شهدا

شهید مسعود عباسقلی زاده

 

شهید مسعود عباسقلی زاده 

مسعود در سال 42 متولد شد. آن  چه بیش از همه در دوران کودکی  ایشان مشهود بود طبع بلند و رأفت او بود که وجود او مانند دُری در بین انگشتر خانواده   نمایان بود، خواهرها و برادرها همه از او خشنود و راضی بودند. خانه از فیض وجودش در تحرک بود. در خانه تحمل کوچکترین مشقتی را برای مادر نداشت.

مسعود با انقلاب 42، تولد یافت، با انقلاب رشد کرد وتکاملی را که امام خمینی (ره)  به عنوان هدف انقلاب برگزیده بود را طی نمود و در این سلوک الهی روح و جسم خود را فقط در حرکت به سمت معرفت خداوند سیر می  داد، لذا از سال 55 با پیمایش کوه  های اطراف شهر  صلابت، جهاد و مبارزه را در این سیر تلمّذ   کرد.

در سال 56 مسعودِ 14 ساله با شرکت فعالانه در نشر و پخش اعلامیه  های حضرت امام خمینی (ره)  و تظاهرات و… بیعت خویش را با امامش تجدید نمود.

مسعود با آن که محصل بود و سنگرش مدرسه با عضویت در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان در کنار شهید حبیب روزیطلب درس معرفت وعاشقی را مرور کرد. حبیب که خود درس خوانده محضر ولی خاص الهی حضرت آیت اللّه العظمی نجابت (قدس سره) بود، خوب طلب الهی  عاشقی بی قرار، چون مسعود را درک می  کرد و با آشنا نمودن او با دوستی شفیق یعنی حضرت آیت اللّه سید علی  محمّد دستغیب«مدظله  العالی» مقام امنش بخشید.

مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق     

  گرت مدام میسر شود بسی توفیق[1]

دو سال از جنگ می  گذشت که مسعود در حال گذراندن امتحانات آخر سال تحصیلی بود و با شنیدن فرمان حضرت امام خمینی (ره)  که شرکت در جبهه  ها را واجب کفایی دانستند  مسعود هم   چون پرنده  ای که از قفس خانه آزاد شده  به سوی جبهه  ها پرواز نمود.

 به قول خانواده شهید :

«حالا فهمیده بودیم که او به راستی اهل این دنیا نیست. او هدیه ما بود که باید در قربانگاه جنوب به پیشگاه حضرت حق تقدیم می  نمودیم. 6ماه از اعزامش گذشته بود، درست زمانی که امت وفادار امام، سالگرد پیروزی انقلاب را جشن گرفته بودند و ما نیز به شکرانه این نعمت بزرگ جگر گوشه  مان را به پیشگاه پروردگار الهی اهداء نمودیم.»

به راستی که شهید عباسقلی  زاده با تمام وجود به جهاد و شهادت می  اندیشید. خاطره  های شهید از صحنه  های نبرد نشان می  دهد که به راستی پاکباخته و آزاد و بی  هراس، قلب پرطپش و پاکش را بر سر دست  های مجاهدش گرفته بود و در تب اشتیاق عمل به فرمان امام و دستیابی به رضای الهی پر می  زد و مثل عقابی گسترده بال از این دشت به آن قله اوج می  گرفت. و در عملیات والفجر درحالی که آخرین  لحظات زندگی پر برکتش را با نماز شب  و راز و نیاز می  گذراند و تشنگی توان او را برده بود، در جواب دوستی که به او می  گوید: راستی مسعود اگر در این حالت شهید بشویم از دست امیرالمومنین (علیه السلام) آب کوثر خواهیم نوشید سرش را تکان داد و گفت: راست می  گوئی نزدیک است.

هر چند پیکر گلگون و مطهر شهید عباسقلی زاده به دست نیامده و بستری چون بال  های ملائک شکوهمندترین آرامگاه او شد این روح بلند و جاودانه  اش بود که نتوانست در خاک مأوائی بگیرد و در پی تلألوها و پروازهای مستمر بود، اما نام و یادش برای همیشه بر قلب  ها جاودانه خواهد ماند.

روحش شاد

 

[1] – حافظ.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است