۱۷ رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
از خدا میخواهیم ما را موفق بدارد از اصحاب امام زمان باشیم. یقیناً اگر شهیدان بودند، چنین بودند. از خدا میخواهیم از امتحانات سربلند بیرون بیاییم تا وقتی حضرت تشریف میآورند، بتوانیم همراه ایشان باشیم و در رکابشان شهید شویم. اگر هم خواستید بگویید مدتی همراشان باشید و آن صحنه را ببینید که ۲۷ حرف از علوم معنوی ظاهر میشود و بعد شهید شوید.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
۱۷ رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۳/۰۲ آیت الله سید علی محمد دستغیب
روایت اول
قَالَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ»[1]
رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: خداوند مىفرماید: «بندۀ من همواره با نمازهاى نافله و مستحبى که خالصانه میخواند، به من نزدیک مىگردد تا محبوب من شود و هرگاه محبوب من شد، من گوش او مىشوم که با آن بشنود و چشم او مىگردم که با آن ببیند و دست او مىشوم تا با آن کار کند. اگر از من بخواهد، به او مىدهم و اگر به من پناه آورد، پناهش مىدهم.»
نوافل، هم نمازهای مستحبی شبانهروزی است که جمعاً ۳۴ رکعت یعنی دو برابر نمازهای واجب یومیه است، و هم هر کار مستحبی که از شارع رسیده و رضای خدا در آن است، مشروط بر اینکه خالصانه باشد؛ یعنی جز رضای خدا در آن لحاظ نشود، حتی گشایش امور و روا شدن حاجت و فراخی رزق. یعنی نماز مستحبی میخواند، فقط به این دلیل که خدا را دوست میدارد و میخواهد بیشتر با خدا سخن بگوید و بیشتر یاد او باشد. فراموش نکنیم که این بعد از انجام واجبات و ترک محرمات و حتی ترک مکروهات شدید است. اکنون دوست دارد بهخاطرِ محبّت خدای تعالی و چون بندگی او برایش ارزشمند است، مستحبات را هم انجام دهد.
حقیقت این است که خدای تعالی همۀ بندگانش را دوست میدارد، بلکه همۀ مخلوقاتش را دوست میدارد، بخصوص انسانها را از هر طایفهای باشند و هر عقیدهای داشته باشند.
بعد از طوفان نوح و بالا آمدن آب و غرق شدن خلایق، جبرئیل نزد نوح آمد و گفت: چندی پیش شغل تو نجاری بوده، حالا کوزه بساز! او کوزههای زیادی ساخت.
جبرئیل گفت: خدا میفرماید کوزهها را بشکن. نوح چند کوزه را بر زمین زد و شکست. بعضی را آهسته و بعضی را با اکراه. جبرئیل دید او دیگر نمیشکند. گفت چرا نمیشکنی؟ فرمود: دلم راضی نمیشود. من زحمت کشیدهام اینها را ساختهام.
جبرئیل گفت ای نوح مگر این کوزهها جان دارند، پدر و مادر دارند؟ آب و گلش از خداست، تو فقط زحمت کشیدی و ساختی، امّا راضی به شکستن آنها نمیشوی، چگونه راضی شدی خلقی که خالق آنها خدا بود و پدر و مادر داشتند و زنده بودند، نفرین کردی و همه را به هلاکت رساندی؟
از اینجا او بسیار گریه کرد و لقبش نوح شد.[2]
یعنی آنها هم که غرق شدند، بنده و مخلوق من هستند، حتی اگر گناه کنند و پشت کنند «لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا» شامل حالشان میشود. البته گناه کردن و پشت کردنشان عکسالعمل دارد؛ مثل کسی که کسی را میزند یا اذیت میکند و بعد خودش اذیت میشود. عکسالعمل آنهم این است که میافتد و فرو میرود، امّا منافاتی با دوست داشتن خدای تعالی ندارد. او دوست دارد بندگانش بهسویش بیایند تا به آنها نعمت بدهد، امّا خودشان فرار میکنند. این فرار کردن اجبار خدای تعالی نیست. دست خودشان است. به آنها گفته این راه است و این چاه. اینهمه هشدار میدهد، حتی گاهی دستشان را میگیرد و اصرار میکند، امّا خودشان میروند و میافتند و آتش برای خودشان درست میکنند.
کسی که به خالقش ناسزا میگوید، حتی میخواهد کسانی را که به او عقیده دارند، بکُشد، یعنی اینقدر کینه و دشمنی با پروردگار دارد، چهکارش میشود کرد؟ در عین حال خدای تعالی باز هم میگوید بیا، قبولت میکنم. شاهدش فرعون است که چهارصد سال ادعای خدایی کرد؛ آدم کشت؛ ظلم کرد؛ شکم زنها را درید و بچهها را از بین برد، با این حال خداوند وقتی موسی را بهسویش میفرستد، میگوید «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى»[3] (با او به نرمی سخن بگویید، شاید پند گیرد یا بترسد). این علامت دوستی خداست.
مرتبه بالاتر این است که آدمی قبول کند و بیاید؛ یعنی اصول عقاید را بپذیرد؛ واجبات را انجام دهد؛ حرام را ترک کند و اهل تقوا شود. در این صورت خدای تعالی او را دوست میدارد «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین»؛ به وعدههایی که داده، عمل میکند؛ درجاتش را بالا میبرد؛ غم و اندوهش را از بین میبرد و نعمتهایی به او میدهد که نه هیچ چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده.
بالاتر از این عنایتی به او میکند که از عبادت لذت میبرد؛ خدا و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را از همه بیشتر دوست میدارد، حتی از پدر و مادر و فرزندانش، بلکه تمام عشق و محبّتش منحصر به ایشان است و آنها را به تبع یا بهقول حضرت زینب از روی شفقت دوست میدارد.
«فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ» وقتی اینگونه خدا را دوست بدارد، او بیشتر دوستش میدارد. از این به بعد چیزهای دیگری به او میفهماند؛ «کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِه» گوشش میشود که با آن میشنود. این وقتی لذتبخش است که شخص بفهمد.
گوشش میشود، این نیست که خدا در بدنش حلول کرده باشد. او احاطه دارد، ولی احاطهاش به عقل آدم نمیآید و در این مغز نمیگنجد. انسان فقط میتواند در اثر بندگی کمکم بفهمد همهکاره خداست و سببیتِ اسباب از خداست. از این بالاتر موجودات همه ممکن الوجودند؛ یعنی دیروز نبودند، امروز هستند و هستی و وجودشان از خداست. ملتفت میشود خدای تعالی انسان را طوری خلق کرده که میتواند همۀ اسماء و صفات او را ظاهر کند؛ چون روح خدایی دارد. «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی».
اینها صرف حرف نیست، فهم است. کسی که از راه نرسیده، بخواهد بر زبان بیاورد و بنویسد، خیالاتی بیش نیست. مراتبی باید طی کند؛ یعنی اینقدر برای خدای تعالی خاضع باشد و غفلتهایش از بین برود که حتی در خواب هم غفلت نداشته باشد. پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام اینطور بودند. میفرمود: «تَنَامُ عَیْنَایَ وَ لَا یَنَامُ قَلْبِی»[4] (چشمانم میخوابد، امّا قلبم نمیخوابد). کسانی که تالی تلو ایشان بودند؛ مثل سلمان اینطور بودند.
گوشش میشوم که با آن میشنود، یعنی گوشش خدایی است. در مراتب پایین یعنی حاضر نیست با این گوش جز خوبی بشنود، غیبت و تهمت و لغویات که جای خود دارد. چیزی را گوش میدهد که خدایی باشد؛ یعنی قرآن را هم اگر برای لهو و لعب و ریا بخوانند، گوش نمیدهد. قرآنی که از روی اخلاص است گوش میدهد. وقتی حرف از زبان کسی بیرون میآید، اگر غافل باشد و متوجه نباشد، حرفش بوی گند میدهد. چنین گوشی دارد.
«وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِه» و چشمی که با آن میبیند. از مولاعلی علیهالسلام روایت شده: «ما رأیتُ شیئاً الا و رأیتُ اللّه قبله و بعده» هیچچیز ندیدم، مگر اینکه خدا را قبل و بعدش دیدم. این چشم خدابین است.
من میشوم چشمش که با آن میبیند، یعنی خدابین است، لکن میداند این شخص و آن شخص جسماند، نه خدا. یعنی افراد و اشیاء را که میبیند، به خالق آنها توجه دارد. این به خیال نیست، یک نور و توجه دیگر است، عنایت خدای تعالی به اوست. لازم هم نیست چشمش را اینطرف و آنطرف کند. یک روال عادی است برایش.
چشم خدایی یعنی چشمی که گناه از آن سرنمیزند و به شهوت نمیچرخد، هرچه است توجه به خدای تعالی است.
«وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا» دستی که خدایی شود، گناه نمیکند. لمس کردنش همه سالم است.
روایت دوم (روضه کافی ص ۲۱۴)
از امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«حَبَّذَا شِیعَتُنَا مَا أَقْرَبَهُمْ مِنْ عَرْشِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَحْسَنَ صُنْعَ اَللَّهِ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنْ یَتَعَاظَمَ اَلنَّاسُ ذَلِکَ أَوْ یَدْخُلَهُمْ زَهْوٌ لَسَلَّمَتْ عَلَیْهِمُ اَلْمَلاَئِکَهُ قُبُلا»[5]
«چه خوش مردمی هستند پیروان ما و چه نزدیکاند به عرش خدا و چه نیکو معامله میکند خداوند با آنها در روز قیامت! به خدا سوگند اگر مردم عظیم نشمرند و باعث گمراهیشان نشود و یا بعضی بر یکدیگر تفاخر نکنند، ملائکه آشکارا بر شیعیان و پیروان ما سلام میکنند.»
شیعه یعنی پیرو، یعنی هرچه ائمه گفتند، موبهمو اطاعت میکند و از حرف و عمل آنها هیچ تخطی نمیکند. البته با محبّتی که خدای تعالی نصیبش میکند.
تابعان ولایت ائمۀ اطهار علیهمالسلام دو دستهاند؛ یک دسته دوستان اهلبیتاند؛ یعنی توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت را قبول دارند؛ واجبات را انجام میدهند؛ حرام را ترک میکنند و سعی میکنند مهذّب باشند؛ یعنی کثافات درون را پاک کنند. این میشود دوست اهلبیت.
دستۀ دیگر کسانی هستند که اگر همۀ دنیا را داشته باشند، نه یک شهر و یک کشور، همۀ دنیا تحت سیطرۀ حکومتشان و همه تسلیم امرشان باشند، بلکه مثل حضرت سلیمان جن و انس گوش به فرمانش باشند و یکباره امام زمان بگوید همه را رها کن و با ما راهی میدان جنگ شو! در حالی که میداند ممکن است در این جنگ کشته شود، بدون لحظهای تأمل بگوید چشم. همه را رها کند و برود. شیعه یعنی همین.
از یکیک امامان در این باره روایت رسیده و خصوصیات شیعیان واقعی بیان شده است؛ از جمله این روایت از امام رضا علیهالسلام:
زمانی که امام رضا علیهالسلام در خراسان بودند، عدهای به منزل ایشان شرفیاب شدند و اظهار داشتند ما شیعیان علی علیهالسلام هستیم و مایلیم امام را ببینیم. امام فرمودند: من کار دارم، به آنها بگویید بازگردند. آنان روز دوم آمدند و همان جمله را گفتند و حضرت رضا علیهالسلام همان جمله را به آنها گفتند. این ماجرا تا دو ماه هر روز تکرار میشد و آنها نتوانستند ایشان را زیارت کنند.
بعد از دو ماه گفتند ما شیعیان حضرت علی علیهالسلام هستیم و اگر بعد از گذشت شصت روز دشمنانمان بفهمند نتوانستیم مولایمان را ببینیم، خوشحال میشوند و باعث شرمندگی ما میشود و ما دیگر بیش از این توان تحمل شماتت دشمنانمان را نداریم.
حضرت اذن ورود دادند. آنان وارد شدند و سلام کردند، امّا امام جواب ندادند. قصد نشستن کردند، به آنان فرمود بایستند. آنان در این حالت اظهار داشتند: یابن رسولاللّه این چه جفای بزرگی است که در حق ما روا میدارید و این چه ذلتی است که در حق ما انجام میدهید؟
امام رضا علیهالسلام این آیه را تلاوت کردند: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» و آنچه از رنج و مصائب به شما میرسد، همه از اعمال زشت خود شماست، در حالی که خدا از بسیاری هم درمیگذرد. سپس فرمودند: به خدا سوگند جز به امر پروردگارم کاری نکردم. او شما را عتاب کرد. گفتند: چرا؟
امام فرمودند: شما ادعا میکنید شیعۀ جدم علیبن ابیطالب علیهالسلام هستید، در حالی که شیعۀ او امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستند. آنان که با هیچکدام از اوامر و نواهی او مخالفت نکردند، امّا شما در بیشتر رفتارهایتان با مرام جدم علی مخالفت میکنید؛ از انجام فرائض کوتاهی میکنید؛ به حقوق یکدیگر اهتمام ندارید؛ آنجا که تقیه واجب است، تقیه نمیکنید و آنجا که حرام است، تقیه میکنید. اگر بهجای شیعه بگویید ما از دوستان اولیاء خدا و دشمن دشمنان آنها هستیم، شما را در این قول رد نمیکنم، ولی شما ادعای مقام ارجمند شیعه میکنید و ادعایتان با اعمالتان سازگار نیست. شما راه هلاکت میپیمایید، مگر اینکه با توبه و انابه، ضایعات گذشته را جبران کنید.
آنها گفتند: ای فرزند رسول خدا ما از آنچه گفتیم، استغفار میکنیم. هماکنون میگوییم ما فقط محبّ شما و دشمن دشمنان شما هستیم.
امام فرمود: آفرین بر شما دوستان و برادرانم! سپس برخاستند، با آنان مصافحه کردند و در کنار خود نشاندند و از دربان پرسیدند آنان چند بار آمدند؟
پاسخ داد: شصت بار.
امام فرمود: شصت بار نزد آنها بیا و بر آنان سلام کن و سلام مرا به آنها برسان. خداوند بهخاطرِ استغفار و توبه، آنها را آمرزید، و آنها و بستگانشان را بهخاطرِ دوستی ما مشمول کرامت و لطف خاص قرار داد و مقدار زیادی اموال و غذا به آنان داد و گرفتاریشان را برطرف فرمود.
امام صادق علیهالسلام فرمود شیعیان ما به عرش خدا نزدیکاند. عرش یعنی احاطۀ کامل به همۀ موجودات؛ یعنی مثل مولا علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام، سلمان هم احاطه دارد. ابوذر مقداری کمتر و مقداد کمتر از او.
احاطه یعنی به هر موجودی بگوید بمیر، بهاذناللّه میمیرد. به مرده بگوید زنده شو، بهاذناللّه زنده میشود. البته مستقل از خدا نیست و بدون اذن او کاری نمیکند. این عرش است و اولیای خدا چنین مقامی دارند. این بالاتر از کشف و کرامت و خبر دادن از خیالات و استجابت دعاست. این را هم باید گفت که این شیعیان خاص؛ مثل سلمان و ابوذر و مقداد سالها امتحان دادند و قبول شدند تا به این مقام رسیدند.
کسی که اینطور دنبال ائمۀ اطهار علیهمالسلام است، خدا چنین قدرت و مقامی نصیبش میکند. اگر تفاخر و عجب پیش نمیآمد، ملائکه هر روز به آنها سلام میکردند. ملائکه نوکر ایشان هستنند. حال ببینید خودِ پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام چه مقامی در جوار پروردگار دارند! در زیارت جامعۀ کبیره که بندبندش عین حقیقت است، میگوییم:
«بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرّ»
«خداوند (عالم وجود را) به شما آغاز کرد و به شما نیز ختم کند و بهخاطرِ شما باران فرو ریزد و بهخاطرِ شما آسمان را نگهدارد از اینکه بر زمین افتد، جز به اذن او و بهخاطرِ شما بگشاید اندوه را و برطرف کند سختى را.»
این را خدای تعالی قرار داده. ایشان همهچیز خود را در راه خدا فدا کردند و با کمک پروردگار هیچ لغزشی برایشان پیش نیامد. همچنان هم در حال حرکت بهسوی پروردگارند.
روایت سوم
صدوق از حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام و ایشان از حضرت رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآله نقل کردند:
مؤمنان همیشه از عاقبت خود در هراساند و یقین ندارند مشمول رضایت خدا واقع میشوند یا نه تا موقع مرگ. مؤمن وقتی ملک الموت را دید، در آن شدت درد، بسیار متاثر است که اکنون از خانواده و اموال خود جدا میشود، با اینکه به آرزوهایش نرسیده. ملک الموت به او میگوید: آیا هیچ عاقلی برای مال و ثروتی که فایده ندارد، غصه میخورد، با اینکه خداوند بهجای آن چندین هزار برابر به او داده است؟ می گوید: نه.
ملکالموت اشاره میکند به طرف بالا نگاه کن! میبیند قصرهای بهشت و درجات آن را که از حدود آرزو خارج است. به او میگوید: اینجا منزل توست و اینها را خداوند به تو عنایت کرده است. افراد صالح از خانوادهات با تو در همین جا ساکن میشوند. آیا راضی هستی در عوض ثروت و مال دنیا این مقام را به تو بدهند؟
میگوید: آری، به خدا قسم راضیام.
سپس میگوید: باز نگاه کن! وقتی توجه میکند، حضرت رسول و امیرالمؤمنین و فرزندان ارجمند ایشان را در اعلیٰ علیین میبیند. ملک الموت میگوید: اینها همنشین و انیس تو هستند. آیا بهجای کسانی که در این جهان از آنها مفارقت میکنی، راضی نیستی اینها با تو باشند؟
میگوید: چرا به خدا قسم راضیام.
این است تفسیر و معنای آیه شریفه:
﴿انَّ اَلَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ اَلْمَلاٰئِکَهُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا﴾ (فصلت، 30) فَمَا أَمَامَکُمْ مِنَ اَلْأَهْوَالِ فَقَدْ کُفِیتُمُوهُ، وَ لاَ تَحْزَنُوا عَلَى مَا تُخَلِّفُونَهُ مِنَ اَلذَّرَارِیِّ وَ اَلْعِیَالِ وَ اَلْأَمْوَالِ، فَهَذَا اَلَّذِی شَاهَدْتُمُوهُ فِی اَلْجِنَانِ بَدَلاً مِنْهُمْ وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ هَذِهِ مَنَازِلُکُمْ وَ هَؤُلاَءِ أُنَّاسُکُمْ وَ جُلاَّسُکُمْ وَ نَحْنُ أَوْلِیٰاؤُکُمْ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی الآخِرَهِ ﴿وَ لَکُمْ فِیهٰا مٰا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهٰا مٰا تَدَّعُونَ `نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ﴾ (فصلت، 31)».
کسانی که می گویند خدا خالق ماست، و در این راه استقامت میورزند، ملائکه بر آنها نازل میشوند و میگویند: از شدائدی که در پیش دارید، نترسید. ما آنها را برطرف کردیم. بر اموال و عیال و فرزندانی که اینجا میگذارید، محزون نشوید. آنچه در بهشت مشاهده میکنید، عوض آنهاست و بشارت باد شما را به آن بهشتی که وعده داده شدهاید. اینجاست منزل شما و اینهایند همنشین و رفیق شما. ما دوستان شماییم در دنیا و آخرت و هرچه بخواهید و میل داشته باشید، در این بهشت آماده است.[6]
«نُزُل» پذیرایی پیش از غذاست.
مختصری از احوال حضرت صاحبالزمان
میلاد حضرت حجت بن الحسن در سال ۲۵۶ قمری بود که به حساب ابجد کلمه نور است. چهارساله بودند که پدر ارجمندشان به شهادت رسید. در منتهیالآمال آمده که ایشان بهخواست خدا در هر روز به اندازۀ چند ماه رشد داشتند، طوری که در چهارسالگی مانند یک جوان بیستساله بودند. خودِ حضرت پدر گرامی را غسل داد و کفن نمود و بر ایشان نماز خواند و دفن کرد.
بعد از شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام خدای تعالی همۀ خصوصیات امامت را نصیب حضرت صاحبالزمان فرمود. یعنی صاحب همان خصوصیاتی شدند که در زیارت جامعه برای ائمۀ اطهار علیهمالسلام میخوانیم.
حضرت ۷۴ سال در غیبت صغری بودند و بهوسیلۀ نواب خاص با مردم ارتباط داشتند. عثمان بن سعید از یاران نزدیک امام حسن عسکری و پس از او پسرش محمّد بن عثمان روی هم رفته ۴۸ سال نیابت خاص حضرت را برعهده داشتند. قبر این دو بزرگوار در بغداد محل زیارت شیعیان است. پس از آنها حسین بن روح و علی بن محمّد سمری یا صیمری نیز جمعاً ۲۶ سال نایب خاص امام بودند.
علی بن محمّد سمری شش روز قبل از وفات نامهای بدین شرح از حضرت صاحبالزمان دریافت کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم یا على بن محمد السمرى اعظم الله اجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک و بین سته ایام، فاجمع امرک و لاتوص الى احد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التامه. فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالى ذکره، و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جوراً. و سیأتى الى شیعتى من یدعى المشاهده، الا فمن ادعى المشاهده قبل خروج السفیانى و الصیحه فهو کذاب مفتر، و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم»
«خداوند در وفات تو به برادرانت اجر عنایت فرماید. تو تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد. پس کارهایت را تمام کن و هیچکس را جانشین خود قرار نده؛ زیرا اکنون غیبت دوم آغاز شده و تا زمانی طولانی که خداوند اجازه فرماید، ظهوری نخواهد بود تا قلوب (مردم) از قساوت، و جهان از بیعدالتی پر شود و کسانی به سوی هواداران (شیعیان) من آیند و مدعی شوند مرا مشاهده کردهاند، لکن آگاه باش هرکس قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای دیدارِ مرا کند، افترا زنندۀ دروغگوست.»
ادعای مشاهده به مناسبت این روایت که در مورد نایب خاص آمده، به معنای این است که کسی بگوید من امام زمان را میبینیم و نایب ایشان هستم، نامه و پیغام میآورم و میبرم. هرکس چنین ادعایی کرد، بدانید دروغگوست و اصلاً از او قبول نکنید.
ممکن است کسی امام زمان را ببیند و صحبتهایی رد و بدل شود، ولی بهعنوانِ رابط قبول نکنید. در طول تاریخ بعضی علما با حضرت ارتباط داشتند، ولی رابطه خود را مستور میکردند، مگر اینکه خدا میخواست یا خودشان اجازه میدادند فاش شود. در کتابهای نجم الثاقب و منتهی الامال شرح شرفیابی برخی از کسانی که حضرت را دیدهاند، آمده، ولی نه بهعنوانِ نایب خاص.
دربارۀ سفیانی در روایت است کسی با این لقب از شام بهسوی کوفه میآید و شیعیان بسیاری را میکشد. صیحۀ آسمانی نیز در سحرگاه روز جمعه ۲۳رمضان شنیده میشود که در آسمان ندا برمیخیزد حق با علی است. این صدا را همه میشنوند. عصر همان روز هم صدای دیگری اینبار از جانب شیطان به گوش همه میرسد که حق با عثمان است. البته مؤمنان شیطانی بودن صیحۀ دوم را متوجه میشوند. پس از آن مطابق روایات حضرت صاحبالزمان ظاهر شده، پشت به کعبه میزنند و این آیه را تلاوت میکنند: ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾.
از خدا میخواهیم ما را موفق بدارد از اصحاب امام زمان باشیم. یقیناً اگر شهیدان بودند، چنین بودند. از خدا میخواهیم از امتحانات سربلند بیرون بیاییم تا وقتی حضرت تشریف میآورند، بتوانیم همراه ایشان باشیم و در رکابشان شهید شویم. اگر هم خواستید بگویید مدتی همراشان باشید و آن صحنه را ببینید که ۲۷ حرف از علوم معنوی ظاهر میشود و بعد شهید شوید.
السلام علیک یا صاحبالزمان یا حجه بن الحسن العسکری یابن رسول اللّه
التماس دعا
[1] ـ ارشاد قلوب دیلمی، ۱۲۰.
[2] ـ جامع النورین، 122.
[3] ـ طه، ۴۴.
[4] ـ مصباح الشریعه، ۴۴.
[5] ـ روضه کافی، ۲۱۴.
[6] ـ بحارالأنوار، ۶، ۱۷۶.