محرم ۱۳۹۲ - ۱۴۳۵

سخنرانی شب سوم محرم ۱۳۹۲

 

صوت جلسه

دانلود فایل‌های صوتی محرم ۱۳۹۲

 

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سخنرانی شب سوم محرم  | چهار‌شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب 

 

 شرح دعاى عرفه

 اِلَهِی أمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الآثَارِ فَأرْجِعْنِی اِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الأنْوَارِ وَ هِدَایَهِ الاِسْتِبْصَارِ حَتَّى أرْجِعَ اِلَیْکَ مِنْهَا کَمَا دَخَلْتُ اِلَیْکَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاِعْتِمَادِ عَلَیْهَا اِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

اى خدا! تو امر کردى که خلق براى شناسائیت رجوع به آثار کنند، امّا مرا رجوع ده به تجلّیات انوار و به رهنمایى مشاهده و استبصار تا بى‌توجه به آثار، به شهود حضرتت نائل گردم که چون به مقام معرفت وارد شوم سرّ درونم توجه به آثار نکرده و همّتم بلندتر از نظر به آنها باشد، که فقط تو بر هر چیز توانایى.»

اِلَهِی أمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الآثَارِ؛ خداى تعالى همواره بشر را به تدبّر در آیات و آثار خلقت خویش دعوت مى‌فرماید؛

(أ فَلا یَنْظُرُونَ اِلَى الاْبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ * وَ اِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ * وَ اِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ * وَ اِلَى الاْرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ)[1]

«آیا به شتر نمى‌نگرند که چگونه آفریده شده * و به آسمان که چگونه بر افراشته شده * و به کوه که چگونه قرار یافته * و به زمین که چگونه گسترده شده است؟»

توجّه به آیات آفاقى و انفسى و نیز نعمت‌هاى خداى تعالى، با تذکّر به این حقیقت که این‌ها همه مخلوقات پروردگارند و وجود و قدرت و علم و نظم و همه چیز خود را از او دارند، انسان را متوجّه توحید خالق و قدرت و علم و حکمت و سایر صفات حسناى او مى‌کند و به فقر و ناتوانى خود و سایر موجودات واقف مى‌سازد؛ مى‌فهمد که هر کجا هر اثر و هر صفت خوبى است، در خود یا دیگر موجودات، همه از خداوند است.

اگر این نگرش توحیدى در انسان مستقر شود، به تدریج ریشه‌ى جدایى و فاصله از خداى تعالى از درونش کنده مى‌شود. ریشه‌ى جدایى از خداوند؛ منیّت، خودبینى و شرک ـ با تمام اقسام آن ـ است. منیّت، اصل بسیارى از صفات ناپسند و رذائل اخلاقى است. حسد، کینه، کبر، سوءظنّ و… همگى از جوشش منیّت سرچشمه مى‌گیرند. اگر آن اصل اصلاح شود، فروعات نیز اصلاح مى‌شوند.

وقتى فاصله‌ها کم شد و ریشه‌ى حجاب‌ها خشکید، معناى «انّا لله» در وجود آدمى قرار مى‌گیرد و بعد از آن نوبت به «انّا الیه راجعون» مى‌رسد؛ یعنى بازگشت به سوى خداى تعالى. این سیر را، که سیر «من الخلق الى الحق» خوانده مى‌شود، باید خود خداى تعالى فراهم کند.

دیگران مى‌میرند و سال‌ها در عالم برزخ منتظر مى‌مانند و قیامت را درک مى‌کنند و تازه به تدریج متوجّه مى‌شوند که از کجا آمده‌اند و به کجا مى‌روند، لکن ما مى‌خواهیم در همین عالم، مبدأ و مرجع خویش را بشناسیم و بفهمیم. پس مرا به سوى خود باز گردان؛ «فارجعنى الیک»

فَأرْجِعْنِی اِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الأنْوَارِ وَ هِدَایَهِ الاِسْتِبْصَارِ؛ وسیله و سبب این رجوع، انوارى است که در آثار پروردگار ظاهر است. تدبّر در آیات پروردگار و شناختن صفات خالق از اوصاف مخلوق و منعزل دانستن خویش و دیگر مخلوقات از هر اثرى، نورانیتى براى انسان به ارمغان مى‌آورد که چون با نور عبادات و انجام واجبات و مستحبات و ترک محرّمات و مکروهات درمى‌آمیزد، در پرتو آن راه شناخت مرجع فرا روى انسان روشن مى‌گردد و آنچه دیگران میلیون‌ها و میلیاردها سال بعد از مرگ مى‌فهمند، او در همین دنیا مى‌فهمد و مى‌بیند.

نوافل، کمک شایانى در این راه به انسان مى‌کنند. در روایت است که نافله‌ى شب چهره‌ى انسان را منور مى‌سازد و تاریکى قبر را از بین مى‌برد. کسى که نماز شب را ترک کند، تهدید شده به این که در قیامت گدا محشور مى‌شود. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: افضل اعمال چیست؟ فرمود: بعد از معرفت چیزى بهتر از نماز نمى‌شناسم.

علم، مقدّمه و معرفت، ورود در حرم امن الهى و از جهتى مقدّمه‌ى اسرار الهى است.

حماد بن بشیر گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله فرمود: خداى عزّ و جلّ فرماید: هر کس به دوستى از دوستان من اهانت کند، براى جنگ با من کمین کرده است، و هیچ بنده‌اى به چیزى به من تقرب نجوید که نزد من محبوب‌تر از آنچه بر او واجب کرده‌ام باشد. او به وسیله نافله به من نزدیک شود تا آنجا که من او را دوست بدارم و وقتى که او را دوست بدارم، گوش او شوم که با آن مى‌شنود و چشم او گردم که با آن ببیند و زبانش شوم که با آن سخن گوید و دست او گردم که با آن بگیرد، اگر مرا بخواند، اجابتش کنم و اگر از من خواهشى کند به او بدهم و من هرگز در کارى تردید نداشته‌ام، مگر در مرگ مومن؛ زیرا او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش کردن او را.[2]

این یعنى حق شدن چشم، گوش، زبان، دست و سایر اعضاو جوارح. کسى که چنین شود، هرگز در پى باطل نمى‌رود؛ کسى که زبانش حق مى‌شود، به تعبیر آیت الله العظمى نجابت «لسان الغیب» مى‌شود و سخنش دیگر باطل نخواهد بود. این اثر نگه داشتن زبان از حرام و لغویات است. کسى که چشمش را از حرام و از موارد شبهه‌ناک فرو مى‌بندد، قدرت دیدن و تشخیص حق را پیدا مى‌کند؛ «حق‌بین» مى‌شود. حق شدن دست در گروى باز داشتن کامل آن از ظلم است. اگر قاضى است مراقب است مبادا حقّ کسی را ناحق شود یا مظلومى زیر دست و پا له گردد. چنین کسى دعایش در درگاه پروردگار رد نمى‌شود، ولى او هرگز دعاى بى‌جا نمى‌کند و مى‌داند چه بخواهد و چه نخواهد. حتّى اگر دعایش هم مستجاب نشود، مطیع و تسلیم پروردگار است و جز رضا از خود ظاهر نمى‌کند.

اثر این معرفت، اولا: ورود در حرم خدا و ثانیآ: شناخت ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان «مطهرون» است که جز آنان بر باطن قرآن دسترسى ندارند.

(لا یَمَسُّهُ اِلّا الْمُطَهَّرُونَ)[3]

حَتَّى أرْجِعَ اِلَیْکَ مِنْهَا کَمَا دَخَلْتُ اِلَیْکَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیهَا؛ «مصون السرّ» یعنى محفوظ ماندن از غیر خدا؛ یعنى اسیر مخلوقات نمى‌شود و با وجود همراهى با دیگران و بودن در میان آنان، چنان از غیر خدا بریده و متوجّه ربّ خویش گردیده که هیچ تعلقى به غیر او ندارد و هر سر و سرّى دارد فقط با او است. همه‌ى گفتگوها و رفت و آمدها و نشست و برخواست‌هایش با مخلوق، به اعتبار خالق و مؤثریت او است.

وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاِعْتِمَادِ عَلَیْهَا؛ به اسباب رجوع مى‌کند؛ وقت بیمارى نزد پزشک مى‌رود؛ وقت گرسنگى غذا مى‌خورد؛ آب مى‌خورد؛ به اندازه کافى مى‌خوابد، ولى همه‌ى اعتمادش به خداى یکتا است و تنها او را مؤثر مى‌داند، نه اسباب را. وقتى قرار است به سوى خالق رجوع کنیم، باید خود را از هر شرکى و از هر تعلّقى به اسباب پاک کنیم و کاملا صاف و خالص، آماده‌ى رجوع به خداى خویش شویم. کسى که اندکى بالا مى‌رود و با دیدن یک حور العین، یا بدتر از آن با یک جمال ظاهرى یا جلوه‌ى مادّى، متوقف مى‌شود، مصون السرّ نیست و معلوم مى‌شود سرّش هنوز متمایل به صورت است و هنوز نفهمیده که همه‌ى زیبایى‌ها از حضرت حق جلّ شأنه است.

 

توجّه به آیات اعظم پروردگار

بزرگ‌ترین نعمت‌هاى خدا و مصداق کامل آیه‌ى عظیم پروردگار، وجود مقدس رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله و اهل بیت پاک و معصوم ایشان است. وقتى در دعاى سحر عرض مى‌کنیم: اللّهُمَّ اِنِّى أسئلُکَ مِن عِلمِکَ بِأنْفَذِهِ… مِنْ أسْمَائکَ بِأکبَرِهَا… مِنْ نُورِکَ بِأنوَرِهِ…، خداى تعالى را به نافذترین علم و بزرگ‌ترین اسم و درخشنده‌ترین نورش مى‌خوانیم که مصداق آن، حضرات معصومین علیهم السلام هستند.

شرط ورود به حرم امن الهى، عبور از باب آن است؛

(وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أبْوابِها)[4]

«نیکى آن است که پرهیزکار باشید و از در به خانه درآیید.»

وقتى به ایشان به عنوان ابواب پروردگار رو مى‌کنیم، در واقع رو به خدا آورده‌ایم. این چهارده نور پاک جملگى نور واحد هستند؛

«اولنا محمّد اوسطنا محمّد آخرنا محمّد»

تبعیت از ایشان، تبعیت از خداى تعالى و عمل کردن به قرآن است. براى کنده شدن از مادّیات و ریشه‌کن کردن هواها و مصون السر و مرفوع الهمّه گشتن، باید از این در عبور کرد و غیر از این راهى نیست. خاصیت ایشان این است که ریشه‌ى محبّت غیر خدا را مى‌خشکانند. اگر کسى با وجود اظهار محبّت به ایشان، هنوز اسیر مادیات است، باید در محبّت خود و یا در تبعیت از ایشان تردید و تأمل کند. پس باید از خودشان بخواهد تا صادق و خالصش گردانند و البتّه این بزرگواران دستگیر همه‌اند.

شیخ شوشترى در خصائص الحسینیه روایتى آورده که خلاصه‌ى آن چنین است :

روزى رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله به خانه‌ى فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد شد و فرمود : الان خداى تعالى تجلّى یافت و فرمود: یا محمّد! آیا حسین علیه السلام را دوست مى‌دارى؟ گفتم: آرى. حق تعالى دست بر سر او گذاشت و فرمود: مبارک باد بر تو این طفل که او به زودى در زمره شهدا قرار مى‌گیرد و من او را مرجع و پناه مردم مى‌گردانم. هر کس به او روى آورد ناامیدش نمى‌کنم.

نه تنها امام حسین علیه السلام، که اولاد و اصحاب ایشان هم شافعند و هر کسى به ایشان دست توسّل زند، ناامید و دست خالى باز نمى‌گردد. ایشان به تعبیر امیرالمؤمنین، عشّاق حسین علیه السلام هستند.

 

مسلم بن عقیل

جناب مسلم محبوب امام حسین علیه السلام بود و به عنوان نماینده تامّ الاختیار ایشان به کوفه رفت تا اوضاع آنجا را بررسى کند و از وضعیت مردم، ایشان را آگاه سازد. وقتى وارد شهر شد، هجده هزار نفر با او بیعت کردند و او نیز نامه‌اى مبنى بر آمادگى آنان به حضرت ابا عبدالله علیه السلام نوشت. امّا وقتى علیه ابن زیاد به پا خواست، همه تنهایش گذاشتند و با آن که صبح هزاران تن در رکابش بودند، چون نماز شام گذارد، حتّى یک نفر هم با او نماند. شب تنها و آواره در کوچه‌ها مى‌گشت. کنار خانه‌ى طوعه، تشنه و خسته نشست. زن که منتظر فرزندش بود، او را دید و نشناخت. گفت: اى مرد به خانه‌ات برو که شهر ناامن است. فرمود: کجا رود کسى که خانه و پناهگاهى ندارد. پرسید: تو کیستى؟ فرمود: من مسلم بن عقیلم. طوعه او را پناه داد. آب و غذایش داد. جناب مسلم در خواب، امیرالمؤمنین را دید که به بهشت بشارتش داد. فردا سپاهیان ابن زیاد او را یافتند و ناجوانمرادنه دستگیرش کردند و به دارالاماره‌اش بردند. به دستور ابن زیاد بر بالاى دارالاماره سر از بدن شریفش جدا کردند و تنش را در کوچه‌ها به ریسمان کشیدند.

 



[1] ـ غاشیه، 17 تا 20.

[2] ـ کافى، 2، 352.

[3] ـ واقعه، 79.

[4] ـ بقره، 189.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است