رمضان المبارک ۱۳۹۸-۱۴۴۰

ششم رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

هرکس بگوید من شیعۀ علی علیه‌السلام هستم و راست بگوید و بر حرف خود بایستد و گناهان کبیره نکند و واجبات را انجام دهد، بدون حساب همراه مولا علی علیه‌السلام وارد بهشت می‌شود که البته سخت است.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

ششم رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ یکشنبه ۱۳۹۸/۲/۲۲ آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

روایت روز ششم

 

وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ‏ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه‌السلام أَیَّ شَیْ‏ءٍ تَعْبُدُ فَقَالَ اللَّهَ‏ فَقَالَ هَلْ رَأَیْتَهُ فَقَالَ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَهِ الْعِیَانِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ‏ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ لَا یُعْرَفُ بِالْقِیَاسِ‏ وَ لَا یُشَبَّهُ بِالنَّاسِ مَوْصُوفٌ بِالْآیَاتِ مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَاتِ‏ لَا یَجُورُ فِی حُکْمِهِ ذَلِکَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‏[1]

مردى از امام صادق علیه‌السلام پرسید: چه چیزى را عبادت مى‏کنى؟ فرمود: خدا را. عرض کرد: آیا او را دیده‏اى؟ فرمود: با چشم سر نمى‏توان او را دید، امّا به دیدۀ دل مى‏توان او را مشاهده نمود. در قیاس با موجودات دیگر نمى‏توان او را شناخت و شباهتى با مردم ندارد. با آیات و نشانه‏ها وصف مى‏گردد و با علامت‌ها شناخته مى‏شود. در حکم خود هرگز ستم نمى‏کند. این است خدایى که جز او نیست و او پروردگار من است. به او توکّل مى‏کنم و به درگاهش مى‏نالم.

«لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَهِ الْعِیَان» خدای تعالی جسم نیست. این چشم جسم‌بین است و خدای تعالی خالق جسم است. اگر قرار بر جسم باشد، نیازمند مکان خواهد بود و او محتاج چیزی نیست. اگر جسم باشد، باید مرکب از اجزاء باشد، در حالی که او نیاز به اجزاء ندارد و بسیط است.

«وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ‏ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان» حقیقت ایمان یعنی فطرتِ انسان که او را به خدایی که خلقش کرده، می‌رساند . عقل هم حکم می‌کند که این عالم با آسمان و زمینش بیهوده و خودبه‌خود خلق نشده، بی‌نیاز از خالق و مدبر نیست.

«لَا یُعْرَفُ بِالْقِیَاسِ‏» به قیاس نمی‌توان خدا را شناخت. نمی‌شود گفت خدا این‌طور یا آن‌طور است. به اشیاء مادی یا به امور معنوی قیاس نمی‌‌شود. او با هیچ‌چیز مقایسه نمی‌شود.

«وَ لَا یُشَبَّهُ بِالنَّاس» شبیه هیچ‌کس نیست. نمی‌توان به کسی اشاره کرد و گفت این خداست. شکل و اندازه ندارد و خالق جسم و شکل است.

«مَوْصُوفٌ بِالآیَات» به‌وسیلۀ آیاتی که در قرآن نازل کرده، خود را توصیف نموده است و فرموده من عالم و قادر و حی و غنی و رحیم و کریم هستم.

«مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَات» از راه علاماتی که در قرآن فرموده، شناخته می‌شود؛ مثل باران، ابرها، آسمان، زمین، گیاهان، حیوانات و خود انسان.

«لَا یَجُورُ فِی حُکْمِه» نیازی به ظلم و جور ندارد. کسی ظلم می‌کند که محتاج و ناتوان است. او قدرتِ مطلق است؛ لذا با وجود قدرتی که بر همه‌چیز دارد، اگر بخواهد ظلم کند «ظلّام» است، حال آنکه در قرآن فرموده: «لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید» با بندگانش ظلّام نیست.

«ذَلِکَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیب» این خدای من است که او را می‌پرستم و بر او توکل می‌کنم و به‌سوی او بازگشت می‌کنم.

روایت دیگر

امام رضا علیه‌السلام در حال سجده به خدای تعالی عرض می‌کردند:

«سُبْحَانَکَ‏ مَا عَرَفُوکَ‏ وَ لَا وَحَّدُوکَ‏ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ وَصَفُوکَ سُبْحَانَکَ لَوْ عَرَفُوکَ لَوَصَفُوکَ بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَکَ اللَّهُمَّ لَا أَصِفُکَ إِلَّا بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَکَ ثُمَّ قال: یَا مُحَمَّدُ مَا شَهِدَ لَهُ‏ الْکِتَابُ‏ وَ السُّنَّهُ فَنَحْنُ‏ الْقَائِلُونَ بِه»[2]

«منزّهى تو! تو را نشناختند و یگانه ندانستند، به همین دلیل توصیفت کردند. منزّهى تو! اگر تو را مى‌شناختند، به آنچه خود را به آن وصف کرده‌اى، وصفت مى کردند. خدایا! من نیز تو را وصف نمی‌کنم، مگر به آنچه خودت توصیف خویش کردی. ای محمّد!(راویِ حدیث) هرچه قرآن و سنّت به آن شهادت دهند، ما نیز همان را می‌گوییم.»

کسی می‌تواند خدا را وصف کند که بندۀ مخلَصِ او باشد.

﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصین﴾[3]

«خدا منزه است از آنچه توصیف می‌کنند، مگر بندگان مخلَص.»

توصیفات آنها نیز همان است که خدای تعالی فرموده، چیزی از خودشان نمی‌گویند. قرآن و هرآنچه پیامبر اکرم دربارۀ قرآن فرموده، در قلب ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است.

 

چند حکایت توحیدی

 

گنجشک و مار

سیاحی از جنگلی می‌گذشت که چشمش به گنجشکی افتاد که بر درختی نشسته و با وضعی که اضطراب و وحشت از آن آشکار بود، صداهای پی در پی می‌داد و آشفته بود. سیاح دقت کرد، دید در هر چند ثانیه آن حیوان حرکت می‌کند و بالای درخت دیگری می‌پرد. در این هنگام مشاهده کرد مار سیاهی از همان درخت در حال بالا رفتن است و در آن درخت لانه گنجشک است. فهمید این مار قصد آشیانه و بچه‌های گنجشک را کرده. در این بین دید گنجشک با عجله تمام یک نوع برگ مخصوص می‌چیند و بر گِرد لانه قرار می‌دهد.

وقتی اطراف آشیانه را پر از برگ نمود، بر روی شاخه‌ای نشست و منتظر نتیجه شد. مار بالا آمد و به‌سوی آشیانه رسید. وقتی بوی برگ‌ها به مشامش خورد، با شتاب بازگشت و از بالای درخت پایین آمد.

سیاح دانست آن برگ‌ها برای مار سم کشنده‌ای بوده و خداوند گنجشک را برای محافظت از دشمن به آنها راهنمایی کرده است.

 

سلیمان و گنجشک

حضرت سلیمان گنجشکی دید که به مادۀ خود می‌گفت: برای چه از من دوری می‌کنی و در مقابل خواسته‌هایم تسلیم نمی‌شوی و حال آنکه اگر من بخواهم همۀ تاج و تخت سلیمان را به نوکم گرفته، به دریا می‌اندازم.

سلیمان از سخن گنجشک تبسم کرد و آنها را پیش خود خواند و پرسید: چگونه می‌توانی بارگاه سلیمان را به دریا اندازی؟

گنجشک پاسخ داد: نمی توانم یا نبی اللّه، ولی مرد گاهی خود را در مقابل همسرش بزرگ و توانا نشان می‌دهد و به‌خاطر تعظیم و تزئینِ خود به‌گزاف سخنان می گوید. از این گذشته عاشق در مقابل عشق مغلوب است و در گفتار و رفتار او را ملامت نمی توان کرد.

حضرت سلیمان به همسر گنجشک فرمود: چرا اطاعتِ شوهرِ خود نمی‌کنی و خویش را تسلیم او نمی‌نمایی، در حالی که او تو را دوست می‌دارد؟

گنجشک ماده گفت: یا نبی اللّه! شوهرم در محبّت من صادق نیست؛ زیرا جز من به دیگری هم محبّت و علاقه دارد.

این سخن در سلیمان تاثیر عمیقی گذاشت و شروع به گریه نمود. پس از آن چهل روز از مردم کناره گرفت و پیوسته از پروردگار جهان می‌خواست محبّت او را خالص کرده، علاقه‌های دیگر را از قلبش خارج نماید.

در آفریقای غربی جنگی واقع شد و عدۀ زیادی در آن جنگ کشته شدند. در همان نواحی راهب مسیحی در صومعه‌ای عبادت می‌کرد. پس از اتمام جنگ از صومعه بیرون آمد و دید سربازی بر زمین افتاده. ابتدا گمان کرد مرده، امّا وقتی نزدیک شد، دید هنوز رمقی در بدن دارد. به سختی او را به صومعه آورد و از او پرستاری کرد تا بهبودی یافت.

سرباز مدتی نزد راهب ماند. راهب روزها در صومعه عبادت می‌کرد، امّا سرباز هیچ عبادتی انجام نمی‌داد. راهب روزی پرسید تو مگر خدا را قبول نداری که برایش عبادت نمی‌کنی؟ سرباز گفت پروردگار موهومی را که وجود ندارد، عبادت کنم؟ راهب چیزی نگفت. چند روز بعد به اتفاق هم به صحرا رفتند و چشمشان به ردپای حیوانی افتاد.

راهب پرسید این اثر چیست؟ سرباز گفت حیوانی از اینجا عبور کرده. راهب گفت محال است. من مدتی اینجا زندگی می‌کنم و هیچ حیوانی ندیده‌ام.

سرباز گفت این ردپا نشانۀ وجود حیوانی در همین نزدیکی است و همین اثر کافی است که ثابت کند قطعاً حیوانی از اینجا عبور کرده. پس از انکار راهب و اصرار سرباز، راهب گفت عجب! تو با دیدن یک اثر پا می‌گویی حتما حیوانی از اینجا عبور کرده و دست از ادعایت برنمی‌داری، چگونه این‌همه مخلوقات تحیرافزا و کرات درخشان و ستارگان و مخلوقات را می‌گویی همین‌طور خلق شده و خالقی ندارد؟ آیا ‌این‌ها دلالت بر خالق توانا و قادر و حی و صانع و دانا نمی‌کند؟

سرباز شرمنده شد و از حسن راهنمایی راهب تشکر کرد.[4]

 

قطره‌ای از فضائل امیرالمؤمنین

حاکم حسکانی محقق حنفی مذهب قرن پنجم در کتابی به‌نام شواهد التنزیل، آیاتی که راجع‌به مولا علی علیه‌السلام نازل شده، به‌انضمام احادیث پیامبر جمع‌آوری کرده است. کمی پیش از انقلاب، وقتی برخی به‌اصطلاح روشنفکران مطالبی در وهن امیرالمؤمنین در روزنامه‌ها می‌نوشتند و ایشان را با سایر خلفا مقایسه می‌کردند، حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت کتاب شواهد التنزیل را ترجمه و به‌نام بصائر یا قرآن و اهل‌بیت ارائه کردند.

در اینجا چند آیه و روایات را بررسی می‌کنیم.

۱- ابن عباس گوید:

پیغمبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله دست من و دست علی‌بن ‌ابی‌طالب علیه‌السلام را گرفت و خلوت فرمود با ما دو نفر در کوه بثیر. پس دو رکعت نماز خواند، سپس دو دستش را به آسمان بلند فرمود و عرض کرد: هرآینه موسی ‌بن عمران از تو درخواست نمود و من محمّد فرستاده تو هستم، از تو درخواست می‌کنم به من شرح صدر دهی و آسان و مهیا بفرمایی برایم امرم را (روح و کارگشای مرا) و زبانم را رسا گردانی (تا گفتارم به همه مردمان برسد) و قرار ده برایم علی‌بن ابی‌طالب را وزیر که اهل و برادر من است. به‌وسیلۀ او پشتم را محکم ساز و شریکش گردان در کارم (رساندن یگانگی تو و دستوراتت بر مردمان).

ابن عباس گوید: شنیدم صدا کننده‌ای گفت: ای احمد هرآینه داده شدی آنچه خواستی.

پس پیغمبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به علی علیه‌السلام فرمود: ای اباالحسن دستت را به آسمان بلند کن و پروردگارت را بخوان و از او بخواه که تو را عطا می‌نماید. پس بلند نمود دست‌های خود را به آسمان و می‌گفت:

خداوندا قرار ده برای من نزد خودت عهدی با سابقه باشم با تو (تا مصداق آیه شریفه: «لا یملکون الشفاعه الامن اتخذ عندالرحمن عهدا» گردم) و قرار ده برای من نزد خودت دوستی. پس نازل شد از طرف خداوند بر پیغمبرش: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند، زود باشد رحمن برایشان دوستی قرار دهد) پس پیغمبر خواند آیه را بر اصحابش، همگی درشگفت شدند، شگفتی زیاد!

پس پیغمبر فرمود: از این شگفتی می‌نمایید؟ هرآینه قرآن چهار بخش است؛ یک‌چهارم آن تنها دربارۀ ما اهل‌بیت است و یک‌چهارم دربارۀ دشمنان ما است و یک‌چهارم آن حلال و حرام و یک‌چهارم ‌آن واجبات و احکام و هرآینه خداوند نازل فرمود دربارۀ علی علیه‌السلام آیات بسیار پر معنی.

2- ابن عباس گوید:

فرو نفرستاد خداوند آیه «یا ایها الذین امنوا» را مگر اینکه علی علیه‌السلام امیر و شریف آن مؤمنین بود و هرآینه خداوند اصحاب محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله را توبیخ فرمود، ولی علی را یاد نفرمود، جز به نیکی.

3- از حضرت ابی‌جعفر الباقر علیه‌السلام از پدرش از جدش فرمود:

رسول اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود: اگر کسی شادش می‌کند (می‌خواهد) از صراط چون بادِ ازجاکننده بگذرد و به بهشت وارد شود بدون حساب، پس باید دوست بدارد دوست و وصّی و ملازم و جانشنین من بر اهلم (و امّتم) علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام را و اگر می‌خواهد به آتش درآید، پس ولایتش را رها کند.

به عزّت و جلال پروردگارم سوگند هرآینه علی علیه‌السلام درِ ورود بر خداست (که کسی نمی‌تواند بر خداوند وارد شود، مگر از دری که آن در علی علیه‌السلام است و هرآینه علی علیه‌السلام «الصراط المستقیم» راه راست است و هرآینه روز قیامت خداوند از ولایتش می‌پرسد (مواخده می فرماید).

۴- اسماعیل بن زیاد از سلام بن مستنیر جعفی گفت:

وارد شدم بر حضرت ابی‌جعفر امام محمّد باقر علیه‌السلام و عرض نمودم: خدا مرا فدایت گرداند! به‌درستی که خوش ندارم شما را به زحمت بیندازم. اگر به من اجازه می‌فرمایید تا از شما بپرسم. فرمود: از هرچه می‌خواهی بپرس! گفتم از قرآن از شما بپرسم؟ فرمود: آری. گفتم فرمودۀ خداوند در کتابش «هذا صراط علیَّ مستقیمٌ» (حجر، ۴۱) فرمود راه علی بن ابی‌طالب (صراط علی بن ابی‌طالب). گفتم: راه علی بن ابی‌طالب؟ فرمود: راه علی بن ابی‌طالب.

۵- عبداللّه بن سلیمان گفت:

به حضرت ابی‌عبداللّه امام صادق علیه‌السلام گفتم:

«قد جاءکم برهانٌ من ربکم» هرآینه آمد شما را برهان از پروردگارتان . (سوره نساء/آیه 174)

حضرت فرمودند: برهان محمّد صلوات اللّه علیه است و نور علی علیه‌السلام و راه راست علی است.

۶- عبداللّه بن عباس در فرمایش خداوند «ذلک الکتاب لا ریب فیه» یعنی شکی در آن نیست که از جانب خداوند فرود آمده است «هدیً» یعنی بیان و نور است «للمتقین» برای پرهیزگاران، علی بن ابی‌طالب است که یک چشم برهم‌زدن برای خدا شریک قرار نداد و از شرک‌ورزی دوری جست و از پرستش بت‌ها کناره گرفت و بندگی را تنها برای خدا قرار داد. او و شیعیانش بدون حساب به بهشت می‌روند.

هرکس بگوید من شیعۀ علی علیه‌السلام هستم و راست بگوید و بر حرف خود بایستد و گناهان کبیره نکند و واجبات را انجام دهد، بدون حساب همراه مولا علی علیه‌السلام وارد بهشت می‌شود که البته سخت است.

 

 

السلام علیک یا ابا عبداللّه و علی الارواح التی حلت بفنائک

 

 

 

 

[1] ـ اثبات‌الهداه، 112.

[2] ـ اثبات‌الهداه، ۱۱۶.

[3] ـ صافات، ۱۵۹ و ۱۶۰.

[4] ـ حکایت‌ها از کتاب پندتاریخ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است