شهدا

جانباز شهید حجّه‌ الاسلام محمّدصادق سهل البیع

 

جانباز شهید حجّه‌ الاسلام محمّدصادق سهل البیع 1

مقام رضا

جانباز شهید حجّه‌ الاسلام محمّدصادق سهل البیع

حاج شیخ محمّدصادق سهل‏البیع«رحمهاللّه علیه» در روز 31 شهریورماه سال 1348 در شهر شیراز متولّد شد. خانواده‌ی ایشان که از محبّین اهلبیت: بودند نام او را محمّدصادق گذاشتند.

 دوران کودکى را در دامان مادرى که عاشق دلسوخته اهل‏بیت: و میراث ‏دار عشق و ارادت به حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) بود و پدرى که در خانواده‏اى متدیّن و در محافل انس با قرآن و ذکر ائمّه معصومین: پرورش یافته بود سپرى کرد.

 دوران تحصیل تا دبیرستان را طی کرد. آثار صدق و صفا از همان دوران کودکى در چهره زیبا و چشم‏هاى درخشان او نمایان بود، حتّى قبل از رسیدن به سنّ بلوغ اهل نماز، مسجد، پرهیز از گناه، امر به معروف و نهى از منکر بود.

 شهید عزیز محمّدصادق از هوش و ذکاوت فوق العاده‏اى بهره‏مند بود و دائماً مورد تشویق و تقدیر مدیران و معلّمان خود قرار مى‏گرفت. و همین موجب شد تا شهید بزرگوار حاج شیخ محمّدعلی گلبن حقیقی پسر خاله ایشان که آمادگى روحى و فکرى وى را براى طى مدارج و کمالات معنوى دریافته بود به ایشان پیشنهاد ورود به حوزه‌ی علمیه‌ را بدهد. و دست او را در دستان استاد بزرگوار حضرت آیت اللّه سیّد علی‌محمّد دستغیب« مدظله‌العالی» بگذارد. محمّد صادق بر استاد وارد شد و درخواست طلبگى کرد و موافقت معظّم‏له را جلب نمود و دعاى پدر را به اجابت رساند.

پدر شهید می‌گوید:

«قبل از تولّد محمّدصادق من در یک توسّل به حضرت حجّه ‌ابن الحسن«عج» از حضرت خواستم که از خداوند بخواهند تا به بنده فرزند پسری عنایت فرماید تا در سِلک روحانیت درآید و خداوند هم همین یک پسر را به من عنایت فرمود.»

 لذا پدر با شنیدن این تصمیم بسیار خوشحال شد و دانست که توسّلش به حضرت حجّت«عج» بى‏نتیجه نبوده و محمّدصادق مورد عنایت حضرتش مى‏باشد.

 به خاطر سنّ کمى که داشت با اعزام اوبه جبهه موافقت نمى‏شد تا این‌که بالاخره با عده‏اى از دوستان طلبه راهى جبهه گردید. بعد از مدّتى حضور در جبهه و شرکت در عملیات والفجر هشت در منطقه «فاو» شیمیایى شد و به علّت شدّت جراحات وارده جهت درمان به کشور «بلژیک» اعزام گردید.

 مادر شهید مى‏ گوید:

«از همان زمان به مدت ده روز در منزل ما مجلس روضه‏خوانى بود و هر روز در جلسه روضه براى ایشان دعا مى‏کردند تا این‌که یک روز یکى از دوستان شهید تلفن زد و گفت شما در شیراز چه کرده‏اید که معجزه شده؟! محمّدصادق که وضع خیلى بدى داشت کم‏کم حالش رو به بهبودى است. فهمیدیم که بهبودی ایشان بر اثر توسّلات به ائمّه اطهار: خصوصاً حضرت امام حسین (علیه السلام)  بوده است.»

بلی محمّد صادق ماند تا با فهمی‌مضاعف به حضور حضرتش شرفیاب شود. ولی زندگی پر درد او روح بلند او را هر روز منوّرتر و الهی‌تر می‌کرد چنان‌چه همسر ایشان مى‏گوید:

«چه بسیار شب‌ها که تا صبح از تنگى نفس و سرفه‏هاى مکرّر نمى‏توانست بخوابد و کارى هم از دست من بر نمى‏آمد. صدمات گازهاى شیمیایى به ریه‏هاى این شهید بزرگوار به حدّى بود که اگر چند قدم راه مى‏رفت یا از پله‏ها بالا مى‏رفت یا کار سنگینى انجام مى‏داد یا حتّى در معرض هواى خشک و آلوده قرار مى‏گرفت نفسش تنگ مى‏شد و به سختى نفس مى‏کشید، امّا با همه‌ی این احوال هرگز ناسپاسى از درگاه احدیّت نداشت و همیشه صبور و شاکر بود و هرگاه از ایشان در مورد جراحتش سؤال مى‏شد سؤال کننده را متقاعد مى‏کرد که بهبودى یافته است.»

امّا این اواخر به همان وضعیت چند سال قبل برگشت و دوباره نفس‏تنگى و سرفه‏هاى شدید او را رنج مى‏داد تا این‌که بالاخره شهادت به شانزده سال درد و رنج ایشان پایان داد و به وصال حضرت حق رسید.

حضرت آیت ‏اللّه حاج سیّد على ‏محمّد دستغیب « مدظله‌العالی» در جمع خانواده شهید حجّه‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمّدصادق سهل‌البیع چنین فرمودند:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

(وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی سَبیلِ اللّه ثُمَّ قُتِلُوا أَو ماتُوا لَیَرزُقَنَّهُمُ اللّه رِزقاً حَسَناً وَ اِنَّ اللّه لَهُوَ خَیرُ الرّازِقین) [1]

 چنان‌چه در آیه شریفه اشاره به هجرت دارد، این هجرت مى‏تواند به صورت‏هاى مختلف باشد؛ شخصى که از گناه و معصیت هجرت مى‏کند، شخصى که از مادّیات هجرت مى‏کند، کسى که از جهل و غفلت هجرت مى‏کند، کسى که از دوستان بد هجرت مى‏کند و کسى که براى جهاد در راه خدا هجرت مى‏کند و به جنگ دشمن مى‏رود. جناب حجّه الاسلام حاج شیخ محمّدصادق سهل‏البیع تمام این مصادیق را جمع کرد. از اوّل سنّ بلوغ جهل و غفلت را رها کرد و آمد به سوى علم، غفلت را رها کرد آمد به سوى خدا، دوستانى که مى‏خواستند او را از نیّت خیرِ او دور کنند رها کرد و دوستان خوب گرفت و این اواخر غیر خدا را هم کنار گذاشت. مادیات را هم چون مولا و موالیشان که کنار گذاشتند، کنار گذاشت. ائمّه اطهار: را خیلى بیشتر از سابق دنبال کرد به نحوى که اگر اوائل سنّش که 18 سال داشت شهید مى‏شد به وصال محبوب مى‏رسید در چنین جایگاهی نبود، ولى حال که به درجه شهادت رسید با یک فهم مضاعفى رفت، چرا که ارزش انسان به دو چیز است: اوّل گذشت از مادیات و چیزهاى جزئى، دوم از نافهمى بیرون آمدن و نسبت به خداوند و ائمّه اطهار: معرفت و شناخت داشتن است. و اگر ایشان همان اوائل سنّ شریفش شهید مى‏شد در حدّ خودش بود ولى حالا به قول خودش که چند روز پیش از شهادتش به یکى از دوستانش گفته بود که:

«فهمیدم همه چیز به اذن اللّه دست ائمّه اطهار: است و به اذن اللّه غیر از ائمّه اطهار: کسى کاره‏اى نیست.»

بلى درست است؛ چرا که روایت شریف قدسى داریم «لَولاک لَما خَلقتُ الأَفلاک» و همین فهم است که انسان را بالا مى‏برد. لذا ایشان الآن از خیلى‏ها سر هستند و حتّى از خیلى از شهدا و مطمئن هستم خیلى از دوستان و آشنایان شما (خانواده شهید) هم که شهید شده‏اند از برکت ایشان الآن مسرّت و خوشحالى جدیدى دارند و ایشان از خیلى‏ها دستگیرى مى‏کنند، چرا که ایشان دنبال فهم و محبّت خداوند بود. خدا رحمت کند او را که از برکت شهید آیت‏اللّه دستغیب (رحمت الله) و حضرت آیت‏اللّه العظمى نجابت (قدس سره) که طالب راه ایشان بود در این مدّت حالت مخصوصى داشت که کمیاب است. روزىِ حَسَنى که خداى تعالى در آیه‌ی شریفه مى‏فرماید، بالاتر از حورالعین و خوراک‏هاى بهشتى است و این روزى حسَن، لذّتى است که از همنشینى با امام حسین (علیه السلام)  و ائمّه اطهار: و اولیاء الهى مى‏برد و این لذّت را که قرآن کریم به عبارت‏هاى «شراباً طهوراً» و «سلسبیل» در سوره‌ی شریفه‌ی «هل‏أتى» مى‏گوید نمى‏شود وصف کرد و به قلم آورد. و این شخصى که شما تازه دارید او را مى‏شناسید و بعدها هم بیشتر متوجّه فهم آن بزرگوار مى‏شوید باید سعى کنیم که ما هم مانند او معرفت خداوند و ائمّه اطهار: را در دلمان جایگزین کنیم تا کسى نتواند ما را از اهل‏بیت: جدا کند.

و صلّى اللّه على محمّدو آله الطاهرین

حضرت حجّه‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمّدتقی نجابت «مدظله‌العالی» در رابطه با شهادت شیخ محمّدصادق چنین مرقوم نمودند:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم

قرارِ شخص در راه مستقیم و طلبکارىِ شخص از علوم الهى و نتیجهً طلب قرب حقیقى از الطاف حضرت حقّ مى‏باشد و این یک عنایت خاصّ از ناحیه حضرت باریتعالى است. یعنى خداوند حقیقت را براى این شخص روشن کرده، دیگر تردیدى ندارد، آن‌چنان به دنبال مطلوب مى‏گردد که گویا او را مى‏بیند. این نیست الّا عنایت و کرم حقتعالى که او را حرکت مى‏دهد و به دنبال معلوم مى‏طلبد. اراده خداوند به این تعلّق گرفته امّا شخص هم مطیع است و سر تسلیم فرود آورده. دیگر خود رأیى و خودسرى نیست.

حال ملاحظه فرمایید جناب حجهالاسلام شهید حاج شیخ محمّدصادق سهل‏البیع از قبل از بلوغ به فکر تقواى الهى در محضر استاد بزرگوار حضرت آیت‏اللّه سیّد على‏محمّد دستغیب «مدظله‌العالی» که حقّ بزرگى بر گردن مردم فارس دارد حاضر مى‏شود و این معلّم و استاد دلسوز را رها نمى‏کند، چون خود را تسلیم مطالب حق کرده و از خداوند طلب خیر، صلاح و رستگارى به هر نحو که رضایت حضرت حقّ است مى‏داند. این بزرگوار بهترین اوقات زندگى خود را صرف رسیدن به قرب حضرت حق کرد. ابتداى بلوغ و بعد از بلوغ که شیطان لعین هم چون پدرى دلسوز از هر طریقى وارد مى‏شود تا شخص را از راه راست منحرف کند و نگذارد شخص شاکر خداوند باشد. این شیطان خبیث گاهى به شکل یک مقدّس و عالم به ظاهر متّقى وارد مى‏شود براى فریب و از راه منحرف کردن که وظیفه اصلى خودش مى‏داند، مردم را از خداوند دور مى‏کند. و اگر شخص از خدا دور شد یقیناً به شیطان نزدیک مى‏گردد. غفلت هرچه بیشتر شود انحراف هم بیشتر است، امّا این بزرگوار به خوبى از جوانىِ خود استفاده کرد و به وظیفه عمل کرد و خود را حفظ کرد و نگذاشت شیطان او را از طریق مستقیم باز دارد. این از ناحیه اراده خداوند و استقامت خودش مى‏باشد.

 مسأله دفاع مقدّس پیش مى‏آید با رغبت روانه جبهه مى‏شود. این‌که گفته مى‏شود این بزرگوار راضى به رضاى خدا بوده است این است که از ابتداى حرکت به جبهه رضایت حق را دنبال کرده نه این‌که تنها به فکر شهادت باشد، چون عدّه‏اى از این شهدا تنها شهادت را ملاحظه داشتند و به فکر برگشتن نبودند که این بسیار خوب، امّا رضایت حضرت حق فوق تمام این‌هاست. از آن‌جایی که خداوند هرچه بنده‏اش را بیشتر دوست بدارد امتحانش سخت‏تر مى‏باشد و این بزرگوار خوب امتحان تحویل داد و خداوند هم آن‌چه تقاضا کرده بود عنایت کرد و این بزرگوار اسوه صبر و استقامت براى دوستان و طالبین راه حقیقت گردید.

 خصوصیّات این بزرگوار که مورد توجّه دوستان، آشنایان و همگان واقع شده تنها به خاطر اتّصال او به اوصاف متّقىن است. سخنان او، رفتار او، خود درس مى‏باشد براى همگان؛ این از ناحیه تحقّق تقواى الهى در اوست؛ لذا افراد زیادى بودند که بسیار نماز و روزه و سجده داشتند امّا خالى از این خصوصیات بودند.

 امّا این بزرگوار تمام اعضاء و جوارح خود را به رضایت حق مشغول و معطوف داشته بود. صداقت او از ناحیه اتّصاف صدق با او بود نه این‌که فقط حرف مى‏زد، صداقت در او ریشه کرده بود.

 انصاف در او عجین شده بود نه این‌که بنا داشت مردم را فقط به انصاف دعوت کند. خود عمل داشت. به نحو ایجاب جزئى اوصاف حسنه در او جمع شده بود.

 تمام این‌ها به‌خاطر رضایت او از خداوند بود. چندین سال بود که با این درد (شیمیائى) که در جبهه دفاع مقدّس به او رسیده بود تحمّل مى‏کرد و صدائى از این بزرگوار بیرون نمى‏آمد و شکایتى از کسى نداشت و انتظارى هم از کسى نداشت. فقط خدا را صدا مى‏زد و با او راز و نیاز داشت.

 به فرموده معلّم اخلاق حضرت آیت‏ اللّه شهید سیّد عبدالحسین دستغیب (رحمت الله)با شهادت این بزرگواران، در یک زمان کوتاه یک انقطاعى براى این جوآن‌ها از دنیا و ما فیها پیش مى‏آمد که راه چهل ساله سالک را یک شبه طى مى‏کردند. این انقطاع چه خوب است همراه با توجّه و رضایت حق صورت گیرد که این شهید بزرگوار این مرتبه را صاحب شد.»

در نهایت در شب میلاد حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) محمّدصادق با رضایت و ارادت تمام به محضر اهل بیت رسول‌اللّه (صلوات الله علیه) مادر سادات حضرت زهراء (علیها سلام) در حالی که آن حضرت را صدا می‌زد به جوار حق تعالی عروج کرد.

روحش شاد

 

 

[1] – سوره حجّ، آیه 58.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است