طلب و اخلاق طلبگی

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۵ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۵ | پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۳ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

 

قال اللّه تعالی فی کتابه المبین:

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (بقره، 207)

این آیه در شأن امیرالمؤمنین، علی علیه‌السلام است و با بحث ما که بحث طلب و اخلاق طلبگی است، تناسب دارد.

«ابتغا» یعنی جستن، طلب کردن. امام صادق علیه‌السلام از قول رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ یُحِبُ‏ بُغَاهَ الْعِلْمِ‏» خدا طلاب و جویندگان علم را دوست دارد.

طبق این آیۀ شریفه خواست و طلب امیرالمؤمنین علیه‌السلام چیست و برای چه می‌خواهند جانشان را بفروشند؟ آن بزرگوار جانشان را می‌فروشند که رضای الهی و مرضات پروردگار را به دست بیاورند.

این جلسه را با ذکر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام شروع می‌کنیم. ان‌شاءاللّه که دستمان را بگیرد و ما را از این عالم خاک بلند کند!

مرحوم شهریار شعر معروفی در وصف امیرالمؤمنین علیه‌السلام دارد، البته مطابق خوابی که مرحوم آیت‌اللّه مرعشی نجفی دیدند، عنایت خود امیرالمؤمنین به ایشان بود. چند سال پیش، با مطلع آن شعرِ شهریار، این غزل بر زبان جاری شد:

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایۀ هما را

به خدا که دُرّ فشاندی و به شعر زنده ماندی

چو به عشق جان گرفتی ز علی تو شهریارا

شهریار از علی علیه‌السلام زنده شد که توانست این ابیات را بگوید.

 

به یقین که رمز توحید هو الاول است و آخر

به علی که آخرست بین تو ظهور ابتدا را

﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ

«علیٌ ممسوس فی ذات الحق» را در علی علیه‌السلام ببینید.

علی است مظهر حق به صفات و فعل و ذاتش

دگر آیینه نبینی چو علیّ حق‌نما را

آیینۀ خدانمای کامل علی علیه‌السلام است.

به حرا بگفته جبریل که تو ای محمّد اقرأ

کندم علی حکایت بم‌وزیر و ماجرا را

شبی که جبرئیل بر حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نازل شد و گفت:‌ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود که من می‌شنیدم آنچه را که جبرئیل با پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله می‌گفت. اگر بخواهید کسی ماجرا را درست بیان کند، علی است که آنجا حضور دارد. علی علیه‌السلام چیز دیگری نمی‌خواست.

چه نیاز دارد احمد که دهد ارائه معجز

چو به خُم گرفته باشد سر دست مرتضی را

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله هیچ معجزۀ دیگری لازم نداشت. قرآن معجزۀ بزرگ پیامبر است، ولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام معجزۀ خاص رسول اللّه است.

برو چون پیمبر حق بنگر رخ علی را

همه در رخ علی بین رخ جمله انبیاء را

فرمود هرکه می‌خواهد انبیاء را ببیند -یکی‌یکی نام برد- در وجود علی علیه‌السلام ببیند.

زده‌ام ای علی جان همه‌عمر لاف عشقت

تو به پیری‌ام ببخشا گه‌ و بیگهم خطا را

وَ قَالَ صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله:‏ «حُبُ‏ عَلِیٍ‏ حَسَنَهٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ»

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود: «محبّت و دوستی علی علیه‌السلام ثوابی است که هیچ گناهی به آن اسیب نمی‌رساند.»

خدا ان‌شاءاللّه به برکت امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطای ما را ببخشاید که می‌بخشاید، این وعده‌ای است که دادند.

چو بگفتی هرکه میرد رخ من عیان ببیند

بستان تو جان که بینم رخ شاه دلربا را

حارث همدانی خدمت حضرت رسید و عرض کرد: آقا دلم هوایتان کرده، می‌خواهم شما را ببینم و کنارتان بنیشنم.

فرمود:

یَا حَارِ هَمْدَانَ‏ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی‏

مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلا

ز رهیدن از هوایت مشو قاسما تو نومید

که علی به تیر عشقش برماند اژدها را

تمام گرفتاری ما از هوای نفس است. ولی اگر نفست هم اژدها شد که به تعبیر مولانا: «نفست اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است» تیغ عشق علی علیه‌السلام ان‌شاءاللّه این اژدهای نفس را می‌رماند.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای صباح یادمان دادند که بگوییم:

«إِلَهِی‏ قَلْبِی‏ مَحْجُوبٌ‏ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِی غَالِبٌ وَ طَاعَتِی قَلِیلَهٌ وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرَهٌ وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَکَیْفَ حِیلَتِی یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ»

«خدایا این قلبم در اثر گناهان و اشتغالات حجاب دارد، نمی‌توانم ببینم. عقلم مغلوب است و هوای نفسم بر عقلم غالب است.»

«کم من امیر تحت هویً اسیر» عقلی که امیر است و تحت هوای نفس اسیر شده! این وصف حال همۀ ماست.

چاره ام چیست؟ ‌چاره را خود امیرالمؤمنین با آن فقرات بلند دعای صباح و دعای کمیل به ما نشان دادند.

در بحث اخلاق طلبگی و طلب، آیه را عرض کردم:

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (بقره، 207)

علی جانش را می‌فروشد تا چه بخرد؟ قیمت من و شما چیست؛ چه می‌دهیم و چه می‌گیریم؟ گاهی دین فروشی می‌کنیم! امّا علی علیه‌السلام جانش را می‌دهد که رضایت خدا را بگیرد، طلب یعنی این.

شبی که در بستر پیامبر خوابید، از عشق به آن حضرت که وجه‌اللّه است، مرضات خدا را می‌خواست بخرد، طلب و طلبگی یعنی این.

مولانا در آن غزل زیبا در دیوان شمس فرمود:

در گل بمانده پای دل               جان می‌دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل                          ای وای دل ای وای ما

کسی که عاشق شود و طلبش بالا رود، چه می‌فروشد و چه می‌خرد؟‌ جان می‌دهد تا مرضات خدا را بخرد. ما در این معاملۀ دنیا چه می‌فروشیم و چه می‌خریم؟

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند: «حُبُ‏ الدُّنْیَا رَأْسُ‏ کُلِ‏ خَطِیئَهٍ» دوستی دنیا اساس همۀ گناهان و خطایاست.

طلبگی یعنی طالب خدا شدن، نه دنیا. دینای ما چیست؟ حبّ نفس و هوای نفس.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

«یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ‏ عَنِّی!‏ أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ. هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ‏ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا»

«ای دنیا ای دنیا، از من دور شو! آیا به من رو آوردی؛ آیا به من شوق داری؟ وقت تو نیست. غیر من را بفریب. من دنیا را با همۀ جمال و هرچه دارد، سه‌طلاقه کردم.»

یا علی، ما چگونه شیعۀ تو هستیم و به کمترین قیمت و ادنی مناسبتی همه‌چیز را می‌فروشیم!

نه این بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به کار دنیا نمی‌پرداخت. حکومت داشت؛ بیت‌المال داشت؛ جنگ می‌کرد. در آن پنج سال چقدر کار دنیوی کرد، ولی تعلقی به دنیا نداشت؛ تعلق نداشتن! مرضات خدا را می‌طلبد و غافل از خدا نیست.

مولانا فرمود:

چیست دنیا از خدا غافل بُدَن

نه قماش و نقره و میزان و زن

امیرالمؤمنین زن و فرزند داشت، جنگ را اداره می‌کرد، مملکت را اداره می‌کرد، ولی فرمود تمام حکومت شما به‌اندازۀ آب بینی بز نزد من ارزش ندارد. این‌قدر خفیف. شما هم کار کن، امّا تعلق نداشته باش!

لازم نیست دنیا را رها کنید و در غار بنشینید. به کار دنیا بپرداز، ولی تعلق نداشته باش؛ آزاده باش! طالب مرضات خدا یعنی کسی که خداطلب است، آخرت را می‌خواهد. اخلاق طلبگی یعنی همین.

در حدیثی از حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آمده است که فرمودند: «حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإیمان» وطن‌دوستی جزو ایمان است.

وطن ما کجاست؛ آسیاست؛ ایران است؛ استان فارس است؛ شیراز است؟ حبّ وطن یعنی کجا را دوست داشته باش؟

شیخ بهایی زیبا می‌گوید:

اَیُّها المأثور فی قید الذنوب

اَیُّها المحروم من سرّ الغیوب

ای کسی که در بند گناهان اسیر هستی و سرّ غیب نمی‌دانی!

قم توجه شطر اقلیم النعیم

و اذکر الاوطان و العهد القدیم

به اقلیم نعمت‌ها توجه کن، ببین وطنت کجاست. آن عهد قدیم، عهد «الست» که خدا گرفت کجاست؟ آن را پیدا کن. به‌قول حافظ:

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوی روزگار وصل خویش

شیخ بهایی در ادامه می‌فرماید:

 

گنج علم «ما ظهر مع ما بطن»

گفت از ایمان بود حبّ الوطن

یعنی حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله که علم ظاهر و باطن را دارد، فرمود وطن‌دوستی از ایمان است.

این وطن مصر و عراق و شام نیست

این وطن شهریست کان را نام نیست

این وطن که حضرت فرمود یک شهر بی‌نام و بی‌تعیّن و بی‌تعلق است. همۀ تعلقات و تعیّنات را که بریزی، به آن شهر می‌رسی.

زانکه از دنیاست این اوطان تمام

مدح دنیا کی کند خیرالانام

حبّ دنیا هست رأس هر خطا

از خطا کی می‌شود ایمان عطا

ای خوش آن کو یابد از توفیق بهر

کاورد رو سوی آن بی‌نام شهر

خوشا‌به‌حال آن‌که توفیق یارش شود و بی‌نام شود! از خود بگذرد؛ از اسم و رسم بگذر؛ به بی‌نامی برس؛ «لا اسم له و لا رسم له».

تو در این اوطان غریبی این پسر

خو به غربت کرده‌ای خاکت به سر

به غربت عادت کردی، امّا وطنت آنجاست. طالب و طلب و اخلاق طلبگی یعنی بدانی اهل کجایی، از کجایی. «انا للّه و انا الیه راجعون».

باید طلبت بزرگ باشد. طالب خدا و آخرت باش.

اخلاق طلبگی یعنی اگر طلبه‌ای لباس پیامبر به تن دارد، باید شباهتی هم به پیامبر اکرم داشته باشد. پیامبر داعی الی اللّه بود و ما را به‌سوی خدای تعالی دعوت کرد. به‌قول مولانا:

شیر را بچه همی ماند بدو

تو به پیغمبر چه می‌مانی بگو

من چه نسبتی با پیامبر دارم؟ من ‌که در دنیا فرورفته، عملم نشان نمی‌دهم که شبیه پیامبر هستم.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت رضوان اللّه تعالی علیه معمولاً خیلی کم می‌نوشتند و اگر هم چیزی می‌نوشتند، به نام این‌وآن منتشر می‌کردند. خیلی اهل این نبودند که چیز بنویسند و ارائه بدهند.

زمان امام خمینی رحمه‌اللّه درخواست کردند مدیران حوزه مسائل را بگویند و خصوصیات طلبه و تبلیغ را بیان کنند، آیت‌اللّه نجابت هم با قلم خودشان صفحاتی دربارۀ مدیر حوزه و اخلاق طلبگی و تبلیغ نوشتند که بعداً در قالب کتابچۀ کوچکی چاپ شد.

در آنجا نوشتند: «اگر طلبه یقینش به خداوند زیاد شد، نقش آنان نقش داعی الی اللّه می‌گردد.»

اگر کسی یقین به خدا پیدا کرد و معرفتش بالا رفت، نقش داعی الی اللّه ایفا می‌کند. هرکه او را می‌بیند یاد خدا می‌افتد.

در ادامه فرمودند: «داعی الی اللّه اول خود خداست، دوم انبیاء عظام، سوم ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و چهارم مؤمنان صاحب یقین هستنند.»

حال بنده به‌عنوان طلبه چقدر داعی الی اللّه هستم؛ آیا کسی مرا ببیند یاد خدا می‌افتد؛ آیا حرفم با عملم یکی است؟

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» داعی الی اللّه باشید، ولی عملتان نشان دهد. «شیر را بچه همی ماند بدو». این خیلی مهم است، خیلی توفیق می‌خواهد. باید خدا کمک کند که داعی الی اللّه این‌طور باشد.

در باب تبلیغ به این آیه اشاره فرموند: «الَّذِینَ‏ یُبَلِّغُونَ‏ رِسالاتِ‏ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً» و پایینِ آن نوشتند: «لهذا صاحبان علم به مبدأ و معاد و متیقنین به «لاحول و لا قوه الا باللّه» از خداوند ترسان‌اند. یعنی یقنیشان به‌اندازۀ همۀ مؤمنانی که در کربلا بودند باشد.

ازخدا ترسان‌اند که مبادا منافی با عبودتی از آنها صادر شود، ولی از غیر خدا «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ». از غیر خدا هیچ ترس و هراس ندارند و می‌ دانند که مهمات و غیرمهمات آنان را خداوند کفایت می‌کند و وکیل دانای قادر مطلق، تمام زندگی آنان را به نحو احسن اداره می‌کند.»

اکنون ما می‌خواهیم پا جای پای امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما‌السلام بگذاریم؛ آنها که نفس را می‌فروشند تا مرضات خدای تعالی را بخرند، امّا چقدر حاضریم در صحنۀ فردی و اجتماعی از خود بگذریم؟ با شعار که نمی‌شود. «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ».

ما با عمل خود خیلی‌ها را از دین می‌رانیم. دربارۀ یکی از بزرگان -احتمالاً مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی- گفته شده که ایشان در اواخر عمر که پیر و بیمار شده بودند، در یکی از روزهای ماه رمضان، در اتاق نشسته بودند و گریه می‌کردند. شاگردان و اطرافیان آمدند و علت را پرسیدند.

فرمود: من یقین ندارم که تا امروز توانسته باشم حتی یک نفر را به خدا وصل کرده باشم، ولی یقین دارم که امروز یک نفر را از خدا و از دین خدا راندم.

گفتند: چطور؟

گفت: من در اندرونی مشغول غذا خوردن بودم که شخصی وارد شد و مرا در این حال دید -از بیماری شیخ اطلاع نداشت و مسأله نمی‌دانست- به من گفت: حاج شیخ، اگر آخرت در کار نیست، بگو تا ما هم بدانیم، و سرش را پایین انداخت و رفت.

منِ طلبه چقدر با عملم که مطابق گفتارم نیست، مردم را از دین خدا زده کردم؟ شعار می‌دهم، حرف می‌زنم، حدیث و روایت می‌خوانم، امّا چرا تأثیر نمی‌ کند؟

مولانا مثال قشنگی دارد:

آن یکی پرسید اشتر را که هی

از کجا می‌آیی ای اقبال‌پی

از شتری پرسیدند از کجا می‌آیی که این‌قدر خوش‌قدم و اقبال‌پی هستی؟ کنایه به کسانی که ادعا می‌کنند خیلی اهل تهذیب و پاکی هستم.

 

گفت از حمام گرم کوی تو

گفت خود پیداست از زانوی تو

شتر گفت حمام بودم، حمام گرمی که همۀ کثافت‌های تن را می‌شوید. شعار می‌داد. ولی از این زانوی پینه‌بسته از کثافت، معلوم است که هرگز حمام نبودی.

توسل به دعای کمیل

در دعای کمیل امیرالمؤمنین می‌خوانیم:

«یَا سَرِیعَ‏ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لَا یَمْلِکُ إِلَّا الدُّعَاءَ»

«ببخش کسی را که جز دعا هیچ‌چیز دیگری دستش نیست.»

یک نکته: بعضی می‌گویند خدا که می‌داند ما چه می‌خواهیم، چرا به زبان بگوییم؛ چرا هر شب جمعه بیاییم و تکرار کنیم: «الهی و ربّی من لی غیرک»؟

یک وجه این سؤال قبلاً عرض شد، وجه دیگرش را مولانا می‌گوید:

اگر دعا نکنم لطف او همی گوید

که سرد و بسته چرایی بگو، زبان داری

این گفتن و به زبان آوردن،آدم را زنده می‌کند. خدا می‌داند چه می‌خواهی، ولی تو بگو تا سرد و بسته نباشی. بگو ذکرش، اسمش شفاست، دواست.

جای دیگری مولانا می‌گوید:

لیک گفتی گرچه می‌دانم سِرَت

زود هم پیدا کنش بر ظاهرت

بر زبان جاری کن! آن وقت است که عاشقانه‌ای مثل حضرت موسی علیه‌السلام خواهی داشت. در قرآن دارد که خدا از موسی سؤال کرد: «ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسى‏» اینکه در دست داری چیست؟

جوابش یک کلمه است: عصا.

ولی موسی علیه‌السلام گفت: «قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمی‏ وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْرى‏» یک منبر رفت، گفت: این عصایم است، به آن تکیه می‌کنم، برای گوسفندام برگ درخت می‌تکانم و استفاده‌های دیگر هم دارد برایم.

چرا موسی این‌طور می‌گوید؟ چون می‌خواهد گفتگو با محبوب و معشوق را ادامه دهد.

 

دریغ آیدم با دیگران سخن گفتن

و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم

با خدا که روبرو می‌شوی، دلت می‌خواهد این فرصت دیدار را طولانی کنی؛ بگویی و بگویی.

خدایا، تو را به امیرالمؤمنین و به این شب عزیز، معارف قرآنی و معارف علوی را که در قرآن و ادعیه نهفته، در قلب ما ساکن بگردان!

خدایا ما را طالبان راه خودت، جویندگان و پویندگان راه خودت قرار بده!

خدایا حقِ همۀ حق‌داران گردن ما را ادا بفرما!

استاد معظم و معزز، حضرت آیت‌اللّه سید علی‌محمّد دستغیب را در کنف حمایتت حفظ بفرما!

بالنّبی و آله رحم اللّه من قرأ الفاتحه الصلوات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است