‌گوید همان طور که الآن هستم و روی پای خودم ایستاده‌ام، آنجا هم نیازی هم به کسی ندارم. اگر بگویی خدا، قبول نمی‌کند و می‌گوید خدا کجا بوده!

خدا می‌فرماید وقتی مرگ رسید، می‌‌بیند هیچ ندارد و دستش خالی است. خودش را می‌بیند که به زور می‌برندش. هرچه می‌گوید کجا می‌بریدم، می‌گویند باید بیایی! بند گردنش می‌اندازند و بخواهد یا نخواهد می‌برندش.

مگر نمی‌گفتی خودم همه‌کاره هستم؟ پس چه شد؟!

اسباب و دوستان و خانواده و… همه هیچ. کسی اعتنایش نمی‌کند و صدایش به جایی نمی‌رسد. خانه و باغ و ماشین و آنها که دنبالش بودند و دوروبرش را می‌گرفتند، به هیچ کارش نمی‌آیند. همه ایستاده‌اند و فقط نگاهش می‌کنند. هرچه فریاد می‌زند، خبری نمی‌شود.

«وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ» خدایی را که منکر بود، آنجا به‌وضوح درمی‌یابد و می‌گوید این همان است که تمام عمر ما را می‌چرخاند و ما فکر می‌کردیم خودمان همه‌کاره‌ایم

«فَوَفَّاهُ حِسابَهُ» حسابش را کف دستش می‌گذارند. می‌گویند چه آوردی؟ می‌گوید هیچ نیاوردم. کاش هیچ نیاورده بود، ظلمت پشت ظلمت آورده که در آیۀ بعد می‌خوانیم.

[1]. بحارالأنوار، ۷۵، ۳۷۳.

[2]. تفسیر المیزان، ذیل همین آیه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است