محرم ۱۴۴۰ - ۱۳۹۷

سخنرانی شب سوم محرم ۱۳۹۷

امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید همۀ آرزوی من رضای تو و نعمت‌هایی است که برایم معیّن کردی؛ آرزوی من اسماء و صفات حسنای توست؛ حیات، علم، قدرت، بخشش، عفو و صفاتِ دیگری که در قرآن آمده. این‌ها آرزوهای من است و همه پیش توست. همه را می‌دانی، پس چگونه مرا ناامید می‌کنی؟ هرگز! من می‌دانم همۀ خوبی‌ها از توست. همین آرزوهای خوبِ من هم از توست. نمی‌گوید من نور دارم؛ نمی‌گوید من حسینم و این‌طور خود را در راه دین جدم به خطر انداخته‌ام. می‌گوید همۀ این‌ها را تو می‌دانی و همه از خودِ توست.

 

فیلم جلسه
صوت جلسه

دانلود فایل‌های صوتی محرم ۱۳۹۷

 

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سخنرانی شب سوم محرم  | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب 

 

 

 

کلام امام حسین علیه‌السلام

وَ قَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ:

«یَابْنَ آدَمَ تَفَکَّرْ وَ قُلْ أَیْنَ مُلُوکُ اَلدُّنْیَا وَ أَرْبَابُهَا اَلَّذِینَ عَمَرُوا خرابها وَ اِحْتَفَرُوا أَنْهَارَهَا وَ غَرَسُوا أَشْجَارَهَا وَ مَدَّنُوا مَدَائِنَهَا. فَارَقُوهَا وَ هُمْ کَارِهُونَ وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ وَ نَحْنُ بِهِمْ عَمَّا قَلِیلٍ لاَحِقُونَ؟ یَابْنَ آدَمَ اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ وَ فِی قَبْرِکَ مَضْجَعَکَ وَ مَوْقِفَکَ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ تعالی یَشْهَدُ جَوَارِحُکَ عَلَیْکَ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ اَلْأَقْدَامُ»

«ای فرزند آدم! اندیشه کن و بگو پادشاهان دنیا کجایند و آنان که دنیای ویران را آباد کردند کجایند؟ کجایند آنها که نهرهای آب را روان ساختند و شهرها را بنا کردند و با ناراحتی همه را گذاشتند و رفتند گروهی دیگر وارث آنان شدند؟ ما هم در آینده نزدیک به آنان ملحق می‌شویم. ای فرزند آدم! بیاد آور آنجا را که روزگار تو را به زمین زند و گورت خوابگاه تو شود. یاد کن روزی را که در پیشگاه پروردگار قرار گیری؛ اعضای تو به ضررت گواهی دهند.»

عمران و آباد کردن گاهی برای اسم و رسم و بقای خویش است و گاهی برای مردم. اگر برای مردم باشد، بسیار خوب است، ولی معمولاً سیاستمداران و حاکمان برای بقای خود این کارها را می‌کنند. قطعاً دوست نمی‌داشتند ناگهان بروند و گمان می‌کردند سال‌ها باقی باشند، امّا خوشبختانه همه رفتند زیرِ خاک و با حسرت هم رفتند؛ چراکه می‌خواستند خودشان باقی باشند. خودشان را کاره‌ای می‌دانستند. رفتند و عدۀ دیگری جای آنها را گرفتند.

وَ نَحْنُ بِهِمْ عَمَّا قَلِیلٍ لاَحِقُونَ؛ مؤمن و کافر ندارد؛ هرکس در این دنیاست.

هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت

همه باید بگذارند و بروند. هرکه هرچه دارد، برای وراث می‌گذارد و می‌رود و چه‌بسا آنها منتظر باشند هرچه زودتر برود و اموالش را تصاحب کنند.

یَابْنَ آدَمَ اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ؛ ای فرزند آدم مرگ خود را به یاد آور؛ یاد کن وقتی را که می‌خواهی جان بدهی؛ زمانی که مرگ به تو نزدیک می‌شود و کم‌کم حضرت عزرائیل برای قبض روحت تشریف می‌آورد. این لحظه برای بعضی بسیار خوشحال کننده و برای بعضی بسیار غمبار است. کسانی که محبّت اهل‌بیت دارند و راست می‌گویند، شادند. علامتِ راستگویی‌شان این است که به خدا ایمان دارند و اعمال صالح انجام می‌دهند و از گناهان پرهیز می‌کنند. قرآن می‌فرماید:

﴿قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾[1]

«بگو اگر خدا را دوست مى‌دارید، از من پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانِ شما را بیامرزد و خدا آمرزنده و مهربان است.»

وَ فِی قَبْرِکَ مَضْجَعَکَ؛ یاد بیاور زمانی که تو را در قبر می‌گذارند و آن جایگاه توست. اگر صالح باشی، طبق روایت قبرت تا آنجا که چشم کار می‌کند، وسعت می‌یابد؛ اگر هم گناهکار باشد، تنگِ تنگ می‌شود؛ این‌ها همه در عالم معناست. این‌طور نیست که سنگ‌ها و خاک‌ها فشارش دهند. این فشارِ روحی است. روحش در تاریکی‌هایی است که خودش آماده کرده؛

﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ‏ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها﴾ (نور، ۴۰)

«تاریکی‌هایی که بعضی روی بعضی دیگر است. اگر دست خود را بیرون آورد بعید است آن را ببیند.»

وَ مَوْقِفَکَ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ تعالی؛ و یاد بیاور وقتی را که در محضر پروردگار حاضر می‌شوی. از وقتی که انسان می‌میرد همین‌طور است. قیامت جایی است که نور پروردگار برای انسان روشن می‌شود، لکن برای مؤمنان خوشحال کننده و برای کفّار و فسّاق ناراحت کننده است.

یَشْهَدُ جَوَارِحُکَ عَلَیْکَ؛ اعضاء و جوارح تو علیه تو شهادت می‌دهند. در چند سوره به این مطلب اشاره شده است. در سورۀ فصلّت می‌فرماید:

﴿حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ۞ وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾[2]

«و چون به آن رسند، گوش و چشم و پوستشان به آنچه می‌کردند، علیه‌شان شهادت دهند ۞ به پوست‌های خود گویند چرا علیه ما شهادت دادید؟ گویند: همان خدایی که همه‌چیز را به‌ زبان آورده، ما را هم گویا کرده است و او نخستین بار شما را آفرید و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید.»

یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ اَلْأَقْدَامُ؛ روزی که قدم‌ها می‌لغزد. هرچه انسان در اینجا لغزیده باشد، آنجا لغزش دارد.

مولا علی علیه‌السلام در خطبه ۲۰ نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«فَإِنَّکُمْ لَوْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیبٌ مَا یُطْرَحُ الْحِجَابُ وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَقَدْ جَاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِمَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ وَ مَا یُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَاءِ إِلَّا الْبَشَرُ»

«اگر آنچه را مردگان شما دیدند، مى‏دیدید، آشفته می‌شدید و مى‏ترسیدید و حرف می‌‏شنیدید و فرمان مى‏بردید، ولى آنچه آنها دیده‌اند بر شما پوشیده است و به‌زودی پرده‏ها فرومی‌افتد. گرچه به شما نیز نشان دادند، اگر می‌دیدید و به شما شنواندند، اگر خوب بشنوید و هدایتتان کردند، اگر هدایت بپذیرید! راست مى‏گویم؛ مطالب عبرت‌آموز و اندرز دهنده را آشکارا دیدید و از حرام الهى نهى شدید و پس از فرشتگان آسمانى، هیچ‌کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمى‏کند.»

 

شرح دعای عرفه

«أَمْ کَیْفَ  أَشْکُو إِلَیْکَ‏ حَالِی‏ وَ هُوَ لَا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْ کَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِی وَ هُوَ مِنْکَ بَرَزَ إِلَیْکَ أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ آمَالِی وَ هِیَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْک‏»

«یا چگونه از حال خویش به تو شکایت کنم در حالی که بر تو مخفی نیست یا چگونه حالم را با گفتارم توضیح دهم درحالی‌ که آن هم از توست و نزد تو آشکار است یا چگونه تو آرزوهای مرا ناامید می‌کنی در حالی که آنها بر تو وارد شده‌اند!»

خدای تعالی همه‌چیز را می‌داند و چیزی بر او مخفی نیست. او «عالم الغیب و الشاهده» است. حالِ من هم از او مخفی نیست؛‌خوب باشد، می‌داند؛ بد هم باشد، می‌داند. وقتی حالم بد است، می‌گویم خدایا با این حالِ خراب نمی‌توانم درست نماز بخوانم؛ نمی‌توانم آن‌طور که رضای توست، باشم و ممکن است خطایایی از من سر بزند. دلم می‌خوهد بیشتر برای امام حسین علیه‌السلام اشک بریزم و بیشر بسوزم، امّا نمی‌توانم. می‌خواهم همۀ جوانی‌ام در راه تو باشد و کاری کنم که تو از من راضی باشی، امّا حالم خراب است.

این توحید است. امام علیه‌السلام می‌فرماید برای من کاملاً روشن است که تو تمام اسرارم را می‌دانی؛ زیرا من و روح مرا خلق کردی؛ خودت فرمودی «هو معکم این ما کنتم» وجود من از توست. این برای کسی چون امام حسین علیه‌السلام کاملاً آشکار است و می‌خواهند توضیح دهند که خدای تعالی بر همۀ حالاتِ ما آگاه و مسلط است، امّا باید از خودم شکایت کنم و با تو حرف بزنم، در عین حال بدانم که تو همه‌چیز را می‌دانی و بر حالاتم واقفی.

أَمْ کَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِی وَ هُوَ مِنْکَ بَرَزَ إِلَیْک؛ چگونه حالم را با گفتارم توضیح دهم، درحالی‌ که آن هم از توست و نزد تو آشکار است. قوۀ ما از خداست. «لا حول و لا قوه الا باللّه». همیشه در نماز می‌گوییم «بحول اللّه و قوته اقوم و اقعد» یعنی به حول و قوه خدا می‌ایستم و می‌نشینم. نه‌تنها در نماز، در همه حال ایستادن و نشستنم و همۀ کارهایم به حول و قوه اوست. هیچ گرداننده و قدرتی نیست مگر خدای تعالی. خداست که قوه می‌دهد. این قوه‌ای که از خداست، باید صرف عبادت خدا کنیم، نه صرف معصیتِ او.

حواسمان نیست و نمی‌فهمیم که همه‌چیزمان مال خداست. نانِ خدا را می‌خوری و معصیتِ او می‌کنی! قدرت و چرخشِ ربان از خداست؛ بیناییِ چشم، شنوایی گوش، فعالیت مغز، همه مال خداست. البته باید با او راز و نیاز کنیم؛ استغفار کنیم؛ دعا بخوانیم، ولی حواسمان باشد که خدای تعالی همه‌چیز را می‌داند و همه‌چیز مال اوست. باید متوجه فقر خود باشیم و بدانیم هیچ نداریم.

أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ آمَالِی وَ هِیَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْک‏؛ چگونه آمال و ارزوهای مرا ناامید می‌کنی، وقتی همۀ آنها بر خودت وارد است؟

آرزوی شخص مؤمن و محبّ اهل‌بیت این است که عاقبت‌به‌خیر شود؛ می‌خواهد وقتی از دنیا می‌رود، کنار ائمۀ اطهار علیهم‌السلام باشد؛ نمی‌خواهد دنباله‌رو یزید و معاویه باشد؛ می‌خواهد دنبال حسین علیه‌السلام باشد و چشمش به جمالِ حسین علیه‌السلام روشن شود. جمال حسین یعنی همۀ جمال‌های دنیا و زیبایی‌های معنوی بشر و سایر موجودات. هرچه هست، از حسین بن علی علیه‌السلام است و خودِ حسین علیه‌السلام جمالِ مطلقِ پروردگار است. همۀ حورالعین‌ها از حسین علیه‌السلام و جدِّ او و سایر ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است.

امام حسین علیه‌السلام می‌فرماید همۀ آرزوی من رضای تو و نعمت‌هایی است که برایم معیّن کردی؛ آرزوی من اسماء و صفات حسنای توست؛ حیات، علم، قدرت، بخشش، عفو و صفاتِ دیگری که در قرآن آمده. این‌ها آرزوهای من است و همه پیش توست. همه را می‌دانی، پس چگونه مرا ناامید می‌کنی؟ هرگز! من می‌دانم همۀ خوبی‌ها از توست. همین آرزوهای خوبِ من هم از توست. نمی‌گوید من نور دارم؛ نمی‌گوید من حسینم و این‌طور خود را در راه دین جدم به خطر انداخته‌ام. می‌گوید همۀ این‌ها را تو می‌دانی و همه از خودِ توست.

 

مختصری از امام حسین علیه‌السلام

شیخ عباس قمی در منتهی‌الآمال می‌نویسد:

آن حضرت در شب یکشنبه، دو روز مانده به آخر رجب متوجّه مکّه شد و فرزندان خود و فرزندان برادر و برادران و تمام اهل‌بیت خود به‌جز محمّد بن الحنفیه را آماده رفتن فرمود.

از امام محمّد باقر علیه‌السلام روایت است که چون حضرت امام حسین علیه‌السلام اراده نمود از مدینه بیرون رود، مخدّرات و زن‌هاى بنى عبدالمطّلب از عزیمت آن حضرت آگهى یافتند و به خدمت آن حضرت شتافتند و صدا را به نوحه و زارى بلند کردند تا آنکه آن حضرت در میان ایشان عبور فرمود و ایشان را قسم داد که صداهاى خود را از گریه و نوحه ساکت کنند و صبر پیش آورند.

آنان گفتند: پس ما نوحه و زارى را براى چه روزبگذاریم؟ به خدا سوگند این زمان مانند روزى است که حضرت رسول صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از دنیا رفت و مثل روزى است که امیرالمؤ منین علیه‌السلام و فاطمه علیهاالسلام و رقیه و زینب و امّ‌کلثوم دختران پیغمبر از دنیا رفتند. خدا جان مارا فداى تو گرداند اى محبوبِ قلوبِ مؤمنان و اى یادگارِ بزرگواران!

امّ‌سلمه همسر حضرت رسالت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله هنگام خروج آن حضرت نزد آن جناب آمد و عرض کرد: اى فرزند! مرا اندوهناک مگردان به بیرون رفتن به سوى عراق؛ زیرا من از جدّ بزرگوارت شنیدم که مى‌فرمود فرزند دلبندم حسین در زمین عراق کشته خواهد شد. در زمینى که آن را کربلا گویند.

حضرت فرمود اى مادر به خدا سوگند من نیز این مطلب را مى‌دانم. من لامحاله باید کشته شوم و مرا از رفتن چاره‌اى نیست و به فرموده خدا عمل مى‌کنم. به خدا قسم مى‌دانم در چه روزى کشته خواهم شد و کشنده خود را مى‌شناسم و می‌دانم در چه بقعه‌ای مدفون خواهم شد و آنان را که با من کشته مى‌شوند از اهل بیت و خویشان و شیعیان خود را می‌شناسم. اگر خواهى جایى را که در آن کشته و مدفون می‌شوم را به تو نشان دهم. پس به جانب کربلا اشاره فرمود و به اعجازِ آن حضرت زمین‌ها پست شد و زمین کربلا نمودار گشت و امّ‌سلمه محل شهادت آن حضرت و مضجع ومدفن او و لشکرگاه او را دید و هاى‌هاى گریست.

امّ‌سلمه گفت نزد من تربتى است که رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به من داده است و اینک در شیشه‌ای آن را ضبط کردم. پس امام حسین علیه‌السلام دست کرد و کفى از خاک کربلا بر گرفت و به امّ‌سلمه داد و فرمود: اى مادر! این خاک را نیز با تربتى که جدّم به تو داده ضبط کن و هنگامى که این هر دو خاک خون شد، بدان که مرا در کربلا شهید کرده‌اند.

علامه مجلسى به سند معتبر از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که چون حضرت سیّدالشّهدا علیه‌السلام از مدینه بیرون رفت، فوج‌هاى بسیار از ملائکه با علامت‌هاى محاربه و نیزه‌ها در دست و سوار بر اسب‌هاى بهشت بر سر راه آن حضرت آمدند و سلام کردند و گفتند: اى حجّت خدا بر جمیع خلایق بعد از جدّ و پدر و برادر خود، حق تعالى جدّ تو را در مواطن بسیار به ما مَدَد و یارى کرد، اکنون ما را به یارى تو فرستاده است.

حضرت فرمود: وعده‌گاه ما و شما آن موضعى است که حق تعالى براى شهادت و دفن من مقرّر فرموده است و آن کربلاست. چون به آن بقعه شریف برسم، نزد من آیید.

ملائکه گفتند: اى حجّت خدا! هر حکمى خواهى بفرما که ما اطاعت مى‌کنیم و اگر از دشمنى مى‌ترسى ما همراه توییم و دفع ضرر ایشان از تو مى‌کنیم.

حضرت فرمود ایشان ضررى به من نمى‌توانند برسانند تا به محل شهادت خود برسم.

افواج بى‌شمار از مسلمانان جنّیان ظاهر شده، چون خدمت آن حضرت آمدند، گفتند: اى سیّد و بزرگ ما! ما شیعیان و یاورانِ توییم. آنچه خواهى در باب دشمنان خود و غیر آن بفرما تا ما اطاعت کنیم و اگر بفرمایى همۀ دشمنان تو را در همین ساعت هلاک می‌کنیم، بى‌آنکه خود تعبى بکشى و حرکتى کنى.

حضرت ایشان را دعا کرد و فرمود: مگر نخوانده‌اید این آیه را: ﴿اَیْنَما تَکوُنُوا یُدرِکْکُمُ اْلَمْوتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فی بُروُج مُشَیَّدَهٍ﴾ هرجا باشید مرگ شما را درمى‌یابد، هرچند در قلعه‌هاى محکم باشید.

و باز فرموده: ﴿قُلْ لَوْ کُنْتُم فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اْلقَتْلُ اِلى مَضاجِعِهم﴾ یعنى بگو به منافقان که اگر در خانه‌هاى خود مى‌بودید، آنها که برایشان کشته شدن نوشته شده، به محل کشته شدن بیرون مى آمدند.

اگر من توقّف کنم و به جهاد بیرون نروم، این خلق گمراه را به که امتحان خواهند کرد و چه کسی در کربلا ساکن خواهد شد که حق‌تعالى برگزیده آن را در روزى که زمین را پهن کرده و آن مکان شریف را پناه شیعیان من گردانده و بازگشت به سوى آن بقعه مقدّس را موجب ایمنى دنیا و آخرت ایشان ساخته است. لکن نزد من آیید در روز عاشورا که در آخر آن روز من شهید خواهم شد در کربلا در وقتى که احدى از اهل بیت من نمانده باشد که قصد کشتن او نمایند و سر مرا براى یزید پلید ببرند.

پس جنّیان گفتند اى حبیب خدا اگر نه آن بود که اطاعت تو واجب است ومخالفت تو ما راجایز نیست، هرآینه جمیع دشمنان تو را مى‌کشتیم پیش از آنکه به تو برسند.

حضرت فرمود به خدا سوگند قدرت ما بر ایشان بیشتر از قدرت شماست ولکن مى‌خواهیم حجّت خدا را بر خلق تمام کنیم و قضاى حق تعالى را انجام دهیم.

ابومخنف کوفی در وقعهالطف می‌نویسد:

حضرت در حین خروج از مکه این آیه را که حضرت موسى هنگام خروج از مصر می‌خواند، تلاوت کرد: ﴿فخرج منها خائفاً یترقّب قال ربّ نجّنى من القوم الظالمین﴾ (با بیم و امید از شهر خارج شد، گفت بارالها مرا از دست این قوم ستمکار نجات بخش).

هنگامی هم که وارد مکه شد، این آیه را که حضرت موسى موقع رفتن به مدین خواند، تلاوت نمود: ﴿فلمّا توجّه تلقاء مدین قال عسى ربّى ان یهدینى سواء السبیل﴾ (وقتى رو به سوى مدین کرد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.)

برخى از اهل‌بیت حسین علیه‌السلام به ایشان گفتند: چطور است از راه اصلی نرویم، در این صورت کسی به تعقیبِ شما نمى‏رسد.

امام علیه‌السلام فرمود: نه واللّه من از راه اصلی جدا نمى‏شوم و منتظر مى‏مانم تا قضاى الهى به آنچه محبوب درگاهش است تعلق گیرد.

حضرت به سوی جهاد و امر به معروف و نهی از منکر که بر ایشان واجب بود رفتند و در این کار همیشه پیروزی نیست، گاهی هم شهادت است. جوانان عزیز ما طی هشت سال دفاع مقدس همه برای پیروزی به جبهه نرفتند. آنها به شوق لقای پروردگار می‌ٰرفتند.

﴿إنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ (توبه، ۱۱۱)

«یقیناً خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را به بهای اینکه بهشت برای آنها باشد، خریده است. در راه خدا می‌‌جنگند؛ می‌‌کشند و کشته می‌‌شوند. این وعدۀ حقّی است برعهدۀ او در تورات و انجیل و قرآن، و کیست وفادارتر از خدا به عهدش؟ پس بشارت باد بر شما به معامله‌ای که با او کرده‌اید و این رستگاری بزرگ است.»

وقتی دفاع از حریم اسلام واجب شد، رفتند و به فیض شهادت رسیدند و چقدر هم خوشحالند. بعضی از رزمندگان آن روز که برخی نیز جانباز شدند، الآن می‌گویند کاش ما هم آن‌وقت شهید شده بودیم.

فاصلۀ مدینه تا مکه ۵ روز راه بود و امام حسین علیه‌السلام در شب جمعه، سوم شعبان وارد مکه شد و ماه‌های شعبان و رمضان و شوّال و ذى‌القعده تا هشتم ذى‌الحجّه در مکه ماند. در این مدت اهالى مکه و کسانى که براى اعمال عمره در مکه به‌سر مى‏بردند و مردم بلاد دوردست نزد حضرت رفت و آمد مى‏کردند.

منتهی‌الآمال آورده است:

چون خبر مرگ معاویه به کوفه رسید و خبر امتناع امام حسین علیه‌السلام و ابن زبیر از بیعت یزید و رفتن ایشان به مکّه را شنیدند، شیعیان کوفه در منزل سلیمان بن صُرد خزاعى جمع شدند و حمد و ثناى الهى ادا کردند و در باب فوت معاویه و بیعت یزید سخن گفتند.

سلیمان گفت اى جماعت شیعه! بدانید که معاویه ستمکاره رخت بربست و یزید شرابخواره به‌جاى او نشست و حضرت امام حسین علیه‌السلام سر از بیعت او برتافت و به جانب مکّه معظّمه شتافت. شما شیعیان او و از پیش شیعه پدر بزرگوار او بوده‌اید. پس اگر مى‌دانید او را یارى خواهید کرد و با دشمنان او جهاد خواهید نمود، نامه به او بنویسید و او را طلب نمایید و اگر ضعف و ترس بر شما غالب است و در یارى او سستى خواهید کرد و آنچه شرط نیک‌خواهى و متابعت است انجام نخواهید داد، او را فریب ندهید و در مهلکه‌اش نیفکنید.

مردم گفتند اگر حضرت به سوى ما بیاید همگى به دستِ ارادت با او بیعت خواهیم کرد و در یارى او با دشمنانش جانفشانی‌ها به ظهور خواهیم رساند.

پس کاغذى به اسم سلیمان بن صُرد و مُسَیّب بن نَجَبَه و رفاعه بن شدّاد بجَلى و حبیب بن مظاهر رحمه‌اللّه و سایر شیعیان به او نوشتند و در آن نامه بعد از حمد و ثنا و بیان هلاکت معاویه، نوشتند یابن رسول اللّه! ما در این وقت امام و پیشوایى نداریم. به سوى ما توجّه نما و به شهر ما قدم رنجه فرما تا شاید از برکت جناب شما حق تعالى حقّ را بر ما ظاهر گرداند. نعمان بن بشیر حاکم کوفه در قصر الاماره در نهایت ذلّت نشسته و خود را امیر جماعت دانسته، لکن ما او را امیر نمى‌دانیم و به امارت نمى‌خوانیم و به نماز جمعه او حاضر نمى‌شویم و در عید با او به جهت نماز بیرون نمى‌رویم. اگر خبر به ما رسد که حضرتت متوجّه این سمت گشته، او را از کوفه بیرون مى‌کنیم تا به اهل شام ملحق گردد. والسلام

آن نامه را با عبداللّه بن مِسْمعَ همدانى و عبداللّه بن وال به خدمت آن زبده اهل‌بیت عصمت و جلال فرستادند و تأکید کردند که آن نامه را با نهایت سرعت به خدمت آن حضرت برسانند.

مردم کوفه پی در پی نامه‌های بسیار با امضاهای متعدد برای امام حسین علیه‌السلام فرستادند. شَبَث بن رِبعْى و عُروه بن قیس و عمرو بن حجاج و محمّد بن عمرو تیمى نامه‌اى نوشتند به این مضمون: صحراها سبز شده و میوه ها رسیده پس اگر مشیّت حضرت تو تعلّق گیرد، به سوى ما بیا که لشکر بسیارى براى یارى تو حاضرند و شب و روز به انتظار مقدم شریفت به‌سر مى‌برند.

پیوسته این نامه‌ها به آن حضرت مى‌رسید تا آنکه در یک روز ۶۰۰ نامه از آن بى‌وفایان به آن حضرت رسید و آن‌جناب تأمل مى نمود و جواب ایشان را نمى‌نوشت تا آنکه ۱۲هزار نامه نزد آن حضرت جمع شد.

 

خطبه امام هنگام خروج از مکّه‏

روزها گذشت تا هشتم ذیحجه. حضرت عمره تمتع انجام دادند و مُحِل شدند و باید برای حج تمتع مُحرِم و روز نهم عازمِ عرفات می‌شدند. امام این کار را کردند، ولی از آن طرف یزید سی‌نفر مسلح را آماده کرده بود که در حین طواف امام را یا بگیرند و ببرند یا بکشند. به همین جهت حضرت روز هشتم این خطبه را خواندند:

«خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ وَ مَا أَوْلَهَنِی إِلَى أَسْلَافِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ فَیَمْلَأْنَ مِنِّی أَکْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَهً سُغْباً لَا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ یُوَفِّینَا أَجْرَ الصَّابِرِینَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لُحْمَتُهُ وَ هِیَ مَجْمُوعَهٌ لَهُ فِی حَظِیرَهِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى‏»

«مرگ چون اثر گلوبند بر گردن دختران جوان، گریبانگیر فرزندان آدم است و علاقه و اشتیاق من به ملاقات گذشتگانم همچون اشتیاق یعقوب به یوسف، بسیار است و در محل معیّنى که برایم انتخاب گشته (یعنى کربلا) به آن خواهم رسید. گویا مى‏بینم گرگ‌هاى بیابان در زمینى بین نواویس (محلی نزدیک نینوا) و کربلا اعضاى بدنم را پاره‌پاره کرده‌اند تا شکم‌هاى گرسنه خود را از من سیر کنند و انبارهاى خالى خود را پر نمایند. آرى از روزى که مقدّر شده نمى‏توان فرار کرد. رضایت خداى متعال، رضاى ما اهل بیت است. بر بلاى او صبر مى‏کنیم و او پاداش صابران را به ما مى‏دهد. پاره تن رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از او دور نمى‏شود و در بهشت به او مى‏پیوندد و باعث روشنى چشم او و انجام وعده‏اش مى‏شود. هرکس آماده فداکارى و جانبازى در راه ماست و خویشتن را آماده مرگ نموده با ما کوچ کند که من به خواست‏ خداوند بامداد کوچ مى‏کنم.»

امام همه چیز را می‌دانند، ولی باید امر به معروف و نهی از منکر کنند. این کار برای ایشان واجب است. این نیست که چون می‌دانند چه می‌شود، نروند. خیلی از دوستان ما هم برایشان روشن بود که کشته می‌شوند و در خواب هم دیده بودند، با این حال به جبهه می‌رفتند.

یزید می‌گفت بیعت کن تا کشته نشوی. عبیداللّه می‌گفت از او بی‌حیاتر بود و می‌گفت بیعت کن تا بعد ببینم از تو بگذرم یا نگذرم، امّا حسین علیه‌السلام فرمود هرگز ما خانواده‌ای هستیم که سرافراز به قدرت و علم خدای تعالی هستیم و غیرت داریم. هرگز زیر بار ظلم تو ظالم نمی‌ریم.

حسینا به عشق تو ما زنده‌ایم               فدای رهت باد این جان و تن

 

 

 [1]ـ آل عمران، 31.

[2] ـ فصّلت، ۲۰ و ۲۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است