هفتم رمضان ۱۴۴۴ – ۱۴۰۲ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
هفتم رمضان ۱۴۴۴ – ۱۴۰۲ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۱/۰۹ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
قال اللّه تعالی فی کتابه المبین:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (آلعمران، ۳۱)
در جلسات گذشته صحبت از طلب و اخلاق طلبگی بود و گفتیم که طالب در بالاترین درجه آن است که طالب خدا باشد و طلب اگر اوج بگیرد، به حبّ و اگر شدت پیدا کند، به عشق میانجامد.
دربارۀ محبّت و عشق صحبت میکردیم و در بیان معنای عشق گفتیم که عشق، جنسی دارد و فصلی. به اینجا رسیدیم که محبّ و عاشق زیادِ خود را کم و کمِ معشوق و محبوب را زیاد میبیند و اجر و پاداشی جز خود محبوب و معشوق نمیخواهد.
بنابر این معنا، از دیدگاه عرفا اولین عاشق، بلکه عاشق به معنای حقیقی خود خداوند تعالی است که بدون هیچ نظر و قصدی و بدون اینکه کمبودی داشته باشد که بخواهد با آن رفع کند، به ما محبّت میورزد؛ اینهمه نعمت میدهد و این نعمتهای بزرگ دنیا را قلیل میداند. به قول حافظ:
غلام همت آن نازنینام
که کار خیر بیرویوریا کرد
یعنی آنکه کار خیر کرد و هیچ قصد و غرضی نداشت. بندگان اینچنینی جلوه و تجلی خدا هستند، ولی ابتدائاً آنکه «کار خیر بیرویوریا کرد» خود خدای تعالی بود که این همه خیرات و نعمات به ما عطا فرمود.
برای اینکه مطلب، برای کسانی که میخواهند دقت بیشتری داشته باشند، باز شود، عرض میکنیم: محبّت و عشق دو طرف دارد؛ عاشق و معشوق.
عشق آن محبّت و دوستداشتنی است که بهخاطر جمال باشد. پس عاملی که مربوط به معشوق است، جمال است؛ یعنی محبوبی که صاحب جمال باشد، میشود معشوق.
عامل دوم که به عاشق و محبّ برمیگردد، معرفت است. اگر عاشق و محبّ به این جمال معرفت نداشته باشد، عشق پیدا نمیشود.
ضربالمثلی بین مردم است که گفتهاند «برای خران چه کاه چه زعفران». الاغ ارزش زعفران را نمیداند، درک و معرفتی ندارد. او فقط میخواهد بخورد، چه یک کیلو کاه بخورد، چه یک کیلو زعفران. اگر محبوب جمال داشته باشد، امّا کسی به آن جمال معرفت نداشه باشد، عشقی پیدا نمیشود.
پس عشق حاصلضرب دو عامل است: جمال معشوق و معرفت عاشق. هردو اگر شدید شوند، عشق بیشتر میشود. هرچه جمال معشوق بیشتر، عشق هم شدیدتر؛ مثلاً اگر امکان داشته باشد چند محبوب برای یک نفر باشد -چون به عشق که برسد، همان یک معشوق همۀ وجود انسان را پر میکند- محبّت او به کدام بیشتر است؟ به آنکه جمال بیشتری دارد. هرچه جمال بیشتر باشد، محبّت بیشتر است.
برعکس -که این شدنی است- اگر محبوبی باشد؛ مثل خود خدای تعالی یا اولیاء الهی یا حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله یا امام حسین علیهالسلام که صاحب جمالاند، جمال در وجودشان در حد بالایی قرار دارد، چه کسی ایشان را بیشتر دوست دارد؟ همۀ ما، ولی کسی بیشتر دوست دارد که معرفت بیشتری به آن جمال داشته باشد. هرکس معرفتش بیشتر باشد محبّتش هم بیشتر است.
بالاترین عشق به خدا را پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله دارند که معرفتشان از همه بیشتر است. هیچکس مثل پیامبر خدا را نمیشناسد؛ لذا محبّت رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله به خدا بیش از همه است.
چه کسی از همه بیشتر به رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله محبّت دارد؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام که معرفت بالاتری به جمال وجودی حضرت ختمی صلّیاللّهعلیهوآله مرتبت دارد.
عرفا و آنها که اهل عرفان نظری بودند گفتهاند خدا جمیل است. «انّ اللّه جمیل و یحب الجمال». خدا زیباست.
ما کمتر متوجه میشویم که خدا زیباست؛ چون نمیتوانیم زیباییای را تصور کنیم که فوق این زیبایی فیزیکی و مادی است. بهعلاوه، همۀ این زیباییهای عالم را خدا داده. «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اینهمه زیبایی که در عالم ریخته «یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد».
پس اولاً: خدا زیباترین است، بینهایت زیباست.
ثانیاً: خدا به ذات خود معرفت دارد. هیچکس مثل خدا خود را به آن حد نمیشناسد، مگر اولیایی که فانی در خدا هستند.
بنابراین خداوند از یک طرف بالاترین جمال و زیبایی را دارد و از طرف دیگر بیشترین معرفت را هم به ذات خویش دارد؛ لذا به این جمال حبّ دارد. این حبِّ ذات، خودخواهی نیست، کمالخواهی است؛ زیباییخواهی است.
اگر موجودی کمال و زیبایی را دوست نداشته باشد، نقصان دارد. هرکدام از شما اگر در وجودتان جمالی هست؛ مثل ایمان، باید آن را دوست داشته باشید. دوست داشتن این ایمان که جمال است، خودخواهی نیست، زیباییخواهی و کمالخواهی و جمالخواهی است.
خودخواهی با عزّت نفس فرق دارد. امام حسین علیهالسلام عزّت نفس داشت که زیر بار یزید نرفت. این زیبایی که در وجودشان بود نمیخواست بیمایه جلوه کند.
لذا خدای تعالی ذات خود را که جمیل است، علیالطلاق دوست دارد. این یک فرمول.
فرمول دوم: گفتهاند «من احبّ شیئاً احبّ آثاره» هرکس چیزی را دوست داشته باشد، آثار آن را هم دوست میدارد. این یک قاعده کلی است.
مثلاً اگر شما استادتان را دوست داشته باشید، هرچه منصوب به او باشد دوست میدارید؛ فرزندش، کتابش، حتی اسمش را دوست دارید. از دیدنش شاد میشوید. «من احب شیئاً احب آثاره».
من و شما آثار خدای تعالی هستیم. مخلوقات آثار خدایند. اثری که جلوه و تجلی است. چون خداوند زیباست و زیباآفرین است، در آثارش هم زیبایی وجود دارد؛ چون جلوۀ آن ذات و فعل است.
خدا آثار خود را -که همۀ خلق باشد- دوست دارد. اینکه حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رضوان اللّه تعالی علیه فرمودند بدانیم که خدا دوستمان دارد؛ چون خدا ذات خود را دوست دارد، ما را هم دوست دارد. اصلاً خلقت سر همین دوستی بوده.
این حدیثی که در کتابهای عرفاست که «کنت کنزا مخفیا» من گنج پنهانی بودم «فاحببت ان اُعرَف» دوست داشتم این گنج شناخته شود «فخلقت الخلق لکی اُعرف» خلق را خلق کردم که شناخته شوم.
یعنی زیبایی هرچه دامنگستردهتر باشد، بالاتر و والاتر است؛ لذا خدای تعالی زیبایی را که در وجود خویش است، در خلق خود هم پخش کرده.
کسانی که اهل هستند متوجه باشند چه میگوییم اصل خلقت را دوست دارد.
سعدی میگوید:
به جهان خرم از آنام که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
این زیبایی بود که خلقت را آفرید؛ پس هدف خلقت تجلی زیبایی است. «پریرو تاب مستوری ندارد» جلوه میکند. اگر خدا این زیبایی را ظهور نمیداد، نقص بود.
تشبیه خیلی پایینش این است نقاشی که توانایی خلق یک تابلو بسیار زیبا را دارد، اگر خلق نکند، نقص است. باید پرسید تو که میتوانستی، چرا خلق نکردی! وقتی خلق کرد، حمد و تحسین و مدح دارد.
حافظ میفرماید:
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
یعنی آنکه میتواند علیالاطلاق عاشق شود، آدم است. شیطان نه، حتی فرشته هم نه. عشق به این معنا که حافظ میفرماید خاص آدم است.
«جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت» وقتی میخواست خلیفهاللّه خلق کند، گفتند چه میخواهی خلق کنی؟ اینکه تجلی خود خداست را نه شیطان میفهمید، نه ملک. «عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد».
پس هدف خلقت همین زیبایی آفریدن و عشق الهی بود. از ازل دوستمان میداشت.
حافظ غزلی دارد:
پیش از اینت بیش از این اندیشۀ عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود
عشقِ دوطرفه است
در ادامه میگوید:
سایۀ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
خدا دوستمان میدارد، مشتاق ماست. ماییم که ظالمیم. به قول حضرت آدم علیهالسلام: « ظلمت نفسی». هرکسی در حد خود ظالم است، وگرنه او نازمان میکشد. او همۀ نعمتها را برای ما میخواهد. دعوت میکند؛ ماه رمضان میگوید بیاید؛ پیامبر میفرستند؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام را تجلی میدهد. همۀ اینها را که ناز کشیدن است، انجام میدهد چون ما را دوست دارد. «ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود».
گفتیم که این عشق دوطرفه است؛ هم خدا به انسان، هم انسان به خدا «یحبهم و یحبونه». خدا دوستشان میدارد، آنها هم خدا را دوست دارند، ولی عشق خدا با عشق ما تفاوتهایی دارد.
در انسان نمیشود که یک عاشق باشد و هزاران معشوق. متعلق عشق یکی است.
امروز شمع محفل دلبران یکیست
دلبر اگر هزار بود دل بر آن یکیست
این عشقِ خداست، فقط اوست.
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولیالابصار
فقط عاشق او میشویم. ماییم و همان یک معشوق.
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خود گم شد از ضمیرم
اصلاً جایی برای چیز دیگر و کس دیگری نمیماند.
امّا برای خدا میشود که یک عاشق باشد و هزاران معشوق. او میتواند. او همۀ ما را -به همان معنا که گفتیم- دوست میدارد. درجات حبّ رحیمیه فرق میکند، امّا به حبّ رحمانی، خدا همه را دوست میدارد؛ چراکه او بینهایت است.
پس خدا اینطور نیست که اگر شما را دوست داشت، قلبش پر شود و نوبت دیگری نشود؛ «لا یشغله شأن عن شأن» هیچکاری او را از کار دیگر بازنمیدارد. عشقورزی با شما او را از عشقورزی با دیگری بازنمیدارد.
همه بنشینند دعا کنند، با خدا نجوا کنند. نجوا یعنی درِ گوشی حرف زدن، با همه است و همه را میشنود. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ».
امام معصوم هم مظهر «لا یشغله شأن عن شأن» است. اگر همۀ ما در محضر امام رضا علیهالسلام دعا کنیم، امام نمیگویند یکییکی، به صف؛ اول شما بگو، بعد شما. دعای همه را میشنود.
خدای تعالی به همۀ عاشقانش عشق میورزد. از هرکدام بپرشی الآن خدا فقط حواسش به کیست؟ میگوید فقط به من. اینقدر خدا دوستم میدارد که احساس میکنم در خلوتم فقط من هستم و او. این خلوت عاشقانه را خدا برای همه دارد.
گفتیم «من احب شیئاً احب آثاره». اگر ما خدا را دوست داشته باشیم، آثار خدا را هم دوست میداریم. رضوان خدا به حضرت آیتاللّه نجابت، این بیت را زیاد میخواندند:
این محبّت از محبّتها جداست
حبّ محبوب خدا حبّ خداست
کسانی که محبوب خدا هستند، آثار خدایند؛ مثل حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله که حبیب اللّه است.
شاعر گفت:
ا مُرُّ علی جدار سلما (یا لیلا)
فاقبل ذاالجدار و الجدارا
و ما حبّ الدیار شقفن قلبی
ولکن حبّ من سکن دیارا
از دیار لیلی عبور میکنم و دیوارها را میبوسم. چرا دیوراهای حرم امام رضا علیهالسلام را میبوسیم؛ در کربلا چرا در و دیوار را میبوسیم؛ آیا دیوار را دوست داریم؟ به اعتبار منسوب بودن به امام است. این دیوار نیست که قلب مرا پر کرده، آنکه ساکن دیار است قلب مرا پر کرده.
حاجی سبزواری از بزرگان نقل کرده بود که «لا یظهر محبّت احد الا بان یحب اقاربه» محبّت کسی ظاهر نمیشود، مگر اینکه خویشاوندانش را دوست داشته باشی «و منسوبین و خوادمه» و آنها را که خدمتش میکنند. اگر خدا را دوست داری، باید همۀ آنها که به خدمت خدا بودند، دوست داشته باشی.
«و محبیه» همۀ آنها که خدا را دوست دارند، دوست داشته باشی. ببینی چه کسانی خدا را دوست دارند، با آنها دوستی کنی.
حافظ فرمود:
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
راجعبه معشوق زمینی چنین چیزی ممکن نیست. اگر کسی بخواهد معشوقت را دوست داشته باشد با او برخورد میکنی. این عشق الهی است که «هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم».
چرا امام خمینی، آیتاللّه نجابت، شهید آیتاللّه دستغیب، آیتاللّه سید علیمحمّد دستغیب و شهدا را دوست داریم؟ «هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم». اولیاء الهی اینقدر بالایند که جلوه خدا هستند.
حاجی سبزواری اشارهای از دعای کمیل میکند:
«فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ» اگر مرا جهنّم ببری و با کافران جمع کنی و بین من و اولیائت جدایی بیندازی،
جواب «لئن» این است: «فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ» (بر عذابت صبر میکنم، ولی چگونه بر فراقت صبر کنم). علیالقاعده باید میگفت: «فکیف اصبر علی فراق اولیائک» چرا اینطور نگفت؟ چون فراق اولیاء خدا فراق خود خداست.
معصومین علیهمالسلام تجلی خدا هستند، پس باید آنها را دوست داشته باشیم؛ کنارشان بنشینیم و در آیینۀ آنها خدا را ببینیم.
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به نزد آن درختی رو که او گلهای تر دارد
قرآن را که «انّ اللّه تجلی فی کتابه» دوست داشته باشید. خواندن قرآن را، کنار قرآن نشستن را. دعا کنار خدا نشستن است، عبادت معانقه و عشقورزی با خداست. باید اینها را دوست داشته باشیم. همچنین نماز و روزه را و دیگر نعمتهایی که خدا در آنها تجلی کرده.
بارها از حضرت آیتاللّه سید علیمحمّد دستغیب شنیدید که گفتند: امام حسین علیهالسلام شب عاشورا فرمود یک امشب را از دشمن مهلت بگیرید که قرآن و نماز بخوانیم.
همچشنین شرع حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله را دوست داشته باشید؛ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه». این شریعت راهی است که ما را به سیرآبی و وصال میرساند.
جوانها تحقیق کنند که خداوند در قرآن چه چیزهایی را فرموده دوست دارد؛ همانها را دوست داشته باشید؛ «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ» خدا توبهکنندگان را دوست دارد. «وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» طهارت را دوست داشته باشیم. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا» جهاد را دوست داشته باشید.
دعای آخر
خدایا تو را شاکریم که آثار و تجلیات خود را برای ما قرار دادی و ما را با این تجلیات آشنا کردی؛ با معصومین علیهمالسلام آشنا کردی، ما را کنار حسین علیهالسلام نشاندی. خدایا بین ما و اهلبیت جدایی مینداز!
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
خدایا در دنیا و آخرت بین ما و حسین بن علی علیهماالسلام جدایی مینداز!
خدایا تو را به مقربان درگاهت ما را ببخش و بیامرز. پدر و مادر ما را ببخش و بیامرز. حقِ حقداران گردنمان؛ اساتید، امام، آیتاللّه محمّدتقی نجابت، شهید آیتاللّه دستغیب را گردن ما ادا بفرما.
خدایا طول عمر و موفقیت و عزّت به استاد گرامی، آیتاللّه سید علیمحمّد دستغیب عطا بفرما!
خدایا خداوندا، تو خود بهتر از هرکسی خواستهها و چیزهایی که ما بر زبان نیاوردیم میدانی، خدایا همه را در این ماه مبارک رمضان اجبات بفرما!