شهدا

شهید اصغر معمّر

شهید والا مقام و مجاهد فی سبیل اللّه

اصغر معمّر

اصغر  معمّر سربازی از تبار عاشورائیان  بود که درس حسینی بودن را در مدت کوتاهی تلمذ کرد و با قبولی از درس سر بلند در صف حسینیان قرار گرفت.  سال 1343 در شهر شیراز به دنیا آمد و در دامان پر مهر مادری از تبار زینب کبری (سلام الله علیها) شیر عشق به اهلبیت (علیهم السلام) را نوشید.تربیت بر مدار اخلاق  در چهره معصوم و کم سخن اصغر خصیصه‌ای بود که هنوز یادگار سال‌های بودنش را تازه می‌کند.  استقامت و ثبات قدم در راه رسیدن به معبود تمام همّتش را در تلاش و حرکت قرار داده بود.

 خدمت سربازی را نه برای  کسب معافیت که برای استخدام به بارگاه دوست انتخاب کرده بود. وقتی که از پایان خدمت از او سوال می‌شود می‌گوید:

«من برای پایان خدمت سربازی به جبهه نیامدم که نگران آن باشم, من برای انجام وظیفه این‌جا هستم!»

چند ماه مانده بود به عملیات والفجر هشت  از او می خواهند تا قبل از عملیات کلیه  منطقه را کابل کشی کند. او به همراه  دو یار و همراه  همیشگی  اکبر جوانمردی و حبیب اللّه ملک پور کار را شروع می‌کنند. اما بی خبر از این‌که قرار است این‌جا عملیاتی انجام بگیرد. یک روز با فرمانده مخابرات شهید حاج محمّد ابراهیمی برای بازدید به منطقه می‌رود، و می‌گوید:

«من کار این منطقه را انجام می‌دهم شما هم قول بدین اگر عملیات شد من هم باشم!»

 با این امید با سرعت و در عین حال دقت کار را به پایان رساند. و چند ساعت قبل از عملیات سیم چین و چند نقشه  را جلو حاج محمّد ابراهیمی  گذاشت و گفت حاجی من دیگه برم. حاج محمّد با ناراحتی گفت یعنی چی من برم، شما این‌جا را کابل کشیدی، اگه قطع شد شما بلدی. اصغر گفت: یکی را بردم، همه‌ی خط را نشانش دادم. حاج محمّد گفت نه! یک دفعه بغض اصغر شکست. با ناراحتی مشت  به گونی های سنگر می زد و با اشک چشم  می‌گفت: حاجی تو به من قول دادی !حاج محمّد سر و روی اصغر را بوسیّد و گفت برو، تو هم برو…

صبح عملیات نخلستان‌های فاو آغوش گرم چند یار دیرینه بود که عاشقانه هر کدام در گوشه‌ای آرمیده بودند شهید رضا پورخسروانی، اکبر جوانمردی، حبیب اللّه ملک پور و اصغرمعمّر.

 اصغر با گذشت با دیدن یکی از سنگرهای تیربارچی عراقی که با مقاومت  باعث قفل شدن کار در یکی از محورهای  عملیاتی شده بود و تعداد زیادی از رزمندگان را شهید یا مجروح کرده بود، تاب نیاورد و بیسیم را زمین گذاشته و با نارنجک به سنگر تیربار حمله کرد و با انهدام آن سنگر و کشتن عراقی‌ها باعث باز شدن محور و ادامه عملیات رزمندگان شد و خود نیز در همین مسیر به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

 آری! سحرگاه ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۴ هم زمان با عملیات والفجرهشت  اروند رود جسمی را در خود جای داد که سال‌ها بود نوایش دیگر شباهتی به زمینی‌ها نداشت، ‌جسمی که با اصابت گلوله به پهلویش همراه  با رمز یا «فاطمه‌زهرا (سلام الله علیها)»  عملیات، روضه جانسوز حضرتش را با جان و دل خواند. جسم نیمه جان اصغر که این بار قصد بازگشت نداشت در کنار هم رزمان مجروحش کنار اروند قرار گرفت تا به بیمارستان اعزام شوند اما درست در جابه‌جایی مجروحین به داخل آمبولانس‌ها، ‌هواپیماهای بعثی اقدام به بمباران شیمیایی منطقه کردند و اصغر دست در دست هم سفرانش با قهقهه‌ی مستانه،  سراسیمه و با شادی از وصول به حضرت دوست روزی خور خوان کرم مولای خود شد.

روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است